هنوز
هنوز بر سر راهت گل و چمن باقیست
هنوز لاله و صحرا و نسترن باقیست
هنوز گرد خیال ات به بالهای دلم
هنوز نام قشنگ تو بر دهن باقیست
کنار جوی به زیر چنار خاطره ها
صدای تازه ی نجوا ی پا زدن باقیست
هنوز آیینه انداختن از پنجره ها
هنوز وعده ی دیدار تو ومن باقیست
هنوز ارسی ما جلوه گاه دیدارست
هنوز در گذر و کوچه عطر تن باقیست
نجماد جهل
تبر خشکید از بیتابی و دیوار را یخ زد
عرق پروانه گشت و دیده ی بیمار را یخ زد
قطار نامرادی ها بهم پیوست، آهن شد
وآدمهای این محدوده را، سرکار را یخ زد
گره برده باری ها درون ژاله ، خونابه
کمر مهتاب ابرو شد ، جوال بار را یخ زد
عدم در آبروی ما ، قد خود را تماشاکرد
گلو در ناله ها بند و صدای تار را یخ زد
گل و گردن بریدن ها ، به صحرای جنون افزون
ازین هنگامه و حیرت دهان دار را یخ زد
امین آریبل