گنجینۀ الهام

رسول پویان 2/5/2023 روزباخورشیدوشب سیل شباهنگم خوش است زیــر نـور خلـوت مهـتـاب آهنگـم…

در ارتباط به جفنگ گویی ها ی " نیاز نیاز"

حبیب میهنیار دوستان گرامی شما بهتر میدانید که یکی از ویژه…

ادبیات مبتذل،- سرگرم کننده و کم ارزش؟

Trivialliteratur:   آرام بختیاری نیاز انسان از خود بیگانه به ادبیات سرگرم کننده.  ادبیات…

پیام شادباش به مناسبت روز جهانی کارگر

ا. م. شیری روز اتحاد و همبستگی انترناسیونالیستی کارگران و زحمکشان…

دستار پوشان اسلام ستیز و پاچه بلند های حرمت شکن

نویسنده: مهرالدین مشید گروه ی طالبان از نظر حسن عباس نویسنده…

برگردان شعرهایی از سبزه برزنجی

خانم "سبزه برزنجی" (به کُردی: سۆزە بەرزنجی) شاعر کُرد زبان،…

به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

«
»

معرفی کتاب: «روش جاکارتا»

نویسنده: 

م. نوری

«وینسنت بِوینز»* روزنامه‌نگار بین‌المللی سال ۲۰۱۷ به اندونزی رفت تا گزارشاتی از وقایع روز کشورهای جنوب شرقی آسیا برای «واشنگتن پست» تهیه کند. او پس از ورود به جاکارتا و پس از مدتی کوتاه متوجه شد که کودتای سال ۱۹۶۵ و فضای رعب و وحشت و اختناق پس از آن چنان زخمی عمیق بر پیکر جامعۀ اندونزی وارد کرده است که بدون شناخت ابعاد و زوایای پنهان آن واقعه درک شرایط روزِ جامعۀ اندونزی امکانپذیر نیست. او کار روزنامه‌نگاری را کنار گذاشت، پژوهش‌های محققین اندونزیایی و اسناد محرمانۀ منتشر شدۀ سازمان «سیا» را مطالعه کرد و با صدها شاهد زندۀ واقعۀ کودتا مصاحبه به‌عمل آورد. حاصل کار وی کتابی تحت عنوان «روش جاکارتا» بود که در آوریل سال ۲۰۲۰ به‌زبان انگلیسی منتشر شد.[۱]

او در این کتاب ضمن ارائۀ شمه‌ای از تاریخ معاصر اندونزی و راهبرد سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا در خلال جنگ سرد، خواننده را به بطن حوادث روزهای هولناک کودتای اندونزی می‌برد و با تکیه بر شهادت شاهدان و اسناد سازمان «سیا»، پرده از روی واقعیت‌های مکتوم کودتا، جنگ ترکیبیِ روانی و رسانه‌ای، و ابعاد جنایت علیه اعضای حزب کمونیست برمی‌دارد. او پیش از سفر به اندونزی به‌مدت ۶ سال در برزیل بود و گزارشات خبری برای «لس‌آنجلس تایمز» و «فاینشنال تایمز» تهیه می‌کرد و ضمناً مقالاتی را برای انتشار به «نیویورک تایمز»، «آتلانتیک»، «اکونومیست»، «گاردین»، و «فارین پالسی» ارسال می‌نمود. به‌دلیل شناخت عمیقی که او در دوران اقامت در برزیل از تاریخ معاصر آمریکای لاتین به‌دست آورده بود، تشابهات بسیاری را در اسلوب‌ها و ترفندهای به‌کار رفته در کودتای اندونزی و کودتای سال ۱۹۶۴ برزیل، و دیگر کودتاهای دهۀ هفتاد سازمان «سیا» در آمریکای لاتین، مشاهده کرد که آن‌ها را با تیزبینی و دقت در خور تحسینی در کتاب خود بازگو کرده است.

