دولت پدیده عقلی – تحلیل موردی حمله پاکستان در ولایت پکتیکا

دولت پدیده قوم و یا دینی مطلق نیست. و دین…

هر شکستی ما را شکست و هیچ شکستی شکست ما…

نویسنده: مهرالدین مشید با تاسف که تنها ما نسل شکست خورده…

نوروز نبودت

- بیژن باران چه کنم با این همه گل و…

عرفان در مغز

دکتر بیژن باران     لامارک 200 سال پیش گفت: به پذیرش…

نماد های تاریخی- ملی و نقش آن در حفظ هویت…

نور محمد غفوری اشیاء، تصاویر، نشان‌ها، مفاهیم، یا شخصیت‌هایی که نمایانگر…

در دنیای دیجیتالی امروز، انسان‌ها به مراتب آسیب پذیرتر شده…

دیوارها موش دارند و موش‌ها گوش! این مثل یا زبانزد عام…

خالق تروریستهای اسلامی؛ الله است یا امریکا؟

افشاگری جسورانه از ژرفای حقیقت سلیمان کبیر نوری بخش نخست  درین جا می…

چگونه این بار حقانی ها روی آنتن رسانه ها قرار…

نویسنده: مهرالدین مشید از یک خلیفه ی انتحاری تا "امید تغییر"…

شب یلدا 

شب یلدا شبی شور و سرور است  شب تجلیل از مدت…

سجده ی عشق!

امین الله مفکر امینی      2024-21-12! بیا کــــه دل ز تنهایــی به کفیدن…

فلسفه کانت؛ تئوری انقلاب فرانسه شد

Immanuel Kant (1724-1804) آرام بختیاری  نیاز انسان عقلگرا به فلسفه انتقادی. کانت (1804-1724.م)،…

حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

«
»

سخنی چند پیرامون گفتگوی ميرعصمت الله سادات، در تلويزيون بهار!

جیلانی گلشنیار

در همین یکی دو روز، اتفاقی در یوتیوب، گفتمان جناب میر عصمت الله سادات را با حبیب هوتکی در تلویزیون بهار،شنیدم. با دریغ که مهمان برنامه دراین گفتگو دچار لغزش های شده است که با حقیقت همخوانی ندارد. برای اینکه حقیقت مسایل برملا شود، ضرور است تا در مورد این گفتگو به سوراغ واقعیت ها رفت و خوانندگان را در جریان حقیقت قرار داد.

محترم میرعصمت الله سادات در برنامه صدای مردم در تلویزیون بهاربتاریخ 10/10 2022 راجع به یک سلسله مسایل صحبت کرد، که دراینجا چند نمونه از گفته های وی قابل مکث و تأمل ديده می شود:

1 – پاسخ جناب میرعصمت الله سادات در رابطه به پلینوم 18 کمیته مرکزی ح.د.خ.ا و موضعگیری زنده یاد رفیق مجید سربلند، نادرست بود و به قصه شخصی می ماند.

پلینوم 18 کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان یک کودتای سپید بر ضد زنده یاد ببرک کارمل بود. دراين رابطه محترم دستگیر پنجشیری عضو کنگره مؤسس ح.د.خ.ا می نویسد:

«در شب 13/14 ثور/ 1365 خورشیدی برضد کارمل فرایند کودتای سپید آغاز گردید؛ نزدیک به بیست تن فعالان سیاسی واعضای کمیته مرکزی هوادار ببرک کارمل گرفتار وبه قصر گلخانهء ارگ جمهوری انتقال یافت و زیر نظارت قرارگرفت وسرانجام وزیران قوای مسلح یکجا با داکترصالح محمد

زیری منشی کمیته مرکزی نزد ببرک کارمل رفته وبه او ابلاغ کردند که بیدرنگ استعفای خودر ا از مقام منشی عمومی کمیته مرکزی ریاست شورای انقلابی ج .د. خ و ” رهبری حزب د .خ .ا بنویسند.

ببرک کارمل دریک جلسه اضطراری رفیقان ثابتقدم خویش در ارگ، پس از تحلیل وضع مشخص کشور و مو ضعگیری آشکار گروههای تمامیت خواه درون رهبری پرچم وخلق تصمیم به استعفاء گرفت ” واستعفای خودرا به پلنوم 18کمیته مرکزی وبه وسیله ء داکترصالح محمد زیری جهت تصویب نهایی تقدیم کرد ” سرانجام هرسه فرکسیون طرفدار ببرک کارمل وطرفداران نوراحمد نور وکشتمند و داکتر زیری در قصر دلکشا جلسه ء پلنوم کمیته مرکزی را دایر وپیشنهاد استعفای ببرک کارمل وتعیین داکتر نجیب الله را به این شیوه ضد دموکراتیک منظور و تصویب کردند و داکتر نجیب لله در لویه جرگه 29-30 نوامبر 1987به عنوان رییس جمهور افغانستان برای مدت هفت سال انتخاب گردید وقدرت حزبی و دولتی درنتیجه این بازیهای سیاسی درانحصار وتصرف داکتر نجیب الله درآمد.

