رزا لوکزامبورگ زیر تیغ تحریفِ رزاشناسی
آناهیتا اردوان
«هر آنچه یک حزب کمونیست می توانست از شجاعت، دوراندیشی انقلابی و ثبات قدم در یک برهۀ تاریخی ارائه دهد. بلشویسم به رهبری لنین و دیگر رفقا بخوبی ارائه دادند. تمام شرافت و ظرفیت انقلابی که سوسیالیستهای غربی فاقد آن بود، توسط بلشویکها نمایندگی شد. انقلاب اکتبر نه تنها نجات واقعی روسیه بود. بلکه، نجات ما نیز بود. » زرا لوکزامبورگ (14)
اخیراً برخی بر شایعه پراکنی دیرینه دربارۀ اینکه رزا لوکزامبورگ ضد انقلاب سرخ اکتبر، ضد پراکسیس انقلابی بغرنج بلشویسم به رهبری لنین، ضد تشکیلات، ضد حزب، ضد دیکتاتوری پرولتاریا و مهملاتی از این دست دامن زده و به ترجمه یا پانویس کتابی به ترجمۀ حسن مرتضوی ارجاع می دهند. جماعت (مجهول الهویه و معلوم الهویه) تنهایی به قاضی رفته و راضی برمی گردند و در کپی برداری از کتابهای نویسندگان ضد بلشویسم زیر پر و بال دولت آمریکا آسمان و ریسمان را بهم می بافند. برخی از این نویسندگان را زمانیکه در آمریکا زندگی می کردم و به مدت دو سال عضو حزب کمونیست آمریکا بودم را در محافلشان که بیشتر شبیه به سوراخ موش است در فیلادلفیا- دفتر مانتلی رویو، در نیویورک و .. از نزدیک دیدم و با آنان صحبت و مجادله دوستانه داشتم. رادیکالیسم را برنمی تابند و قبول ندارند که به گفتۀ انگلس تاریخ قاضی و پرولتاریای سازمان یافته جلاد آن است. محافلی که از به اصطلاح (نخبگانی) بدون ارتباطی با طبقۀ کارگر آمریکا ، کار و بارشان این است که در محافل مزبور جمع می شوند، قهوه ای می نوشند، سیگاری می کشند، خوش و بشی می کنند و به تختخواب هایشان بازمیگردند.
اشتلم راه انداختن دربارۀ مطالعۀ پانویس ترجمۀ یا ترجمه ای از حسن مرتضوی برای ثبت شایعات ساخته و پرداختۀ سرمایه داری و دشمنان پراکسیس انقلابی بلشویسم یکجانبه آب در هاون می کوبند. میراث رزا لوکزامبورگ رهبر جنبش کارگری در لهستان و آلمان همچنان مورد بحث است. نویسندگان زیادی چنین شایعاتی را رد کردند. بعنوان نمونه، نورمن گراس در کتاب میراث رزا لوکزامبورگ، افسانههایی را که پیرامون آثار او شکل گرفتهاند را باطل می شمارد و معتقد است که دیدگاههای رزا لوکزامبورگ از مخالفان مشارکت سوسیالیست ها در جنگ جهانی اول در مورد استراتژی سوسیالیستی در روسیه بیش از هر رهبر دیگری به رهبر انقلاب اکتبر، لنین نزدیک بود. گراس به بررسی سیر تحول نقد لوکزامبورگ در دوره پس از جنگ می پردازد و نشان می دهد که چگونه اندیشه او از نظریه های سوسیال دموکراتیک یا آنارشیستی، انحلال طلبی و اتونومیستی، بیشمارانی کنونی که اغلب در آنها گنجانده می شود، متمایز است. او با نشان دادن عدم رضایت الهام بخش وی و تعهدش به زیر سوال بردن سیستم سرمایه داری، نور جدیدی بر یکی از چهره های رادیکال تاریخ که بیشترین تحریف را به خود دیده است، میتاباند و با آوردن چهار مقاله از نظرات سیاسی رزا لوزامبورگ نقاب از چهرۀ سفسطه گران و افرادی مانند کوین اندرسون، پیتر هودیس که در پیکرۀ بی جان مارکسیسم اومانیستی؛ مارکسیسم مستقل- پساساختارگرا یا اگزیستانسیالیستی که در جستجو برای یافتن جایگزینی برای مارکسیسم روسی- ارتدوکسی، بدنبال سارتر لنگ لنگان دویدند و می دوند، آگاهی طبقاتی منتج از روابط تولیدی را رد کرده و تلاش می کنند که با تحریف زیر لفافۀ بازخوانی نظرات مارکسیستی با حزب و سازماندهی پیشتازان تمرکز گرایی مخالفت کنند. پریشانی و افسردگی، زوال ایدئولوژیک و تجدیدنظرطلبی خویشتن را بعد از فروپاشی شوروی و اروپای شرقی [برغم استثمار شدید نیروی کار در دهکدۀ جهانی و حقانیت نظرات لنین و لنینیسم پیرامون تاثیر نیروهای امپریالیستی و فناوری پیشرفته بر روندهای طبقۀ کارگر که قطعاً هنوز صادق است] به پای پراکسیس انقلابی بلشویسم می نویسند. احزاب کمونیست عمدتاً مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا را رها و خود را به مبارزه برای حفظ دموکراسی سرمایهداری محدود کردند. تجدید نظرطلبی و هجوم به آثار مارکسیستی به بهانۀ بازخوانی عقب نشینی به رفرمیسم در دستور کار قرار گرفت و کماکان ادامه دارد. کارشناسان بورژوایی نیز در گسترش آن سهم بسیار عظیمی بعهده دارند. هر چه بیشتر با تحریف به جنگ بویژه لنینیسم می روند، ضعف استراتژیک اساسی، یعنی «پاهای گلی» آن، بیشتر آشکار می شود. در حالیکه، مبارزۀ طلایه داران طبقۀ کارگر برای استفاده از بحران سرمایه داری و فرصتهای پیش رو هر چه بیشتر نیازمند لنین و لنینیسم است تا خود را از نظر ایدئولوژیک مسلح کند، متمرکز شده، مداخله کند و به مبارزه آتی کارگران و ستمدیدگان به سوی پیروزی طبقاتی شان سمت و سو و یاری رساند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تضادهای اساسی سرمایه داری را که در وهله اول منجر به انقلاب بلشویکی شد با از بین بردن بسیاری از موانع بر سر راه مرحله جدیدی از توسعه جهانی سرمایهداری و امپریالیسم، جهانی سازی سرمایه را تسریع کرد که به سرعت در حال پایه گذاری مادی و اجتماعی برای مرحله بعدی مبارزه بمنظور تحقق انقلاب اجتماعی و دیکتاتوری پرولتریا در کشوری ست که آگاهی طبقاتی بهتر و بیشتر متمرکز باشد و عمل کند. انقلاب اکتبر نشان داد که انقلاب اجتماعی و سوسیالیسم در یک کشور ممکن است.
