تعامل سیاسی روپوشی برای توطیه های ژرف و مرموز بر…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان دارالقرای گروه های تروریستی تحت حاکمیت طالبان با…

    عید قربان

           در ماتم قربانی باز  کویند که  عید قربا نست لیک چشم سحر…

             بزرنفاق انگریزی

                                            درو آن با داس روسی  استعمارگران جهان بمنظور غصب سرزمینها ی…

دولت و خدمت!

دولت به انگلیسی State و به فرانسوی Etate  و یا…

عید در غربت

 عید طرب با لب خندان کجاست  میله به آن قرغه و…

چه قیامت برپا کرده طالب!

امین الله مفکر امینی      2024-04-06! چــه قیامت برپــا کرده اند طالــــب درمیــــهــنِ…

Afghanistan

Geopolitics of Afghanistan – Part I By: Saber Azam [*] Introduction: Afghanistan has…

بازگشت عنتر

شاعر: ا-ایران احمدی، بازامدی تا سلطه بر ایران کنی انچه‌باقی مانده را…

آسایشگاه

"آسایشگاه" نام جدیدترین اثر "سامان فلاحی" (سامو) دوست شاعر و…

صابر صدیق

استاد "صابر صدیق" (به کُردی: سابیر سدیق) شاعر کُرد عراقی‌ست. نمونه‌ی…

شعر فوق‌العاده زیبای «سیب» و نظر سه شاعر!

بهرام رحمانی bahram.rehmani@gmaiul.com  وقت شعری و مطلبی و حرفی تازه و از…

رقابت کشور های منطقه و جهان و به حاشیه رفتن…

نویسنده: مهرالدین مشید قلاده داران تروریستان جهان؛ محور رقابت های کشور…

[کورد یەکیگە] 

کۆساڵان بەفر دەباڕیدو  ئەمن لە قۆچان ساردم دەبێ  ئەمن هاتنەگرین ئەبم  سیروان لەمالەم…

مضحکه ی تحت تعقیب بودن سراج الدین حقانی

             نوشته ی : اسماعیل فروغی   سفر پنجم…

جوانمرگی گرامشی؛ مبارز ایتالیایی، در زندان

Antonio Gramaschi (1891-1937) آرام بختیاری گرامشی؛ کمونیست ایتالیایی، خالق دفترهای زندان. آنتونیو-گرامشی (1937-1891م)…

جهان زیستی در بستر جهانی شدن جهان

جهان زیستی فرد٬ مجموعه خصایص و طرز فکری فردی وی…

تافگە صابر

خانم "تافگە صابر" (به کُردی: تاڤگە سابیر)، شاعر، نویسنده، سازنده‌ی…

چه کسانی جهان را اداره می کند؛ قدرت های واقعی…

نویسنده: مهرالدین مشید اداره کننده گان اصلی جهان قدرت های واقعی…

به بهانهٔ روزجهانی عدالت 

نگارشی از سخی صمیم.  ***  نظریات و افکار این قلم انفرادی ومنحصر…

دوحه محور توطیه های خوش خط و خال برضد مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید نشست های بین المللی و نبود اراده ی…

«
»

ضرورت اعتراض علیه نظریۀ اقتصادی و حسابداری تمرکزیافته روی سرمایه آدامز

ترجمه توسط حمید محوی

 

K. C. Adams

(آدامز روزنامه نگار مارکسیست لنینیست است که در روزنامۀ حزب کمونیست کانادا مقالات بسیار جالبی منتشر می کند.)

 

