کوروش کبیر یا جهان غرب، کدام یک اسرائیل را دوست داشت؟

من از حوادث در حال گذر چرا و چی هراس دارم؟
محمدعثمان نجیب
ترمپ اسرائیل را به کجا میبرد؟
جهان دیروزی و امروزی، برخلاف گفتههای تئوریکی یا نظریهپردازیهای سیاسی، تنها در محور قدرت اشخاص چرخیده و میچرخد. از آدم تا خاتم و از سلطان تا سلطان، از امپراتور تا امپراتریس، از قدیس تا نا قدیس، از شاهنشاه تا ملکه، از چلی تا ملا و از راهب تا راهبه، از فرمانده تا فرمانروا همه و همه یک شخص بوده اند که متناسب به ارزشهای زمانی و مکانی، گروهی از مردم را به دنبال خود کشانیده اند. هیچ گواهی در تاریخ زیست بشر نیست که بگوید، جمعی از خلایق برخاستند و آن کس را به سروری برگزیدند. از پیروان دین باوران تا رهروان بیدینان، هرکسی که به سوی کسی رفت، او را پیشوا و الگوی خویش قرار داد. شگفتی این پیروزیها در وجود افراد و اشخاص وابسته به کارایی خود شان است. نیاز نیست تا نام هریک از کسانی را برشماریم که توانسته اند، امواج عظیمی از مردم را در محور خود جذب کرده و مانند کهربا جذاب و جاذب بوده اند. چون به مراتب آن نامها راشنیده ایم. اینجا بحث بالای اسرائیل است. تاریخچهی تنیده در تنش بیپایان اسرائیل و یهود در مقاطع مختلف تاریخی، هم یک فرصتی بوده برای نشاندادن الگوهای رفتار و اخلاق قدزتمداران مانند کوروش کبیر و داریوش بزرگ. چون بحث ما روی یهود و فتنهانداریهای نوین اوست، اینجا میخواهم در یک مقایسهی گذرا ببینیم که غرب، اسرائیل و یهود را دوست داشت یا شرق و کشور پهناور کوروش کبیر؟ پیشینهی تاریخیها حد اقل از سال ۵۲۸ تا ۵۳۸ پیشا میلاد نشان میدهند، که بابل، بخشی از سرزمینهایش را برای اسکان یهودیها گسترده بوده، تا زمان فتح بابل توسط کوروش کبیر.
کوروش بزرگ به یهودیان اسیر در بابل اجازه داد تا به اورشلیم بازگشته و معبد خود را بازسازی کنند. این اقدام او به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ یهود و شاهدی بر سیاست مدارا و تحمل مذهبی کوروش در نظر گرفته میشود.
به طور خاص، کوروش در سال ۵۳۹ قبل از میلاد بابل را فتح و سپس فرمانی
صادر کرد تا به یهودیان اجازه داد به سرزمین خود بازگشته و معبد اورشلیم را که توسط بابلیها ویران شده بود، بازسازی کنند. او، حتا به یهودیان اجازه داد تا اشیای مقدس را که از معبد به غنیمت گرفته شده بود، با خود ببرند
علاوه بر این، کوروش، شخصی به نام «شش بازار» را که از تبار داوود بود و رهبری یهودیان در تبعید را بر عهده داشت، به عنوان فرماندار منطقهی یهودیه منصوب کرد. این اقدام نشان میدهد که کوروش به یهودیان نه تنها آزادی بازگشت داد، بلکه به آنها امکان خودگردانی نیز اعطا نمود
این رویداد در کتاب مقدس یهودیان (عهد عتیق) نیز ذکر شده است و کوروش به عنوان کسی که از جانب خدا برای آزادی یهودیان انتخاب شده، ستایش میشود
به طور خلاصه، کوروش همراه یهودیان اسیر در بابل با مهربانی و مدارا رفتار کرد و به آنها اجازه داد تا به خانه بازگردند و مذهب خود را آزادانه انجام دهند. این اقدام او به عنوان یکی از مهمترین اقدامات کوروش بزرگ در طول تاریخ شناخته میشود که در کتیبهی کوروش از آن یاد شده است. همچنان داریوش بزرگ رفتار بسیار نوازشگرانهی بیشتر از کوروش که یهود را آزادی داد، کرد. سایت کان خرد، در یکی از شمارههایش بر این موضوع مفصل پرداخته. بخشی از مقالهی مفصل آن چنین است: «در زمان داریوش باز هم سیاست تسامح مذهبی و رسیدگی به معابد از جمله برای یهودیان دنبال شد اما اسناد مهم دیگری هم وجود دارند که نشان میدهند که احترام به مذاهب برای اقوام دیگر هم وجود داشته و چیزی مختص یهودیان نبوده است.
