فرانسه در راه جمهوری ششم

سال های زیادی از ۱۹۵۸می گذرد که جمهوری پنجم فرانسه شکل گرفت اما رخدادهایی که در پاریس اتفاق می افتد نشانگر آن است که گویی شبحی بر فراز کشور فرانسه به پرواز در آمده و جمهوری ششم را نوید می دهد.

هر چند این اعتصابات به دلیل نداشتن شاخصه های اصلی یک انقلاب نوعی جنبش اجتماعی است که دارای رهبری مشخص، ایدئولوژی و گفتمان منسجم نیست اما به باور برخی صاحبنظران بوی انقلاب از آن استشمام می شود.
در واقع جرقه جنبش جلیقه زردها که با اعتراض به افزایش قیمت گازوئیل و بنزین و برنامهریزی دولت برای افزایش مالیاتها در سال ۲۰۱۹ زده شد. وارد هفته پنجم خود شد و بار دیگر فرانسه ای که مهد انقلاب های مدرن بود، اعتراض های تندی را به خود دید. این بار اعتراضات دامنه دار فرانسه شبیه اعتصابات سندیکایی نیست که زمان کمتری را شامل می شد.
بر اساس نظرسنجیها انجام شده، بیش از ۸۰ درصد مردم اعلام کردهاند، با جلیقه زردها همدردی میکنند. تقریبا همه جریانهای سیاسی در فرانسه باور دارند که کشور نیاز به اصلاحات اساسی دارد و به تاخیر افتادن این اصلاحات ساختار را با مشکل روبه رو کرده است. اما در مورد اینکه این اصلاحات به کدام سمت باید برود، توافقی وجود ندارد.
** جمهوری اول تا پنجم فرانسه
فرانسه از انقلاب اول تا پنج راه پر پیچ و خمی را طی کرده است. در چهاردهم ژوئیه ۱۷۸۹ (میلادی)، جماعتی به زندان «باستیل» در پاریس، حمله کردند و در نتیجه انقلاب فرانسوی ها، لغو سلطنت اعلام شد. در خلال این دوره جمهوریخواهی جانشین حکومت سلطنت مطلقه در فرانسه شد. در سال ۱۸۰۴، هنگامی که ژنرال ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت. در خلال این دوره جمهوریخواهی جانشین حکومت سلطنت مطلقه در فرانسه شد و فرانسه ناچار به پذیرفتن اصلاحات گسترده و ریشهای شد.
جمهوری دوم به حکومت فرانسه در دوران بین انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه و کودتای ۱۸۵۲ ناپلئون سوم گفته میشود. به دنبال سقوط لوئی فیلیپ در جریان انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه، جمهوری دوم فرانسه برپا شد. حکومت موقتی بیشتر شامل حقوقدانان و روزنامهنگاران سوسیالیست مثل ‘لامارتین’، ‘لدرو رول’ و ‘لوئی بلان’ بود. تفرقه جمهوریخواهان موجب افزایش قدرت رئیسجمهور گردید تا اینکه لوئی ناپلئون در ۲ دسامبر ۱۸۵۱ مجلس را منحل کرد و از ۲ دسامبر ۱۸۵۲ خود را ناپلئون سوم امپراتور فرانسه نامید.
جمهوری سوم به حکومت فرانسه در دوران بین ۱۸۷۰ (پس از سقوط ناپلئون سوم) و ۱۹۴۰ (شکست فرانسه از آلمان نازی) گفته میشود. قانون اساسی این جمهوری در سال ۱۸۷۵ تدوین شد. طبق این قانون فرانسه دارای دو مجلس عوام و سنا بود که رئیسجمهور با تأیید مجلس سنا میتوانست مجلس عوام را منحل کند. مجلس سنا دارای ۳۰۰ عضو بود که یک چهارم آنها مادام العمر بودند. اولین رئیسجمهور فرانسه مارشال مک ماهون نام داشت. البته باید توجه داشت که ابتدا کشمکشهای زیادی بین جمهوری خواهان، سلطنت طلبان و کلیسا بوجود آمد و در واقع جمهوری خواهان در سال ۱۹۰۵ بر رقبای خود پیروز شدند و در این سال بود که حکومت جمهوری در این کشور تثبیت شد. دوران شکوفائی جمهوری سوم تا سال ۱۹۱۴ یعنی آغاز جنگ جهانی اول بود.
