من
من، چه غریبانه،، میان این همه تنهایی،،، –جا ماندهام!!! (۲) از تو چه پنهان! خودت به کنار، از یادت هم،، –شراب میریزد. (۳) تاریخش را نمیدانم! فقط، به قدمت کلاغهای تاریخ دوستت دارم… (۴) باور کردنی نیست، اما،،، هر صبح خورشید از شانههای تو طلوع میکند. (۵) برایم،،، اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ –[بودن در این شهر…
بیشتر بخوانید