شمّه‌ای از تاریخ معاصر اندونزی

مجمع‌الجزایر اندونزی، واقع در جنوب شرقی آسیا و چهارمین کشور پرجمعیت جهان، دارای بزرگ‌‌‌ترین جمعیت مسلمان جهان و دارای ذخایر بزرگ نفت، گاز، طلا و دیگر فلزات گرانبهاست. اندونزی به‌مدت ۳۵۰ سال مستعمرۀ هلند بود. اوایل قرن بیستم میلادی جنبش ضداستعماریِ گسترده‌ای در این کشور شکل گرفت که منجر به ایجاد جبهه‌ای متشکل از کمونیست‌ها، ملی‌گرایان و مسلمانان استقلال‌طلبِ اندونزی شد. در سال ۱۹۴۲، در خلال جنگ جهانی دوم ارتش ژاپن اندونزی را به تصرف درآورد. کوتاه شدن دست هلند از مستعمرۀ خود و فضای حاکم بر جهان در آن دوران موجب تقویت جنبش ضداستعماری در اندونزی شد. در اوت سال ۱۹۴۵، سه روز پس از تسلیم ارتش ژاپن، اندونزی اعلام استقلال کرد. دولت استعمارگر سابق، هلند، طبیعتاً حاضر به پذیرش استقلال اندونزی نبود و تمام توان خود را به‌کار گرفت تا دوباره به اندونزی راه یابد و مناسبات استعماری را مجدداً برقرار سازد. بین سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹، جنگ‌های خونینی بین نیروهای نظامی هلند و استقلال‌طلبان اندونزیایی در گرفت و منجر به کشته شدن ۱۰۰ هزار نفر از مردم اندونزی و ۵ هزار نفر از نیروهای نظامی هلند شد. در خلال مناقشۀ نظامی، چندین مذاکره نیز میان نمایندگان دولت هلند و دولت جوان اندونزی صورت گرفت و دولت هلند در نهایت در دسامبر ۱۹۴۹ استقلال اندونزی را به‌رسمیت شناخت. در خلال همین سال‌ها، جنگ قدرتی نیز میان نیروهای استقلال‌طلب اندونزی در گرفت که به تفوق ملی‌گرایان به‌رهبری «احمد سوکارنو» انجامید. «سوکارنو» کمونیست نبود ولی ضدکمونیست هم نبود و به‌رغم مناقشات اولیه با حزب کمونیست هرگز این حزب را ممنوع اعلام نکرد، بلکه از تمایل و عزم آن‌ها در ساختن جامعه‌ای دموکراتیک استقبال کرد و حتی آن‌ها را در مناصب دولتی نشاند.

«احمد سوکارنو» اولین رئیس جمهور اندونزیِ مستقل در کنار جمال عبدالناصر، جواهر لعل نهرو، مارشال تیتو و قوام نکرومه، سمبل جنبش ضداستعماری در نیمۀ دوم قرن بیستم میلادی بود. در سال ۱۹۵۵، اولین کنفرانس آسیا ـ آفریقا، که در آن نمایندگان نیمی از جمعیت جهان شرکت داشتند، در «باندونگ» اندونزی برگزار شد. در این کنفرانس جوانه‌های اتحادی از کشورهای مستقل جهان سوم کاشته شد که در سال ۱۹۶۱ در کنفرانس بلگراد به تشکیل جنبش عدم تعهد فراروئید. اندیشه‌های آزادی‌خواهانه و استقلال‌طلبانۀ «سوکارنو»، نقش او در تأسیس جنبش عدم تعهد، محبوبیت و قدرت حزب کمونیست اندونزی و رواداری «سوکارنو» در برخورد با کمونیست‌ها عواملی بودند که توجه ایالات متحدۀ آمریکا را به اندونزی معطوف کردند. ایالات متحده طی چندین سال با نفوذ در میان فرماندهان و افسران ارتش اندونزی، کودتایی را طراحی کرد که یکی از سیاه‌‌‌ترین و هولناک‌‌‌ترین بخش‌های تاریخ معاصر جهان است. حزب کمونیست اندونزی از حیث تعداد اعضا بزرگ‌‌‌ترین حزب کمونیست آسیا پس از حزب کمونیست چین بود ولی قدمتی بیش از این حزب داشت. گفته می‌شود که در زمان کودتای ۱۹۶۵، یک‌چهارم جمعیت اندونزی (حدود ۲۰ میلیون نفر) به‌دلیل عضویت در حزب کمونیست یا عضویت یا همکاری با سندیکاها، سازمان زنان «گِروانی»، سازمان جوانان یا سازمان‌های فرهنگی، بالقوه در معرض پیگرد سیاسی قرار داشتند.

