لغو مجازات اعدام در ایران
« از خواست سیاسی تا وجدان جمعی »
تهیه وتدوین : فرشید یاسائی
پیشگفتار: در جهان امروز، مجازات اعدام به یکی از بحث برانگیزترین و چالش زاترین موضوعات حقوقی و اخلاقی بدل شده است. در حالی که شمار زیادی از کشورها این مجازات را لغو کردهاند، ایران همچنان در میان سه کشور اول جهان از نظر تعداد اعدامها قرار دارد. این واقعیت تلخ نه تنها نشانهای از شدت خشونت دولتی است، بلکه بازتابی از بحران عدالت، شفافیت و اعتماد عمومی به نظام قضایی کشور به شمار میآید. هر سال، با انتشار گزارشهای نهادهای بینالمللی مانند عفو بینالملل و دیدبان حقوق بشر، افکار عمومی جهان یک بار دیگر به ابعاد گستردهی این پدیده در ایران متوجه میشود. با این حال، پس از گذشت چند هفته از انتشار آمارها، موج حساسیت فروکش میکند و چرخهی خشونت همچنان ادامه مییابد.
در ایران، اعدام نه فقط یک ابزار قضایی بلکه ابزاری سیاسی و اجتماعی است که در طول چهار دههی گذشته، نقش پررنگی در تثبیت اقتدار و ارعاب عمومی داشته است. اعدامهای گستردهی دههی شصت، مجازاتهای مرتبط با مواد مخدر در دههی نود و اعدام معترضان در سالهای اخیر، همگی بیانگر آن است که مجازات اعدام از چارچوب عدالت کیفری فراتر رفته و به سازوکاری برای کنترل جامعه و سرکوب اعتراضات تبدیل شده است. از این منظر، لغو مجازات اعدام نه تنها یک مطالبهی حقوق بشری، بلکه ضرورتی سیاسی برای گذار به جامعهای انسانی تر و مدرن تر است.
با وجود تلاشهای گستردهی فعالان مدنی، اپوزیسیون سیاسی و نهادهای حقوق بشری، مسئلهی اعدام هنوز در ایران به مطالبهای همگانی بدل نشده است. هر سال در روز جهانی « نه به اعدام -دهم اکتبر»، بیانیهها، نشستها و سخنرانیهایی برگزار میشود، اما پس از چند روز، گویی همه چیز به فراموشی سپرده میشود. ریشهی این ناپایداری را باید در شکاف میان روشنفکران و افکار عمومی جست وجو کرد؛ جایی که جامعه هنوز اعدام را «ضروری» یا «عادلانه» میپندارد و در بسیاری از موارد، حتی در مراسم اعدام در ملأ عام شرکت میکنند و حتی فرزندان خردسال خود را نیز بهمراه میبرند!. این شکاف خطرناک، تلاشها برای لغو اعدام را به سطحی محدود و غیرپیوسته کاهش داده است.
هدف این رساله، بازاندیشی در مفهوم و کارکرد مجازات اعدام در ایران و تبیین راههایی است که بتوان از طریق آن، مخالفت با اعدام را به یک خواست عمومی و پایدار تبدیل کرد. برای این منظور، ابتدا نگاهی خواهیم داشت به تاریخچهی اعدام در ایران و تحولات آن در قوانین کیفری. سپس به تحلیل فلسفی و اخلاقی این مجازات خواهیم پرداخت و از آنجا به بررسی جامعهشناختی پدیدهی اعدام در ملأ عام و واکنش جامعه خواهیم رسید. در ادامه، نقش اپوزیسیون، جامعهی مدنی و رسانهها در مبارزه با اعدام تحلیل میشود و در نهایت، پیشنهادهایی برای عبور از این چرخهی خشونت و ساختن جامعهای بدون اعدام ارائه میگردد.
نگارنده بر این باور است که لغو اعدام نه تنها به معنای بخشیدن مجرمان نیست، بلکه به معنای بازسازی مفهوم عدالت بر پایهی کرامت انسانی است. جامعهای که در آن مرگ به نام عدالت اجرا میشود، دیر یا زود دچار زوال اخلاقی خواهد شد. از همین رو، گفتوگو دربارهی لغو اعدام، در واقع گفت وگویی است دربارهی آیندهی انسان ایرانی، شأن او و نوع جامعهای که میخواهیم بسازیم .جامعهای که در آن عدالت پاسدار زندگی باشد، نه مرگ!
