به یادم می آید!
از قصه ګوی پرحرف می شنویم « نصیراحمد—مومند» «بنا به خواهش دوستان یکبار دیګر به نشر میر سد» روز جمعه بودبچه ها همه رفتند کسی به کارهای شخصی و کسی بادوستان به میله و پکنک،، تنها ماندم ، چشمم به در دوخته شده بود،پشهای هم پرنزد وکسی در رابازنکرد .به چرت وفکربودم که کدام سرګرمی پیدا…
بیشتر بخوانید