گرایشات جزء گرا از جمله موسوم به مارکسیست اومانیست که از سرمایه داری ملغمه ای از تضادهای گوناگون زیست محیطی، جنسیتی، ملیتی و الی اخر ساخته اند و اصلاح طلبانه با استتار و ذوب کردن تضاد و تناقضات اصلی سرمایه داری مترصدند که خود را از شرّ راه حل انقلابی و رادیکال، ضرورت رهبری پرولتاریای سازمان یافته و دیکتاتوری پرولتاریا راحت کنند. حال آنکه تمامی معاضیل و بحرانهای جانبی؛ بحران زیست محیطی، تبعیض جنسیتی و ملیتی بازتاب تضاد اصلی یعنی تضاد کار و سرمایه در قلب رابطۀ سرمایه است. بنابراین، مبارزه شان تنها در چارچوب جنگ پرولتاریای ساختاریافته و متمرکز علیه بورژوازی ساختار یافته و متمرکز مفهوم و معنا پیدا می کند و به ثمر می نشیند. وگرنه، بارها بطرف بورژوازی خم شده، می شود و خواهد شد. هر زمان که مبارزه علیه معاضیل سرمایه داری در چارچوب بدیل هایی که توسط دو طبقۀ عمده بورژوازی و پرولتاریا، عرضه میشوند عمل کردند و نهایتا جانب یکی از دو طبقه را گرفتند دستاوردهایی بهمراه داشته است. رادیکالیسم جنبش فاشیستی و کارگری هر دو به یک دلیل برمیخیزند. اما، با یک درجه و مظنه رشد نمیکنند و سرعت نمیگیرند. فاکتور سوبژکتیوِ قاطع انقلابی از پیش نقش بسیار اساسی، عظیم و تعیین کننده بازی میکند. رادیکالیسم جنبش گرسنگان و حتی کارگران در ایتالیا و بعدا آلمان، در ایتالیا سال هزار و نهصد و نوزده تا هزار و نهصد و بیست و آلمان از سال هزار و نهصد و هیجده تا هزار و نهصد و بیست و سه یک پرش بسیار عظیم بسوی فاشیسم برداشت. شورش جنجال آمیز و پر همهمۀ جنبش فاشیستی در هر کشور پاسخ بورژوازی به ضعف فاکتور سوبژکتیو انقلابی از پیش، تشکیلات پرولتری و رزمنده است که نتوانسته بر پایۀ موازنۀ نیرو عمل کند و پنالتی طیفهای مختلف سرمایه داری از جمله لیبرال بورژوازی به دروازۀ طبقۀ کارگر بود و هست. جلوگیری از پنالتی هایِ بورژوازی به دروازۀ طبقۀ کارگر از کانال دلبستگی صرف به جنبشهای اجتماعی، مبارزۀ دانشجویی که معمولا ماهیت خرده بورژوایی دارد، گرسنگان، تشنگان و زنان و زیست محیطی ممکن نبوده و نیست. بل که، محصول سازمانیابی از پیش و مهمتر عمل انقلابی به موقعیت مشخص که حتما باید در درون طبقۀ کارگر و بیرون طبقۀ کارگر با اپورتونیسم مبارزه کند.
جماعتی که میخواهند از رزالوزامبورگ، «مترجم چپ کنج خانه نشین، اصلاح طلب، طرفدار محیط زیست، مستقل، هواخواهِ دموکراسی، مخالف با حزب طراز نوین طبقۀ کارگر بمثابۀ عالی ترین شکل سازماندهی پرولتاریا بسازند آویزان نویسندگانی سوسیال دموکرات بازنشسته مانند کوهن و ارتشی از مترسک مارکسیستهای اومانیسم، پست مدرنیسم، پساساختارگرا، انحلال طلبان، اتونومیستها، سبزهای بی ایدئولوژی، دمکراتها و الی اخر می شوند. جماعتی که بیشتر نقش ژنرالهای «ارتش سفید» در جنگ داخلی روسیه را البته با اتحادی سستر و بی ارتشی بازی می کنند که زیر نقاب بازخوانی مارکسی بنفع بورژوازی برای مخالفت با سازمان انقلابیون حرفه ای و سرانجام حزب طبقۀ کارگر از نخبه گرایی نام می برند و اینکه مارکسیسم روسی، لنینیسم و بلشویسم نخبه گرا بودند را تکرار و سفسطه می کنند. چرا که مارکسیست های روسی با شرایط قانونی و غیرقانونی بودن و آزار و اذیت پلیس مواجه بودند و امروز در ایران و جهان همینگونه است. از این رو، ساختن یک حزب انقلابی مستلزم تبدیل شدن یک کادر فعال قابل توجه به انقلابی حرفه ای بود . این کلمه که معمولاً به عنوان «انقلابیون حرفه ای» ترجمه می شود در واقع هیچ ربطی به نخبه گرایی ندارد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، «حرفهای » کلمه ای بود که در زبان روسی به کارگران ماهر «در یک سازمان کارآمد و عملگرا» اطلاق می شد. هیچ چیز ذاتاً نخبهگرایانه ای در مورد چنین اصطلاحاتی وجود ندارد. برعکس ، این فعالان قانونی و غیرقانونی زیرزمینی «از صفوف کارگران برمیخیزند». چنین انقلابیونی باید در مهارتهای مبارزاتی متخصص می شدند و شوند. این اصطلاح در واقع به معنای «توطئه» نخبهگرایانه آنطور که مارکسیست اومانیسم ورشکسته و سوسیال دمکرات دشمن پرولتاریا تبلیغ می کند تا حدی که در بندهای منشور مارکسیستهای اومانیسم در سایتشان آمده است که [ما شکل سازمانی حزب پیشتاز نخبه گرا را برای مبارزه انقلابی یا ساختن جامعهای جدید رد میکنیم..] نیست، بلکه صرفاً «تکنیک های کار سیاسی غیرقانونی» است. برای کل جنبش زیرزمینی، «انقلابی حرفهای» اقتدار کسب می کند. زیرا «به اندازه کافی سرسخت است که دستگیر شود و فرار کند»، برای لنین و لنینیسم «انقلابی حرفه ای اقتدار کسب میکند. زیرا به اندازه کافی باهوش است که از همان ابتدا دستگیر نشود.»
بی آنکه با چشمان بسته کتابی را بخوانیم و مثل تورات و انجیل مقدس به آن نگاه کنیم و کاه نوش جان کنیم. کتاب میراث رزالوکزامبورگ چهار مقاله در مورد اندیشه سیاسی رزا لوکزامبورگ را گرد هم آورده است. مقاله اول به بررسی رابطه ایده های سیاسی لوکزامبورگ با نظریه اقتصادی او در مورد فروپاشی سرمایهداری میپردازد و این تصور رایج را که نظریه اقتصادی او مبنای برداشت «خودجوش» از مبارزه طبقاتی است را با دیدگاههای خود رزا لوکزامبورگ به چالش میکشد. در مقاله دوم، سهم او در بحث پس از هزارونهصد و پنج در مورد ماهیت انقلاب روسیه، در مقابل تصور غلط، سفسطۀ و تحریف بنگاههای طیفهای مختلف بورژوایی رایج از آن، شرح داده شد و برخی از مسائل مورد بحث در این رابطه، از جمله دیدگاههایِ او در مورد ماهیت دموکراسی بورژوایی، ارزیابی میشوند. با تکیه بر نکته ای که در مقاله اول مطرح می کند، مقاله سوم استدلال می کند که برداشت استراتژیک او از اعتصاب عمومی نه تجسم نوعی ایمان غیرمنطقی- سطحی و کودکانه به خودانگیختگی توده ای، بلکه عناصر یک نظریه در مورد پیششرط های سیاسی برای انقلاب پرولتری موفق و همچنین نخستین ایدۀ او دربارۀ اختلاف دموکراسی و دیکتاتوری پرولتاریاست. چهارمین مقاله مستقیماً به ارتباط انتقادات لوکزامبورگ از بلشویک ها در سال هزارونهصد و هیجده به عنوان نقدی بر نوع مفاهیم میان طبقه ای و آزادی خواهانه می پردازد. مسائلی که بارها حربۀ دشمنان مارکسیسم- لنینیسم قرار گرفته و از آن سوء استفاده کردند.
پیوندهای اساسی که موضوعات این مقالات را به هم متصل میکند، آنها توسط سه ملاحظه دیگر نیز متحد شدهاند. در هر مورد – درباره فروپاشی سرمایهداری، درباره ماهیت انقلاب آینده در روسیه، درباره اعتصاب همگانی، درباره دموکراسی سوسیالیستی – موضوعی مطرح است که لوکزامبورگ در مورد آن به شدت سوءتفاهم شده و دستاویزی برای دشمنان مارکسیسم – لنینیسم است تا جاییکه هر گونه تلاشی بمنظور ترمیم آنان در ذهن های آنانیکه با نظرات وی عمیقاً آشنا نیستند؛ ناممکن بنظر می آید. دوم، هر یک از این مسائل اهمیت تاریخی دارند که فراتر از معنای مشخص خود لوکزامبورگ است، زیرا در واقع هر یک از آنها مرکز یکی از مهم ترین مناقشات سیاسی-نظری در تاریخ جنبش بین المللی کارگری بوده اند. این مسائل برای هر کسی که به این تاریخ علاقه مند است، جالب توجه هستند. سوم، این مسائل هنوز هم اهمیت خود را از دست ندادهاند و برعکس، همچنان مهم باقی مانده اند.