پیشگفتار مترجم : مقالۀ زیر را مدتی پیش به دلیل کمبود وقت به خاطرۀ فهرستهایم سپرده بودم، ولی اگر من آدم فراموشکاری باشم، خوشبختانه(…) حافظۀ کامپیوترم فراموشکار نبود. این مقاله البته اگر چه قدیمی به نظر می رسد ولی تاریخ انتشار آن نباید ما را گول بزند و تصور کنیم که به اخبار روز تعلق ندارد، آنهائی که با چنین تصوری از روی این صفحه ناخوانده عبور کنند اشتباه کرده اند. ولی اهمیت خاصی ندارد چون که ما دوباره  و هزار و یک بار دیگر این مسائل را تکرار خواهیم کرد، در هر صورت واقعیتی که در اینجا بیان می شود یک قانون همه شمول است مثل قانون جاذبۀ روی کرۀ زمین و همه _ حتی می گویم همه موظف هستند آن را بدانند _ من خودم هم موظف هستم که این موضوع را در این گاهنامه منتشر کنم و این کار را نیز با لذت انجام می دهم یعنی با لذتی که هر انسانی می تواند از کشف یک ستارۀ جدید ولی اینبار قابل دسترسی احساس کند _ در اصل نه تنها مقالۀ بسیار تازه ای است، بلکه به روشنی چشم انداز آیندۀ بشریت را در والاترین آرمان هایش ترسیم می کند. در اینجا بحث روی یکی از اصول و قوانین بنیادی و خدشه ناپذیر علمی و کمونیستی در رابطه با مالکیت خصوصی و مالکیت خصوصی به عنوان عامل محرک اختلال روانی و از خودبیگانگی و عامل متارکه و اغتشاش در رابطه با درک عینی جهان واقع نزد انسان ها می باشد. در هر صورت این مقاله در مجموع قویا یک بار روانشناختی دارد، که غالبا با به کار بستن برخی واژگان و اصطلاحات روانشناسی که جا بجا می توانیم مشاهده کنیم مشخص شده است : «وسواس»، «تغییر شکل واقعیت»، «سماجت فکری و روانی بیمارناک یا فیکساسیون». موضوع از خودبیگانگی همواره جزء برنامۀ کاری گاهنامۀ هنر و مبارزه و پیوندهای آن بوده و خواهد بود. به همین علت ترجمۀ فیلسوفی مانند هانری لوفبر وارد برنامه شد(…)  ما در این مقاله با رابطۀ سرمایه نزد سرمایه داران و پیامدهای روانی آن از جمله برای خود فرد سرمایه دار سروکار خواهیم داشت. در اینجا ما مشخصا با موضوع ازخودبیگانگی روبرو می شویم و می بینیم که از خود بیگانگی تنها منحصر به کارگران نیست بلکه هر انسانی می تواند دچار اختلال روانی باشد و  واقعیت را به شکل تغییر شکل یافته و بیمارناک ببیند و درک کند. هر انسانی تحت شرایط خاصی می تواند دچار اختلال روانی و ذهنی شود و واقعیت را به شکل تغییر شکل یافته ببیند. در اینجا آدامز توضیح می دهد که فرد سرمایه دار به دلیل سرمایه هایش و به دلیل سرمایه باوری هایش در ذهنیتش، نسبت به درک جهان بیرونی و واقعی دچار اختلال است و به عبارت دیگر در سرمایه هایش و از طریق سرمایه هایش از خودبیگانه است _ به عبارت دیگری می توانیم بگوئیم که او بیمار روانی است _. در اینجا به روشنی می بینیم که فرمول [ایدئولوژی و زبانی که آن را بیان می کند _ آرزومندی مثل خواب _ ناخودآگاه است] تا چه اندازه از دقت علمی برخوردار می باشد. طبقۀ کارگر و انسان های پیشگام و آنهائی که خواهان پیشرفت و خوشبختی خودشان و بشریت هستند، آنهائی که می خواهند جهان بشریت را از دام جهان بهیمیت سرمایه داری رهائی بخشند – (که در برخی نقاط جهان به آن حتی وجهۀ تقدس بخشیده اند _ موضوع تقدس مالکیت خصوصی وقتی جذبۀ بیشتری پیدا می کند و هیجان انگیز می شود که همانگونه که در این متن خواهیم خواند «ملک عمومی» نیز در جامعه ای که »حاکمیت سرمایه» رواج داشته باشد سرنوشت و چکونگی آن به محوریت و مرکزیت سرمایۀ خصوصی بستگی پیدا می کند. در نتیجه بی دلیل نیست که در ایران برخی از خصوصی سازی منابع طبیعی در ایران حرف می زنند _ در انتظار قانونیت بخشیدن به چنین آئین قدسی، شرکت های بزرگ در چهار چوب خصوصی سازی تمام جهان منابع و ثروتهای ایران را به اشکال مختلف به تاراج می برند و نه تنها به شکل کامیون ابباشته از 18 میلیارد دلار و شمش طلا که به ترکیه بردند و وسط جاده رهایش کردند بلکه به شکل تحریم و سپس معاملات مخفی برای تاراج منابع به قیمت های پائین و یا در اشکال جنگ تحمیلی، به شکل گره زدن اقتصاد ایران به سرنوشت دلار و از همه مهمتر به شکل اقتصاد جهان سومی و پیامدهای آن برای نیروی کار و رشد نیروهای مولد…و خلاصه تقدس مالکیت خصوصی یعنی تبدیل کشور استعمارزده به یک مستعمرۀ تمام عیار تا روزی که ملتی که آن همه به دستگاه مذهبی اعتماد کرده بود، کشف کنند که رهبرانشان از هزار و یک اپوزیسیون خائن و مزدور هم خائنتر و مزدورتر هستند) _. چنین مردمانی، پیشگام و آزادیخواه نباید از تفکرات و منطق و فرهنگ اصطلاحات و واژگان و مفاهیمی استفاده کنند که این صاحبان سرمایه و نظریه پردازانشان رواج داده اند. برای درک مسائل و برای درک جهان واقع و سپس برای ایجاد تحول به سوی چشم اندازهائی که متعالی تر بنظر می رسد، این انسان های بالنده و خواهان پیشرفت و بشریت متعالی باید زبان و مفاهیم متعالی خودشان را ایجاد کنند. باقی را به خود متن واگذار می کنم.

