عرفان در سیاست
– دکتر بیژن باران
ایران از سده 19 با نپذیرفتن انقلاب صنعتی از مدرنیسم عقب افتاد. علل نپذیرفتن شاه مطلقه، دولت غلامی، دین امل، عوام فقیر خرافاتی، نبود انباشت سرمایه، نبود کادرهای فنی بودند. بعد هم با کانها، فقر عمومی، سرمایه داری دولتی، اقتدار مطلقه، حضور استعمار- عقبماندگی تداوم یافت.
سیاست در ایران را درباریان راستخوار، نفع طلب، امنیت طلب، دیوان سالاری چند هزار ساله، عمال استعمار برای مخارج دربار و دولت بکار برده؛ نه پیشبرد اقتصاد و تجارت ملی. رسیدن نخبگان به حکومت برای خدمت به حکومت، دوام در دولت، اجرای امیال فردی بود. سیاست فعالیت برای قبضه حکومت یک کشور، بلکه در حزب یا پارتی بازی برای نزدیکی به دیکتاتور است.
مدرنیسم و شریعت شیعی در سده 20 تضاد حرکت جامعه بجلو و رجعت با سرکوب به عقب بود. نخبگان آرمانی تحول خواه، با مدل انقلاب کبیر فرانسه و اکتبر شوروی، خواهان رسیدن سریع به غرب بودند. اصلاحات عباس میرزا، قائمقام، باب، امیرکبیر، دکتر مصدق، دکتر امینی، خاتمی را استبداد سرکوب کرد. ضد عرفان در دولتمردان اکثرا به مالپرستی، خوشگذرانی، چاکری، عدم رهبری در نمونه ناصرالدین شاه رایج شد. عرفان مخالفان هم زهد، ریاضت مانند آخوند مدرس را سرمشق قرار داد.
عرفان رابطه فرد با غیب است. غیب در کیهان با ناشناخته ها، تجریدات، الهیات به زبانی فاخر بدون هیچ کاربرد سودمندی نوشته شده. در حالیکه 4 نیروی گرانش، مغناطیس، هسته ای ضعیف و قوی با ابزار حس شده در فنآوری سودمند بکار روند. عرفان در سیاست در آرمانگرایی، سوگیری شناختی، عدم ادراک واقعیت، قیاس با کشورهای رقیب، کنشگری فعال برای تغییر جامعه تبلور یافته؛ یا منفعل برای خودسازیی نزدیکی به مرکز غیب اتظاهر کند. جامعه استبداد مطلقه ایران با درباریان چاپلوس، حضور استعمار، مردم خرافی برخی جنبه های مدرنیزاسیون را انجام دهد.
در سده 20 جنگ سرد هم مخل رشد نیروهای مدنی هم در اردوگاه هم در برخی کشورهای با دولت ادواری یا مادام العمری متحد سرمایه جهانی شد. ولی در سرمایه داری دولتی مدرنیته و اتحادیه های صنفی سرکوب شوند. اردوگاه با استبداد حزب اقلیت دائم در قدرت، خفقان کا گ ب، اقتضاد ضعیف، ناتوان از رقابت تجاری با غرب، اردوگاه فروپاشید. در نتیجه از سرمایه داری دولتی به مافیایی گذار کرد. در ایران انقلاب 57 بنیانگرای شیعی قدرت سیاسی را قبضه کرد.
عرفان معنی شناختن فردی از راه باطن نفس نه تجربهٔ حسی، منطق عقلی، آزمونهای جهانی است. روشن است که “راه باطن” بین نخبگان با برخی اختلالت فکری، شخصیتی، شناختی، روحی یک در هزارم جمعیت با مطالعه گذشتگان باشد. عارف حافظه و بیان قوی، با اختلال ذهنی مددگر دارد. در سیر و سلوک، القائات، تداعیات فرد مکاشفه از بحرانهای ذهنی چون رویای بنظر رسیدن منظره، سیمای تخیلی تجربه، شنیدن اصوات از غیب گذرد. در حافظه بصری پس سری ورودی می تواند از چشمان یعنی روئیت واقعیت یا مرور حافظه تصویری با خلاقیت فرد باشد. گاهی در بعد زمان پیام رمزی از گذشته، اکنون، آینده آید. عرفان گذشته گرا، محافظه کار، محفلی است. در تقابل، دولت مدرن عمرانگر، آینده نگز، تحول خواه، جهانشمول است.
