به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

«
»

تاریخِ چپ، به روایت حمید تقوائی

 

شباهنگ راد

بهمن ماه هر سال، مجالی‏ست تا اپوزیسیون ایران، بار دیگر پیرامون قیام توده‏ای 21 و 22 بهمن، استناجات تئوریک – سیاسی و هم‏چنین ارزیابی و جایگاهِ چپ آن‏زمان را از منظر خود بازگو نماید. قبل از هر چیز توضیح این موضوع بنابه‏جا نیست که من‏حیث‏المجموع نیروهای چپ بر این نظراند، که اعتراضات و خواسته‏های توده‏های ستم‏دیده علیه‏ی رژیم شاهنشاهی و قیام توده‏ای بهمن، حرکتی به‏حق و امّا، شکست خُورده و باز مانده از خواسته‏های‏اش بوده است؛ اکثریت قریب به اتفاق‏شان بر این نظراند که افکار و عمل‏کرد چپ آن‏دُوران، بر سر جنبش‏های اعتراضی سال‏های 56 و 57، کم‏رنگ و یا بی‏رنگ بوده است و به‏همین دلیل، از ثمره‏ی مثبت و از باردهی خود، باز مانده است؛ و … با این اوصاف و پُرسش این است‏که علی‏رغم تمامی ناکامی‏های قیام 21 و 22 بهمن، آیا می‏توان و یا صحیح‏ست، عمل‏کرد انقلابیون و کمونیست‏های اواخر و اوائل دهه‏ی 40 و 50 را بنادیده گرفت و بر نقشِ چپِ آن‏زمان، سرپوش گذاشت؟

پوشیده نیست که جنبش توده‏ها به انحراف کشانده شده و نظامی دیگر و – آن‏هم – با همان تعیینات، بر سر جامعه تسلط یافت، و وقت به‏وقت، بر دامنه‏ی تعرضات اقتصادی، سیاسی و نظامی خود افزودُ هزاران کُشته، میلیون‏ها آواره، و هم‏چنین میلیون‏ها انسان را به کام فقر و بدبختی کشاند. کتمانی در آن نیست که چپ آن‏زمان – و بنابه دلائل متفاوت -، نه‏توانسته است از فرصت‏های به‏وجود آمده، استفاده‏ی لازمه را به‏نماید و جنبش‏های اعتراضی را به مسیر اصلی‏اش سوق دهد، امّا و در مقابل، به‏جا هم نیست تا از اثر چپ آن‏زمان، در به غلیان در آوردن و در اثرگذاری اعتراضات مردمی سخنی به‏میان نی‏آورد و بر میزان و بر اهمیتِ فعالیت‏های آن کاست. حمل چنین تفکری، هم‏ردیفی با روحیه‏ی حقیقت‏جوئی و به‏معنای امانت‏داری کمونیستی نیست و در یک کلام، دُور شدن از بازگوئی حقایق و تحریف تاریخ جنبش کمونیستی‏ست.

 

به بیانی دیگر، لازم به تاکیدست که فضای جامعه در دُوران حاکمیت شاهنشاهی، فضای رعب و وحشت و فضای بگیر و به‏بندها، و فضای قدر قدرتی رژیم سرکوب‏گر پهلوی بوده است. حکایت “دیوار موش دارد و موش گوش دارد” بر محوطه‏ی بی‏قوله‏های محروم‏ترین اقشار جامعه، سنگینی می‏کرد و کسی در میدان مبارزه‏ی رو در رو، با جانیان بشریت و قداره‏بندان نه‏بود. نیروهای به اصطلاح مدافع‏ی منافع‏ی مردمی و فرصت‏طلبان، یکی پس از دیگری، پاپس کشیدند و توده، بدون پشت‏گرمی و بدون حمایتِ عملی، مورد سرکوب، استثمار و اجحاف حاکمان و سرمایه‏داران قرار می‏گرفت. فقر و نداری به در خانه‏ی کارگران و زحمت‏کشان لانه کرده بود و کسی پاسخ‏گوی درد و رنجِ سازنده‏گان اصلی جامعه نه‏بوده است. بر بستر چنین اوضاع بغرنج و تأسف‏باری بود که تعدادی از کمونیست‏های صدیق و با علم به مبارزه‏ی رهائی‏بخش و کمونیستی، و آن‏هم با مرزبندی سیاسی، تئوریک و عملی، پا به‏میدان نبرد و مبارزه با ارگان‏های سرکوب‏گر و حافظان نظام امپریالیستی گذاشتند و با عمل انقلابی خود، نقبی بر قدرت تاریخی توده‏ها زدند. در چنین دُورانی بود که جنبش کمونیستی وارد جدلی تازه، با جانیان بشریت شد و توانست تا توجه‏ی بخش عظیمی از نیروهای روشن‏فکر جامعه را به سمت خود جلب نماید. قیام به سر انجام نه رسید، امّا و به‏موازات آن هم نمی‏توان، بر این نکته خط بطلان کشید که بدون پراتیکِ کمونیست‏ها، برخاستن‏های توده‏ای و هم‏چنین شکستن فضای خفقاق حاکم بر جامعه ممکن‏پذیر می‏بود؛ به‏عبارتی دقیق‏تر و صریح‏تر و – بر خلاف نظر حمید تقوائی -، قیام 21 و 22 بهمن و جامعه، آلوده و بر گرفته از سیاست و از پراتیک کمونیست‏های اواخر و اوائل دهه‏ی 40 و 50 بود؛ سیاست و پراتیکی که دهه‏هاست جامعه و توده‏های ستم‏دیده، در غبطه‏ی آنند.