دراین پلنوم ببرک کارمل دکتور اناهیتا راتبزاد ومحمود بریالی حضور نیافته بودند؛ دراین جلسه تنها رفیق مجید سربلند، گرفتاری اعضای رهبری وفادار به ببرک کارمل و برخورد نابه هنجار علیه آنان را ” بازی کودکانه و یک خیمه شب بازی ” ا رزیابی کرد.

این واکنش جانانه ء رفیق مجید سربلند علیه شیوهء برخورد داکتر نجیب الله در همان روز جلسه ء پلنوم 18 کمیته ء مرکزی درقصر دلکشا ، بدون آراستن وپیراستن تقدیم خوانندگان عزیزشد.»

(برگرفته از سایت سپیده دم)

2 – محترم سادات در رابطه به برهم خوردن وحدت حزب پس از هفتم ثور 1357 که منجر به بیرون کردن رهبران حزب (جناح پرچمداران) بعنوان سفیر شد، یک مقایسه غلط با رویداد کشته شدن خانواده سردار محمد داوود و خانواده رومانوف پادشاه روسیه تزاری ارائه داد.

خانواده رومانوف پادشاه روسیه درانقلاب اکتوبرتوسط انقلابیون روس کشته نشده بود،بلکه به طور محفوظ از پتروگراد به شهر ایکاترینبورگ انتقال داده شد و تا اوسط 1918 در آنجا زندگی کردند.

لنین در روز اول انقلاب اکتبر به انقلابیون روس گفت:

هرگاه به خانواده رومانوف ضرری برسد،به پرستیژ و حیثیت حزب و انقلاب ما صدمه می رسد،به همین خاطر انقلابیون روس وی را نجات دادند تا از طرف مردم برایشان آسیبی نرسد. در همین وقت دولت آلمان از انقلابیون روس تقاضا نمود تا رومانوف را با خانواده اش به آلمان بفرستند.

انقلابیون روس خانواده رومانوف را با انقلابیون آلمان که در زندان آنکشور بسر می بردند، برای آزادی آنها از زندان، مبادله کردند.همان بود که بخشی ازاعضای خانواده رومانوف از طریق کیف به رومانیا رسیدند؛ دولت آلمان انقلابیون آلمان ، از جمله روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت و دیگران را آزاد کرد.

با رسیدن اعضای خانواده رومانوف به آلمان، پاپ واتیکان به آنجا سفر نمود و از وزیرداخله آلمان خواهش کرد تا اعضای خانواده رومانوف را به وی تسلیم نماید وبه ایتالیا پناهنده شوند.اما آلمان پاسخ منفی داد وآنان تا مدتی تحت مراقبت جدی المانی ها در گوشه ی ازآن کشور بودند و به رسانه های

غربی هشدار می دادند که از وضع زندگی خانواده رومانوف چیزی نشر نکنند و در رسانه ها بنویسند که خانواده رومانوف توسط بلشویکها کشته شده است.

بعد ازاینکه اعضای خانواده رومانوف از قیودات امنیتی آلمان آزاد شدند، به دیگر کشورهای اروپا رفتند؛ دو دختر وی به ایتالیا رفت، یکی آن به انگلستان، دیگر آن به اسپانیا و پسرش به کانادا پناهنده شد.

فرزندان رومانوف در آخرین سالهای زندگی شان هرکدام راز های خانوادگی خود را افشاء نمودند و جریان فرار خود را از روسیه به اروپا نوشتند.

دو دختر رومانوف درگورستان واتیکان دفن است؛ اما لیبرال های روسیه و مزدوران غرب، از جمله باند گرباچف و یلتسن در سال 1993 تبلیغاتی را به راه انداختند، که در اطراف ایکاترینبورگ استخوانهای خانواده رومانوف بدست آمده است، که از سوی کمیسیونی به ریاست باریس نیمسوف نخست وزیر وقت روسیه بررسی می شود و مورد آزمایشات جنتیکی قرار می گیرد.

بررسی ها نشان داد که استخوان های بدست آمده از انسانها نبوده؛ بلکه استخوان حیوانات وحشی بوند.

باوجود تحقیقات علمی، باریس یلتسن پافشاری می کرد، که استخوانها با مراسم خاص بخاک سپرده شود. زیرا مربوط به اعضای خانواده رومانوف است. اما رهبران مذهبی روسیه از دفن استخوانها ممانعت کردند؛ بخاطریکه استخوان انسانها نبودند و کیشش ها درچنین مراسمی اجازه اشتراک را ندارند.