سعدی معرفت غیب را تصویر کرد: برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار. این معرفت نتیجه 3 بیلیون سال تکامل در طومار دی ان ای موجودات است که در 1953 واتسن و کریک رمز گشایی کردند. عارف در صدد است که با شهود و مکاشفه پاسخ را از کردگار دریابد؛ حاصل 1000 سال عرفان تنها جملات شاعرانه و تخیلی است؛ نه شهرسازی، پزشکی، تجارت. حاصل این معرفت با کنجکاوی و تجربه به نظم کلامی در آمده است.
باید پرسید: یک نمونه از این عارف با پاسخ به رمز کیهان کیست: عین القضات، حلاج، سهروردی؟ الهیون در قدرت آنها را سرکوب کردند. در این جا “کردگار” طبیعت است که با دی ان ای راز تاریخچه، ساختار، کارکرد مولکولهای حیات را کودینگ کرده است. در سده های 20 و 21 در آزمایشات این معرفت بدست آمده تا برای بهبود و طول عمر بشر ف سفر به سیارات شمسی بکار رود.
حقیقت با نزدیکی به راز نهانی با شهود، تجربه درونی، حال یافته نشود. تمام حقیقت ها منتج از ارسطو با نظرات گمراه تا حلاج هیچ بهبودی در زندگی انسان نداشته اند. با حقیقت نوع پاستور، کشف واکسن، میکروب زدایی، بهداشت عمومی – میلیونها انسان از مرض نجات یافتند. عرفان در تمدنهای دیگر هم هست: بِرَهمَن، بودائی، رواقی، نسطوری، نوافلاطونی، گاتهای زرتشت، میترا، مسلمان، کابالا/ قبله یهود، سرخپوستان آمریکا، شامان سکاها، حکیم باشی آمازون، حلقه عرفان استاد طاهری امروزه.
عرفان هنر، ورزش، خانه سازی، شهر سازی، خانواده، کسب، تجارت، علوم، بهداشت ندارد. ورزش در عرفان، معنایش شورش علیه خمودگی، رخوت، کاهلی، بیتحرکی مطلق بود. تقی کیمیایی-اسدی نوشت: دین و علم در حال یک نزاع سرنوشت ساز اند. در آن هر روزه علم سنگر دیگری را فتح کند. دین در حال دفاع خشونت باری است تا شاید با تهدید، رعب، وحشت آخرت به حیات رجعتگرایش ادامه دهد. وقایع سیاسی اخیر خاورمیانه و تجربه رژیم های دینی جبهه ی بازنده ی دیگری برای این پارادایم است. هزاران سال است که بازی خشونت باری را به نام خدایان ادامه دهد.