جمهوری چهارم رژیمی بود که میان سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۸ بر کشور فرانسه فرمان میراند. این نظام بازسازی جمهوری سوم فرانسه بود که تا پیش از جنگ دوم جهانی بر این کشور فرمانروا بود. بر این پایه این رژیم همان گرفتاری های رژیم پیشین را مانند کوتاه بودن دوره وزارت و در نتیجه دشواری برنامهریزی سیاسی را با خود به همراه داشت. مردم فرانسه قانون اساسی جمهوری چهارم را در ۱۳ اکتبر۱۹۴۶ پذیرفتند. در این رژیم کوششهایی برای افزایش نیروی قوه مجریه به منظور پیشگیری از نااستواریها و سستی هایی به مانند پیش از جنگ انجام گرفت؛ ولی این بیثباتی با تغییر و دگرشهای پی در پی در دولت به چشم میخورد. هرچند که جمهوری چهارم توانست اقتصاد را رونق دهد و صنعت کشور را بازسازی کند.
جمهوری پنجم فرانسه نام دولت کنونی فرانسه است که از ۵ اکتبر ۱۹۵۸ پدید آمدهاست. این جمهوری توسط شارل دوگل بر ویرانههای جمهوری چهارم فرانسه ساخته شد. با کنار گذاشتن نظام پارلمانی ناکارآمد جمهوری چهارم نوعی نظام ریاستی زاده شد که در آن رئیس کشور دیگر مقامی تشریفاتی نیست و رئیسجمهور و نخستوزیر هر دو در اداره عملی کشور نقش دارند.
**خیابان عرصه اعتراض
در جامعه شناسی، خیابان به مثابه مرحله پایانی در عرصه تحولات اجتماعی و سیاسی است و غالبا به عنوان عرصهی نزاع شناخته می شود. در این بین عامل عمده ای که خیابان را بدل به اقلیم سیاست میکند، متاثر از اندیشهورزِ فرانسوی «میشل فوکو» است که به مناسبات میان «فضا و قدرت» می پردازد بهنحوی که فضا میدانی میشود که در آن دولت و حاکمیت با مردم و شاید هم مردم با مردم ستیزه میکنند.
خیابان عرصه ای است که مردم را در اعتراض به بحران مشروعیت، انشقاق میان نخبگان حاکم، گسست در کنترل اجتماعی، دسترسی به منابع و تمایز و فاصله گذاری میان مردم و حاکمیت به صحنه می کشاند.
پیش از اعتراضات جلیقه زردها، آخرین خیزش خیابانی در فرانسه که هفته ها طول کشید، جنبش «دانشجویی-کارگری» مه ۱۹۶۸ بود که در طول ۴ هفته در ماه مه سال ۱۹۶۸ در فرانسه رخ داد، نقطه اوج این جنبش در فاصله یک هفتهای سوم تا دهم ماه مه به وقوع پیوست، خیزشی که از اعتراض یک گروه دانشجویی شروع شده بود، میلیونها نفر از مردم شهرنشین فرانسه را به میدان مبارزه کشاند.
هرچند رویدادهای مه ۱۹۶۸ فرانسه هرگز به عنوان انقلاب شناخته نشد ولی تأثیر آن بر روابط انسانی و زندگی مدنی جامعه از هیچ انقلابی کمتر نبود. در مورد جنبش ۱۹۶۸ نظرات و عقاید متفاوت و متضادی مطرح میشود، برخی آن را گسترش دامنه آزادی و شکوفایی و بالندگی انقلاب کبیر فرانسه تعبیر کردند و در برابر برخی دیگر جنبش را غوغای عوام، روانپریشی تودهای یا کارناوال نام نهادند.
** چرایی بروز اعتراضات
در زمینه چرایی اصلی بروز و ظهور اعتراضات اخیر فرانسه باید گفت که شرایط مردم طبقات متوسط و فرودست فرانسه، سختتر و تنگتر از گذشته شده است؛ معترضان فرانسوی به دو سیاست «افزایش مالیات بر فرآوردههای نفتی» و «کاستن از هزینههای عمومی» دولت امانوئل ماکرون اعتراض دارند که به کاهش قدرت خرید مردم فرانسه منجر شده است.
البته در این زمینه نگرش ها و دیدگاه های متفاوتی مطرح شده است. برخی بر این باورند که روند جهانی سازی و سرمایه داری افسار گسیخته نئولیبرال چنین مساله ای را دامن زده است. از این رو معتقدند، در نتیجه روند صنعتیزدایی که طی آن کارخانهها در کشورهای توسعه یافته تعطیل و به کشورهای دیگر منتقل و همچنین محصولات کشاورزی ارزانتر نیز به کشور وارد میشوند، بیکاری و فقر رشد قابل توجهی پیدا میکند.