در اینجا موضوع استفاده جویی سیاسی است که دولت روسیه از استخوانهای حیوانات برضد مخالفین سیاسی خود بکار می گیرد و دست به جعلکاری و دروغگویی می زند. پس از موضعگیری کیشش های مذهبی، کمیسیون لغو شد و باریس نیمسوف به طورخصوصی به یلتسن گزارش داد، که این استخوانها از خوک بود.

3 ـ گفته های جناب عصمت سادات در مورد تعبید شش تن از اعضای رهبران جناح پرچم به عنوان سفیردر بیرون از کشورنيز با جريان رخدادهای آن زمان مطابقت ندارد.

دراين زمينه عبدالوکيل که در آن زمان درسمت سکرترجنرال وزارت خارجه افغانستان قرار داشت، چنين می گويد:

« بعد از اولین روزهای هفت ثور، در میان بخش قابل ملاحظه یی از افسران جناح پرچم در قوای مسلح روحیه مخالفت با موضعگیری های یکجانبه جناح حاکم حفیظ الله امین شدت می یافت.

زیرا حفیظ الله امین و اطرافیان نظامی وی،نتیجه گیری های نادرست از رویداد هفت ثور بعمل میاوردند.آنها سیاست های خشن و سرکوبگرانه را در قدم اول،علیه پرچمیها در پیش گرفتنذ. بنابرآن،عده یی زیادی از نظامیان پرچمی متوجه شدند که یک تعداد رفقای شان از جمله محمد هاشم قوماندان قطعه کوماندوی بالاحصار،سلطان حُدران قوماندان قطعه پراشوت،محمدیوسف قوماندان قوای پانزده زرهدار و مولاداد و عده دیگر در اولین روزهای هفت ثور به دستور حفیظ الله امین به شهادت

رسیدند. آنها به این فکرشدند که برای جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع باید به این وضع خاتمه داده شود….

موضوع را با ببرک کارمل… در میان گذاشتیم تا مورد شک امین قرار نگیریم.

ببرک کارمل با چنین طرح مخالفت نمود و اظهار داشت: این عمل گرچه صرفأ علیه حفیظ الله امین می باشد؛ولی معنی انشعاب مجدد و توطئه در برابر انقلاب ثور وحزب را میدهد و ما مسئولیت آنرا بعهده گرفته نمی توانیم.همین حالا،چیزی را که حفیظ الله امین انجام می دهد برای تحمیل انشعاب دوباره در حزب است. بگذارمسئولیت تاریخی انشعاب و عواقب خطرناک آنرا خودش و هوادارانش بدوش بگیرند.

حالا هم تصمیم گرفته اند تا ما را به سفارتخانه ها بفرستند.

یقین دارم که عطش و حرص جاه طلبی امین حد و حصر ندارد، از روز اول 7 ثور نمونه های جاه طلبی حفیظ الله امین و اختلافش با نورمحمد تره کی و طرفدارانش واضحأ مشاهده میشد.آنها خود،یکدیگر را مانند گژدم ها نیش می زنند و از بین می برند.اکنون ما میرویم و منتظر می باشیم که در آینده چه خواهد شد.اگر ضرورت بود،ما دوباره خواهیم آمد،زیرا امین و تره کی نمی توانند باهم یکجا کارکنند. معلوم نیست که در این مبارزه،کدام یک از آنها پیروز بدر خواهد آمد.زمان نشان خواهد داد؛ ولی یقینأ وضع تغییر میخورد.اگر احساس ضرورت برای احیاء و تقویت مجدد حزب بوجود آید و اگر تره کی احساس ضرورت کند،ما را دوباره خواهد خواست.» ببرک کارمل به ادامه گفت: تره کی چندین بار برایم گفت:

فعلأ تا تشنج پایان بیابد،موقتأ خودت با چند تن رفقای دیگرت بیرون از کشور بروید،زیرا اعمال امین در برابر شما ها مخصوصأ عده یی از نزدیکانت غیر قابل پیش بینی است.»

(کتاب از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان؛ صص 288 ـ 291،مؤلف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان).

4 – جناب میر عصمت سادات در رابطه به سبکدوشی سفیر ها می گوید که” شاید چند افغانی را بخاطر مصرف خود گرفته باشند،در حالیکه در پاسخ دیگر خود از زنده یاد مجید سربلند یاد می کند که معاشات خود را به زنده یاد ببرک کارمل آورد و وی نگرفت وبه داکتر نجیب الله تسلیم نمود”.

5 – محترم عصمت سادات در رابطه به وحدت دوجناح حزب در سرطان 1356،گفت که به کوشش حزب توده ایران،حزب کمونیست عراق و حزب کمونیست هندوستان این وحدت صورت گرفت. لیکن در این باره اعضای رهبری حزب که در این پروسه اشتراک داشتند حرفهای روشنتر گفته اند.