 

باور دیگر بر آن است که هجوم و کاروان سازمان‏یافته‏ی اپورتونیست‏ها به سازمان، بنوبه‏ی خود باعث گردیده است تا مسیر سیاست و تاکتیک‏های دگرگونه‏ساز به کج‏راه رود، و انقلاب، از مسیر اصلی خود باز به‏ماند. تسلط کامل اپورتونیست‏ها بر تمامی ارکانِ سازمانِ پُر افتخار چریکهای فدائی خلق، راه پیش‏رفت و راهِ اجرائی برنامه‏ی رهائی توده‏ها، از زیر یوغ مناسبات امپریالیستی را سد نمود و موجب شد، تا سرمایه، این‏بار و آن‏هم با شکل و شمایل دیگری، بر قدرت تکیه زند. سرمایه به‏هم‏راهی بعضاً مدعیان منافع‏ی کارگری – توده‏ای، قیام را به کج‏راه بُردند و طبقه‏ی سرمایه‏داری را محفوظ نگه داشتند، تا انقلاب را در نیمه‏ی راه، خفه نمایند. قیام، به‏دلیل فقدان رهبری سالم کمونیستی به انحراف کشانده شدُ، امّا و در عوض، حامل دست‏آوردهای گرانبهای مبارزاتی بود؛ دست‏آوردهایی که نشانِ از محتوائی رفتار و اعمال کمونیست‏های دُوران پایانی حاکمیت رژیم شاهنشاهی داشت. انکارِ چنین حقیقتی، – و آن‏هم با هر دلیل و برهانی -، علاج‏بخش معضلات رو در رو جنبش کمونیستی و به تبع‏ی آن، چیزی جز تحریف حقایق مبارزاتی، چیزی جز تخریب آرمان رهائی‏بخش از زیر سلطه‏ی شوم و سرکوب‏گر امپریالیستی نیست. مازاد بر همه‏ی این‏ها ضمامت، تضمین، و پیش‏رویی هر انقلابی، در درجه‏ی نخست، در بیانِ آشکار و در بی‏پروایی کمونیستی و در ثانی در عکس‏العمل‏های مناسب و بی‏وقفه‏ی عملی مدافعین توده‏های ستم‏دیده در برابر رژیم سراپا مسلح است. به هر حال در دو حوزه می‏توان به اهمیت و به جایگاه چپ آن‏زمان پی بُرد. یا با نگاه همه‏جانبه و بدون چشم‏داشت‏های سازمانی – حزبی توأم با نقد کمونیستی، و یا ردُ و بدون ارائه‏ی ارزیابی از موقعیت و فعالیت اثربخش چپ آن‏زمان. عدم تفکیک این دو موضوعِ روشن، نه تنها گره‏ها و راه‏ها را بازتر و هم‏وارتر نه‏نموده، بلکه تنگ‏تر و پُر سنگلاخ‏تر هم خواهد نمود.