راهبرد سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا در خلال جنگ سرد

«وینسنت بِوینز» در رابطه با سیاست خارجی ایالات متحده، نحوۀ برخورد با کمونیسم و کمونیست‌ها و کشورهای جهان سوم و جنبش‌های آزادیبخش در خلال جنگ سرد می‌نویسد: در سال‌های ابتدایی جنگ سرد، هدف اصلی ایالات متحده جلوگیری از افزایش نفوذ کمونیسم و مقابله، تضعیف، یا محو دولت‌های سوسیالیستی بلوک شرق بود. در رابطه با دولت‌های جهان سوم در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، که جزو اقمار بلوک شرق یا بلوک غرب نبودند ولی گرایشات ضدامپریالیستی داشتند، سیاست خارجی آمریکا بر پایۀ رواداری با این دولت‌ها بود به‌شرطی که این دولت‌ها با کمونیسم مقابله می‌کردند یا حداقل کمونیست‌ها را از مشارکت در نهادهای قدرت دور نگاه می‌داشتند. این سیاست پس از تأسیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا «سیا» (۱۹۴۷)، و به‌ویژه آغاز ریاست جمهوری «دوایت دی. آیزنهاور»، (۱۹۵۳) تغییر یافت. مهم‌‌‌ترین عامل در تغییر سیاست آمریکا، انقلاب چین (۱۹۴۹) و جنگ کره (۱۹۵۰) بود. پیروزی انقلاب سوسیالیستی در چین زنگ‌های خطر را برای آمریکا به‌صدا درآورد و دولت این کشور را از سرایت انقلاب به دیگر کشورهای آسیایی به‌وحشت انداخت. از جنگ کره، دخالت نظامی در این کشور و خسارات جانی وارده به نیروهای نظامی، آمریکا این تجربه را آموخت که باید از دخالت نظامی مستقیم پرهیز کند و به‌جای آن با نفوذ در دولت و ارتش‌های کشورهای جهان سوم بر روند تحولات سیاسی تأثیر گذارد. عامل دیگر در تغییر سیاست ایالات متحده، اخراج بسیاری از اعضای وزارت خارجۀ آمریکا به اتهام روادای و مماشات با کمونیسم در دوران مک‌کارتیسم در دهۀ ۵۰ میلادی بود. و نهایتاً این سازمان «سیا» بود که برای تضمین بقای خود نیاز به تغییراتی در راهبرد سیاست خارجی آمریکا داشت. واقعیت این بود که سازمان «سیا» برای انجام عملیات پنهانی علیه کمونیست‌ها در کشورهای بلوک شرق تأسیس شده بود. اما فعالیت‌های مخفی آن در این کشورها به‌رغم موفقیت در جذب عناصر ضدکمونیست یا بقایای نازی‌های اوکراین و انجام برخی عملیات موفق در ترور اعضای حزب کمونیست شوروی و دیگر عملیات خرابکارانه، در مجموع عقیم مانده بود، زیرا هر شبکه‌ای را که «سیا» در کشورهای بلوک شرق تشکیل می‌داد به‌سرعت کشف و خنثی می‌شد. بنابراین، سازمان «سیا» برای توجیه بقای خود نیاز به گسترش عرصۀ فعالیت داشت. در نتیجه، سیاست خارجی آمریکا در ارتباط با کشورهای جهان سوم به این شکل تغییر یافت که علیه هر حرکتی که تهدیدی برای منافع غرب محسوب شود، صرفنظر از گرایشات سیاسی دولت مورد نظر، باید اقدام کرد. در اجرای همین سیاست جدید بود که در سال ۱۹۵۳ علیه «محمد مصدق» در ایران و در سال ۱۹۵۴ علیه «جاکوبو آربنز» در گواتمالا کودتا شد. محمد مصدق کمونیست یا دارای گرایشات چپ نبود و حتی نظری مثبت نسبت به آمریکا داشت. اما ایالات متحده تصمیم وی در ملی کردن نفت را در تضاد با منافع غرب می‌دانست. «جاکوبو آربنز» هم کمونیست نبود و فقط می‌خواست با اصلاحات ارضی و تقسیم زمین و باغ‌های میوه بین کشاورزان و باغداران، دست شرکت آمریکایی «اتحادیۀ میوه» را که مالک بخش بزرگی از زمین‌های کشاورزی و باغ‌های میوه در گواتمالا بود، کوتاه کند. در هر دوی این کودتاها، سازمان «سیا» با به‌راه انداختن کارزار رسانه‌ای محمد مصدق و جاکوبو آربنز را کمونیست معرفی کرد و بعد از موفقیت در کودتا، کمونیست‌ها را به‌دست کودتاچیان قلع و قمع کرد.