بحث دربارهٔ میراث سیاسی روزا لوکزامبورگ به این معنی نیست که او را به گذشته ای محو بسپاریم، همانطور که برخی می خواهند او را ضد بلشویسم، ضد لنینیسم و ضد تشکیلاتی و حزبی معرفی کنیم. بلکه، تأکید بر واقعی بودن اندیشهٔ اوست و تلاش برای استفاده از ارزشمندترین عناصر انقلابی و رادیکال دیدگاههای وی در زمان حال می باشد. نیازی نیست فکر کنیم کار او فراتر از نقد است تا باور داشته باشیم چیزهایی در آن وجود دارد که ارزش ماندگاری دارند. برخی ناکارآمدی ها در ادبیات موجود درباره آثار او وجود دارند که برخی از برداشتهای نادرست از دیدگاههای خود او ناشی می شوند.
لوکزامبورگ نبرد سیاسی- طبقاتی طولانی مدت را علیه رهبری اتحادیه های کارگری و حزبی که کاملا بوروکرات و اصلاح طلب بود را به راه انداخت. در این زمینه، گاهی اوقات مجبور بود که نقش توده ها را در مقابل چنین رهبرانی قرار دهد و فرازهایی وجود دارد که در آنها می گوید که اگر رهبران سعی کنند در مقابل خیزش تودهها بایستند، دمی از کنترل آنها خارج شده و آنها را کنار خواهد زد. (12) در مقابل، در وقایع سال هزارونهصد و پنج ده ها و حتی بیشتر تاکید می کند که انقلاب چقدر مدیون کار خستگی ناپذیر زیرزمینی روشنگری انجام شده توسط بلشویسم روسیه در سالهای قبل است. (13). فقط این نیست که او بطور کلی اهمیت تشکیلات و رهبری مصمم انقلابی را بیان می کند. بلکه، شیوه ای خاص و دقیق پیامدهای فقدان آن یعنی تضعیف روحیه و سردرگمی که وقتی هیچ راه روشنی به جلو نشان داده نمی شود باعث اتلاف انرژی و پراکندگی شان می شود. بدین ترتیب، ایمان مطلق رزا لوکزامبورگ به خودجوشی یا قدرت توده ها محدود نمی شود. او درک دقیقی از پویایی واقعی یک موقعیت انقلابی و در نتیجه مرزهای خودانگیختگی را به نمایش می گذارد زمانیکه می گوید « یک تاکتیک منسجم، مصمم و مترقی از سوی سوسیال دموکراتها در توده ها احساس امنیت، اعتماد به نفس و میل به مبارزه را ایجاد می کند، یک تاکتیک ضعیف و مردد، مبتنی بر دست کم گرفتن پرولتاریا، تاثیر فلج کننده و گیج کننده ای بر توده ها دارد. بیان ارادۀ توده ها را در مبارزۀ سیاسی نمی توان بطور مصنوعی یا برای مدت زمان طولانی در یک سطح نگاه داشت و همچنین نمی توان آنان را در یک شکل واحد خلاصه کرد. آنان باید تشدید و متمرکز شوند و اشکال جدید و موثرتری بخود بگیرند. وقتی کنش توده ای اغاز شد، باید به پیش رود و اگر لحظۀ مقرر، حزب پیشرو عزم لازم برای ارائۀ شعارهای لازم به تودهها را نداشته باشد. ناگزیر دچار سرخوردگی می شوند، شجاعتشان از بین می رود و کنش خود به خود فرو می پاشد. (14)
لنین بدرستی به اشتباهات او را درباره مسئلۀ لهستان و ارزیابی اش از منشویسم و درباره نظریۀ انباشت سرمایه داری و غیره اشاره کرد. اما، هرگز به مثابۀ انحراف و آنهم سیستماتیک درون طبقاتی به آن اشاره نکرد. تازه، او را بعنوان راهنمایی برای آموزش نسلهای زیادی از کمونیستهای دیگر معرفی کرد و حتی اشاره ای به خطای خودانگیختگی رزا لوکزامبورگ نکرد و در مقابل اقدامات دستگاه بوروکرات سوسیال دمکرات آلمان به دیدگاههای رزالوکزامبورگ خصلت کاملا انقلابی و مترقی داد (15). بنابراین، قضاوتهایی مبتنی بر جدایی انداختن بین یک کمونیست منتقد و رهبر انقلاب اکتبر و بلشویسم نشاندهندۀ غرض و مرض بورژوایی پشت نقاب مارکس و مارکسیسم نباشد، از عدم پختگی و سوء تفاهم بر می خیزد.
یکی از مسائلی که معمولا درباره انتقاد رزا لوکزامبورگ از بلشویکها حربۀ کارشناسان رفرمیست برای مخالفت با انقلاب اکتبر و ضد بلشویسم مطرح می شود، انتقاد رزا لوکزامبورگ از بلشویکها به دلیل انحلال مجلس موسسان در ژانویۀ هزارونهصد و هیجده است. اینان عمدا این موضوع را بدست فراموشی می سپارند که رزالوکزامبورگ در زندان بود و از اطلاعات کافی محروم و اساسا بطور عمیق در جریان کار نبود. جریان اصلی این بود که مجلس موسسان یک پارلمان بورژوایی بود که به نقطۀ تجمع نیروهای ضد انقلاب تبدیل شده و از این رو دو برابر در تضاد با شوراهای عمیقا پرولتری که حق داشتند که بر آن پارلمان غلبه کنند. جریان دوم این بود که ترکیب مجلس بطور کافی منعکس کنندۀ رابطۀ واقعی و جاری نیروها در کشور نبود. لوکزامبورگ با تکیه بر استدلال دوم و جدا از استدلال اول، بسادگی از این نکته غافل بود که انحلال مجلس به نفع پرولتاریا انجام شد و فکر می کرد که به تشخیص تشریفات دموکراتیک توفیق یافته است. بنابراین، او می پرسید که اگر این نهاد بدرستی منعکس کنندۀ وضعیت فعلی نیست، پس چرا انتخابات جدیدی ترتیب نمی دهند؟ به عبارت بسیار روشن، رزا لوکزامبورگ انحلال را به عنوان یکی از مظاهر بی توجهی بلشویکهای تحت فشار به ازادی می دانست و نه بعنوان انحلال یک نهاد بورژوا- دموکرات توسط و برای رهایی پرولتاریا (11). همانطور که در بالا اشاره شد، رزا لوکزامبورگ در این زمان در زندان بود و زندان بودن او مانع ارزیابی آگاهانه اش می گردید. او اندکی بعد از پس از آزادی در جریان انقلاب المان، به انتقاد خود انتقاد کرد و اذغان کرد که انتقاد او از بلشویکها اشتباه بوده است. (12). بنابراین، انتقاد رزا اهمیت زیادی ندارد مخصوصا زمانیکه بعد از چند ماه، با قاطعیت اعلام کرد که آن نوع مجلس، نهادی بورژوایی و دژ ضد انقلابی بوده است. (13)
