دشمنی با زمامداران و سیاستگران خاین را قومی نسازید

نویسنده: مهرالدین مشید
ارایۀ راهکار ها برای همگرایی بجای زهر پاشی ها برای واگرایی
در این تردیدی وجود ندارد که زمامداران و سیاستگران افغانستان، به هر قوم و مذهب و گروهی که تعلق داشتند و دارند؛ به بهای پشت پا زدن به ایثار و فداکاری های صادقانه و صمیمانه ی مردم این کشور، به تمامیت ارضی و افتخارات تاریخی آنان خیانت کرده اند. اینکه غنی بحیث زمامدار پشتون تبار در همکاری با جمعی از سیاستگران هم تبارش با سیاست های انحصار گرایانه ، قومی و ضد ملی در یک بازی مرموز استخباراتی بسان هم تباران گذشته اش فغانستان را به پرتگاه ی تروریسم افکند، یک واقعیت انکار ناپذیر است؛ اما مسوولیت آن را نمیتوان بر شانه های هم تبارانش افکند. بنا براین دشمنی با زمامداران و سیاستگران هر قوم را چه پشتون، تاجک، هزاره، ازبک و … را نباید دشمنی با تبار آنان تلقی کرد و این دو را با یک سنگ نباید توزین نمود. زیرا افغانستان یگانه کشوری است که زمامداران و سیاستگران آن نه صداقت قومی و نه هم صداقت ملی داشته اند.
از همین رو است که نفرت و انزجار مردم افغانستان فراتر از تعلق های قومی نسبت به زمامداران و سیاستگران بدون در نظر داشت قوم و تبار یک سان است. زیرا مردم افغانستان درک کرده اند که زمامداران و سیاستگران فاسد و خائن این کشور از دامن زدن به اختلاف های قومی و زبانی به سود خود استفاده می کنند. بنابراین بجا نیست که به خیانت ها و جنایت های زمامداران و سیاستگران این کشور با نگاه ی قومی دید و با این نگاه برای دهه های دیگر مردم این سرزمین را قربانی جنگ های قومی و زبانی نمود؛ زیرا افغانستان با توجه به وضعیت کنونی بیش از هر چیز نیاز به ملت شدن و رفتن به جاده ی” دولت- ملت” نیاز دارد تا از شر تروریسم رهایی یابد. بنابراین هرگونه حرکت جدایی طلبانه و ضد ملی نه تنها سبب نجات افغانستان نمی شود؛ بلکه افزایش این اختلاف ها آب را در آسیاب طالبان سرازیر می سازد؛ تروریست ها را تقویت کرده و نجات افغانستان را به عقب می اندازد.
این در حالی است که افغانستان و مردم آن از پنج دهه بدین سو نه تنها قربانی تهاجم نیرو های خارجی و درگیر و دست خوش بدترین دسیسه های سیاسی، نظامی و استخباراتی شده اند؛ بلکه بدتر از آن قربانی سیاست های خائنانه ی زمامداران و سیاستگران هر قوم و تبار نیز شده اند. ادامه ی جنگ ها و ناامنی های دوامدار و بویژه پس از حاکمیت طالبان، جامعه ی افغانستان را بیش از هر زمانی متاثر گردانیده و در نتیجه اکنون آشفتگی های خطرناک سیاسی و از هم گسیختگی های دردناک اجتماعی این کشور را سخت تهدید می کند. از فضای مه آلود کنونی چه در داخل و چه در بیرون از افغانستان طوری بر می آید که تنها طالبان نیستند که افغانستان را به زندانی بدل کرده و رهبر این گروه با صدور فرمان های ضد انسانی و ضد اسلامی و ضد حقوق بشری تیغ از دمار مردم این کشور بیرون نکرده؛ بلکه نفرت پراگنی ها، فحش گویی ها و تبلیغات منفی بصورت شخصی، قومی و گروهی یک تعداد زیر نام دفاع از یک قوم و یک گروه بدتر از وحشت آفرینی های طالبان اوضاع را هر روز بیشتر به سود طالبان رقم می زند؛ بقای آنان را تضمین و امید ها چه در داخل و چه در سطح کشور های منطقه و جهان را برای تشکل سیاسی بدیل در برابر طالبان به یاس بدل می کند. نه تنها این؛ بلکه بر اختلاف های درونی طالبان پرده می کشد و حامیان داخلی، منطقهای ای و جهانی این گروه را فرصت بیشتر برای تعامل با این گروه میدهد. چنانکه ما شاهد هستیم که اختلاف میان قندهاری ها و حقانی ها تا کنون بسان آب زیر کاه بود؛ اما پس از نشست امنیتی قندهار بدون حضور حقانی به ریاست ملا یعقوب و ظهور خلیفه در نادرشاه کوت پکتیا در جمع نماز گزاران و خبر های بعدی مبنی بر برکناری او از وزارت داخله، از شاخ و شانه کشی ها میان هبتالله و سراج الدین حقانی بیشتر پرده برداشت و بر اختلاف های عمیق تر آنان مهر تایید گذاشت. پیش از آن هبت الله شماری افراد وابسته به حقانی را از مقام های شان برکنار و یا وظایف آنان را تغییر داده بود. استعفای حقانی پس از ۵۲ روز غیابت یک تصمیم عادی نیست و پس لگدی آن را نمی توان نادیده گرفت. حقانی ها یگانه نیرو برای رقابت با قندهار به شمار می روند و ایجاد هر گونه تغییر در کابل وابسته به ضرب شصت حقانی بر ناف هبت الله است. در همین حال روزنامه مشهور آمریکایی هیل با اشاره به اینکه اختلاف های هیبت الله و حقانی وارد مرحله جدید شده، از نفوذ آمریکا به سود شبکه ی حقانی سخن گفته است.