تحقیقات «وینسنت بِوینز» نشان می‌دهد که سازمان «سیا» از دهۀ ۵۰ میلادی تا پایان جنگ سرد، با استفاده از همان شیوه‌های به‌کار رفته در کودتاهای ایران و گواتمالا، و همچنین با استفاده ازاسلوب هایی که در کودتای اندونزی به‌کار رفت و نام «روش جاکارتا» بر آن نهاده شد، در ۲۲ کشور جهان سوم کودتا کرده است. شیوه‌هایی که شامل مجموعه‌ای از ترفندها، جنگ رسانه‌ای، ایجاد تفرقه بین نیروهای ملی، مذهبی و کمونیست‌ها، و جنگ شناختی می‌شد. «وینسنت بوینز» در مصاحبه‌ای محتوای «روش جاکارتا» این‌گونه تعریف کرده است: قتل‌عام عامدانه و نظام‌مند کمونیست‌ها و چپ‌گرایان توسط ایالات متحدۀ آمریکا در دوران جنگ سرد.

سیر کودتا در اندونزی

«وینسنت بِوینز» در کتاب خود به این نکته اشاره می‌کند که به‌رغم انتشار پاره‌ای از اسناد محرمانۀ «سیا» هنوز اسناد محرمانۀ زیادی در بایگانی مانده‌اند و هنوز نمی‌توان ابعاد دخالت ایالات متحدۀ آمریکا و دیگر کشورهای غربی در کودتای اندونزی را به‌تمامی روشن کرد. آنچه که مسلم است حمایت مالی، تسلیحاتی و امنیتی ایالات متحدۀ آمریکا، آلمان [۲]، بریتانیا و استرالیا از کودتاچیان و دادن فهرستی از اسامی ۱۰ هزار نفر از اعضای حزب کمونیستِ اندونزی جهتِ اعدام به کودتاچیان توسط آمریکا است. اسناد وزارت خارجهٔ آمریکا که در سال ۲۰۰۱ منتشرشده‌اند حاوی نامه‌ای است که از سفارت آمریکا در جاکارتا به واشنگتن نوشته شده و در آن گفته می‌شود که: «اسامی دشمنان کشور باید به نیروهای امنیتی اندونزی داده می‌شد چون آن‌ها این اسامی را نداشتند.»

«وینسنت بِوینز» کودتای اندونزی را از این حیث مشابه کودتای ۱۹۶۴ برزیل می‌داند که در هر دوی آن‌ها کودتایی که در جریان بود به‌عنوانِ «ضدکودتا» معرفی شد. در هر دو کودتا گفته شد که حزب کمونیست (در مورد برزیل افسران چپ‌گرای ارتش) قصد کودتا علیه دولت را داشتند و ارتش موفق به عقیم گذاشتن کودتا شده است.

کودتای اندونزی ۳۰ سپتامبر ۱۹۶۵ آغاز شد. ادعا شد که رؤسای ارتش اندونزی تحت رهبری «محمد سوهارتو» یک کودتای کمونیستی را خنثی کرده‌اند. ادعا شد که اعضای حزب کمونیست، ۶ تن از ژنرال‌های ارتش را به‌قتل رسانده‌اند. در اصل این ژنرال‌ها وفادار به «احمد سوکارنو» بودند و توسط کودتاچیان کشته شده بودند. خبر کودتا و جزئیات آن توسط بی‌بی‌سی، نشریۀ اُبزرور و آژانس خبری رویترز به سراسر جهان مخابره شد. اسناد منتشره نشان می‌دهد که برای هماهنگ‌سازی جنگ رسانه‌ای و انحراف افکارعمومی در اندونزی و در جهان، کارشناس متخصص در امور جنگ رسانه‌ای، «نورمن راداوِی»، به سفارت بریتانیا در جاکارتا اعزام شده تا اخبار وقایع اندونزی از طریق او در اختیار رسانه‌ها قرار داده شود. طبق اسناد منتشره، کارشناس مزبور در نامه‌ای به سفیر بریتانیا در جاکارتا نوشته است: «روزنامه‌نگاران غربی هرچه را که ما می‌گوییم می‌پذیرند و طالب اطلاعات بیشتری هستند.»