در میان تصورات غلط و تحریفهای اندیشه های رزا لوکزامبورگ بی شک یکی از شایع ترین و سختترین آنها که امروزه دستاویز اتونومیستها، تجدید نظر طلبان با ماسک مارکسیست اومانیست، سبزها، رفرمیست و انحلال طلبان، راه کارگرگرایی همان سوسیال دموکراسی بدون سازماندهی سوسیال دموکراسی سابق تحت عناوین مختلفی مانند جبرگرایی، تقدیرگرایی و خودانگیختگی قرار می گیرد. اگرچه نظریۀ فروپاشی سرمایه داری بطور خودکار و و اجتناب ناپذیر منتج از بحران، تعمیق تضادها و تناقضات سرمایه داری که از سوی بسیاری از نویسندگانی که دهه ها قبل به پژوهش تطور دیدگاههای رزالوکزامبورگ در مقاطع گوناگون پرداخته اند کمابیش کودکانه ارزیابی شده است. انتساب مفهوم فروپاشی نهایی خودبخودی که مشکلات زیادی با خود دارد بخشی جدایی ناپذیر از اندیشه های رزا لوکزامبورگ است. اگرچه، برخی مواقع در میان آثار او به زبان اصلی رد شده است. اما، تاکید او بر خودانگیختگی بمعنای بی اهمیتی و کم ارزش نهادن اهمیت و ضرورت تشکلیابی و رهبری و تمرکز آگاهی طبقاتی در یک حزب پیشتاز و باور او بر اینکه آگاهی طبقاتی محصول ساده و مستقیم مبارزۀ طبقاتی کارگران است، نبود و بخصوص هیچ تطابقی با تئوریهای فریبکارانۀ انباشت نیروی غیرفعال در خارج از کشور و ایران و نان به نرخ روز خوران با نقاب مارکسیست به اصطلاح روشنفکر و دانشجو خارج از طبقۀ کارگر مبنی بر اینکه طبقۀ کارگر خود، خود را ازاد می کند، ندارد. آنچه عموما به عنوان منبع نهایی تحریف دیدگاههای رزا لوکزامبورگ در نظر گرفته می شود به عنوان اثبات انکاری وجود آن ذکر می شود. دستبرد و تحریف کنندگان دیدگاههایی او زیر لفافۀ نازک «ویرایش» نمی گویند که این استدلال « سرمایه داری در نتیجۀ تضادهای درونی خود، به سمت نقطه ای حرکت می کند که نامتعادل و بسادگی غیرممکن خواهد شد، هرج و مرج فزایندۀ اقتصادی سرمایه داری ناگزیر به نابودی سرمایه داری منجر می شود (1) علیه استدلال تجدید نظرطلبانه در سال هزاروهشتصد و نود و نه در جریان مناظرۀ برنشتاین در کنگرۀ حزب سوسیال دموکرات بود که می گفتند سرمایه داری در نهادهایی مانند کارتل ها، اعتبار و دموکراسی، مکانیزمهای سازگاری یافته است که با کاهش سرمایه داری، انقلاب را غیرممکن و غیرضروری می کند (2). رزا لوکزامبورگ، یک دهه و نیم بعد، در سال هزارونهصد و سیزده، با انتشار« انباشت سرمایه» تلاش کرد تا بنیان نظری محکمتری بر همان استدلال ارائه دهد و سهم عمده ای در اقتصاد سیاسی مارکسیستی داشته باشد.
تاکید، تحریف و ترجمۀ تحریف بر اساس یک جهش به عقب که بسادگی فروپاشی سرمایه داری را با ایجاد سوسیالیسم برابر می داند، ساختن یک دیدگاه کاملا فاتالیستی، تقدیرگرایانه و استخراج نظریۀ لوکزامبورگیستی در مورد فرایند انقلاب، صرفا یک بازی کودکانه است که به مزاق روزنامه های جمهوری اسلامی در بحران خوش می آید. همانطور که «گزیدههایی از رزا لوکزامبورگ» انحلال طلبان کوین اندرسن و پیتر هودیس و ترجمۀ مرتضوی در تاریخ سی تیر هزارونهصد و نود و هفت پرتب و تاب در مخالفت با ساختاریافتگی و نخبه گرایی در کنار پرچم جمهوری اسلامی سرمایه داری در شبکۀ شرق با صاحب امتیازی و مدیر مسئولی مهدی رحمانیان منتشر می شود. البته، شبکۀ شرق خصوصی و مستقل از سیستم سرمایه داری جمهوری اسلامی ست دقیقا مانند مترجمان، روشنفکران، به اصطلاح نخبه ها، شوراها، سندیکاهها و کانونها!. شبکۀ شرق به مدیر مسئولی مهدی رحمانیان، بچه کشاورز (خرده بورژوازی روستایی) از میان دوازده عضو خانوادۀ دیگر، از تبعیت از شریعتی به مطهری به مشاور و استاندار و مدیرکل دفتر اجتماعی و تبلیغاتی خاتمی و رئیس انتخابات شوراهای سیستان بلوچستان، سه سال در سمتِ فرمانداری چابهارو چهارده سال معاون استاندار، دست راست عطرنیا و قوچانی مبتکر مارکسیسم افیون تودههاست، مهدی رحمانیان مرید و جان فدای حاج سعید مرتضوی یک بیوگرافی طول و دراز در حمایت قاطعانه از سرمایه داری دارد که دست ذبذبۀ خرده بورژوازی را از پشت می بندد. او با انتشار ترجمۀ فارسی بازخوانی رزالوکزامبورگ انحلال طلبان، رزا لوکزامبورگی که در یک خانوادۀ یهودی که بشدت آداب و رسوم یهودی را رعایت می کردند، متولد شد. در سن پنج سالگی بیمار شد و بعد از بهبود همواره لنگ لنگان راه می رفت، هرگز از درد سیاتیک رهایی نیافت و از درخشانترین منتقدان تجدیدنظر طلبی ست، آنقدر سرکش بود که با نمرات بسیار عالی از دبیرستان ورشو فارغ التحصیل شد. اما، به دریافت مدال طلا دست رد زد. لوکزامبورگی که هرگز در جنبش حقوق زنان شرکت نکرد. زیرا برای او، رهایی زنان بخشی از رهایی از ستم سرمایه داری بود. رزا لوکزامبورگ معروف به رزای سرخ در شبکۀ شرق جمهوری اسلامی زیر تیغ رزاشناسی به رزالوکزامبورگ فرصت طلب، سبز و انحلال طلب، ضد بلشویسم و ضد لنینیسم و ضد پراتسیستها و تئوریسین های انقلاب تبدیل می شود و رسانه های جمهوری اسلامی در اینباره حسابی تبلیغات می کنند. رزالوکزامبورگ بوسیلۀ روشنفکر و مترجم سبز و از همه رنگ بدون کوچکترین ارتباطی با طبقۀ کارگر ایران به یک موجود سرخورده و افسرده و پریشان تغییر ماهیت می دهد. این رزالوکزامبورگ زیر تیغ بازخوانی و رزا شناسی برای لقمۀ نانی زیر دم خر شبکۀ شرق را می بوسد و رفیق شفیق و درست پیمان یک عده دانشجو خرده بورژوا در تهران و عده ای مجهول الهویه با تصویر مارکس و ابژه آپاراتوس شبکه ارتباط جمعی می شود تا شبکۀ شرق از رسانه های مخوف جمهوری اسلامی همانا سرمایه داری به سیمای آزادی و سوسیالیسم تبدیل شود. به این رزالوکزامبورگ مصنوعی و ساخته و پرداخته که تخم نکرد، وقتی هم کرد در کاهدون شبکۀ شرق کرد تا شبکۀ شرق و دیگر رسانه های جمهوری اسلامی سیمای آزادی و سوسیالیسم شوند، مرغ پخته هم قاه قاه می خندد. رزا لوکزامبورگ مثله شده زیر تیغ بازخوانی و رزاشناسی همان یابوی پشاهنگی ست که اخر سر توبره کش رسانه های جمهوری اسلامی کردند. حقیقتاً که بین مقلد و محقق بسیار فرقهاست.