از آنجمله محترم دستگیری پنجشیری در کتاب ظهور وزوال ح د خ ا،محترم صالح محمد زیری در کتاب نیم قرن خاطره ها و محترم عبدالوکیل در کتاب (ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان) و محترم سلطانعلی کشتمند در کتاب یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی دراين مورد روشنی بيشتری انداخته اند؛ از آن جمله محترم کشتمند عضو دفتر سياسی ح. د. خ. ا که در متن رخدادهای درون حزبی قرارداشت ، موضوع را چنین شرح داده است:

«درماه می سال 1977،در حالیکه رهبری هر دوجناح حزب،برخیها آگاهانه و برخیها مقلدانه،باین عقیده رسیده بودند که وحدت رهبری و سازمانی ح د خ ا یک ضرورت اجتناب ناپذیر است، دراثر وساطت شاه محمد دوست،رهبران هردو جناح: نورمحمد تره کی و ببرک کارمل باهم ملاقات کردند.

سپس در ماه جون 1977 هر دو تن اعلامیه وحدت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به امضاء رسانیدند. چندی بعد،کنفرانس وحدت ح دخ ا به تاریخ 3 جولای 1977 در کابل دایر گردید.

در کنفرانس 90 تن نماینده(45 تن از سوی هریک از جناحها(شرکت کردند.درجریان کار آن،شماری از نمایندگان صحبت کردند و از وحدت مجدد حزب اظهار خورسندی و پشتیبانی نمودند.رهبران حزبی نیز بیانیه هایی ایراد کردند.در پایان کار،سند مصوب کنفرانس از سوی کلیه نمایندگان امضاء گردید.

در سند چنین تذکر رفته بود:

«حزب دموکراتیک خلق افغانستان به پیروی از آرمانهای صلح،آزادی و استقلال ملی،دموکراسی و ترقی اجتماعی و ساختمان جامعه سوسیالیستی بحیث یک هدف غائی و به تطبیق خلاق جهانبینی علمی در شرایط مشخص جامعه افغانستان اعتقاد راسخ دارد.

ح دخ ا دارای کنگره مؤسس واحد،آیدیولوژی واحد،مرامنامه و اساسنامه واحد میباشد و عقیده برآن دارد و هدف استراتژیک خود را رسیدن به این مرحله قرار داده است».

پس از مقدمه بالا،در سند به آگاهی رسانیده میشد که وحدت مجدد ح د خ ا در فضای مساعدی انجام گرفته است و از جمله در آن چنین آمده بود:

«وحدت ح د خ ا یک امر بزرگ و مهم در راه رشد و تکامل نهضت دموکراتیک و کارگری کشور میباشد…وحدت درتمام عرصه ها اعم از آیدیولوژیکی و مرامی،سیاسی و سازمانی و رهبری بعمل آمده است…وحدت در فضای برادرانه و دموکراتیک،با صمیمیت و انتقاد رفیقانه و با درکهای مشترک صورت گرفت».

در سند علت بوجود آمدن افتراق در فعالیت حزب،عدم تجربه کافی،عقب ماندگی اجتماعی و ضعف در درک تئوری علمی ارزیابی شده و تذکار یافته بود که نیازمندیهای مبارزه طبقاتی ضرورت مبرم به وحدت حزب را پیش کشید.چنانکه در سند خاطر نشان شده بود:

«تأمین و تحکیم وحدت ح د خ ا یکی از مهمترین شرایط مبارزه انقلابی پیروزمندانه طبقه کارگر و سایر زحمتکشان افغانستان علیه نیروهای ارتجاع داخلی و خارجی و پیروزی امر انقلاب دموکراتیک ملی است.مصالح مبارزه در راه تحقق آرمانهای کبیر کارگران افغانستان وحدت و فشردگی هر چه بیشتر صفوف ح د خ ا،وحدت اراده،عمل و نظر ما را میطلبد».

با اینگونه کنفرانس وحدت،به همبستگی کامل و وحدت پیکارجویانه فرا خواند.در کنفرانس فیصله گردید که اعضای حزب باید در راه تشکیل جبهه متحد دموکراتیک ملی باشتراک تمام نیروهای ملی و دموکراتیک،ترقیخواه و وطنپرست تلاش نمایند؛در راه تأمین حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک مردم مبارزه کنند؛در راه تعمیق و توسعه جنبش عمومی دموکراتیک در کشور کار کنند؛در راه تأمین برابری حقوق تمام اقوام و ملیتهای کشورودرراه امحای تمام انواع و اشکال ستم اجتماعی و ملی پیگیرانه بکوشند. کنفرانس از کلیه اعضای حزب مطالبه میکرد که مسایل مورد اختلاف را از طریق مذاکره و

بررسی تجربیات،رعایت اصل مرکزیت دموکراتیک و بوسیله انتقاد و انتقاد از خود و اعتراف به اشتباهات،حل نمایند.»

(يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، مؤلف سلطانعلی کشتمند، برگه های صص 280 ـ 282 )

6 – معلوم می شود که محترم عصمت سادات از موضیعگیری زنده یاد ببرک کارمل در مورد آمدن ارتش اتحادشوروی به افغانستان نيز آگاهی لازم ندارد وبه کتاب های ویروس آ ؛ یاداشتهای سیاسی محترم کشتمند؛ ظهور وزوال پنجشیری وکتاب « ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان» عبد الوکیل هم مراجعه نکرده است،در این کتابها موضیعگیری زنده یاد ببرک کارمل بسیار واضح و روشن بیان شده است.

دربرگهای(346 – 349) جلد اول کتاب(ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان)

،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،تحت عنوان:(موضعگیری ببرک کارمل، قبل از فرستادن قوای نظامی اتحاد شوروی به افغانستان)چنین آمده است:

« درچند روز اقامتم در ماه نوامبر در مسکو همه ما می دانستیم که ببرک کارمل،ملاقات هایی با بعضی از رهبران اتحاد شوروی،ازجمله گرومیکو،اندروپوف و پاناماریف داشت.

ببرک کارمل آنچه را که خودش لازم میدانست،از محتویات ملاقات خود با رهبران اتحاد شوروی،رفقای خلقی و پرچمی را آگاه میساخت.

ببرک کارمل برای ما بعد از ملاقات با آنها،طوریکه در صفحات قبلی تذکر دادم میگفت:

« رفقا شما باید خودتان دست بکارشوید و راه های سقوط امین را جستجو کنید ودوستان اتحادشوروی حاضر اند در این راستا با ما همکاری و کمک نمایند.دوستان اتحادشوروی میگویند” شما برای ازبین بردن تسلط رژیم امین،بالای هرپلانی میتوانید کار و فکر نماید بغیراز اعزام و مداخله قطعات نظامی اتحادشوروی به افغانستان.”»

ببرک کارمل به اساس این گفتار رهبران اتحادشوروی،اینجانب را تقریبأ دوماه قبل ازفرستادن قوای نظامی اتحادشوروی به افغانستان،دستور داده بود تا برای اجرای هدف فوق،به افغانستان بروم؛زیرا وی میدانست که یگانه سازمان نیرومند نظامی وملکی مخالف امین درکشور،سازمان مخفیپرچمی هاست ،که میتواند در این راستا،کاری را انجام دهد.طوریکه بعدها دانسته شد،در آنزمان رهبران اتحادشوروی موضوع فرستادن قوای نظامی را به گونه مبهم،با ببرک کارمل پیش می بردند.رهبران اتحادشوروی روی دلایل که نزد خود داشتند،ببرک کارمل را در زمینه تصمیم قطعی خود نسبت به فرستادن قطعات خود به افغانستان مطلع نمی ساختند.آنهاتصمیم یکجانبه برای فرستادن قوای خود،به افغانستان را گرفته بودند؛زیرا می دانستند که ببرک کارمل توان مخالفت با تصمیم آنها برای فرستادن قوای شان به افغانستان را ندارد.چنانچه ببرک کارمل موضوع اعزام نیروهای اتحادشوروی را نه با خلقی ها و نه با پرچمیهایی که باموصوف درمسکو بودند،تااخیر در میان نگذاشته بود.اگرواضح تر،بیان نمایم رهبری اتحاد شوروی،به خاطر تحقق تصامیم و اهداف خود با رهبران ح.د.خ.ا،صادقانه عمل نمی کردند.متأسفانه رهبران ح.د.خ.ا بنابر اعتقادات و باورهای انترناسیونالیستی شان بالای آنها اعتماد خوشبینانه وصادقانه می نمودند.باکمال تأسف ببرک کارمل هم بعد از فرستادن قوای اتحاد شوروی،به افغانستان ازخود مقاومت نشان داده نتوانست ودر برابر یک عمل انجام شده قرار گرفت و ناچار از آن پشتیبانی نمود.

برای روشن شدن بیشتر موضعگیری ببرک کارمل در این باره،به مطلبی که در کتاب “چگونه ما به بیماری وایروس (هجوم به افغانستان)مبتلا میگردیدیم”در اینجا میتوان استنادنمود.

نویسندگان روسی،در صفحات 301 و 302 درباره صورت ملاقات ببرک کارمل و معاون ک.گ.ب کریچکوف که در آنزمان به اسم مستعار ولادیمیروف نامیده میشد،قبل ازفرستادن قوای اتحاد شوروی به افغانستان چنین مینویسند:

« “ولادیمیروف” هنگام صرف چای،بطور غیر مستقیم اشاره نمود که اگر اوضاع ایجاب کند قوای محدود اتحادشوروی به افغانستان اعزام خواهد شد.