داریوش فرمان محکمی برای بنای معبد اورشلیم و برج و باروی آن داد (لوی، 1334: ص254). داریوش به زروبابل، که از شاهزادگان یهودی بود اجازه داد که بنای هیکل اورشلیم را تجدید کند، و با وجود تعداد کم مهاجرین و برخی کارشکنیها، بیست و دو سال از بازگشت یهود گذشت، بنای هیکل به پایان رسید و رفته رفته اورشلیم به صورت یک شهر یهودی نشین درآمد (دورانت،»1
از آن زمان تا پس از پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 میلادی، یهود لیلونهار زیادی را پشت سرگذاشت و بیشترین آزار و اذیت را هم از سوی غربیها و به ویژه هیتلر دید. خودش هم از فتنهجویی علیه مسلمانان، لحظهیی آرام نه نشست و سر دشمنی با فرزندان کوروش کبیر را گرفت. جالب ایناست که یهود همهی رنج و ظلم و استبداد و نسل کشی غرب نسبت به خودش را فراموش کرده، آن را دوست خود میداند. البته که بحث من اینجا سیاسیون و قدرتمداران غرب اند که هم اکنون اسرائیل را به چشم پیشا سال ۱۹۴۸ میبینند. در غیر آن، اینان فرزندان آن پدران خود نیستند. شما به پیشینهی یهودستیزی در اروپا و آمریکا دقت کنید، آن گاه میدانید که اشک تمساح ریزی غرب برای یهود یک ترفند است
اخراج از فرانسه و انگلستان: در سده سیزدهم و چهاردهم یهودیان از مناطق گوناگون در فرانسه به صورت گروهی بیرون شدند. این اخراجها در سال ۱۱۸۲، ۱۲۵۴، ۱۳۰۶، ۱۳۲۲ و ۱۳۹۴ رخ دادند. در سال ۱۲۹۰ همگی یهودیان از کشور انگلستان اخراج شدند. همگی داراییهای آنها نیز ضبط گردید. تا سال ۱۶۵۵ یهودیان در انگلستان حضور نداشتند تا اینکه الیورکرامول به آنان اجازه بازگشت به انگلستان داد ملکه ایزابلا در سال ۱۴۹۲، یهودیان را به صورت کلی از اسپانیا اخراج کرد. در حالی در دوران امپراتوری عثمانیهای مسلمان، یهودها آزادانه کار و کاسبی و تجارت داشتند و در کنار آن سبوتاژهایی هم مینمودند. در سدههای هفده، هجده، نوزده از اسپانیا و پرتگال تا آلمان و فرانسه و از روسیه تا آمریکا، همه ضد یهود بودند. در سدهی بیست یهود ستیزی در غرب به اوج خود رسید و تا هنوز نفرت پنهان از یهود دارند. حالا پرسش اینجاست که چرا این جهان ما پیوسته چند چهره است و سیاسیون قلدر در پس پردهی دروغ انسانیت، بر ضد انسان کار میکنند
ترامپ با یهود چیمیکند؟
ترامپ به وضوح یک سیاستمدار نیست و بیشتر یک بازرگان قلدر دور از همه کرامتهای انسانیست.