بر اساس دیدگاه رزا لوکزامبورگ، قوانین توسعۀ سرمایه داری ناگزیر در فروپاشی اقتصادی و انقلاب سوسیالیستی ظاهر می شوند و پیامد و چهرۀ دیگر این فاجعه، خودجوشی، تحقیر تشکلیابی، تحقیر سازماندهی و در عالیترین شکل آن حزب طبقۀ کارگر، تحقیر رهبری و غیره است. همان قوانین اقتصادی اجتناب ناپذیری که فروپاشی سرمایه داری را ایجاد می کنند، اقدامات کارگری را نیز بوجود می آورند که قدرت و پویایی خودجوش آنان برای حل تمام مشکلات سیاسی و تاکتیکی ناشی از آن کافی است. بطور دقیق، این موضع به معنای انحلال و لغو نیاز بکار نظری- عملی، تبلیغ و تهییج، سازماندهی و آمادگی برای فتح قدرت سیاسی- اقتصادی و لغو ابعاد سیاسی- ایدئولوژیک و نظری مبارزه برای سوسیالیسم است. مارکسیستها خوب می دانند که سرمایه داری ظرف سوسیالیسم نیست. به بیان دیگر، سوسیالیسم مثل فئودالیسم نیاز سرمایه داری نیست که در زاهدان فئودالیسم رشد کند. خودبخودی منتج از بحرانهای سرمایه داری بوجود می اید. بلکه، بدیل سرمایه داری و نیازمند تشکلیابی، تمرکزگرایی و ارادۀ انقلابی از پیش است.
واضح است که این دیدگاه رزالوکزامبورگ نه تنها تقدیرگرایانه. بلکه، صرفاً اکونومیستی ست. این تصویر از دیدگاههای رزا لوکزامبورگ مضحک ترین کاریکاتور از دیدگاههای اوست که همچنان به حیات پنهان خود ادامه می دهد و بوسیلۀ بنگاههای سرمایه داری و انحلال طلبان دستخوش تحریف مضاعف شده است. اما، برچسب خودانگیختی دچار مشکل و با تناقض و ابهاماتی روبروست. زیرا که با خواندن عمیق آثار او، در هر نوبت با مفاهیم و استدلالهایی مواجه می شویم که دیدگاههای او را بطور اساسی از فاتالیسم و خودانگیختگی صرف جدا می کند. ماهیت دیدگاههای رزالوکزامبورگ در زمان خود یک ژست ژورنالیستی مترجمان و دکان و سایتهای اینترنتی- شبکه های ارتباط جمعی و انتشار و تبلیغ تحریف دیدگاههای وی در رسانه های سرمایه داری از تهران تا واشنگتن، پاریس و محافل درب و داغان مانتلی رویو در فیلادلفیا، دورهمی خسرو پارسا و عمویی و مترجمان در مراکز نشر نیکا و چشمه در تهران و تابلوی انحلال طلبان پرهیاهو نیست. برعکس، مبتنی بر مفاهیم سیاسی و تاکتیکی عملی مشخص اوست که شایعه، تحریف و سفسطه دربارۀ دیدگاهها و مخصوصا در این مورد مشخص را از او به صفر می رساند.
رزا لوکزامبورگ در کتاب « اصلاح اجتماعی یا انقلاب» همچنین استدلال می کند که «رویۀ فعلی سوسیال دموکراسی این نیست که منتظر بماند تا تضادهای سرمایه داری توسعه یابند و تنها پس از آن، به وظیفۀ سرکوب آنها بپردازد. برعکس، جوهرۀ رویۀ انقلابی این است که پس از مشخص شدن این توسعه، توسط جهت آن هدایت شود و از این جهات استنباط شود که چه پیامدهایی برای مبارزۀ سیاسی ضروری است (3).»
اندیشه ای که در این متن بطور مبهم بیان شده است. این باور را بروشنی در متنی دربارۀ بر دخالتگری، تمرکزگرایی و اراده گرایی پرولتاریای انقلابی تکرار میشود. « شیپل سیستم نظامی گری را نمی فهمد، همانطور که برنشتاین در رابطه با سرمایه داری بطور کلی نمی فهمد که توسعۀ عینی جامعه صرفاً پیش شرط های سطح بالاتری از توسعه را به ما می دهد. اما بدون دخالت آگاهانۀ ما، بدون مبارزۀ سیاسی پرولتاریا برای تحول سوسیالیستی یا برای یک میلیشا، نه یکی و نه دیگری هرگز به وقوع نخواهند پیوست. (4)»
آنچه این عبارات می گوید براحتی این است که فروپاشی سرمایه داری بعنوان یک تقدیر کور در تضادهای عینی آن صرفا جستجو نمی شود. ایجاد سوسیالیسم چنین نیست. بلکه، نیازمند مبارزۀ سیاسی آگاهانه از سوی پرولتاریاست و این بدون سازماندهی ممکن نیست.
رزالوکزامبورگ در جزوۀ سیاسی اعتصاب عمومی در سال هزارونهصد و شش که اغلب بعنوان جنبه ای متافیزیکی در دیدگاههای وی در نظر گرفته شده است که طبقۀ کارگر بدون سازمان و رهبری و متکی به قدرت ذاتی و خودجوشی اش می تواند به عرش دولت بورژوازی حمله کند به صراحت رد می کند و می گوید که «سوسیال دمکراتها روشن بین ترین و آگاه ترین پیشتازان پرولتاریا هستند، آنان می توانند و جرات ندارند به شیوۀ تقدیرگرایانه با دستهای بسته منتظر ظهور وضعیت انقلابی بمانند. اکنون، باید توسعۀ امور را تسریع کنند و برای تسریع رویدادها تلاش کنند و تاکتیکها و سیاستهای خود را قاطعانه و منسجم فرموله کنند (4). رزا لوکزامبورگ در جملات بالا در سال هزارونهصد و پانزده می گوید که تقدیرگرایی و انفعال هرگز نمی تواند نقش یک حزب و سازمان انقلابی باشد و بر اراده گرایی و دخالتگری انقلابی تشکلیابی پرولتری باشد.
مضاف بر این، انتشارات ولرد بوکز، کُوس رسوايي شایعات و سفسطه ها دربارۀ رزا لوکزامبورگ را با انتشار کتاب ماری فردیسکن در سال دو هزاروبیست دو برای مثل من نویسنده و مترجم که به زبان انگلیسی و حداقل سه زبان دیگر مسلط هستم را سر چهارسوق زد. کتاب فوق الذکر با عنوان مشابه «میراث انقلابی رزا لوکزامبورگ» در سال دوهزار و بیست و دو میلادی مشخصاً بمنظور افشاء شایعه و دروغ و خدعۀ دم و دستگاه تحریف و سفسطۀ ضد کمونیستی – ضد بلشویسمی که بر روی اسکناسهای دلار و پوند و یورو برای معرفی رزا لوکزامبورگ بلشویک شهیر بعنوان نمایندۀ نوعی مارکسیسم ملایم و مخالف انقلاب اکتبر و ضد لنینیسم و بلشویسم انتشار یافت. جلسات و کنفرانسهای زیادی در کشورهای اروپایی برپا شد و هزاران سوسیالیست و کمونیست تشکیلاتی و غیرتشکیلاتی بعلاوۀ شخصیتها، نویسندگان زیادی در سراسر جهان در آن شرکت کردند.
در مقدمۀ کتاب آمده است که « زمان آن رسیده که دسیسه ها به نام مارکسیسم دربارۀ زندگی رزا لوکزامبورگ که او مخالف انقلاب اکتبر، پراکسیس انقلابی لنین و بلشویسم بود را روشن کنیم و کتابی در اختیار مارکسیست – لنینیستها دربارۀ نظرات و ایده هایی او قرار دهیم.»
بسیار روشن و واضح است که سرمایه داری از دیرباز بودجۀ هنگفتی برای تحریف مارکسیسم- لنینیسم در جهان و ایران اختصاص داده است. به عنوان مثال، مچ سفسطه و تحریف حکیمی، میرزا غشمشم روزنامه های جمهوری اسلامی بوسیلۀ شاهرخ زمانی، از رهبران جانباخته و بیهمتای پرولتاریای ایران در تحریف از کارآمدترین، جاودانه ترین و روزآمدترین آثار لنین دولت و انقلاب، گرفته شد. همان جدل ها با حکیمی، نوکر سرمایه، دایناسور رفرمیست شبکۀ شرق از رهبران پرولتاریای ایران که باعث کشتن مشکوک او در زندان و جاودانگی اش شد. زهی حیات نکونام و مردنی به شهادت.