در پایان باید یادآور شوم که همانگونه که در پایان متن خواهید دید، این متن بخش  یا بخش های دیگری نیز دارد. متأسفانه جستحوهای اخیر من برای یافتن بخش های دیگر تا اینجا به نتیجه نرسیده، ولی متن های دیگری از آدامز پیدا کردم که می تواند به عنوان گسترش همین مقاله در نظر گرفته شود. در آینده سعی خواهم این مطالب را به خوانندگان فارسی زبان تقدیم کنم.

 

ضرورت اعتراض علیه نظریۀ اقتصادی

و حسابداری تمرکزیافته روی سرمایه

آدامز

K. C. Adams

http://www.cpcml.ca/francais/Lmlq2013/Q43100.HTM#1

 

 

که طبقۀ کارگر

به شکل ملتی یکپارچه تشکل یابد

و قدرت حاکم را به مردم بسپارد

 

اشکال و شیوه های تنظیم کتاب های حسابداری و تدارک گزارش اقتصادی همزمان پایگاه اجتماعی یا دیدگاه مشخصی را بیان کرده و تعریف می کند. شیوه ای که مالکان سرمایه به حسابهای مالی شان رسیدگی می کنند منافع طبقاتی و چشم انداز سرمایه داری را منعکس می سازد. آنها به عبارتی خاص حسابداری را با تمرکز روی سرمایه به کار می برند.

آیا زبقۀ کارگر نباید نظم و قاعدۀ خاص خود را برای حسابداری اقتصادی داشته باشد، یعنی نوعی حسابداری با تمرکز روی وجود انسانی ؟

چرا روزنامه نگاران پرولتری در گزارش رویدادها و مسائل اقتصادی باید از همان فرهنگ اصطلاحات و واژگانی استفاده کنند که مالکان سرمایه ؟ باید این فرهنگ اصطلاحات و واژگان را با تعاریف مدرن و فرهنگ اصطلاحات و واژگان مدرن جایگزین کنیم تا شاخص های حسابداری تمرکز یافته روی وجود انسان  را ترویج دهد و بازتابندۀ سیاست مستقل  و نظریۀ طبقۀ کارگر باشد.