در واقع جنبش بیشکل و متغیر جلیقه زردها چیزی نیست جز اعتراضی عمومی علیه نخبگان که جایگاههای ممتاز جامعه را به خود انحصار دادهاند و همچنین علیه روند ناعادلانه جهانی شدن که فاصله محرومان را با نخبگان روز به روز بیشتر و طیناشدنیتر میکند. جنبشهایی که در سالهای اخیر در کانونهای سرمایه سالاری نئولیبرال از جمله آمریکا و فرانسه شکل گرفته، اعتراضی از ناحیه مردم فرودست و به حاشیه رانده شده بوده که در جریان فرایند سرمایهای شدن همه وجوه زیستی، به معنای واقعی کلمه مطرود شدهاند.
چندی پیش سازمان ملل پیرامون وجود «نابرابری و فقر» در کشورهای مختلف جهان، ۴۰ میلیون آمریکایی زیر خط فقر به سر میبرند؛ این آمار در فرانسه ۹ میلیون نفر است که با توجه به جمعیت ۶۷ میلیونی فرانسه، آمار قابل توجهی است.
** نشانگان اعتراض
بسیاری از معترضان جلیقه زرد مردم عادی هستند که اعتماد خود را به نهادهای سیاسی و رسانههای عمومی از دست دادهاند. اگر امر «دیده شدن» را معیارِ اصلیِ حیاتِ سیاسی در یک کشور دموکراتیک در دوران مدرن در نظر بگیریم، فرانسوی ها مدت ها است که احساس میکنند، دیده نمیشود و در نتیجه منافع آنها در تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای عمومی جایی ندارد.
معترضان فرانسوی که این روزها بیشتر خیابان های شهرهای این کشور را به کنترل خود در آورده اند، فاقد هویت مشخص، رهبری، سیاست و مطالبات دقیق هستند. در میان معترضان فرانسوی دوگانگی و تناقض های بسیار زیادی مشاهده می شود. در میان معترضان کسانی هستند که فقط می خواهند نظر خود را به گوش مقام ها برسانند اما عده ای دیگر به معنای حقیقی کلمه انقلابی هستند و به چیزی جز سرنگونی دولت مکرون راضی نیستند.
** شبکه های اجتماعی و اعتراضات
اینترنت، برای جنبشهای اجتماعی، ابزارهای سریع و ارزان ارتباطات بینالمللی فراهم میکند که بسیج و ساختارهای سازمانیِ به شدت انعطافپذیر و نرم را امکانپذیر کرده است. اینترنت نه تنها خود به یک سازمان تبدیل میشود، شکلگیری ارتباط میان سازمانها و در برخی موارد، خود سازمانها را موجب میشود.
این نوع حرکات اعتراض آمیز که به کمک شبکه های اجتماعی آغاز می شود، آنچنان به سرعت تغییر شکل و ماهیت میدهند که پیشبینی مراحل بعدی آن غیرممکن به نظر میرسد.
شبکه های اجتماعی که بسیار باز هستند و دسترسی های فراوان در آنها وجود دارد و نظارت کافی در آن دیده نمی شود هرگونه اخباری را در معرض دیده مخاطبان قرار دهند که خود منجر به التهاب آفرینی و نوسان می شود.
**فرانسه در راه تغییر
ماکرون وعده داده بود با اصلاحات اقتصادی خود بتواند مانع از تشدید بحران اقتصادی در فرانسه شود و همچنین درصدد بود تا رهبری اقتصادی قاره سبز را در ید قدرت خود بگیرد. بااینحال پس از گذشت یک سال و نیم از ورود وی به کاخ الیزه، نهتنها نتوانست به بازیگری تعیینکننده در اتحادیه اروپا و منطقه یورو تبدیل شود، بلکه در تنظیم معادلات اقتصادی فرانسه نیز با بحران مواجه شد و ناکام ماند.
سال های زیادی از ۱۹۵۸ می گذرد که جمهوری پنجم فرانسه شکل گرفت اما رخدادهایی که در فرانسه اتفاق می افتد نشانگر آن است که گویی شبحی بر فراز کشور فرانسه به پرواز در آمده و جمهوری ششم را نوید می دهد. اگر ماکرون جوان نتواند از این بحران موفق بیرون بیاید، باید ابزار قدرت را همچون ناپلئون تسلیم مردم فرانسه کرده و آغاز جمهوری ششم را به نظاره بنشیند.
پژوهش