*****
مقدمه و طرح مسئله: مجازات اعدام در ایران نه صرفاً پدیدهای حقوقی، بلکه نشانهای تاریخی از رابطهی قدرت و جامعه است. در طول دهههای گذشته، دستگاه قضایی و سیاسی ایران، مرگ را به ابزار قانون تبدیل کرده است. هر سال دهها و گاه صدها نفر بر چوبه دار میروند؛ گاهی بیصدا، در زندانهای دورافتاده و گاهی در میدانهای شهر، زیر نگاه جمعیتی که گویی به تماشای «عدالت» آمدهاند. این تصویر، قلب جامعه را میفشارد و پرسشی بنیادین را پیش میکشد: چه بر سر ما آمده که مرگ را به نمایش گذاشتهایم و خاموش ماندهایم؟
در نظامهای سیاسی بسته، مجازات اعدام غالباً نقشی فراتر از قانون کیفری دارد. این مجازات، ابزار کنترل اجتماعی، سرکوب سیاسی و نمایش اقتدار است. در ایران نیز اعدام، به ویژه در دهههای پرتنش سیاسی، به معنای حذف مخالفان و مهار اعتراضات به کار رفته است. از اعدامهای سیاسی دههی شصت تا اعدام معترضان پس از اعتراضات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، اعدام به زبان قدرت بدل شده است ؛ پیامی از سوی حاکمیت به جامعه که می گوید: « زندگی و مرگ شما در اختیار من است !»
اما مسئله تنها در حاکمیت نیست؛ جامعه نیز در این چرخه سهیم شده است. حضور مردم در مراسم اعدام در ملأ عام، عکس برداری از بدن آویزان شدهی انسان و حتی تمایل بخشی از افکار عمومی به اجرای سریعتر حکم اعدام ، نشانهی زخمی عمیق در وجدان جمعی است. جامعهای که خشونت را میبیند و خاموش میماند، اندک – اندک به خشونت خو میکند و آن را بخشی از نظم طبیعی جهان میپندارد. در چنین فضایی، گفتوگو دربارهی لغو اعدام، در واقع گفت وگویی است دربارهی بازگرداندن «احساس انسانی» به بطن جامعه است.
تاریخچه و وضعیت کنونی مجازات اعدام در ایران: ایران یکی از کهنترین نظامهای کیفری جهان را دارد و مجازات مرگ در بخش بزرگی از تاریخ آن حضور داشته است. در دوران باستان، اعدام به عنوان جزای خیانت یا ارتداد به کار میرفت. در دورهی قاجار، شکلهای خشونت بارتر آن چون به دار آویختن، سنگسار، یا قطع عضو در میدانهای شهر رایج بود. با گسترش اندیشههای مدرن در دوران مشروطه، روشنفکران ایرانی از جمله میرزا فتحعلی آخوندزاده و طالبوف تبریزی نخستین کسانی بودند که از لزوم «عدالت انسانی» و پرهیز از خشونت سخن گفتند. با این حال، سنت قصاص و مجازاتهای شدید همچنان در بطن فرهنگ حقوقی باقی ماند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، مجازات اعدام با شدت بیشتری به جامعه بازگشت. قانون مجازات اسلامی مصوب دههی شصت، گسترهی وسیعی از جرایم را شامل اعدام کرد: از قتل و تجاوز تا ارتداد، جاسوسی، دگراندیشی ، محاربه و جرایم مواد مخدر… دههی نخست جمهوری اسلامی شاهد یکی از خون بارترین دورههای تاریخ قضایی کشور بود؛ هزاران نفر در دادگاههای چند دقیقهای اعدام شدند. در دهههای بعد نیز، با وجود اصلاحات محدود، ایران همواره در زمرهی کشورهایی باقی ماند که بالاترین نرخ اجرای حکم مرگ را دارند. گزارش عفو بینالملل در سالهای اخیر نشان میدهد که بیش از ۵۰ درصد از کل اعدامهای ثبتشده در جهان در ایران ، عربستان سعودی و چین رخ میدهد؛ ایران، با جمعیتی کمتر، سهمی نامتناسب از این آمار را به خود اختصاص داده است.
نکتهی تأملبرانگیز آن است که بخش قابل توجهی از اعدامها در ایران، مربوط به جرایم غیرخشونتآمیز بهویژه مواد مخدر است؛ جرایمی که در بسیاری از کشورها حتی مجازات زندان بلند مدت هم ندارند. این مسئله نشان میدهد که نظام حقوقی ایران از فلسفهی «حفظ جان» فاصله گرفته و به فلسفهی «نمایش مرگ» نزدیک شده است.