خبر قتل ژنرال‌های ارتش اندونزی به‌طرزی هولناک و به‌شیوه‌ای مزورانه و با هدف اهریمن‌سازی از حزب کمونیست پخش شد. نویسندۀ کتاب در این زمینه نوشته است: «کودتاچیان داستانی را پخش کردند که گویا حزب کمونیست اندونزی مغز متفکر این کودتای نافرجام است. «محمد سوهارتو» و ایادی وی ادعا کردند که اعضای جنبش زنان ـــ «گِروانی» ـــ ژنرال‌ها را در مناسکی شیطانی به‌قتل رسانده‌اند. گفته شد که اعضای حزب کمونیست ژنرال‌ها را به پایگاه هوایی «حلیم» برده‌اند و در حالی که گروهی از زنان جنبش «گِروانی» برهنه گرداگرد ژنرال‌ها می‌رقصیدند، گروه دیگری از زنان آلت تناسلی ژنرال‌ها را بریده‌اند، چشم‌های آنها را از حدقه درآورده‌اند و آنها را پس از شکنجه کشته‌اند. در شایعه‌ای دیگر ادعا شد که حزب کمونیست، فهرست بلندبالایی از کسانی را که باید کشته شوند تهیه و گورهای دسته جمعی آماده کرده است». (صفحۀ ۱۸۳ کتاب ترجمه شده به آلمانی)

در اصل این زنان عضو حزب کمونیست و جنبش زنان «گِروانی» بودند که پس از دستگیری‌های گستردۀ چپ‌ها، مورد فجیع‌‌‌ترین خشونت‌های جسمی و جنسی قرار گرفتند. گفته می‌شود که ۱۵ درصد زندانیانِ پس از کودتا زنان بودند.

تعقیب و پیگرد اعضای حزب کمونیست و سازمان‌های مرتبط با آن تا سال ۱۹۶۶ ادامه یافت. حداقل یک میلیون نفر دستگیر و در اردوگاه‌ها زندانی شدند. رقم دقیق کشته‌شده‌ها معلوم نیست. در تخمین‌های خوشبینانه، تعداد قتل‌عام شدگان ۵۰۰ هزار نفر اعلام شده ولی گزارشاتی از کشته شدن یک میلیون نفر هم موجود است. کودتاچی‌ها سال‌ها بعد ادعا کردند که در جریان کودتا سه میلیون کمونیست کشته شده‌اند. در نامه‌ای به‌تاریخ ۱۵ آوریل ۱۹۶۶، از سفیر آمریکا در جاکارتا به واشنگتن، نوشته شده که به‌دلیل هرج و مرج معلوم نیست که آیا صدهزار نفر کشته شده‌اند یا یک میلیون نفر، و به واشنگتن توصیه شده در مقابل سؤال خبرنگاران رقم حداقل را ارائه دهند. در نامه‌ای دیگر، وزیر خارجۀ وقت ایالات متحده، «دین راسک»، به سفیر آمریکا در جاکارتا نوشته است که کارزار علیه کمونیست‌ها باید ادامه یابد و به سفیر مزبور توصیه کرده که به رؤسای ارتش اندونزی اطمینان دهد که آنها دوستانی واقعی در واشنگتن دارند که برای هرگونه کمکی آماده‌اند.

«وینسنت بِوینز» در کتاب خود می‌نویسد که ارتش اندونزی به‌تنهایی قادر به کشتن آن‌همه آدم نبود. بنابراین، برای قتل‌عام کمونیست‌ها از کمک مسلمانان بنیادگرا و جوخه‌های مرگِ راست‌گرایان افراطی هم استفاده کرده است. دولت آمریکا در تأمین مالی این گروه‌های افراطی نیز مشارکت داشت. در نامه‌ای به‌تاریخ دوم دسامبر ۱۹۶۵، سفیر آمریکا در جاکارتا به معاون وزیر خارجۀ آمریکا و مسؤولِ شرق آسیا از پیشنهاد وی برای دادن ۵۰۰ میلیون روپیه به جوخۀ مرگ «کاپ ـ گشتاپو» استقبال کرده است.