او ارچند نسبتی از رهگذر دامادش با اسرائیل دارد، مگر بسیار بند و باز این نسبتها هم نیست. با آن که کنون و ظاهراً تمام عیار در کنار اسرائیل ایستاده است، من فکر میکنم، ترامپ اسرائیل را قربانی برنامههای پنهان دستگاههای پر قدرتی در منطقه میسازد که برایش دستور زیر زمینی میدهند. حملهی تا هنوز بینتیجهی هوایی آمریکا به دستور ترامپ بر جغرافیای ایران مسقل و کشوری داری پرچم در ملل متحد، نه یک قمار تصادفی که یک برنامهی سنجیده شدهی اتاقهای فکری آمریکا و نهادهای زیر زمینی قدرت در آمریکا و غرب است که اسرائیل را مشوقهای گذرای جنگ بدهند. چون اسرائیل در درازمدت دردسر بزرگی برای همه جهان، حتا حامیان مجبوری خود است. بحث حملهی آمریکا و اسرائیل به ایران هم، تغییر رژیم یا مخالفت با رژیم ایران نیست. این بحث ریشه در براندازی اقتدار پارسیزبانان و ایرانشهریان است که غرب از آنها برای هیچ میهراسد.
من از حوادث در حال گذر چی هراس دارم؟
هر گاهی که دردی در جهان میرسد، درد وطن من یادم میآید، درد اشغال وطن، درد بیوطنی، درد نسل کشی تاجیکان و پارسی زبانان، درد تکرار تراژدی سیاست سرزمین سوخته.
در روزگاری که مرز میان واقعیت و تخیل با الگوریتمهای گونهگون فکری انسان آمیخته شده، من، از دل تجربهیی برخاستهام که شاید کمتر کسی آن را جدی بگیرد، اما به یقین، دیدگاه پر اضطراب من نسبت به رویدادهای جهانی که کشور من و هم زبانان و هموندان من را هم تحت شعاع عمدی سرکوب قرار میدهد، من را دچار سرگیچه کرده. چون ما انسانهای مسئول هستیم در اجتماع مسئول. از مجنون که انتظاری نیست. من، که روزگاری در میدانهای آتش و جنگ، با دل با تعهد، از وطن و مردمم دفاع کردم، امروز در میدان اندیشه، در کنار مردم ام ایستادهام. این ایستایی نه از سر تفنن، که از سر درد، دغدغه و رسالت بوده است؛ رسالتی که از قلمرو خون و خاک تا پهنهی فرهنگ، سیاست، و انسانیت کشیده شده است.
مردم گرامی من و تاجیکان و پارسیزبانان!
هر قدر سکوت کردید، در سکوت شما، پرندهگان شوم جنگ بر فراز خانههایتان پر گشودند؛ در خواب سنگین شما، هیولای هراس و آزمندی جنگافروزان بیدارتر شد؛ و در بیاعتنایی شما، انسانیت در پیشگاه منافع پلید سیاستبازان، بیارزش شمرده شد. مهم نیست که این جنگافروزان چه کسانیاند، مهم آن است که شما را به ابزاری برای شستن دستان آلودهیشان بدل کردهاند؛ نه برای دفاع از شما، بلکه برای سرکوب شما، برای فریفتن شما، و برای به آتش کشیدن زیستبوم تان. مسئله این نیست که انسان در کدام کشور کشته میشود، مسئله آن است که چرا انسان کشته میشود. چرا انسان پارسیگفتار و تاجیک گشته میشود؟
من نه پیشگو هستم و نه مأمور هیچ نهاد پنهانی. اما باز هم با تمام وجود شما را فرامیخوانم، در هر کشوری که هستید، به خیابانها بیایید، سکوت را بشکنید، و ارزش انسانی خود را بر آنان که آن را انکار کردهاند، ثابت نمایید. تا کشور ما را باز پس گیریم و اینهمه رنج نه داشته باشیم.
منابع:
سایت کوه خرد
ویکیپدیا دانشنامهی آزاد
مطالعات تاریخی شخصی نگارنده