علل عمده عرفان زدگی نخبگان، خرافات عوام، سرمایه داری دولتی بودند. در سده 20 با 2 انقلاب، ایران به مردمسالاری نرسید- برخلاف مکزیک، ترکیه، مالزی. با رشد علوم، عرفان در آمریکا، نظرات التقاطی کیهان با مهبانگ و ذرات کوانتومی با آگاهی گیتی و عرفان الهی در برخی نخبگان نفوذ کرد. در عرفان الهی، خلقت جهان بنا بر الهیات ادیان ابراهیمی تاویل شد. برای عارف، حقیقت شناخت خدا، با تلاش عملی- فراتر از واقعیت حسی، عقلی، عمومی است. حقیقت چیست بچه درد خورد؟ باید پرسید با این شناخت چه می توان کرد؟ عارفانی که به این شناخت نایل شدند؛ چه به جامعه خود افزودند؟
آرمان، تصور، خیال، راز، غیب، عشق یکسویه، ذوق، اشراق جای واقعیت را گیرند. رسیدن به حقیقت بر این فرض است که عقل و 5 حس، به دلیل خطاهای ادراکی، سوگیری شناختی، خلل ذهنی- اِتکا پذیر نبوده؛ به تنهایی، عارف توان درک حقیقت را ندارد. پس ادعا شود: برای درک حقایق واسطه سلوکی خاص، الویت یابد. این جملات احکام بدون اثبات و این همان گویی اند. دیگر اینکه این اوهام بر پایه تجربه یک عارف گذاشته شده؛ نه جمع دانشمندان جهان. نمونه: برای یافتن حقیقت باید حقیقت را جستجو کرد. این جستجو عمر عارف را تلف کرده؛ با دیگران در میان گذاشته نشود. یک مغاک بی روزن و تو در تو است که به گور عارف منتهی شود.
این “حقیقت” چیست؟ پاسخ مفروض منشاء خلقت است. قلب، وجدان، روح/ روان استعارات بی مسما یند. روح مانند شیطان، جن، اژدها، شیردال/ گریفین زاده تخیل بشر است. در عصر مدرن با پیشرفتهای نجوم، ذرات کوانتومی، عصب شناسی با اجزای تن نقشه بندی شده در تصویر کاربردی پرتو معناطیسی/ اف ام آر آی؛ کارکردشان بدون رابطه با غیب اندازه گیری شده اند. از این جهانی بشر سعدی با رندی منکر بقای روح و محشر شد: غرض نقشی ست کز ما باز ماند./که هستی را نمی بینم بقایی.
نتیجه برای دیگران آزمون پذیر نیست. باید به حکم عارف اعتماد کرد. البته روی این احکام ذهنی من درآوردی نامنطبق با طبیعت بنای سودمند نمی توان ساخت. نیز این حکم دردی از بشر دوا نکند. حقیقت یابی مغز یعنی مرکز تجمیع ادراکات و پردازش داده ها را باید با دل پمپ خون رسانی تن جانشین کرد. تازه ضربان دل هم با مغز کنترل شود. یعنی جای یک اسم فاعل یک اسم دیگر را با زبان بازی بکار برد که علمی ناشی از آزمون، استدلال، پیش بینی نیست.
در مرحله عالی شاعر، عارف، ادیب مترادف بکار روند. زیرا ادیب چرخه رشد دانش و مقام اجتماعی را نشان دهد. در نوجوانی دین و عرفان، سپس فلسفه و علم چیره بودند؛ برخی در عرفان و تصوف فرو رفتند. با دیدن آب جوشان، برگهای خزانی در باد، خروشانی رود، درخشیدن ذره شیشه یا کوارتز، مولوی جزر و مد موجها را به ارتعاش ذرات تعمیم داد:
هیچ چیزی ثابت و بر جای نیست./ جمله در تغییر و سیر سرمدی است.
ذره ها پیوسته شد با ذره ها./ تا پدید اید همه ارض و سماء.
تا كه ما آن جمله را بشناختیم./ بهر هر یك اسم و معنی ساختیم.
بار دیگر این ذرات آشنا/ غرق می گردند در گردابها.
ذره ها از یكدیگر بگسسته شد./ باز با شكل دگر پیوسته شد.
ذره ها بینم كه از تركیبشان./ صد هزاران آفتاب آمد عیان.
صد هزاران نظم و آئین خدا./ علت صوری این خورشیدها.
باز این خورشیدها آئین ها/ پـو گرفته سوی گرداب فنا.
ای زمین پست بی قدر و بها/ ای تمام بـرها و بحر ها
آنچه داری در طریق کهکشان/ از ثواب یا که از سیارگان
جملگی ترکیبتان زین ذره ها/ تا که روزی میشوید از هم جدا.