“ولادیمیروف”بالحن مجهولی افزوده بود “برای حمایت ازمبارزه نیروهای سالم”ببرک کارمل حدس زد که مهمان”غالبأ باید از مقامات عالیرتبه ک.گ.ب باشد و کوشش کرد اعتراف کند،اوگفت:

“مگرما خود نیز می توانیم از عهده چنین یک کاری بدر آییم.من در نامه ایکه به آدرس کمیته مرکزی حزب کمونیست فرستادم،خاطرنشان ساخته ام که بمجرد دعوت به قیام،امین فورأ ازطرف رفقای ما که اکنون در شرایط مخفی قرار دارند وهم از طرف توده های وسیع مردم که از وی متنفر استند،سرنگون خواهدشد.

شما افغانها را نمی شناسید.من به شما اطمینان میدهم:

مردم ما دیگر طاقت تحمل همچون یک ماجراجو و مستبد را ندارد.”

“مهمان”درحالیکه مطیعانه سرش را به علامت حرمت پائین می آورد گفت:

“در این هیچگونه شکی وجود ندارد رفیق کارمل.

من یکبار دیگر می خواهم تأکید کنم که این آخرین انتخاب ما خواهد بود وما به آن،صرف در صورتی متوسل خواهیم شد که درک کنیم که وظیفه مذکور را به وسیله امکانات کنونی نمی شود انجام داد.این در قدم اول،در قدم دوم،ولو اگر به قلمرو افغانستان بعضی از قطعات نظامی اتحادشوروی داخل هم شوند،آنها در آنجا صرف،طی مدت تغییر حاکمیت باقی خواهند ماند.بمجردی که اوضاع ثبات بیابد،قوا فورأ به نقاط وضع الجیش دایمی خویش در اتحادشوروی،برمیگردد.”

پس از ملاحظه قیافه گرفته خاطر لیدر افغانستان،”رفیق ولادیمیروف”سخنان خود را با نقل قول ازگفته های”بزرگان”،مستدل تر ساخته،افزود:

” باورکنید،رفیق کارمل،رهبری اتحادشوروی قبل ازاتخاذ چنین یک فیصله ای،اوضاع را دقیق و همه جانبه مطالعه نمود.وبالاخره به این نتیجه رسید که هرخطا به معنی مغلوبیت انقلاب ثور و ازدست دادن افغانستان به مثابه یک دوست و متعاقبأ حضور نیروهای آمپریالیزم در کابل خواهد بود.حین اتخاذ تصمیم ما ملحوظات فوق را درنظر داشتیم.”

کارمل درحالیکه چشمان قهوهء رنگش به شدت به طرف”مهمان”می دیدند گفت:

شمادر باره آن فکر کرده اید که اگر من همزمان با تانک های شوروی وارد وطنم شوم و در رأس دولت قراربگیرم،مردم افغانستان باکدام دیده به من خواهد نگریست؟”

“مهمان”(کریچکوف)در حالیکه معلوم می شد خجالت زده شده است،نگاه سرزنش آمیزی به طرف الکسی پطروف که ترجمانی گفتگو را می کرد انداخت.

پطروف در حالیکه دستهایش را تکان داده و آهسته،گوئی با خود صحبت می کند گفت:

“بلی در این صورت او محبوبیتی در میان مردم نخواهد داشت”

رئیس اداره کشف اتحادشوروی انتظار چنین یک چرخش را نداشت کوشش کرد گفتگو را تغییر بدهد:

“امیدوار هستم که ضرورت به اتحاذ اقدامات حاد بروز نکند.نظربه معلوماتی که من در اختیاردارم،درکابل همه چیزها برای عملیات آماده استند ومن به اینجا آمده ام تا به شما موفقیت آرزو نمایم،وبه نمایندگی از حزب و بیروی سیاسی آن به شما اطمینان بدهم که ما مصمم هستیم با تمام جدیت از مساعی شما به خاطر برگشت به اصول رهبری لیننی در زندگی حزبی وپاک ساختن صفوف حزب تان از وجود افراد ماجراجو و خائین حمایت کنیم.”

کارمل با هردو دستانش،کف دست”مهمان” را که به طرف او دراز شده بود فشرد گفت:سپاسیبه!” “تشکر”».

ببرک کارمل از به قدرت رسیدن همزمانش با قوای اتحاد شوروی در افغانستان از اولین روزهای زمانداری خود رنج بی پایان کشنده یی می کشیدو خود را زیر شکنجه وجدانی احساس مینمود.زیرا اثرات این اشتباه تاریخی را که بالای شخصیت وی سایه انداخته بود به خوبی درک مینمود و از آن آگاهی داشت.گرچه موصوف در بیانیه ها و خطابه هایش تا ختم دوره زمامداریش اظهار وفاداری به سوسیالیزم و اتحاد شوروی مینمود؛ولی هرگز تلخی اشتباه تاریخی خود را،تا آخرین لحظه زندگی که در اعماق روح و قلب وی ریشه دوانیده بود،فراموش نمی کرد.وی هیچگاه نتوانست از زیر بارسنگین این اشتباه تاریخی وسیاسی وجدانأ خود را آرام و آسوده خاطرنگهدارد.اتفاقی که در زندگی سیاسی برای ببرک کارمل در به قدرت رسیدن همزمانش با موجودیت قوای اتحاد شوروی به وقوع پیوست،یک عمل قابل پسند نه تنها برای خودش،بلکه برای مردم افغانستان و اکثریت اعضای ح.د.خ.ا چه خلقی و چه پرچمی نیز نبود.