نویسندگان خارجی از جمله مالیتودیان، روشنفکران شلختۀ چپ و کاسه لیسان بورژوازی در کمپین عریض و طویلی که بند نافشان به دولتهای سرمایه داری بخصوص امپریالیسم آمریکا وصل است، سره و ناسره را به هم می بافند، بخشی را به بهانۀ ویراست و ترجمۀ ویراست حذف می کنند یا نمی گویند که تئوریسین مزبور کجا و خطاب به چه کسانی یا گرایشی چنین و چنان گفت تا لبۀ تیز و برندۀ مارکسیسم – لنینیسم را زیر نام مارکس شناسی و رزا شناسی را کند کرده و آنچه برای سرمایه داری سودمند است را نگه داشته و بقیه را بدور افکنند. عقاید رزا لوکزامبورگ از دستان نامرئی تحریف و سفسطه در امان نمانده است. داستان سرایی دربارۀ انتقادات و عقاید رزا لوکزامبورگ برای مخالفت با رادیکالیسم بلشویسمی، دیکتاتوری عالی ترین شکل تشکلیابی طبقۀ کارگر و مهمتر هر حرکت بلشویسمی در ایران و در هر نقطه از جهان یک کپی برداری است.
واقعیت انکارناپذیری است که لنین و لنینیسم و آثار او بویژه مفهوم حزب انقلابی برای ایدئولوگهای لیبرال و محافظه کار زمان ما تهدیدی هولناک برای سیستم سرمایه داری و ضرورت تمرکزگرایی پرولتاریا بیشتر از هر زمان در مقابل تمرکزگرایی بورژوایی در زمان ما ضروری تر است. .
دانیل جی ماهونی، محافظه کار لیبرالیست، مرده ریگ فلاسفۀ کلاسیک مسیحی که در کتابها و نوشتارهای خود از جریانها و دولتهای گوناگون سرمایه داری- امپریالیستی از جمله برک، لینکلن، چرچیل و دوگل الهام گرفته است با انتشار مقاله ای تحت نام « لنین، صد سال بعد» در مجلۀ سنت آزادی، «فیوژن»، که توسط موسسۀ تحقیقاتی اقتصادی آمریکا منتشر می شود و از محافظه کارانی مانند جیکوب بروگمن، سامئول گرگ از اعضاء مرکز فریدمن- هایک دانشگاه بوئنوس آیرس- نویسندۀ مجلۀ قانونی که دو کتاب از مهمترین کتابهای وی در فهرست نهایی برای دریافت جایزه انجمن هایک بعنوان دو کتاب سال محافظه کاران قرار گرفت و عناصر بسیار معروف محافظه کاری که در وال استریت ژورنال و نیویورک تایمز نیز قلم می زنند اداره می شود. جالب اینجاست که مجلۀ مزبور، سردبیر و نویسندگان آن دعوی استقلال دارند. حقیقتاٌ، دمب خروس مستقل در دهکدۀ سرمایه داری در جیب مترجمان، نویسندگان، روزنامه ها، شوراها و اتحادیه ها، کانونهایی موسوم به نویسندگان به عنوان جزئی بسیار نامحسوس و بی اهمیت از کلیتی که نویسندگان، نمایندگان سرمایه داری نامبرده را دربر می گیرد بموازات مراکز، مجلات و شبکه های بسیار پیچیده و کلان با هدف تبلیغ و ترویج ضد مارکسیستی بویژه ضد لنینیستی تکان می خورد.
با حملۀ شدید به بلشویسم، مارکسیسم روسی و در راس آن لنین و لنینیسم رهبر انقلاب اکتبر جوهرۀ پراکسیس انقلابیِ مارکسیسم، انبوهی از مهملات و چرندیات باب میل کمپین چند میلیاردلاری ضد کمونیستی، در همان پاراگراف اول رزا لوکزامبورگ را انسانی شریف معرفی می کند که با لنینیسم و بلشویسم و انقلاب اکتبر مرزبندی و آنان را نقد می کند.
آزادی همیشه آزادی مخالفان است یا «آزادی کسانی که متفاوت فکر میکنند». این مشهورترین نقل قول از رزا لوکزامبورگ است. برای مثال، ویکیپدیا از این نقل قول برای ادعای اینکه او «بلشویکها را نقد کرد و با پیشبینی نسبت به دیکتاتوری آنها هشدار داد» استفاده میکند. هر گونه استفاده از ویکی پدیا به عنوان منبع در دانشگاههای اروپا و آمریکا که راقم این سطور تحصیل کرده است برابر با مردود شدن و تکرار همان کورس و ترم دانشگاهی است.
میچل کوهن، یک سوسیال دمکرات بازنشسته، سردبیر دیسنت که بارها از نهادهای مختلف اموزشی امپریالیسم آمریکا بدلیل مخالفت با سوسیالیسم و کمونیسم جایزه دریافت کرده است
از همین نقل قول برای طرح همین استدلال در مورد دفاع ضد بلشویکی لوکزامبورگ از «آزادی» استفاده میکند . در حالی که با تکیه بر یک عبارت و بدون اینکه گفته شود کجا و خطاب به چه گرایشی و در چه چارچوبی و شرایطی شخصیتی چنین گفته است، نمیتواند به نتیجه کلی دربارۀ دیدگاههای آن شخصیت رسید. جزوه ای که حاوی این نقل قول باشد و نشان دهد که این جمله را رزا لوکزامبورگ خطاب به بلشویکها گفته است و آن جزوه موضع واقعی لوکزامبورگ را نشان میدهد در دست نیست. اساساً، دیدگاههای شخصیتهای انقلابی را باید کاربردی آموخت و نه مثل طوطی با چند نقل قول از آنجا و آنجا به نتیجه کنکرت دربارۀ دیدگاههای شخصیت مزبور رسید. مارکسیسم لنینیسم علم رهایی طبقه کارگر و کاربردی است.
در پاییز هزارونهصد و هیجده، رزا لوکزامبورگ در زندان شهر وروتسواف لهستان، که در آن زمان با نام آلمانی برسلاو شناخته میشد، به سر میبرد. امپراتوری آلمان بیش از سه سال او را در «بازداشت حفاظتی» نگه داشته بود. با وجود انزوا، به کار خود به عنوان یک رهبر انقلابی از سلول زندان ادامه داد. در « نامههای اسپارتاکوس» به تحلیل سیاستهای آلمان و بینالمللی پرداخت و ایدههای خود را بر اساس یک انقلاب کمونیستی بنا نهادند که در آن کارگران علیه طبقات حاکم قیام میکنند. کمونیستهای آلمانی مانند کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ میخواستند به چیزی شبیه به انقلاب روسیه در سال هزارونهصد و هفده، زمانی که یک دولت پرولتری ایجاد شد، دست یابند. حزب کمونیست از جمهوری وایمار متنفر بود و همان سوسیال دموکراسی دشمن پرولتاریای انقلابی و کاشتن بذر اصلاحطلبی در میان کارگران، فساد و انحراف آگاهی طبقۀ کارگر و ترویج نظرات سوسیال دموکراتیک مبنی بر همدوشی با سرمایه داری باعث قتلشان شد.
