میهن
ای زادگه ام سخت پریشان توهستم
در نار ،ازآن آتش دامان تو هستم
با معرکه ها کرده ترا دشمن دیرین
با معضله هایی که من حیران توهستم
جمعیتی فرزند بسی خاینت ای خاک
همدست عدوی تو و، نالان تو هستم
ویرانهء بی نام و نشانت بنمودند
آبادی من، با غم و ویران توهستم
ازخویش وزبیگانه شدی بی سروسامان
زین حال تو،آن بی سروسامان توهستم
با دشمنت همراه بوَد دولت و شاهت
درآتش ازین سیل پلیدان تو هستم
از مردم آواره و زارت که مپرسم
دریای سرشک ودل باران تو هستم
ترسم که ترا از رخ دنیا بزدایند
وز این غم جانکاه، هراسان تو هستم
نی آنکه برزمد ز برایت وطن من
شاهد به نگون بختي هرآن توهستم
نی چشمی که بربادی و محو تو ببینم
من ناظر کم نوري چشمان توهستم
سوگند بنام تو مرا خاک نیاکان
روح منی ،آواز پرافغان تو هستم
بر آن همه زخمت ز یکی شعر پرازعشق
مرحم نهم و در پي درمان توهستم
مهرو اکتوبر ۲۰۲۰