ببرک کارمل بعنوان یکی از مدافعین سرسخت ترقی و پیشرفت وطن، طی سالیان متمادی قبل از به قدرت رسیدن ح.د.خ.ا،در تاریخ کشور فعالیتها و تلاشهای زیادی را انجام داد که نباید به آنها کم بها داد.درست است که ببرک کارمل وسایر رهبران پیشگام و مبارزین هم دورانش،از جمله نورمحمد تره کی اشتباهاتی را در جریان کار و مبارزات سیاسی و حزبی مرتکب شدند؛اما در اصل و اصول وطن دوستی،تقوا،ترقی پسندی و ایستادگی آنها در برابر ارتجاع و عقب گرایی قرون وسطایی نباید شک وتردید داشت.»

7 ـ جناب عصمت سادات در یکی ازپاسخ های خود نافهمیده از قضایای جنگ جهانی دوم سخن گفت و یادآور شد که تا وقتیکه قوای خارجی نیامدبود،نیروهای فاشیزم شکست نخورده بودند. برای معلومات شان از نبرد مسکو، نبرد استالینگراد، نبرد کورسک،عملیات بلاروس و عملیات برلین نام آوری می کنیم که فاشیزم در آن جاها شکست خورد و بدون قید وشرط تسلیم شدند.

8 – محترم عصمت سادات در پاسخ به یکی از سوالها آشکارا دروغ گفت.

وی یادآور شد که ظهور رزمجو نزد ببرک کارمل آمد و پرسید که در کارت عضویت حزبی شما ملیت تان را چه بنویسیم؟ در حالیکه همه آگاه اند که در کارت عضویت ستونی برای درج ملیت اعضای حزب، وجود نداشت.

9 – محترم عصمت سادات در برابر پرسش محترم سمسور اصلآ محافظه کاری کرده پاسخ قناعت بخش نداد. برمبنای حکم اساسنامه حزب،عضویت در ح د خ ا داوطالبانه بود؛ نه به زور و جبر.

هر عضوحزب آگاهانه و داوطلبانه به حزب درخواست عضویت می داد و مراحل آزمایشی و اصلی را سپری می کرد.از اینکه مادرجان سمسور صاحب علاقه نداشت، کار شخصی خودش است، به جمیله جان ربطی ندارد.

10 ـ جناب میر عصمت الله سادات در مورد عضویت حفیظ الله امین در سی ای آی نیز آنچه که بیان حقیقت ایجاب می کرد پاسخ نگفت.

در این باره لیف کارلیکوف کارمند کی گی بی(در بخش استخبارات خارجی اتحاد شوروی سابق) در گفتگو با خبرنگار تلویزیون روسیه چنین گفت:

همین اکنون اعضای فامیل حفیظ الله امین تحت پوشش سی ای ای در آلمان زندگی مجلل دارند.

خبرنگار:

آیا این واقعیت دارد که اندروپف رئیس کی گی بی اسناد موثق مبنی بر عضویت حفیظ الله امین در سی آی ای، را روی میزجلسه بیروی سیاسی گذاشته بود؟

پاسخ:

هرگاه خواسته باشید که اسناد مستند که ما از طریق مکتوب از اداره استخباراتی سی آی ای خواسته باشیم که عضویت امین را در آن سازمان برای ما معلومات بدهد،دریافت جواب مثبت به این تقاضا یک کار ناممکن بود.لیکن تا جایی که من آگاهی دارم و میدانم ودر اسناد وتیلگرام های که برای ما می رسید، عضویت امین و ارتباطات وی با سی آی ای واقعیت داشت.

دیگر اینکه تمام اعمال حفیظ الله امین نشان دهنده آن بود.

شعارهای عوامفریبانه، تحریک تنظیم های جهادی که به جنگ های پارتیزانی رو آوردند،شعله ورساختن جنگها در افغانستان و فراهم نمودن زمینه تبلیغات علیه حاکمیت سیاسی افغانستان و میدان دادن به مداخله دشمنان خارجی افغانستان در امور داخلی کشور،برارتباط وی با سی آی ای گواهی می داد.