 

قصد بر آن نیست تا در این نوشته، برخُورد با ناباوران رفتاری و عملی – و در حقیقت افکار میراث‏خواران سازمان پُر افتخار چریکهای فدائی خلق – را به نقد کشاند و صد البته، می‏توان آنرا به وقت و یا به‏زمان دیگری موکول نمود. بل هدفِ فعلی آن است تا یک‏بار دیگر، تفکرات و یا به‏عبارتی، افکار مخربان تاریخ جنبش کمونیستی دهه‏ی 50 را به چالش کشاند و نشان داد، که دلیل و سر انجام چنین نگاهی، متأثر از کدامین منفعت طبقاتی‏ست و هم‏چنین روشن ساخت، که به چه دلیل بعضاً افراد و جریانات، در تلاش‏اند تا تاریخ چپ را، بنابه میل و بنابه تمایلات سیاسی – حزبی، خود تعریف نمایند؟ در بستر چنین وضعیتی هم‏چنین سئوال این است که آیا می‏توان مدعی چپ مدرن بود و از چپ تأثیرگذار و از افکار چپ “سنتی” آن‏زمان، بر سر جنبش‏های اعتراضی، سخنی به‏میان نی‏آورد و در عوض، تلاش ورزید تا کالای بی‏مایه و مشکل‏ساز خود را، – و آن‏هم با جا به‏جائی تاریخ مصرف آن -، به خُورد جامعه داد؟ آیا به صلاحِ جنبش کمونیستی – اعتراضی‏ست که از پراتیک مبارزاتی و از حضور در درون جامعه باز ماند و ادعای هدایتِ جامعه، و هم‏چنین ادعای جابه‏جایی حکومتِ سراسر ظلم و تباهی را داشت؟

 

به‏هر جهت میدان و دامنه‏ی چنین افکاری در میان نیروهای مدعی اعتراضات کارگری – توده‏ای، بسیار گل و گشاد است و متأسفانهُ و هر روز، دارد میدان گسترده‏تری را برای خود دست و  پا می‏کند. یکی از این عناصر حمید تقوائی و حزب متعلق به وی می‏باشد. از آنجا که دهه‏هاست حمید تقوائی به‏مانند ده‏ها عنصر، سازمان و حزب، در رکابِ، و در جایگاهِ عنصر، سازمان و حزب واقع‏بین قرار نه‏دارد، بنابر این، منفعت فردی – حزبی‏اش هم، اجازه‏ی درکِ صحیح از حرکت و تأثیراتِ چپ آن‏زمان را از وی سلب نموده و بی ‏دلیل هم نیست، که هم‏واره و هم‏واره، به سیاست مبالغه‏گوئی و اغراق روی آورده است. دریغا که حمید تقوائی بیش از اندازه، به حزب و به افکارش باورمند است، و دریغا که بیش از اندازه دارد برای حزب‏اش در درون جنبش‏های اعتراضی و چپ خارج از کشوری ارزش و جایگاه قائل می‏شود و کاری به این هم نه‏دارد که کمونیست و حزب، با حضور و در ارتباط با جنبش‏های کارگری – توده‏ای معنا می‏یابد و بدون حضور، و بدون ارتباط تنگاتنگ با جنبش‏های اعتراضی، آن حزب و یا آن  سازمان، به‏عنوان حزب و سازمان مُرده به حساب – آمده و – می‏آید.

علاوه بر این‏ها سال‏های طولانی‏ست که حمید تقوائی دارد تفکر چپ “سنتی” را به نقد می‏کشد، بدون این‏که تلاش ورزد جایگاهِ تفکر “مدرن” حزبی‏اش را در درون جامعه و در مبارزه با قداره‏بندان و سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی نشان دهد، بدون این‏که تلاش ورزد کم‏ترین دست‏آوردهای “حزبی”اش را در زندگی روزمره‏ی عملی کارگران و زحمت‏کشان ترسیم نماید؛ سال‏هاست که وی دارد از فضای تنگ سیاسی جامعه حرف می‏زند و پراتیک کمونیست‏های دهه‏ی چهل را به سُخره می‏گیرد، بدون این‏که حرب‏اش به‏خواهد در معادلات و در تغییر فضای سیاسی – امنیتی جامعه، کم‏ترین نقشی را ایفاء نماید؛ سال‏هاست که دارد افکار بسته‏بندی شده و بی‏تأثیر حزب‏اش را، به‏عنوان کالای مرغوب به خُورد دیگران می‏دهد، بدون این‏که، پائین‏ترین دست‏آوردی از خود و آن‏هم در درون جنبش کمونیستی بر جای گذاشته باشد. دلیل آن روشن است و وی در پی کشفِ حقیقت و در پی نقش‏آفرینی نیست و نقدِ کمونیستی نه‏دارد و سیاستِ، رد و انکار را در پیش گرفته است که صد البته، چنین نگرشی صرفاً و صرفاً، به حمید تقوائی خلاصه نمی‏گردد و به‏یکی از سیاست‏ها و تاکتیک‏های چپ “سازمانی – حزبی” خارج از کشوری، تبدیل گردیده است؛ چپی که سیاست و منش‏اش در خدمت به وارونه‏گی وقایع‏ی تاریخی و در خدمت به تخریب رفتار و اعمال چپِ انقلابی دهه‏های دُور است. به‏طور قطع می‏توان مشاهده نمود که نشانه‏ها و موضع‏گیری‏های چپ خارج از کشوری، کم‏تر با ترم‏های واقعی هم‏طراز، و در عوض، اغراق و مبالغه‏گوئی و تحریف، دست بالا را داردُ، و گویا قرار هم بر آن نیست تا اندیشه‏ها و رفتارها، در خدمت به روشن‏گری افکار عمومی به‏کار گرفته شود. شوربختانه چنین نگاه و اعمالی، در میان چپ خارج از کشوری نهادینه شده است و تصوری، در فرار از آن‏ها نیست؛ نگاه و تصوری که طبعاً حمید تقوائی یکی از پرچم‏داران آن می‏باشد.