تغییر شکل انحرافی و پیش داوری در حسابداری تمرکزیافته روی سرمایه ریشه در مالکیت خصوصی عناصر مختلف اقتصادی دارد که از سوی دیگر به حالت اجتماعی درآمده، ملکی است که به سرمایه تبدیل شده. سرمایه مسائل و چیزها را در ذهن مالک سرمایه مخدوش می سازد و درک واقعیت را نزد او تغییر شکل می دهد. سرمایه مغز مالک سرمایه را در مرکز جهان اقتصادی قرار می دهد. جهان به شکلی بازنمائی شده که گوئی همه چیز از مالک، یا بطور مشخص از فکر مالک منشأ گرفته و سپس، پس از عبور از مرحلۀ تولید، پخش و تجارت  به هم او یعنی مالک سرمایه یا به مغز او  باز می گردد. مالکان سرمایه و مغز آنها در  وابستگی ذهنی به سرمایه هایشان، متعاقبا در نگرش و جهانبینی نسبت به زندگی اقتصادی دچار اختلال هستند، و علاوه بر این در پرتو وضعیت طبقۀ اجتماعی خاص خودشان واقعیت را دائما بر اساس همین دیدگاه جانبدارانه تغییر شکل می دهند. مغز آنها درک واقعیت اقتصادی را از پایگاه و بر محور منافع طبقاتی تنگ نظرانه تغییر شکل می دهد. این سرمایۀ من است ! سرنوشت آن تنها چیزی است که برای من و اقتصاد اهمیت دارد، و چنین نظریه ای را نیز با اطمینان و افتخار بیان می کند.

مشکل یا مسئله برای طبقۀ کارگر مغز و افکار مالکان سرمایه و میانجیگری آنها در رابطه با واقعیت اقتصادی نیست، بلکه مغز و افکار کارگران و متحدان و میانجی گران آنها می باشد که برای درک واقعیت از تفکرات و نظریات تمرکز یافته روی سرمایه مدد می جویند. و می بینیم که تا حدود بسیار زیادی افکار طبقۀ کارگر میانجیگری برای درک واقعیت و رابطه با واقعیت از طریق پیشداوری های مالکان سرمایه را نفی نکرده اند. آنها _ طبقۀ کارگر _ هنوز در انکشاف تفکر علمی مستقل خود در رابطه با امور سیاسی، اقتصادی و غیره نکوشیده اند، یعنی تفکری که باید با افشای خدشه ناپذیر میانجیگری واقعیت اقتصادی برآمده از پایگاه فکری و نظری مالکان سرمایه، و اقتصادشناسان آنها و آنهائی که با این سرمایه داران در تبانی هستند، آغاز شود.

مالکان سرمایه و نظریه پردازانشان جهان اقتصادی را از دریچۀ بطلمیوسی و به زبان بطلمیوسی تعریف می کنند(1). آنها برخی وجوه خطوط اصلی را می توانند به شکل دوایر به شیوۀ بطلمیوس توضیح دهند، ولی تناقضات زیرین و دلایل بحران و بی ثباتی دورانی، و نه حتی اشتباهاتی که دائما در پیشبینی ها و انتظاراتشان تکرار می شود را نمی بینند. آنها اشتباهات و مشکلات را به عملکردهای آنی و اتفاقی بازار نسبت می دهند، که از سوی دیگر آن را شناخت ناپذیر می دانند. آنها نمی توانند یا نمی خواهند نیروی اجتماعی، طبقۀ کارگر را در بطن اقتصاد ببینند، که می تواند آن را به سوی چشم انداز دیگری هدایت کند، نیروئی که می تواند به دقت علمی پیشرفتها را بر اساس قوانین طبیعی اقتصاد پیشبینی نموده و مشکلات و تضاد های بنیادی را حل کند.

به همان شکلی که در نظام بطلمیوسی، در رابطه با نظریۀ تمرکز یافته روی سرمایه باید انحراف بنیادی آن را شناسائی کنیم. ابتدا باید با تفکر و مغز متفکر بطلمیوسی یا سرمایه داری و نفوذ آن به عنوان میانجیگر در درک مسائل و تحلیل ها متارکه کنیم. منظومۀ خورشیدی و منظومۀ اقتصادی را باید به شکل عینی و به شکلی که هست مورد بررسی قرار دهیم. زمین مرکز منظومۀ خورشیدی نیست. سرمایه مرکز منظومۀ اقتصادی نیست.