در هرحال، کودتای اندونزی و اسلوب به‌کار رفته در آن، که به «روش جاکارتا» معروف شد، موفقیت بزرگی برای نیروهای ضدکمونیست در ایالات متحدۀ آمریکا و متحدین غربی آن بود. «روش جاکارتا» در دهۀ ۷۰ میلادی در آمریکای لاتین، از جمله در شیلی و برزیل و همچنین در فیلیپین و ویتنام و آمریکای مرکزی، و همانطور که گفته شد، در ۲۲ کشور جهان سوم مورد استفاده قرار گرفت.

پس از کودتای «محمد سوهارتو»، «احمد سوکارنو» تا مارس ۱۹۶۶ به‌ظاهر در سِمت خود باقی ماند ولی عملاً در حبس خانگی و فاقد اختیارات ریاست جمهوری بود. به‌دلیل دستگیری‌های گسترده، همۀ متحدین وی زندانی یا از قدرت برکنار و تار و مار شده بودند. در ماه مارس ۱۹۶۶، «محمد سوهارتو» رسماً به ریاست جمهوری رسید و به‌مدت ۲۰ سال رئیس جمهور اندونزی بود. وی بلافاصله پس از قرار گرفتن در سِمتِ ریاست جمهوری، حق استخراج بزرگ‌‌‌ترین معدن طلای جهان واقع در جزیرۀ «پاپوای» اندونزی را به یک شرکت آمریکایی داد و کلیّۀ محدویت‌های سرمایه‌گذاری‌های خارجی در اندونزی را لغو کرد.

پس از گذشت قریب به ۵۸ سال از کودتا، هنوز تحقیقات تاریخی و علمی بیطرفانه‌ای در مورد این واقعه در اندونزی صورت نگرفته، هنوز عاملین اصلی کودتا معرفی نشده‌اند و از حزب کمونیست اعادۀ حیثیت نشده، و هنوز عاملین و آمرین قتل‌عام‌ها معرفی و محاکمه نشده‌اند. گفتن و نوشتن در مورد کودتا، قتل‌عام کمونیست‌ها، یا صحبت از سوسیالیسم و مارکسیسم – لنینیسم همچنان در اندونزی ممنوع است. در سال ۲۰۱۲، دولت وقت اندونزی به نسل‌کشی اعتراف کرد و اذعان داشت که در جریان وقایع سال‌های ۱۹۶۶/ ۱۹۶۵، نقض خشن حقوق بشر صورت گرفته است. هرچند رئیس جمهور اندونزی، «جوکو ویدودو»، در ژانویۀ ۲۰۲۳ بابت جنایات دیکتاتور اندونزی «محمد سوهارتو» عذرخواهی کرد، ولی لاپوشانی وقایع دوران کودتا و امتناع از بررسی ابعاد آن همچنان ادامه دارد.[۳]

ــــــــــــــ

* Vincent Bevins
۱ ـ کتاب به انگلیسی تحت نام The Jakarta Method منتشر شده و در آلمان توسط Glenn Jäger ترجمه و تحت نام Die Jakarta Methode منتشر شده است.
۲ ـ در مورد نقش جمهوری فدرال آلمان در کشتار صدها هزار کمونیست در اندونزی رجوع شود به مقاله‌ای به همین نام در شمارۀ ۲۸۹ ده مهر.
۳ ـ مطالب مقالۀ فوق برگرفته از کتاب «وینسنت بِوینز»و مقالات و مصاحبه‌های اوست که لینک آن‌ها در ذیل قید می‌شود:
http://www.schattenblick.de/infopool/buch/sachbuch/busar۷۴۱.html
https://www.youtube.com/watch?v=۲u۸DmvDokAs&t=۱۳۶۸s
https://www.youtube.com/watch?v=۱EM۹QeRbRGI
https://www.youtube.com/watch?v=INWDiZXo۴mo