مبانی نظری و فلسفی لغو اعدام: از منظر فلسفی، مجازات اعدام از دیرباز محل جدال میان دو دیدگاه بوده است: دیدگاه بازدارندگی و دیدگاه کرامت انسانی. متفکرانی چون ایمانوئل کانت بر این باور بودند که عدالت حقیقی زمانی تحقق مییابد که مجرم همان رنجی را که به دیگری رسانده، خود نیز بچشد. اما در برابر او، * سزار بکاریا در رسالهی تاریخی خود «جرایم و مجازاتها» (۱۷۶۴) استدلال کرد که هیچ قدرتی جزحکومت؛ حق گرفتن جان انسانی را ندارد، زیرا جان بخشی از حق طبیعی انسان است که نمیتوان از او سلب کرد.
در دوران معاصر، اندیشهی حقوق بشر به نقطهی عطف این بحث تبدیل شد. مادهی ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸) تصریح میکند که «هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد». بر اساس این اصل، دولتها نه تنها نباید زندگی را بگیرند، بلکه موظف به پاسداری از آن هستند. از این رو، در قرن بیست و یکم، اعدام به عنوان شکلی از خشونت دولتی و نقض بنیادین کرامت انسانی شناخته میشود.
از منظر روان شناختی و اخلاقی نیز، اعدام نه تنها عدالت نمیآورد بلکه چرخهی خشونت را بازتولید میکند. در لحظهی اعدام، جامعه احساس انتقام را تجربه می کند نه عدالت را. عدالت هنگامی معنا دارد که بتواند بازسازی کند، نه ویران سازد! در حالی که اعدام، پایان گفت وگو و نفی امکان بازپروری است. جامعهای که راه دیگری جز مرگ برای مهار جرم نمیشناسد، در حقیقت از درک عمیق عدالت بازمانده است.
جامعه شناسی اعدام در ایران: بررسی جامعه شناختی اعدام در ایران، ما را به ریشههای فرهنگی خشونت میبرد. حضور مردم در مراسم اعدام در ملأ عام، تنها نتیجهی تبلیغات حکومتی نیست؛ بلکه حاصل قرنها عادت به «تماشای رنج» است. از داستانهای حماسی و مجازاتهای قبیلهای تا میدانهای اعدام در شهرهای کوچک، خشونت به بخشی از حافظهی جمعی ما بدل شده است. وقتی قانون، عدالت را در مرگ خلاصه میکند، مردم نیز مرگ را به عنوان نمایش عدالت میپذیرند.
رسانههای رسمی در این میان نقش مهمی دارند. آنها با انتشار خبر اعدامها با عنوان «قصاص حق اولیای دم» یا «برقراری عدالت»، در ذهن مردم نوعی مشروعیت برای این عمل میسازند. به این ترتیب، دولت از یک سو عامل خشونت است و از سوی دیگر، مردم را به تماشاگرانی همدست بدل میکند. در چنین شرایطی، لغو اعدام نه تنها تغییر قانون بلکه نیازمند دگرگونی فرهنگی است: بازسازی مفاهیم عدالت، انتقام و بخشش در وجدان جمعی.
اپوزیسیون، جامعه مدنی و مسیر لغو اعدام: در دو دههی اخیر، اپوزیسیون و فعالان مدنی ایرانی گامهای مهمی برای مبارزه با اعدام برداشتهاند. کمپینهایی چون «نه به اعدام»، فعالیت نهادهایی مانند «شهروندان علیه اعدام»، و تلاش خانوادههای قربانیان و جدیدا واکنش زندانیان نسبت به احکام اعدام ، نشانههایی از بیداری وجدان جمعی در برابر مرگ دولتیاند. اما این اقدامات هنوز به حدی از قدرت نرسیدهاند که حکومت را وادار به عقب نشینی کنند. دلیل اصلی: آن است که لغو اعدام هنوز به مطالبهای عمومی تبدیل نشده است ! جریان واکنشی همیشه مثبت نیست. اقدام علیه مجازات اعدام باید مدام پیگیری شود. ما در آینده حتی پس از حکومت دیکتاتوری اسلامی نیز با آن روبرو خواهیم بود. لذا اشخاص و تشکلهای سیاسی برای آماده کردن ذهن جامعه باید کار فرهنگی و روشنگری کنند و به تقویت جامعه مدنی بپردازند تا از این طریق بتوان بمروز مجازات اعدام را از قوانین جزائی آینده کشور ؛ خارج و آنرا لغو کرد!