برای نظریه ای که روی سرمایه تمرکز یافته، تمام روند اقتصادی از دیدگاه سرمایه و ملک و کنترل عناصر مختلف اقتصاد اجتماعی شده دیده و مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد، و سرمایه در مرکز جهان اقتصادی قرار گرفته است. این امر حتی در مورد ملک عمومی نیز وقتی که سرمایه حاکمیت داشته باشد یکسان خواهد بود به عبارت دیگر املاک عمومی نیز همواره تحت تأثیر محوریت مالکیت خصوصی حاکم قرار می گیرد.

مرکز توجه مالکان سرمایه آن چیزی است که در اختیار دارند و افزایش آن. آنها و مغزهای متفکرشان به شکل تنگاتنگ روی سرمایه تمرکز دارند. وسواس آنها روی اشیاء است، و نه کار، به ویژه اشیاء به معنی چیزی مثل پول. چیزهای آنها و پولهایشان، به ویژه پولهایشان در اشکال سرمایه، به مرکز جهان اقتصاد تبدیل می شود. همه چیز در رابطه با سرمایه تعریف می شود. مغزهای متفکرشان روی سرمایه تمرکز دارند و از هر گونه انحرافی جلوگیری می کنند. رابطه متقابل با دیگر عناصر و عوامل نظام اقتصادی تنها بر اساس تأثیری که روی سرمایۀ آنها می تواند داشته باشد تعریف می شود.

Normal 0 21 false false false FR X-NONE AR-SAبا چنین چشم اندازی از درک، نظریه، تحلیل و حسابداری، عامل انسانی و کار او به عنوان امور قابل تسامح تلقی می شود. محیط زیست و وسائل تولید، دیگر عناصر اقتصادی در داخل و خارج کشور به همینگونه جزء امور قابل اغماض است. تمام مسائل در رابطه با مالکان سرمایه و عناصر خاص آنها در اقتصاد قرار می گیرد. نقش تمام موارد بر اساس تأثیری که بر سرمایۀ آنها، مالکیت و کنترل آنها روی جزء خاصی از اقتصاد داشته باشد تعیین می گردد.

در مقایسه با نظام پیشین با تولید مختصر، صاحبان سرمایه در وسواس روی افزایش دارائی هایشان خیلی دینامیک هستند. این مورد به ویژه در دسترسی آنها به سرمایه های دیگر از طریق وام است. وام بلند پروازی و بی باکی آنها را تغذیه می کند. در دوران کنونی، دسترسی خصوصی به سرمایۀ عمومی از طریق تبانی برای پرداخت به پولدارها باز هم بیشتر گستاخی منافع خصوصی علیه منافع عمومی را تقویت می کند.

برای صاحبان سرمایه، موجود انسانی و قابلیت تولید او، کار او، وسائل تولید و محیط زیست با کیفیت های احتمالی، تحول یابندگی و تبدیل آن به ارزش، عناصری تلقی می شوند که در روند گسترش سرمایه قابل بهره برداری هستند. خود اقتصاد نیز تنها به عنوان زمینه ای ساده برای ساخت و ساز انگلی به کار بسته می شود، مثل رسوائی فروش رهن به عنوان تضمین و تصاحب اموال عمومی توسط بخش خصوصی، و روشن است که تنها بزرگترین صاحبان سرمایه می توانند این گونه عملیات را سازمان دهی کنند.

مغز متفکری که روی سرمایه تمرکز یافته کیفیت عنصر انسانی و پتانسیل وسائل تولید موجود و محیط زیست را تنها از زاویۀ تنگی می بیند که این عناصر افزایش سرمایه را ممکن می سازد. چنین امری این عناصر را که منبع ارزش برای خدمات اجتماعی و جامعه است را منطبق بر خود می سازد. بر این اساس، عنصر انسانی، وسائل تولید و محیط زیست برای صاحب سرمایه به عنوان هزینه تلقی می شود. مفهوم هزینه عرصۀ فکری را تسخیر و کور می سازد و مانع تفکر خردمندانه می گردد، و اجازه نمی دهد که اقتصاد اجتماعی شده را به شکلی که هست ببیند.