آب دریاهای ژرف بیکران/ در بخار و مه شوند از ما نهان.
جمله دریاهـا همه صحرا شوند./ سنگها و ریگها پیدا شوند.
این بیابانها و صحراهـا همه/ باز مبدل گشته بر دریا همه.
بعد از آن با موجهای داس وار/ سازد از هر سو خلیجی آشکار.
http://salekehaghighat.blogfa.com/post/16
دین در حکومت ایران کمابیش از عهد ساسانیان تا خلافت عباسی و اموی، صفویان، ولایت فقیه سلطه داشت. در نواحی زیر سلطه حسن صباح در قزوین 1000 سال پیش، اسماعیلیه/ فاطمیان مصر، سلطانهای عثمانی، طالبان غالب بود. با انقلاب بهمن 57 ج.ا. شریعت شیعی و سلیقه ولی دانمی را بر 3 قوه دولت استوار کرد. شریعت اسلام در فرهنگ ایران اثرات مخرب برای عصر مدرن از سده 20 گذاشت: تبعیض به زنان و غیرشیعیان، نجس بودن غیرمومنان، کنترل جهان از غیب، توطئه خارجی، از ما بهتران، چاپلوسی، افراط و تفریط، شیون برای مرده، مراد مریدی.
نیروی غیب به حسن صباح بضد سلجوقیان کمک نکرد؛ تا او در 1124م مرد. جنبش این خداباور را مغولان بیخدا ریشه کن کردند. حسن صباح تاکتیکهای تروریست و تبلیغ مانند مشربهای این جهانی بکار برد. دین در قدرت هم دگرکشی فراوان کرد. نمونه: صفویان پدرمرده دگر اندیش از گور را درآورده؛ سوزاندند. منشاء اصطلاح “پدر سوخته” فارسی شد.
مارکس در پژوهش هایش دریافت: برخلاف اروپا که دورههای کمابیش منظم و مشخصی از پیدایش، رشد، تبدیل شیوههای تولیدی را پیموده، بخشهای وسیعی از دنیا فاقد این نظم و نظام تاریخی بودهاند. او این بخشها را “از صحرای آفریقا با عربستان، ایران، هندوستان، تاتارستان تا ارتفاعات فلات آسیا شامل چین و روسیه” دانست. به نظر او در این بخشها «شرايط اقليمي و منطقهای» با کمبود شدید آب و شرایط سخت زیستبوم – بر خلاف اروپا- بود.
آبياري مصنوعي با کانال کشي، کاریز بنیان کشاورزي شرق را تغییر دادند. اين نیاز ابتدايي اقتصادي و استفادهي مشترک از آب، دخالت نيروي متمرکز حکومت را ضروري کرد. از اين رو يک کارکرد اقتصادي آب رسانی به حکومت هاي آسيايي محول شد. اين وظيفهي پاسخ به «کارهاي عمومي» بود! نقل قولهای مارکس در مقالات طبری و وطنخواه، از فیسبوک 100124 خالد رسولپور. در ایران و روسیه، سرمایه داری دولتی سده 20 هم زیربنای استبداد شرقی شد.
در ایران بازار چند هزار سال است که مالکیت و تجارت خصوصی را گرچه بیرمقتر بخاطر امنیت از استبداد شرقی دربار پاسداری کند. در بازار انباشت سرمایه و در کشور انقلاب صنعتی نشدند. در 150 سال گذشته پایه استبداد شرقی، در خالصجات دربار، موقوفات دینی، حضور استعمار، سرمایه داری دولتی تقویت شد. دولت از خالصجات دربار به موقوفات بقاع متبرکه گذار کرد. روبنا هم به حکومت احزاب و شایسته سالاری نرسیده؛ قدرت سیاسی همان ایلخانی با وفاداری چاکران بجا ماند. خشکسالی، نبود دانشگاه، فنآوری عقبمانده، نرسیدن انقلاب صنعتی، هجوم اقوام مجاور هم ناامنی و بی ثباتی را دامن زدند.