آمریکا نمی توانست که مشکلات ایران را حل کند وتوجه خود را به طرف افغانستان معطوف نمود تا پای اتحادشوروی را به افغانستان بکشاند وجبهه وسیع تروریستی را علیه آن سازماندهی کند، القاعده را به وجود آورد که امروز بنام داعش یاد می شود.

11 – اختلافات ببرک کارمل با امین آیدیولوژیکی بود ویا طبقاتی؟

در پاسخ به این پرسش محترم سلطانعلی کشتمند در کتاب «یاداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی»، فصل هشتم ،تحت عنوان تشدید اختلافات در درون ح د خ ا و اعمال فشار بر پرچمی ها می نویسد:

«هنوز دوماه از قیام ثور نگذشته بود که سیاست دیکتات رهبری خلقیها در دستگاه اداره حزبی و دولتی مطلقیت کسب کرد.

اکنون دیگر هر آنچه میخواستند به کرسی مینشاندند.ولی مقاومتهای معین از جانب ببرک کارمل و اعضای دیگر رهبری پرچمیها صورت میگرفت و البته این امر از جانب رهبری خلقیها بعنوان گناهان نابخشودنی،تلقی میگردید.

رهبری خلقی ها از همان آغاز در تلاش کسب اکثریت در کمیته مرکزی حزب و پذیرش هرچه بیشتر اعضاء در رهبری از میان نظامیان طرفدار امین بودند.

چنانچه در جلسه بیروی سیاسی مورخ 24 می،پس از مباحثات حاد و جدی،ایشان موفق شدند که چهار تن دیگر از نظامیان طرفدار امین را به عضویت کمیته مرکزی و شورایی انقلابی شامل سازند.در عین زمان در این جلسه اعلامیه ریاست امور سیاسی اردو که امین محرک و سازمانده آن بود و در آن گفته میشد که افسران باید در صفوف رهبری پذیرفته شوند،مورد بحث قرار گرفت.

رهبری پرچمیها با این امر مخالفت میورزیدند و می گفتند که با ارتقای افسران جوان و بی تجربه در مقامات رهبری حزبی سرانجام حزب خصلت نظامیگرانه و مستبدانه کسب مینماید.در این اعلامیه ریاست امورسیاسی اردو که از سوی امین تنظیم شده بود،برای نخستین بار کلمه «رهبرکبیر» و «متفکرکبیر»ذکرشده بود که مورد انتقاد پرچمیها قرار گرفت.ایشان میگفتند که بکاربردن چنین تعاریف،سیاست رسمی حزب تلقی گردیده و زمینه انحراف از اصول قبول شده حزبی را بوجود میآورد.ولی امین که اکنون در حزب دست بالا یافته بود،در مطبوعات نه تنها چنین القاب،بلکه اصطلاحاتی چون افسران خلق و انقلاب خلقی مورد استعمال قرار گرفت.در آغاز برکلمه خلق بمعنی مردم پافشاری بعمل میآمد و سپس به خلقی مبدل گردید.در نتیجه شکایتها،اعتراضات و استدلالات پرچمی ها مبنی برجلوگیری از برخوردهای جناحی و خلقی ساختن تصنعی تمام نهادها و سیاستها، بیروی سیاسی در جلسه فوق الذکرفیصله نمودکه نامهای جناح خلق و پرچم بنام وحدت حزب منحل گردد و مورد استعمال قرار نگیرد،ولی این امر نیز موجب رفع تنش در درون حزب و روند خلقی کردن،نگردید.

امین با استفاده از نام خلقی بخشی از اعضای حزب را فریب میداد و در راهی که خود میخواست ایشان را سوق میداد.وی متدرجأ در هر سه بخش قدرت:

دولت،حزب و ارتش همه چیز را قبضه کرد و برای رهبری صرف چند نام پرطمطراق باقی گذاشت.

امین در نخستین روزهای ماه جون به کیوبا مسافرت کرد و از آنجا افسانه های عجیب و غریب در مورد اینکه ابتکارات وی را در امر براه انداختن ابتکاری انقلاب ستوده اند،با خود آورد.

در جلسه 12 جون 1978 شورای انقلابی،اختلافات میان پرچمیها و خلقیها شدت بیشتر یافت.در این میان،نورمحمد تره کی اظهار میداشت که کارمل و امین باید اختلافات خود را از طریق رای گیری در مقامات حزب،حل و فصل نمایند و آنگاه امین اکثریت را در مقامات رهبری برای خود بوجود آورده بود…»

( يادداشهای سياسی و رويدادهای تاريخی س. ع. کشتمند، برگه های 375 ـ 376)

بدین گونه امیدوارم تا با برداشت از آثار و نگارش شخصيت های که درمتن رخدادهای ذکر شده ی جامه ی افغانستان و اتحاد شوروی وقت قرارداشتند، بر نکات نادرست این گفتگو بر بنیاد حقیقت روشنی انداخته باشم.

با حرمت

جیلانی گلشنیار