با رسیدن خبر قتل به روسیه، در تاریخ هیجدهم ژانویه، ایزوستیا و پراودا فراخوانی با عنوان «به همه شوراها در آلمان و همه کارگران» منتشر کردند که سوردلوف از طرف جلسه مشترک آن را امضا کرده بود. کمیته مرکزی حزب و کمیته اجرایی مرکزی سراسری روسیه از همه سازمانهای حزبی و همه شوراها خواستند تا تظاهرات و جلسات اعتراضی برگزار کنند. در نوزده ژانویه، کارگران مسکو و واحدهای ارتش سرخ در میدان سووتسکایا به سوگواری تجمع کردند. لنین، سوردلوف، لوناچارسکی و دیگران از بالکن ساختمان شورای مسکو برای تظاهرکنندگان سخنرانی کردند. لنین در سخنرانی در تجمع اعتراضی پس از قتلشان در نوزده ژانویۀ هزارونهصد و نوزده گفت که«مرگ بر قصابان، امروز بورژوازی و خائنین در برلین در حال جشن و پایکوبی هستند. آنان کارل و رزا را بقتل رساند و ابرت و شیدمان که به مدت چهار سال کارگران را منحرف کردند، اکنون نقش قصابان رهبران پرولتاریا را بعهده گرفتند. نمونۀ انقلاب آلمان ثابت می کند که «دموکراسی» تنها استتاری برای دزدی بورژوازی و وحشیانه ترین خشونت است. این سخنرانی در پروادا شمارۀ چهارده، در تاریخ بیست و یک ژانویۀ هزارونهصد ونوزده منتشر شد.
پس از سرنگونی تزار در مارس هزارونهصد و هفده، لوکزامبورگ با نهایت توجه انقلاب در حال وقوع روسیه را دنبال کرد. او با شور و شوق قیام شوراهای کارگران در اوایل نوامبر استقبال کرد: «اکنون تاریخ از کارگران آلمانی خواسته است تا پیام انقلاب و صلح را از شرق به غرب برسانند. در اینجا صرفاً جمع کردن لب ها کمکی نمیکند؛ سوت زدن واقعی لازم است.»
انقلاب روسیه با چالشهای بیسابقهای روبرو شد. لوکزامبورگ، به عنوان یکی از هواداران انقلاب، هر تصمیم شوراها را با انتقاد خود مواجه میکرد. اما او در این امر تنها نبود: در تمام شوراهای کارگری که رهبریت شان با حزب بود و در تمام ساختارهای حزب بلشویک، بحث و جدل مداومی وجود داشت. کمونیستها روی تضاد کار می کنند و در بحثهای درونی مجادله و یکدیگر را نقد انقلابی و بیرحمانه می کنند. هنگامی که دولت شوروی مجبور شد صلح طاقت فرسایی را با امپراتوری آلمان در پیمان برست-لیتوفسک بپذیرد، لوکزامبورگ استدلال کرد که هیچ جایگزینی برای این تصمیم دشوار وجود نداشته است: « تنها نگرش لجوجانه و برده وار پرولتاریای آلمان بود که انقلابیون روسیه را مجبور به صلح با امپریالیسم آلمان به عنوان تنها قدرت حاکم در آلمان کرد.»
حزب بلشویک بر سر برست-لیتوفسک عمیقاً دچار اختلاف بود – تنها اکثریت بسیار کمی به پذیرش شرایط آلمان رأی مثبت دادند. در اینجا لوکزامبورگ از اکثریت حزب پیرامون لنین حمایت کرد. برای او روشن بود که این سوسیال دموکراتهای آلمان – که از سال هزارونهصد و چهارده از جنگ امپریالیستی حمایت کرده بودند مسئولیت نهایی هرگونه شکست انقلاب روسیه را بر عهده داشتند.
در پاییز هزارونهصد و هیجده، لوکزامبورگ نقد خود از انقلاب روسیه را در سندی طولانی خلاصه کرد. اما وقوع انقلاب در آلمان – قیام در نهم نوامبر به برلین رسید و لوکزامبورگ همان روز از زندان آزاد شد – مانع از تکمیل آن توسط او شد.
دستنوشتۀ ناتمام « دربارۀ انقلاب روسیه» به دست وکیل لوکزامبورگ، پاول لوی، رسید که جانشین او به عنوان نمایندۀ حزب آلمان شد. تنها زمانی که لوی در سال هزارونهصد و بیست و یک از حزب آلمان جدا شد، متن را به صورت یک جزوه منتشر کرد. چرا لوکزامبورگ خودش آن را منتشر نکرد؟ آیا او به سادگی در آشفتگی انقلاب فرصتی پیدا نکرد؟ (به هر حال، تنها دو ماه بین رهایی او از زندان و ترورش توسط شبه نظامیان فاشیست به دستور دولت سوسیال دموکرات فاصله بود.) کلارا زتکین، رفیق قدیمی او، بعدها گفت که لوکزامبورگ عمداً تصمیم به انتشار این کتاب نگرفت. زیرا، در مورد برخی نکات کلیدی نظرش را تغییر داده بود.
لوکزامبورگ، انتقاداتی را نسبت به تصمیمات مختلف دولت انقلابی، مانند توزیع زمین به دهقانان یا انحلال مجلس مؤسسان، مطرح میکند. اما، تمام انتقادات او در چارچوب انقلاب مطرح میشود . همین مواضع در داخل دولت شوروی و کمیته مرکزی حزب بلشویک نیز مورد دفاع قرار میگرفت.
نگرانی های رزا لوکزامبورگ در مورد آزادی، آشکارا مربوط به دامنه آن در دیکتاتوری پرولتاریا بود، نه به عنوان اصلی فراتر از دیکتاتوری پرولتاریا. علاوه بر این، انتقاد لوکزامبورگ به طور قابل توجهی محتاطانه بود و خود را از تبلیغات ضد بلشویکی سوسیال دموکراتها و همه مخالفان انقلاب سوسیالیستی در آلمان دور میکرد و به عنوان یک ماتریالیست تاریخی، او البته از هر دو انقلاب درس گرفته بود. او در نقد انقلاب روسیه، از این ایده دفاع کرده بود که علاوه بر شوراهای کارگری، باید نوعی مجلس پارلمانی نیز وجود داشته باشد. اما، وقتی همین ایده توسط سوسیال دموکراتهایی مانند کارل کائوتسکی برای آلمان پیشنهاد شد، او به شدت با آن مخالفت کرد. تجربه زنده نشان داده بود که قدرت دوگانه بین شوراهای کارگری و یک پارلمان بورژوایی فقط میتواند موقتی باشد – کسانی که میخواستند هر دو را داشته باشند، ناگزیر به حمایت از پارلمانتاریسم و ضدانقلاب روی آوردند.
حتی در این جزوه انتقادی، که فقط آن جمله از آن نقل شده است، دفاع پرشور لوکزامبورگ از انقلاب کاملاً مشهود است.
در دسامبر هزارونهصد و هیجده، او در روزنامۀ «پرچم سرخ»، ارگان مرکزی حزب کمونیست آلمان، از «مجلس مؤسسان یا حکومت شورایی؟» به عنوان جایگزین های ناسازگار نوشت. نگرش او به «دموکراسی» نمیتوانست واضحتر از این باشد: «آنچه تاکنون برابری و دموکراسی تلقی میشد: پارلمانها، مجامع ملی، آرای برابر، مشتی دروغ بود! قدرت کامل در دست تودههای کارگر، به عنوان سلاحی برای خرد کردن سرمایهداری – این تنها برابری واقعی است، این تنها دموکراسی واقعی است.»
نقد لوکزامبورگ از انقلاب روسیه در درجه اول نه علیه لنین و بلشویسم، بلکه علیه سوسیال دموکرات های آلمانی مانند ابرت، شایدمان، نوسکه، هاسه و غیره بود. او ریاکاری دومیها را با کلمات آتشین افشا میکند: «بگذارید سوسیالیستهای دولتی آلمان فریاد بزنند ک دولت بلشویکها در روسیه، بیان تحریف شدهای از دیکتاتوری پرولتاریا است. اگر چنین بوده یا هست، تنها به این دلیل است که محصول رفتار پرولتاریای آلمان است که خود، بیان تحریفشده ای از مبارزه طبقاتی سوسیالیستی است. همه ما تابع قوانین تاریخ هستیم و تنها در سطح بینالمللی است که نظم سوسیالیستی جامعه میتواند تحقق یابد. بلشویکها نشان دادهاند که قادر به هر کاری هستند که یک حزب انقلابی واقعی میتواند در محدوده امکانات تاریخی ارائه دهد. قرار نیست آنها معجزه کنند. زیرا یک انقلاب پرولتری نمونه و بیعیب و نقص در سرزمینی منزوی، فرسوده از جنگ جهانی، خفه شده توسط امپریالیسم، مورد خیانت پرولتاریای بینالمللی، یک معجزه خواهد بود. آنچه مهم است، تشخیص امور اساسی از غیراساسی، هسته از زوائد تصادفی در سیاست بلشویکها است.»