در استبداد شرقی خشکی و بیآبی تولید کشاورزی را در خودکفایی نگهداشت. مالکیت زمین عمدتأ خالصجات دربار/ دولت بود. با تیول به سپاهیان، حکام، ایلخانها، پیشمرگه هایشان، تا آنها خراج به صاحبقران/ ضل الله مرکزی بپردازند. قنوات را رعایا با بیگاری برای خرده مالکان مرمت کردند. باغات، کشاورزی، مصنوعات مستظرفه کمی بیشتر از خود کفا با تجارت ضعیف به انباشت سرمایه در عهد صفویه و قاجار نرسیده؛ انقلاب صنعتی غرب وارد نشد.
با استبداد شرقی، آیا تعامل با دیگران، دمکراسی، شکوفانی اقتصادی ممکن اند؟ مجلس 1و 2 با نافرمانی جنگلی، خزعل، پیشه وری، لاهوتی، ضعف حکومت غیرمتمرکز، دمکراسی، آزادی با کودتای 3 اسفند 1299 رضاخان، حکومت لیبرال دکتر مصدق با کودتای 28 مرداد 1332، اصلاحات دکتر امینی، گفتگوی تمدنهای خاتمی با سرکوب استبداد و ارتجاع کنار رفتند. از اینرو آرمش دوستدار در کتاب 1383 “امتناع تفکر در فرهنگ دینی” ایرانی دعاگو را دینخو خواند که باید خرافات را هم افزود. دین در سیاست/ دولت را زیدآبادی در 120624 خلاصه کرد. او قدرت و سرمایه داری دولتی را ندیده؛ پرسش های منطقی زیر را نوشت:
اگر روحانیت به عنوان واسطه خدا و انسان نباشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا اساساً انسان برای ارتباط با خدا، نیاز به دلال دارد؟ روحانیون در 46 سال گذشته بر اریکه قدرتِ مطلق نشسته؛ همه ارکانِ نظامی، سیاسی، تبلیغاتی، پول، سرمایه را در اختیار داشتهاند؛ چه دستاوردی برای ایران و ایرانی داشتهاند؟ آیا اخلاقِ ایرانیان بهتر از قبل شد؟! روحانیونِ بلند پایه در کجا و چگونه زندگی میکنند؟ فرزندان آنها در چهحالی هستند؟ چنانچه از دین برمیآید، جیرهخوری و کسبِ درآمد از راه دین مکروه و شاید حتی حرام است! پس روحانیون چگونه و با چه درآمدی زندگی خود را میگذرانند؟
آیا آنها تولیدکننده هستند؟ آیا آنها کار میکنند؟ چرا ادعاهای آنان و درسهای ۱۴۰۰ سالهشان کارساز نیستند؟ گویند در ایران بین 300 تا 800 هزار آخوند وجود دارد، بهراستی اگر آنان نباشند، چه اتفاقی برای مردم میافتد؟ آیا روحانیون بنا بر ادعایشان، ساده زیست، بی رغبت به حکومت، حکمرانی، قدرت، ثروت بودهاند؟ آیا روحانیون موجب گسترش علم، دانش، فرهنگ، هنر، اخذ آبرو برای ایرانیان در جهان شدهاند؟ آیا روحانیون اقتصاد و معیشتِ ایرانیان را بهتر کرده اند؟ چرا مشکلاتِ روانیِ مردم ایران در رده اول جهانی است؟ آیا فقر، فحشاء، بزهکاری، بیکاری کمتر از قبل شده اند؟ آیا فساد و غارتِ منابعِ ملی کمتر شده اند؟
آیا ایرانیان در 46 سال حکومتِ روحانیون، هرگز فریادی را از آنان در پاسداری و برای احقاق حقوق خود شنیدهاند؟ ثمره صدها نهادِ فرهنگی و صدها هزار روحانی که از هزاران میلیارد بودجه ملی میخورند، مینوشند، زاد و ولد میکنند چه بوده است؟ آیا دست اوردی هم در جهت ارتقای معنوی و مادی مردم ایران داشته اند؟ نتیجه: حضور روحانیون در همهجا موجب ویرانی، فساد، بدبختی بوده، ولی عجیب اینجاست که مردم نمیخواهند حقیقت را ببینند. کماکان میخواهند در منجلاب خرافات دست و پا بزنند!