هر سودی، محصول یا خدمات که به عنصر انسانی، وسائل تولید یا محیط زیست تعلق می گیرد، به عنوان ضرری معادل همین سود، محصول و خدمات برای مرکز جهان اقتصاد، صاحبان سرمایه تلقی می شود. این سودها، محصولات یا خدمات که از مسر انباشت سرمایه منحرف شده و به عامل انسانی یا محیط زیست تعلق گرفته است و به مرکز جهان اقتصاد سرازیر نشده به مثابه هزینه در حسابداری سرمایه داری محاسبه می شود.

ارزشی که در محصولات و خدمات وجود دارد، تنها در صورتی دارای اهمیت است که صاحبان سرمایه بتوانند آن را تصاحب کنند و یا از آن برای مبادله با محصول دیگری و یا برای بخدمت گرفتن آن در چشم انداز گسترش ثروت یا حفاظت در مقابله با تهدیدی خاص به کار ببرند. در غیر این صورت، محصولات و خدمات هیچگونه استفاده ای برای صاحبان سرمایه و اقتصاد آنها ندارد. و حتی بدتر از این، آنها تهدید احتمالی، و رقیبی برای محصولات و خدمتشان هستند، مانعی برای تصاحب احتمالی و مانعی برای بهره برداری از عامل انسانی، وسائل تولید و محیط زیست.

وسواس بیمارناک با تصاحب عناصر مختلف اقتصاد اجتماعی شده و امتیازات، قدرت، دسترسی به انسان ها و محیط زیست، ماشین، چیزها، سودها، کالاها و خدماتی که به همراه دارد به تفکر و نظریۀ تمرکز یافته روی سرمایه می انجامد یعنی نظریه ای که به عنوان شیوۀ توضیح و تطبیق و درک جهان بر اساس منافع صاحبان سرمایه به کار بسته می شود. نظریۀ تمرکز یافته روی سرمایه شیوه ای را در بر می گیرد که صاحبان سرمایه با تکیه بر آن وضعیت اقتصادی خود را درک می کنند و مبین چگونگی رویکرد آنها برای حفظ تسلط و امتیازات طبقاتی شان می باشد. این شیوۀ درک آنها از جهان و جایگاهی است که بخود اختصاص داده اند.

نظریۀ سرمایه محور مناسب وسواس آنها بوده و در تصاحب بخش هائی از اقتصاد اجتماعی شده، هر گونه زیر علامت سؤال بردن چنین تمرکزی را نفی می کند. تنها آنهائی که این نظریه را به کار می بندند شایستۀ پاداش هستند و می توانند به عنوان عضوی از اعضای هیئت رهبری در بطن دستگاه دولت سرمایه داری به خدمت گرفته شوند. هر گونه مخالفت با چنین نظریه ای، هر چند ناچیز، به عنوان ارتداد و جنون و نشانه ای از متارکه با واقعیت تلقی می شود.

ضرورت یک انقلاب از نوع کوپرنیک در نظریۀ اقتصادی مستلزم ابتکار عمل و تلاش طبقۀ کارگر در تحقق بخشیدن بدان است. نظریۀ مستقل طبقۀ کارگر که جهان را به شکلی که هست بازتاب می دهد، باید به عنوان نخستین شرط، شهامت آن را داشته باشد تا به این نظریۀ سرمایه محور اعتراض کند.

اگر صاحبان سرمایه مرکز جهان اقتصاد نیستند، در این صورت چه عاملی می تواند به عنوان مرکز جهان اقتصاد مطرح باشد ؟ اگر زمین مرکز منظومۀ خورشیدی نیست، پس خورشید می تواند مرکز منظومۀ خورشیدی باشد. اگر صاحبان سرمایه مرکز جهان اقتصاد کنونی نیستند، پس شاید این نیروی تولیدی انسان و طبقۀ کارگر است که در چنین جایگاهی قرار دارد.

شاید جایگاه تولید کنندگان حقیقی اموال و خدمات، پرولتاریای مدرن به دلیل مناسبات اجتماعی اش با سرمایه در تاریکی و ناشناخته مانده باشد و نیاز به بررسی بیشتری خواهد داشت تا سرانجام نقش واقعی آن بازشناسی شود : چنین امری مستلزم حرکت های متعدد و تحلیل عمیق در بطن مبارزۀ طبقاتی برای دفاع از حقوق تولید کنندگان واقعی خواهد بود تا وضعیت مرکزی آن در رابطه با اقتصاد اجتماعی شده روشن گردد.