 

وی در مورد نقش کمونیست‏ها و اسلامیون در انقلاب 57 می‏گوید: “جنبش ملی – اسلامی یک جنبش گسترده در اپوزیسیون حکومت شاه بود. خمینی و طرفدارانش شاخه راست این جنبش و مجاهدین شاخه چپ آن را تشکیل میدادند. نیروهائی نظیر نهضت آزادی نیز خط میانه این جنبش را نمایندگی میکردند. اساس این جنبش عبارت بود از غربستیزی از یک زاویه ارتجاعی – یعنی ضدیت با تمدن امروزی و فرهنگ پیشروئی که غرب نمایندگی میکرد – و اعتراض به غیر اسلامی و ضد اسلامی بودن برخی قوانین و سیاستهای حکومت شاه نیروهای چپ سنتی در دوره شاه نیز نقد و تقابلی با این جنبش نداشتند. با شاخه چپ آن نزدیک بودند و خود را متعلق به یک جبهه مشترک – جبهه خلق – میدانستند و در برابر شاخه راست آن سکوت میکردند”. و در ادامه می‏گوید که “چپ به معنی اجتماعی کلمه نقش مهمی در انقلاب 57 ایفاء کرد. … انقلاب 57 بطور واقعی انقلابی چپ بود و مضمون و خواست و نیروی محرکه آن بر خلاف نامی که خود جمهوری اسلامی و کل دولتها و نیروهای راست به آن الصاق کرده‏اند ربطی به اسلام و اسلامیت نداشت”.

 

عجباً و بنابه باور حمید تقوائی، می‏توان و می‏بایست”انقلاب” 57، را “انقلاب چپ” نامید؛ اگر چه “انقلاب چپ”ی که پاسخی در خور شایسته و مناسب به مناسبات حاکم بر جامعه نه‏داد؛ اگر چه “انقلاب چپ”ی که مرزبندی روشن، صریح و قاطع با غرب، و یا با اسلام و اسلامیت نه‏داشت!! بنابراینُ سئوال این است که چگونه می‏توان چنین انقلابی را “انقلاب چپ” نامید؟!! خارج از همه‏ی این‏ها و براستی حمید تقوائی دارد از کدام انقلاب سخن به‏میان می‏آورد و از کدام چپ می‏گوید؟ از جنبش و از شاخه‏ی چپ آن، یعنی سازمان مجاهدین؟!! به دلیل حکمیت و افکار شاخه‏ی چپ سازمان مجاهدین بر سر جنبش توده‏ای و قیام 21 و 22 بهمن بود که می‏توان و یا می‏بایست “انقلاب” 57 را، به‏پای “انقلاب چپ”ی نوشت؟!