در آلمان، انگلیس، هلند، کشورهای شمالی- بدونِ حضورِ روحانیون و آخوند، بشر میتواند بسیار آسودهتر، بهتر، زیباتر زندگی کند. جوامع به رشد و تکاملِ بیشتری دست یابند! نمونه: ژاپن، آلمان، کره جنوبی. آیا قوه قضائیهی ایران، ملجاء و پناهگاهِ مردم برای برقراری عدل و انصاف شده است؟ آیا مسئولینِ حکومتِ ایران که از فیلترهای متعدد تفتیش عقایدِ حکومتی رد شدهاند، اهل مافیا و فساد نیستند؛ همگی کارآمدند؟ محیط زیستِ ایران در دورانِ حاکمیتِ روحانیون به کجا رفته است؟ اصل خون ۲۵۰هزار شهید و نزدیک به یک میلیون جانباز، آزاده، خانوادههای متلاشی شده آنان تاکنون چه بودهاست؟
مقایسه کنید با اینکه اگر امروز ما فقط پرستاران و پزشکان را نداشتیم، چه میشد؟ برای رفعِ کرونا هم در ایران، شستن دستها جواب نمیدهد! باید مغزها را شست! چه جوری ما در 46 سال به جای قابوس با کابوس مواجه شدیم؟! ثروتمندترین کشور دنیا با بیشترین منابع دنیا با سرمایه اجتماعی قشر جوان را به یکی از فقیرترین، بیارزشترین پول، ناامیدترین مردم دنیا تبدیل نمودن عجب هنری میخواهد!
زنانی را که زمان رضاشاه به اجبار هم راضی نمیشدند چادر از سر بردارند؛ تبدیل کردهاند به محرکترین و پر آرایشترین زنان دنیا، که با زور هم راضی به رعایت حجاب نیستند! معتقدترین مردم ِ شیعه دنیا را تبدیل کردند به بیاعتقادترین مردم که حتی یک کلمه در مقابلشان نمیتوان از دین، خدا، پیغمبر، امام زمان سخن گفت. واقعاً هنر میخواهد!
امور دینی از اولیا به کودک و امور فلسفی از جامعه به نوجوان ترابری شوند. نیز محتوای حافظه کودکی بر نوجوانی چربیده؛ لذا فرد گرایش به دیدگاه و داوری عرفانی نه منطق فلسفی دارد. بحث گپ 2 طرف در باره امری خاص است. هر طرف در بحث از 7 رشته فلسفه شناخت، اخلاق، منطق، کیهان، چیستی ذهن/ عین، فلسفه سیاسی، زیبایی و 7 حوزه عرفان شناخت/ ذهن، اخلاق، منطق، کیهان، غیب، سیاست، زیبایی بکار برد. در بحث سیاسی، علمی، خرید/ فروش اقلام هنری، مذهب، عین به ذهن، واقع بینی، خیالاتی، آرمانی. بحث علمی فضا، حیات، بیماری، غذا، ژنتیک – فلسفه و عرفان ر هم آمیزد.
در بحث شناخت، دانش، عین، ذهن، روش علمی از اینترنت، کتب، دانشگاه، سفر بکار آیند. بحث منطق درستی، حقیقت، غلط، استدلال را در بر گیرد. بحث اخلاق دروغ، دورویی، اختلاس، زور، سانسور، سرکوب حقوق بشر را در بر گیرد.