تفکر و نظریۀ مستقل طبقۀ کارگر و مبارزۀ طبقاتی نشان می دهد که تولید کنندگان واقعی در مرکز جهان اقتصاد مدرن هستند. این نظریه از عملکرد اقتصاد اجتماعی شده به شکلی که واقعا هست و قوانین آن منشأ می گیرد، ساخت و پرداخت و آگاهی به چنین نظریه ای وقتی ممکن می گردد که فکر و ذهن ما از میانجیگری نظریۀ سرمایه محور آزاد شود.

سرمایه و صاحب آن نمی تواند مرکزیت داشته باشد. سرمایه یک رابطۀ اجتماعی متضاد است که بین کارگران و سرمایه داران در بطن اقتصاد اجتماعی شده شکل گرفته است. در سرمایه، تولید کنندگان واقعی در تضاد با آنهائی هستند که سرمایه را در اختیار دارند و و اقتصاد و عناصر آن را کنترل می کنند. بدون کارگران، سرمایه وجود ندارد. بدون صاحب سرمایه، سرمایه وجود ندارد. سرمایه یک رابطۀ اجتماعی مخدوش شده و بی ثبات بوده و مبنای آن مبازرۀ طبقاتی است. بدون بازشناسی حقوق طبقۀ کارگر، بی ثباتی حاکم می شود.

رابطۀ اجتماعی زیر تسلط مالکیت خصوصی بر گسترۀ وسیع وسائل تولید و خدماتی که هزاران نفر را به خدمت گرفته است، وارث نظام پیشین یعنی تولید در ابعاد کوچک بوده استريال و در تضاد با اقتصاد اجتماعی شدۀ کنونی است. در نظام پیشین، مالکیت یا دست کم کنترل وسائل تولید غالبا، طی دراز مدت تا حدود زیادی در تعلق تولید کنندگان بود. تضادهای بنیادی در تولید محدود و در ابعاد کوچک به مسائل دیگری بجز وسائل تولید مرتبط می شد.

برای دهقانان، مسئله مالکین نبود بلکه مسئله این بود که چه بخش از ارزش افزوده شده توسط مالکان زمین گرفته می شود و چگونه در گیر و دار جنگ های دائمی و رقابت بین گروه های مختلف فئودال از خودشان حفاظت کنند. برای تاجران و دیگرانی که ثروت اندوزی می کردند، مسئله این بود که چگونه از محدودیت هائی که فئودال ها برای فعالیت هایشان ایجاد می کردند عبور کنند.

با عبور از تولید کوچک، سرمایه داری وارث نظام مالکیت خصوصی یا دست کم کنترل وسائل تولید شد. صاحبان سرمایه نمی پذیرند که با خصلت اجتماعی اقتصاد تولید صنعتی کلان در تضاد هستند. سرمایه تصاحب مالکیت خصوصی تولید کنندگان واقعی، وسیلۀ معاش روزمره، کار آنها و محصول کار آنها افزایش می یابد.

علاوه بر تمام مسائل دیگر، نظام اقتصادی که کنترل ابزار تولید را برای تولید کنندگان واقعی نفی می کند نمی تواند مدت زیادی دوام بیاورد و به شکل فوق العاده بی ثبات است و به دلیل نبود امنیت از درون می پوسد، مشکلات اجتماعی و اقتصادی و شورش علیه بردگی و برده داری و اکنون علیه سرمایه داری.

نظام سرمایه جایگاه ممتازی برای مالکیت خصوصی قائل است، ولی مالکیت و حاکمیت سرمایه ممکن نیست مگر با تخریب و مصادرۀ مالکیت وسائل تولید نزد تولید کنندگان واقعی که زا آنها برای امرار معاش و زندگی استفاده می کنند، و با نتیجه ای مانند تبدیل توده های وسیع شهروندان به پرولتر. پرولترها نمی توانند کنترل وسائل تولید خود را و به همین گونه اقتصاد را در کنترل خود بگیرند، مگر از طریق درهم شکستن فرمانبرداری از سرمایه و با گام برداشتن در راه های نوین، با اشکال نوین سیاست و اقتصاد منطبق بر خصوصیات جامعه و اقتصاد مدرن.