آری، محتوای انقلاب، مفاهیم و معانی واژه‏ها از جانب بعضاً عناصر و نیروهای خارج از کشوری، دگرگونه توضیح داده می‏شود و دارند هر گونه اعتراضِ هم‏گانی و بی‏ثمر و آن‏هم بدون برنامه و هدایتِ کمونیستی را به‏پای انقلاب می‏نویسند. در حالی‏که انقلاب، مترادف با دگرگونی بنیادی نظام و مناسبات حاکم بر جامعه تعریف گردیده و بدون عبور از چنین مراحلی، فاقد ارزش‏گذاری و بر چسب‏زنی انقلاب و آن‏هم از نوعِ “انقلاب چپی”ست. تقسیم‏بندی‏های طبقاتی و ادراک از شعارها و مخالفت‏ها دارد بناصحیح طرح می‏شود و دارند بر اغتشاش طبقاتی و ناروشنی‏های مبارزاتی می‏افزایند. متأسفانه، در هم‏گوئی‏های افرادی هم‏چون حمید تقوائی هم یکی دو تا نیست و هم‏چنین قسمت‏بندی‏های کمونیستی – طبقاتی‏اش از اعتراضات توده‏ای سال‏های 56 و 57 و هم‏چنین درک وی از مضامین و معانی انقلابِ توده‏ای، وارونه است. دارد طبقات و موضع‏گیری‏های عملی – طبقاتی را جابه‏جا می‏نماید و آگاهانه دارد مخالفت چپ “سنتی” را صرفاً و صرفاً، در سکوت و یا در اعتراض به قوانین و “تمدن امروزی و فرهنگ پیشروئی سرمایه” و یا در تقابل با “قوانین غیر اسلامی و ضد اسلامی” – جنبش ملی – اسلامی – حکومت شاه، توضیح می‏دهد!!

 

لازم و یا نیازی به چیدمان سیاست‏ها، تاکتیک‏ها و صف‏بندی‏های طبقاتی کمونیست‏های دهه‏ی 40 نیست و آثار و نوشته‏ها و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها، پراتیک چریکهای فدائی خلق، بنابه‏ی خود گویای هر گونه ادعائی‏ست. واقعیت این است‏که سر زندگی و نشاطی آن تحرکات، از ذهن جامعه و مردم خارج نه شده است، و مفتخری چپِ کنونی هم، به پراتیک کوتاهِ مبارزاتی کمونیست‏های آن‏زمان است. بر خلاف نظر حمید تقوائی مرزبندی و خط فاصل چپ دهه‏ی 40 با نیروهای راست و به اصطلاح چپ مجاهدینی، در تقابل با فرهنگ غرب ستیزی و یا در مخالفت با فرهنگ “پیش‏روئی” سرمایه نه‏بوده است و بلکه، در اتخاذ و در انتخاب دو سیاست و دو پراتیک طبقاتی متضاد از هم بوده است که در یک‏طرف آن، کمونیست.‏ها و نیروهای انقلاب به صف شده بودند و در طرف‏دیگر آن، سرمایه‏داران و دیگر دار و دسته‏های‏شان قرار گرفته بودند. افکار چپ آن‏زمان در ناباوری به فرهنگ سرمایه ” و در ضدیت با تمدن امروزی و فرهنگ پیشروئی غرب” نه‏بوده است بلکه و عمیقاً بر این نظر بود که فرهنگ سرمایه، فرهنگ مبتذل، فرهنگ ضدیت با انسانیت، و فرهنگِ هر گونه نابرابری‏ها و فرهنگِ مخالفت با رشد افکار اجتماعی‏ست. چرا که خشت آن فرهنگ – و بر خلاف نظر حمید تقوائی -، با توهین، اجحاف و استثمار و با تحقیر فرهنگ خلق‏ها و با رو در رو قرار دادن طبقات محروم ریخته شده است و بنابر این، کم‏ترین قرابتی، با فرهنگ دل‏به‏خواه‏ی میلیون‏ها انسان زحمت‏کش و کمونیست‏ها نه‏داشته – و نه‏دارد – و باید آنرا و آن‏هم در یک انقلاب حقیقی توده‏ای، پس زد. نه شاه مدافع‏ی رشد جامعه و تمدن بود، و نه “انقلاب” 57، انقلاب چپی بود و نه مخالفت چپ آن‏زمان، “غرب‏ستیزی” به مفهوم حمید تقوائی بود. چپ آن‏زمان، چپ عمل‏گرا و چپ سر زنده، و چپ مسئولیت‏پذیر بود و آغشته به ندانم‏کاری‏ها و مروج اغتشاش طبقاتی، و هم‏چنین چپ و سازمان و حزب خودمحوربین و مبالغه‏گو نه‏بود. نگاه‏اش بر خلاف نگاه احزاب و سازمان‏های موجود، نگاهِ تغییر و نگاه نقش‏آفرینی عملی کمونیستی در درون جامعه بود. این دو تفاوتِ عظیم، قابل کتمان نیست و بنابراین نمی‏توان فعالیت‏های کمونیست‏های دهه‏ی 40 را آگاهانه انکار نمود، و بر بی هویتی و بر ندانم‏کاری‏ها و بر تسلیم‏طلبی‏های خود سر پوش گذاشت.

 

لینک مطلب

https://rowzane.com/interview/article=24220/print/

بر گرفته از پیام سیاهکل شمارۀ 26

فوریه 2015

اسفند 1393