بحث هنری، شعر، نقاشی، غم موسیقی مجلسی، شادی تصنیف/ ترانه محلی باشد. بحث سیاسی اینها یند: انقلاب 57 سقوط شاه، نفوذ روسیه، انگلیس، آمریکا. نتایج فروپاشی اردوگاه اینها یند: ورود چند حزبی به دوما، مافیای قدرت و ثروت، مدیریت انتخابات پرزیدنت، سیاست خارجی رقابت با آمریکا، عدم کمک به مبارزات رهایبخش. در سده 21 آرمان چپ برای هواداران کار و راست برای رشد سرمایه است.
هر باور برای تبلیغ، ترویج، با باورهای دیگر بحث و جدل کند. باور بضد دولت است که مبارزه را عملی کند؛ نه جدل با رقبا. عرفان در پی حقیقت، تصوف در پی وحدت، عاطفه در شعر، سخره، هجو، شایعه، انشعاب تبلور یابند. جدل گاهی با دین، عرفان، تصوف درآمیزد. احزاب و دولت از روشنفکران با برخی اختلالات فکری، شخصیتی، شناختی، روحی عضو گیرند. ورود این نوع روشنفکر به محفل، فردبا استعداد کلامی، رهبری، فنی را به رهبری رساند. نمونه: تقی شهرام 1326- 1359 در جدل، بهرام آرام 1328- 1355 در امور نظامی، رجوی 1327- 1381 در بیان.
بسیاری نمی توانند یک خبر را بدون دخل و تصرف بازگویند. داوری شان در باره دیگران سوگیری/ بایس است. آنها در بیان علل رویدادها، استعمار، آمریکا، روس را جایگزین خدا کنند. جمله سازی کرده تا نتیجه بگیرند که فلان دولتمرد مثل عروسک خیمه شب بازی با دستان پنهان به صحنه سیاست آید. علل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، دینی، بیرونی، درونی را حذف کنند. می توان از بحثهای دوستانه نمونه های فراوان آورد. آنها کنجکاو نیستند. در بحث فوری، مهم، نامربوط را از هم تمیز ندهند.
عرفان، علم، فلسفه، الهیات – تعریف شوند. عرفان، شناخت قلبی است که با کشف و شهود، نه بحث و استدلال، حاصل شود. آن را دانش وجدانی هم خوانند. واجد مقام عرفان را عارف نامند. عرفان برخورد آرای نخبگان و عوام در باره هستی است که کتابت یافت. علم بررسی منظم ساختار و رفتار جهان مادی و طبیعی با مشاهده، آزمایش، تست کردن تئوری در برابر مستندات حاصله است. علم نظری چون ریاضیات، تجربی چون آزمایشات، تجربیات بشر با نیرو های جهان مادی است.
علم به رشته های طبیعی و انسانی بخش شد. علم اندازه پذیر است. منجر به مهندسی، فنآوری ابزار خدمت برای انسان در شهر، روستا، آسمان شد. علم بمعنی آگاهی در ایران قدیم بود. ولی در غرب واژه ساینس از قانون رومی آمده؛ یعنی تجربه قانونمند. نمونه: مکانیک، شیمی، هندسه. بخشی از آثار، سیره/ مسیر، مکان، آغاز، عاقبت یک ادیب است.
هر علم 4 بخش دارد: 1-خیال/ گمانه یک شمای کلی، کیفی، کوتاه؛ 2-فرضیه یک حکم منطقی بدون اثبات؛ 3-نظریه بر 3 پایه استدلال، پیشبینی؛ 4-قانون یک اصل جهانشمول تجربی. پدیدهها را بدون کمکگرفتن از نظریه نمیتوان توضیح داد. علم دانش تجربی یک حوزه است. نمونه: نجوم دانش ستارگان، اقتصاد دانش تولید و توزیع، زیست شناسی برای باشندگان. تفاوت علم و دانش چیست؟ دانش اطلاعات برای شناخت چیزی است. علم پیگیری و کاربرد دانش و فهم جهان طبیعی و اجتماعی بدنبال روش منظم برپایه مستندات/ شواهد است.