صاحبان سرمایه، آنچه را که نگهداشته اند و دستگاه دواتی نمی توانند مشکلات و تضادهای اقتصاد اجتماعی را حل کنند، زیرا چنین امری به از بین رفتن خودشان می انجامد.

موضوع از بین بردن سرمایه به عنوان رابطۀ اجتماعی تضاد آمیز و ایجاد طبقۀ کارگر نوینی است که قدرت اقتصادی و سیاسی را در چهارچوب طرح نوین ساختار ملی بدست گیرد. از بین رفتن سرمایه به طبقۀ کارگر نوین اجازه می دهد که کنترل اقتصادی اجتماعی را در اختیار گیرد و آن را به پیش ببرد.

از دیدگاه مستقل و بر اساس نظریۀ مستقل طبقۀ کارگر، تمام ارزش ها از کار تولیدکنندگان واقعی منشأ می گیرد، و تمام پدیده های اقتصادی با میانجیگری کار تولید کنندگان واقعی در پیوند تنگاتنگ می باشد، یعنی آنهائی که مادۀ اولیه را به چیز مفید برای زندگی انسان و خدمات مختلف تبدیل می سازند. عامل انسانی در مرکز اقتصاد جای دارد و باید آن را تحت کنترل خود بگیرد و بر این اساس اقتصاد با کسب ثبات به سوی چشم اندازه های متعالی نیل کند. تولید کنندگاه واقعی بیش از همه قوانین اقتصاد جامعه گرا را که روی عامل انسانی متمرکز می باشد درک می کنند، و بهتر از همه اقتصاد را در وضعیت مناسب قرار داده و بر این اساس اقتصاد با قوانین خاص خود هماهنگ و متناسب خواهد بود.

عنصر مهم برای درک اقتصاد جامعه گرا تشکیل مقولات و واژگانی است که عملکرد درونی و قوانین را توضیح دهد. نخستین کاری که باید انجام گیرد نفی مقولات و پیکرۀ واژگانی است که سرمایه محور است، و سپس نفی میانجیگری این نظریۀ سرمایه محور و سرمایه باور برای درک طبقۀ کارگر.

تحول بنیادی در مقولات و واژگان این است که کار دارای ارزش است و نمی تواند به عنوان هزینه تلقی شود. هر محصول یا بخش خدماتی از طریق کار تولید می شود، و هر کاربرد مفید این تولیدات یا خدمات برای انسانها بوده و حاوی ارزش است و باید بر همین اساس ارزش یابی شود. ارزش در کار در حال و گذشته است، به همان شکلی که در محصولات مصرفی و تولیدی تعیین شده است. کار به اقتصاد ارزشش بیشتری می افزاید. مقولات واژگان حسابداری تمرکز یافته روی سرمایه برای طبقۀ کارگر و اقتصاد اجتماعی هیج فایده و کاربردی ندارد، در نتیجه باید کنار گذاشته شود.

(بخش بعدی : مقدمه ای بر روش شناسی مدرن، مقولات و واژگان شناسی مدر نبرای حسابداری اقتصادی، نظامی تمرکز یافته روی عامل انسانی و وجود انسانی)

 

 

پی نوشت :

1)      ptolémaïque

بطلمیوس. سلسلۀ بطلمیوس جانشین اسکندر کبیر. در اینجا می توانیم بطلمیوس را به عنوان مفهوم فرعون و جانشین خدا یا از خاندان خدایان روی زمین تلقی کنیم. ژان میشل ورنوشه، در کتابش تحت عنوان «ایران، تخریب ضروری» برای تعریف ماهیت بازار آزاد جهانی و اولترا لیبرالیسم آنگلوساکسون، اصطلاح «دموکراتور» را به کار می برد که تلفیقی است از دموکراسی و دیکتاتوری : دیکتاتوری بازار.