لوکزامبورگ همان درک لنین را از انقلاب و دیکتاتوری پرولتاریا داشت. به همین دلیل است که او مسئولیت کاستیهای انقلاب روسیه را به پای سوسیال دموکراتهای آلمان گذاشت، که با تمام توان مانع انقلاب در آلمان میشدند. آلمان، با توسعه صنعتی پیشرفتهاش، شرایط بینهایت بهتری برای ساختن سوسیالیسم نسبت به روسیه عقبمانده فراهم کرد. این همان چیزی است که او در نامهای به دوست دیرینهاش لوئیز کائوتسکی بیان کرد: آیا از روسها خوشحالی؟ البته، آنها نمیتوانند در شبات* با جادوگران دوام بیاورند – نه به این دلیل که آمار نشان میدهد توسعه اقتصادی آنها خیلی عقب مانده است، همانطور که شوهر باهوش شما محاسبه کرده است، بلکه، به این دلیل که سوسیال دموکراسی در غرب بسیار توسعه یافته از گروهی از بزدلان رقتانگیز تشکیل شده است که آمادهاند بیسروصدا تماشا کنند و بگذارند روسها تا سر حد مرگ خونریزی کنند. اما چنین پایانی بهتر از «زندگی برای سرزمین پدری» است؛ این عملی با اهمیت تاریخی جهانی است که آثار آن تا ابد محو نخواهد شد.» (15)
اهمیت جزوۀ جونیوس، با شعار «سوسیالیسم یا بربریت» نه به محتوا یا معنای اصطلاح «بربریت»، بلکه به اصل یک جایگزین تاریخی بستگی دارد: «آنچه در این فرمول مهم و از نظر تئوری تعیینکننده است، «بربریت» نیست، بلکه «سوسیالیسم یا…» است. به عبارت دیگر، یک جهت توسعه وجود ندارد، بلکه چندین جهت وجود دارد و نقش پرولتاریا تحت رهبری حزبش صرفاً تسریع روند تاریخی نیست، بلکه تعیین آن است. سوسیالیسم محصول اجتناب ناپذیر قوانین اقتصادی آهنین نیست، بلکه یک «امکان عینی» است که توسط شرایط اجتماعی-اقتصادی سرمایهداری تعریف میشود. در تحقق این امکان، عامل ذهنی، مداخلۀ سیاسی آگاهانۀ پرولتاریا، عنصر تعیینکننده و نه کمکی است. لووی معتقد است که تنها در سال هزارونهصد و پانزده است که اندیشه لوکزامبورگ واقعاً منسجم میشود و از منطق انفعال سیاسی نهفته در باور به اجتنابناپذیری سوسیالیسم رهایی مییابد.
جزوۀ لوکزامبورگ دربارهی انقلاب روسیه با قرار دادن نقد او در بستر کل تاریخ مبارزهی پرولتاریا برای رهایی به پایان میرسد. نه «این یا آن جزئیات» تعیینکننده است، بلکه خود انقلاب – که لوکزامبورگ با تمام انرژی خارقالعاده برای آن جنگید – تعیینکننده است.
در دوره کنونی، که ما با مبارزات نهایی و سرنوشتساز در سراسر جهان روبرو هستیم، مهمترین مسئله سوسیالیسم، مسئله داغ زمان ما بوده و هست. مسئله این یا آن مسئله فرعی تاکتیکها نیست، بلکه مسئله ظرفیت عمل پرولتاریا، قدرت عمل، اراده به قدرت سوسیالیسم به معنای واقعی کلمه است. در این زمینه، لنین، لنینیسم و بلشویسم اولین جریان انقلابی بودند که به عنوان نمونهای برای پرولتاریای جهان پیش رفتند. آنها هنوز هم تنها کسانی هستند که تا به امروز میتوانند فریاد بزنند: “ما جرأت کردیم!» (5)
در طول حیات انقلابیون بزرگ، طبقات ستمگر پیوسته آنها را تعقیب میکردند، نظریههایشان را با وحشیانهترین کینهتوزی، خشمگینترین نفرت و بیپرواترین کارزارهای دروغ و افترا دریافت میکردند. پس از مرگشان، تلاشهایی صورت میگیرد تا آنها را به نمادهای بیضرر تبدیل کنند و نامشان را تا حدی برای «تسلی» طبقات ستمدیده و با هدف فریب دادن آنها تقدیس کنند، در
عین حال نظریه انقلابی را از جوهره اش تهی سازند، لبه انقلابی آن را کند و مبتذل سازند. (11)
در فرصتی مغتنم ادامه دارد.
در ترجمۀ مطلب فرانسوی به فارسی مربوط به پانویس شمارۀ دوازده از مهندس، رفیق و جفتم، «حلاوت جان در آتشم» و بسی فراترم که لیسانس زبان و ادبیات فرانسه نیز هستند، قدردانی می کنم.
Sources and Resources:
1-Social Reform or Revolution, Waters, pp. 83, 39
2-Speech to the Hanover Congress (1899), Howard, pp. 48–9
3- Social Reform or Revolution’, Waters, p. 60.
4- Militia and Militarism’, Howard, p. 144
5- Social Reform or Revolution’, ‘The Junius Pamphlet’ and ‘Speech to the Founding Convention of the German Communist Party’, Waters, pp. 86, 264, 415.
6-Rosa Luxemburg, Spartacus Letters, January 1918
7-Rosa Luxemburg (Chicago: Haymarket, 2010).
8-Rosa Luxemburg, On the Russian Revolution
9-Rosa Luxemburg, Letter to Luise Kautsky, November 24, 1918,
10-Rosa Luxemburg, On the Russian Revolution
11-V.I. Lenin, State and Revolution
12. Fragment sur la guerre, la question nationale et la révolution’ in R. Luxemburg, Oeuvres II: Ecrits politiques 1917–1918, Paris, 1969, p. 99.
13- Social Reform or Revolution’, Waters, pp. 39–41
14- Nettl, op. cit., Vol. 2, p. 538
15- Pyatyi (Londonskii) S’ ’ezd RSDRP, Aprel’-mai 1907 goda, Protokoly, Moscow, 1963, pp. 97–104
11- The Junius Pamphlet’, Waters, p. 290.
12- The Russian Revolution’, Waters, pp. 394, 393, 392, 389
13- What Does the Spartakusbund Want?’pp. 279–81
14- Rosa Luxemburg, On the Russian Revolution
* شبات، شاوات یا شاووعوت، رزالوکزامبورگ یهودی بود و شبات از زبان عبری گرفته شده است که از مراسم مهم یهودیان و جشن فراوانی محصول است. به معنای استراحت و تمرکز بر کار خلاقانه می باشد که ازغروب جمعه بعد از ظهر شروع می شود و تا غروب شنبه ادامه می یابد.
– آیا رزالوکزامبورگ مخالف انقلاب اکتبر بود، او فقط یک بلشویک منتقد بود، به زبان آلمانی ژانویه دوهزاروشانزده، دست نوشته های قدیمی محصول مطالعۀ کتاب میراث رزالوکزامبورگ در گذشتۀ دور را پیش چشم داشتم و کوشیدم تا مسائلی را که از مطالعۀ کتاب در حافظه داشتم را مطرح کنم.