فلسفه عامترین اصول پیدایش، وجود، فرجام جهان و انسان را بررسی کند. مجموعه روندهای کلامی پرسیدن شفاف، بحث مقولات مربوط، استدلال منطقی، ارایه سیستماتیک نتیجه است. فلسفه اندازه گیری ندارد. فلسفه علم بدون آزمایش بوده که بررسی منطقی ماهیت بنیادین دانش، واقعیت، هستی است. جهان بینی و شیوه ایست که ادعا، فرضیه، حکم، گزاره، نظریه را بدون کاربرد قیاس، تعصب، اعتقاد با اتکا به اندیشه خردگرا بررسی کند.
جهانبینی 2 اردو دارد. در ایده الیسم ماده را ایده ساخته؛ قدیم را جدید بر خلاف علیت، پدید آورد. در ماتریالیسم ماده ایده را سازد که بنا بر اصول علمی از جمله پیدایش حیات از عناصر شیمی و محیط مساعد، فرگشت از ساده به پیچیده است. پروانه فلفلی با صنعت در منچستر 80% به پروانه های تیره فرگشت کردند. اکنون تیره ها غالبند. تئوری فرگشت داروین 1859 با جهش دی ان ای روی دهد.
در طول اعصار فلسفه مترادف خرد، عقل، عقلانی، عقلایی، عقلی، بخردانه، اندیشیدن، دانش، استدلال، تئوری، رویا، برخورد فرد یا نهاد بنا به اصول رفتار، باور، ایمان، ایده الوژی، اندیشه، نظرات، دکترین، ارزشها، اصول، دیدگاه، جهان بینی، شعور، بصیرت، فهم، تجربه، ادراک، سخن/ لغت، فراست، تدبیر، دانایی، هوش، زیرکی، حِلم، ناطقه، معقول، منطقی، فکری، گویا، مصلحت، معرفت است. گاهی یک فلسفه خاص مانند اشراق یا مشاء/ قدم، وجودگرا بوده؛ گاهی بنیان نظری یک رشته دانش خاص مانند فلسفه علم است.
الهیات بررسی عبادت خدا، خلقت، اعتقادات یک فرقه و قدرت سیاسی است. شاعران رده اول پس از کند و کاو در پدیده ها، خالی بندی عرفان را مسخره کنند. آنها ادعای عارفان را با نتیجه کارشان سنجیده؛ توهمات عرفان را دست اندازند. با نقد، طنز، پند عرفان از بین نرفت. پس عوامل دیگر مانند خرافات، سوگیری شناختی، اختلال ذهنی، استبداد آن را پدید آورند. خیام نوشت:
قومی متفکرند اندر ره دین./ قومی به گمان فتاده در راه یقین.
میترسم از آن که بانگ آید روزی./ کای بیخبران راه نه آنست و نه این.
آمیزش عرفان با اعتقاد تبدیل ورد به عمل و لات بازی رایج است. یک نمونه از صفحه فیسبوک 031124 محمد سهیمی آید: حتی یکی از این فحاشها یک جمله مستدل ننوشت؛ حتی یک نفر از آنها به متن خود پستها پاسخ نداد؛ فقط فحاشی، بد دهنی، تهمت زدن، توهین بود. این فحاشی ها را هم در خود صفحه نوشتند، هم با پیام آور فیسبوک برای من فرستادند. چند نفر از آنها حتی به شهدای دفاع از وطن در حمله اسرائیل فحاشی کردند. همانطور که بارها نوشته ام، “سلطنت طلب فحاش و بی سواد است.”
منابع. 2024/12/08 فاکتها از ویکی پیدیا با ویراست آمدند.