تا زمانی که جامعه، خواست لغو اعدام را از زبان نخبگان به زبان خود ترجمه نکند، حکومت دیکتاتوری اسلامی ایران از این ابزار قدرت ، چشم نخواهد پوشید. تجربهی سالهای اخیر نشان داده که تنها فشار اجتماعی گسترده میتواند ساختار قدرت را به عقبنشینی وادارد. همانگونه که در ماجرای «لایحهی حجاب» شاهد بودیم، ایستادگی پیوسته و آگاهانهی زنان مبارز ایران، مقاومت جامعه مدنی را به سطحی رساند که حاکمیت ناچار شد از شدت برخوردها بکاهد و عقب نشینی تدریجی را آغاز کند. همین منطق در مسئلهی لغو اعدام نیز صادق است! تا زمانی که مخالفت با اعدام به گفت وگوی روزمرهی مردم، به شعار اجتماعی و به باور اخلاقی مشترک تبدیل نشود، حکومت انگیزهای برای عقب نشینی نخواهد داشت!
اپوزیسیون در این مسیر وظیفهای تاریخی دارد. باید با روشنگری مداوم، با آموزش و گفتوگو، این مطالبه را از حاشیهی سیاسی به متن جامعه بیاورد. باید نشان دهد که لغو اعدام نه دفاع از مجرمان، بلکه دفاع از زندگی و کرامت انسان ایرانی است. هرچه این آگاهی و روشنگری گسترش یابد، صف طرفداران اعدام کوچک تر میشود و پایههای مشروعیت حکومت در استفاده از مرگ بهعنوان ابزار قدرت سست تر خواهد شد. ایران در نهایت ناگزیر است به صف کشورهایی بپیوندد که اعدام را از قوانین جزائی خود حذف کردهاند، زیرا هیچ ملت مدرن و آزاد نمیتواند بر پایهی مرگ بایستد.
راهکارها و چشمانداز آینده: برای گذار از جامعهی اعدام محور به جامعهای حیات محور، میتواند سه مسیر را هم زمان پیش برد:
آگاهی عمومی: آموزش دربارهی فلسفهی حقوق بشر در مدارس، دانشگاهها و رسانهها. معرفی تجربه کشورهایی که بدون اعدام توانستهاند عدالت را حفظ کنند.
اصلاح قانون و نظام قضایی: جایگزینی مجازاتهای غیرمرگ بار برای جرایم سنگین، نظارت بینالمللی بر روند دادرسیها و ممنوعیت اعدام در ملأ عام و پشت درهای بسته!
بازسازی فرهنگی: تولید آثار هنری، فیلمها، نمایشها و روایتهایی از زندگی قربانیان اعدام. هنر: بیش از هر قانون، میتواند قلب انسانها را تغییر دهد… باید هنرمندان خودمان را به اینکار تشویق کرد…!
لغو مجازات اعدام در ایران ممکن است سالها به طول انجامد، اما نخستین گام آن، دگرگونی در اندیشه و وجدان است. هر نسلی که بتواند ارزش زندگی را بالاتر از انتقام ببیند، گامی بزرگ در مسیر آزادی و انسانیت برداشته است.هنرمندان ما با خلق آثار هنری خویش میتوانند به تلطیف جامعه و یاری به لغو مجازات غیر انسانی اعدام کمک کنند!
سخن پایانی: سرنوشت هر جامعه را میتوان از نحوهی مواجههاش با مرگ سنجید. جامعهای که مرگ را به نمایش میگذارد، در حقیقت از زندگی دور شده است. در ایران امروز، مسئلهی اعدام دیگر تنها مسئلهای حقوقی نیست؛ مسئلهای اخلاقی، فرهنگی و سیاسی است که مستقیماً با آیندهی انسان ایرانی گره خورده است. لغو اعدام به معنای بخشیدن بیقید و شرط مجرمان نیست، بلکه به معنای بازگرداندن انسانیت به قانون است. جامعهای که بتواند حتی در برابر خطا، کرامت انسانی را پاس دارد، جامعهای است که به بلوغ رسیده است.
ما در دورهای زندگی میکنیم که مرگ، در رسانه و خیابان، عادی شده است. اما در همین تاریکی، نشانههایی از بیداری وجدان جمعی نیز دیده میشود. مادران دادخواه، وکلا و فعالانی که بیهراس از سرکوب، در برابر اعدام فریاد میزنند، در حقیقت از زندگی دفاع میکنند. آنان یادآور میشوند که عدالت با خون نوشته نمیشود، بلکه با فهم، ترحم و قانون انسانی تحقق مییابد.