زهر پاشی ها و دامن زدن به اختلاف های قومی و زبانی ممکن از سوی یک عده یوتیوب بران معلوم الحال برای مردم افغانستان آنقدر شگفت آور و خطرناک نیست؛ زیرا این افراد هدفی جز بدست آوردن پول هدف دیگری ندارند و بیشتر دشنام می دهند تا بیننده ی زیادتر پیدا کنند. بعید نیست که از این یوتیوب بران شبکه های استخباراتی و تروریستی سود ببرند. این به معنای آن نیست که دیگران در دامن زدن به اختلاف ها سهم ندارند؛ با تاسف باید گفت که پنج دهه جنگ و ناامنی و مداخله ی کشور های خارجی و جنگ های گروهی و حاکمیت های فاسد و خائنانه ی کرزی و غنی در موجی از انحصار قدرت، توطیه های مرموز و باور های تباری، چنان اختلاف های قومی و گروهی را در افغانستان دامن زده که بسیاری از اقوام این کشور از عدالت سرزمینی و توزیع عادلانه ی ثروت و قدرت در کشور شاکی اند. این در حالی است که در این مدت رهبران درجه اول و دوم سایر گروه های جهادی و سیاسی و قومی به نحوی شریک قدرت بوده اند؛ اما آنان هیچگاهی در زمان قدرت جز برای تاراج و ثروت اندوزی، هرگز برای تحقق عادلانه ی ثروت و قدرت به گونه ی ملی صدا بیرون نکرده و زمانی که از قدرت کنار زده شده اند، در نقش مخالفان حکومت و مدافعان عدالت ظاهر شده شده اند. با تاسف که سیاست های فریب الود و قوم محورانه ی زمامداران پشتون، سکوی پرشی برای رهبران سیاسی و مذهبی سایر اقوام شده تا آنان شماری را از خود بیگانه و به دنبال خود بکشانند.
اکنون هم همین ها اند که آتش تضاد های قومی و گروهی را پکه می کنند تا بار دیگر به نام و نان برسند؛ اما تجربه های گذشته، بافت های اجتماعی و واقعیت های موجود در جامعه ی افغانستان گواه بر این است که هر گونه دامن زدن به اختلاف های قومی و گروهی و دنباله روی رهبران فاسد و خاین خطرناک تر از حکومت ستم سالار طالبان است. این به معنای چشم پوشی از خیانت های زمامداران و سیاستگران پشتون، تاجک، هزاره، ازبک و … نیست؛ بلکه هدف از این اشاره این است که نباید دشمنی با زمامداران و سیاستگران خاین را قومی تلقی کرد و با شاخ و شانه به دنبال جنگ قومی رفت.
این در حالی است که زمامداران و سیاستگران وابسته به هر قوم نه تنها به قوم خود؛ بلکه بر سایر اقوام نیز خاین بوده اند. بنابراین نباید بخاطر فساد و خیانت چند زمامدار و سیاستگر پشتون بر سایر پشتون ها تاخت و یا اینکه شماری پشتون ها به بهانه ی فساد و خیانت چند سیاستگر و زمامدار تاجک، تاجکان را مورد حمله قرار بدهد. مردم افغانستان به این واقعيت باید اتفاق نظر داشته باشند که زمامداران و سیاستگران افغانستان به هر قومی که تعلق داشتند و دارند؛ نباید بدی ها و خیانت های او را بر روی قوم اش بکشند. این بر روی کشیدن ها هر روز جامعهی جنگ زده و نابسامان افغانستان را آشفته تر و پارچه پارچه تر می نماید و بر جزیره های قومی در این کشور می افزایند. این در حالی است که راه اقوام به همگرایی و راه سیاستگران به واگرایی می انجامد. این نماد را در میان مردم در شهر و روستا و در میان سیاستگران در چاقو کشی های آنان در تالار ها می توان مشاهده کرد. هرچند زمامداران و سیاستگران بر اوضاع سیاسی و اجتماعی افغانستان اثر گذار بوده اند؛ اما مردم افغانستان هبچگاه به کسانی اعتماد نمی کنند که طی پنج دهه ی گذشته و بویژه در دو دهه ی اخیر به نحوی در قدرت شریک بودند و حالا مسؤول فروپاشی افغانستان اند. این ها طی پنج دهه به اثبات رساندند که اراده نداشتند تا افغانستان گذار واقعی را برای دولت – ملت تجربه کند. حال بر مردم افغانستان است تا بدون در نظر داشت قومیت و فارغ از تضاد های سیاسی و اجتماعی دست به دست هم بدهند و بدون مداخله ی زمامداران و سیاستگران خاین و فاسد به نجات افغانستان از چنگال تروریسم بشتابند.
