ناله یی میهن

در آرزوی دیدن مهد کهن شدم
گفتم که غرق بوسه نمایم سر و تن اش
پرسم ز حال و آتش بگرفته دامن اش
گفتا، چه پرسی حال، بین روزگار من
اطفال پا برهنه و زار و نزار من
بیکاري و گراني نرخ و نوا ببین
نه دولتی که رحم نماید به نام دین
رَو کوچه های پر ز کثافات من ببین
آن کابل عزیز، دل چاک من ببین
کو آنکه فکر حال منی بینوا کند
معمور و زخمهای تنم را دوا کند
یکسو به غم نشسته ام از جور وحشیان
سوی دگر فغان کنم از گردش زمان
دیدم چو روز و حال وطن را ، قیامتی
خم گشته ،استوار نمانده ست قامتی
دشمن نموده حاکم و فرمانروای ما
خونخواره یی جهاني و ، ای وای وای ما
مهرو ز آتش دل میهن بسوختی
با ملتی که سوخته خرمن، بسوختی
مهرو ولیزاده ماه می ۲۰۲۵