لغو مجازات اعدام شاید دشوارترین نبرد اجتماعی ایران باشد، زیرا ریشه در تاریخ، مذهب و قدرت دارد. اما هر تحول بزرگ از پرسشی کوچک آغاز میشود: آیا کشتن، واقعاً ما را عادل و مهربان تر میکند؟ این پرسش، اگر در ذهنها بماند، آرامآرام به وجدان جمعی بدل میشود و آنگاه که مردم از حضور در میدانهای اعدام خودداری کنند، حکومت نیز ابزار ترس را از دست خواهد داد.
در پایان باید بر این حقیقت تأکید کرد که لغو اعدام، تنها با تغییر قانون تحقق نمییابد؛ بلکه به ارادهای جمعی نیاز دارد، به جنبشی اخلاقی و سیاسی که مرگ را از میدانهای شهر و ذهن مردم بیرون براند. این جنبش، باید همچون جنبش زنان در برابر اجبار حجاب، از دل جامعه برخیزد، پیگیر، آرام و بیوقفه پیش رود و با آگاهی و مقاومت، حکومت را گام به گام به عقب براند. هر بار که انسانی از حضور در مراسم اعدام خودداری کند، هر بار که رسانهای در دفاع از زندگی بنویسد، گامی به سوی آزادی برداشتهایم.
لغو اعدام، شاید آخرین سنگر در مسیر انسان دوستی ایرانی باشد. روزی فراخواهد رسید که ایران نیز در کنار ملتهایی قرار گیرد که مرگ را از عدالت جدا کردند و زندگی را قانون خویش ساختند. آن روز، طنابهای دار فرو خواهند افتاد و در حافظهی جمعی ما، به جای صدای اعدام، صدای زندگی طنین خواهد انداخت ! پایان. پائیز 2025
*****
* سزار بکاریا (۱۷۳۸–۱۷۹۴ Cesare Beccaria) نظریهپرداز حقوق، فیلسوف و سیاستمدار ایتالیایی و از بنیانگذاران اصلی مکتب کلاسیک جرمشناسی بود. او با رسالهٔ تأثیرگذار خود با عنوان « رسالهٔ جرائم و مجازاتها» به یکی از چهرههای برجسته عصر روشنگری تبدیل شد.
مهمترین اندیشهها و اقدامات:
اصلاح نظام کیفری: بکاریا به شدت منتقد نظام قضایی و مجازاتهای بیرحمانه و ناعادلانه در زمان خود بود. او خواهان اصلاحات اساسی و همسو کردن مجازاتها با اصول عقلانی، تناسب و انسانیت بود.
رسالهٔ جرائم و مجازاتها(۱۷۶۴) مهمترین اثر بکاریا است که در آن، خواستار تغییراتی انقلابی در قوانین جزایی شد. برخی از پیشنهادهای او عبارتند از:
لغو شکنجه و مجازات اعدام: بکاریا معتقد بود که این مجازاتها نه تنها غیرانسانی هستند، بلکه در پیشگیری از جرم نیز مؤثر نیستند. او اولین نویسنده مدرنی بود که خواستار الغای کامل مجازات اعدام شد.
اصل تناسب مجازات: او استدلال میکرد که مجازات باید متناسب با جرم ارتکابی باشد و هدف آن بازدارندگی باشد، نه انتقام.
اصل قطعیت مجازات: بکاریا تأکید میکرد که قطعیت مجازات مهمتر از شدت آن است. یعنی اگر مجرمان مطمئن باشند که مجازات میشوند، احتمال ارتکاب جرم کاهش مییابد.
پیشگیری بهتر از کیفر: او پیشگیری از جرم را مؤثرتر از مجازات میدانست و معتقد بود که آموزش میتواند راهکار مناسبی برای این امر باشد.
تأثیرات ماندگار: ایدههای بکاریا تأثیر عمیقی بر اصلاحات حقوقی در اروپا، ایالات متحده و سایر نقاط جهان داشت. اصول او در قانون اساسی ایالات متحده و منشور حقوق آن منعکس شده است. بسیاری از اصلاحات در قوانین جزایی کشورهای مختلف، از جمله در فرانسه و روسیه، متأثر از اندیشههای او بوده است. او به عنوان یکی از پیشگامان جرمشناسی مدرن شناخته میشود.