هرچند تشکل ناسیونالیسم پشتون محور پس از قرن نوزدهم به افغانستان بلا های زیادی وارد کرده؛ اما مردم افغانستان ناگزیر اند تا به اثبات برسانند که بدور از سایه ی زمامداران گذشته و سیاستگران و وابستگی های قومی قادر به ساختن افغانستان جدید اند. برای رسیدن به چنین هدف والا نخست از همه برضد زهر باشان رسانه ای و سایر نفاق افگنان به مبارزه بپردازند و در گام دوم برای مقابله با طالبان آماده شوند.
چالش ها و راهکار ها –
بنابراین حال بر مردم افغانستان است تا فارغ از تعلقات قومی و گروهی دست به دست هم داده و برای زهر پاشی های تباری برای یک افغانستان آزاد و سربلند و مستقل خط و نشان های جدید بکشند تا شاهد یک افغانستان دارای دولت مدرن باشند. برای رسیدن به چنین هدف باید برای مقابله با هیولای طالبانی آماده شوند. این زمانی ممکن است که مردم افغانستان نخست از همه با فرهنگ نفاق افگنی بدرود گفته و در صف واحد و در یک محور باهم جمع شوند. در غیر این صورت نجات افغانستان از چنگال طالبان ناممکن و افغانستان در نتیجه ی بازی های مرموز ژئوپولیتیک و استخباراتی قربانی تروریسم خواهد شد. نجات افغانستان از حاکمیت طالبان یک چالش پیچیده است که نیاز به یک راهبرد همهجانبه دارد. برای این کار، باید عوامل داخلی و خارجی را در نظر گرفت و بر راهکارهای سیاسی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی تمرکز کرد.
این زمانی ممکن است که از طریق ایحاد جبهه ی متحد متشکل از چهره های تاثیر گذار شامل مخالفان سیاسی و نظامی طالبان؛ افزایش مقاومت داخلی و تداوم اعتراض ها و نافرمانی های مدنی؛ شبکهسازی داخلی و خارجی با استفاده از دیپلوماسی برای جلب حمایت کشورهای منطقه و جامعه بینالمللی؛ افزایش فشارهای بینالمللی و منطقهای برای تحریم و منزویساختن طالبان و جلوگیری از به رسمیت شناختن انان؛ افزایش فشار های دیپلوماتیک و اقتصادی بر حامیان طالبان مانند، برخی گروههای در پاکستان و قطر؛ حمایت از یک دولت مشروع در تبعید برای به چالش کشیدن حاکمیت طالبان در سطح بینالمللی؛ تقویت گزینههای نظامی و حمایت از گروههای مسلح مخالف؛ افزایش نافرمانی داخلی در بدنه طالبان؛ قطع منابع مالی طالبان و جلوگیری از تجارت غیرقانونی چون، استخراج معادن، مواد مخدر، و قاچاق؛ تحریم منابع اقتصادی تحت کنترل طالبان؛ تقویت جامعه مدنی و آگاهیبخشی و حمایت از رسانههای مستقل و فعالان مدنی؛ آموزش و آگاهیدهی به نسل جوان؛ جست و جوی راهحل سیاسی و دیپلماتیک؛ مذاکرات مشروط با طالبان و بالاخره تلاش برای ایجاد یک دولت همهشمول بر پایه ی مشارکت همه اقوام و گروههای سیاسی دست به کار شد.
نتیجه:
از آنچه گفته امد، نجات افغانستان از حاکمیت طالبان نیاز به یک راهبرد چندین جانبه دارد که ترکیبی از مقاومت داخلی، فشارهای بینالمللی، تحریم اقتصادی طالبان، حمایت از گروههای مخالف و بیدارسازی مردم می باشد. این فرآیند ممکن است زمانبر باشد، اما بدون اتحاد نیروهای مخالف و هماهنگی با کشورهای منطقه و جهان، تغییر وضعیت دشوار خواهد بود. بنا براین هرگونه دشمن تراشی و زهر پاشی های قومی و دشمنی با زمامداران و سیاستگران خاین را قومی جلوه دادن نه تنها به همگرایی های ملی ضربه وارد میکند؛ بلکه واگرایی های خطرناک سیاسی و اجتماعی را نیز در افغانستان دامن می زند. این رویکرد نادرست هر روز از درجۀ انسجام و بسیج مردمی و وحدت نیرو ها برضد تروریستان کاسته و پایه های نظام استبدادی طالبان را تقویت می نماید. زهر پاشان رسانه های و مبلغان و درفش داران جنگ های قومی در واقع هیزم ریزان آتش نقاق اند که هر روز اوضاع را به سود طالبان و برضد مردم افغانستان آشفته و تیره و تار گردانیده و فرصت های خوب را از مردم افغانستان می گیرند. پایان