نان آوران کوچک

   ساجده میلاد در ازدحام جاده در شب ها  کودکی پرسه می‌زند هر…

یادهانی ضروری

خطاب به کسانی که به خطا، ببرک کارمل و محمود…

روناک آلتون

خانم "روناک آلتون" (به کُردی: ڕوناک ئاڵتوون)، شاعر و نویسنده‌ی…

جګړې او ورک شوي سرتېري

حميدالله بسيا په انساني تاریخ کې جګړې تل له وینو، وېر،…

تجربه های تاریخی که به سرمایه های ملی بدل نشد

نویسنده: مهرالدین مشید شکست هایی که هر روز ما را وحشتناک…

لنینگراد دیمیتری شوستاکوویچ سمفونــیِ پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم 

ترجمه و تنظیم: آناهیتا اردوان این ترجمه را  به مهندس ارشد…

ارزش نقد و کم‌رنگی نقدهای ادبی

یکی از بدی‌های تاریخی در جهان و کشور ما، رنگ‌باختنِ…

                یک گرفتاری با مافیا

        و یک دنیا آموزش شرعی، حقوقی، سیاسی و مدنی                               (قسمت سوم…

چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی

گاهی اتفاقی ستاره‌ای  در دفترم چشم باز می‌کند ولی، من هنوز به آفتاب نقش…

ترور عروس خدا، توسط پدران مقدس!

Hypatia(355-415م ). ترور دختر خدا، توسط پدران مقدس! آرام بختیاری نبرد مکتب و…

مخالفان پراکنده، بازیگران متحد؛ مدیریت خلای سیاست در افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید اردوگاۀ از هم گسخته؛ فرصتی برای مانورهای منطقه…

گام بزرگ به سوی مبارزهٔ مشترک

برگزاری نشست مشترک دفتر سیاسی – اجرایی و بیروی اجرائیه…

پدر سالار

ما زنان سر زمین های جنگ  زنان جهان سوم  جهان پدر سالار وقتی…

اسدالله بلهار جلالزي

له ښاغلي (اسدالله بلهار جلالزي) سره، چې د علم او…

افغانستان، سوار بر شانه های ژیوپولیتیک پرتنش و پیچیده منطقه…

نویسنده: مهرالدین مشید روایتی از زنده گی در سایه امید یا…

میراث سکاها، هویت ایرانی و مسئله تورانیان در شاهنامه 

- دکتر بیژن باران شاهنامه، خاطره حماسی سکاهای ایران، جغرافیای اسطوره‌ای…

افغانستان نقطه مرکزی جیو پولیتیک

در سیاست قدرت های مخرب نظم و ثبات ! در بردن…

شور و حال عشق 

رسول پویان  عشق دردام سیاست مرغ بسمل می شود  پـرپـر احسـاس دل بندِ سـلاسـل می شود  تا ز چنگِ بازی ی صیاد مـرغ دل پـرید  عشوه از بهر فریب دل، مشکل…

«سازش» و «سازشکاری» یعنی چه؟

‫ رفیق نورالدین کیانوری ــ پرسش و پاسخ، شمارهٔ ۲۰، دی‌ماه ۱۳۵۹ــ…

دو کلمه؛ همچون دو پرخاش

Eklektism, Dogmatism. آرام بختیاری التقاطی و دگماتیسم؛ دو واژه یا دو سیستم…

«
»

درباره  ای. س. تورگنيف و رابطه او با  نويسندگان هم عصر خود

  ترجمه و تنظيم: رحيم کاکايی

اين ترجمه و گردآوری از کتاب مکاتبات ای.س.تورگنيف با نويسندگان هم عصر خود، چاپ مسکو سال 1986 برگرفته شده است. در اين کتاب بسياری از نامه‌ها و روابط تورگنيف با نويسندگان هم‌عصر وی ارائه شده، اما بخاطر حجم بزرگ آن از آوردن همه نامه‌ها و مناسبات با نويسندگان صرف نظر گردید. از این رو در اين نوشته نه به نامه‌های رد و بدل شده بين نويسندگان بلکه به مناسبات تورگنيف با برخی نويسندگان و نه همه آنها اشاره شده است.  

درباره  ای. س. تورگنيف و رابطه او با  نويسندگان هم عصر خود

بخش نخست

تورگنیف زمانی گفته بود: «تمام زندگینامه من در نوشته‌هایم آمده است». هیچ نویسنده روسی سده گذشته، به استثنای ل. ن. تولستوی، این همه خاطره از خود به جا نگذاشته است. مجموعه عظیم خاطرات تورگنیف، تمام زندگی نویسنده را در بر می‌گیرد – از مدخلی درباره تولدش که توسط مادرش نوشته شده، تا خاطرات پرنس آ. مشچرسکی درباره آخرین ساعات زندگی تورگنیف. روی هم رفته، خاطرات معاصران روسی و خارجی از تورگنیف، تصویری از اعجوبه شخصیت نویسنده ارائه می‌دهد. پ.ل. لاوروف در مقاله خود با عنوان «ای. اس. تورگنف و تکامل جامعه روسیه» نوشت: « تورگنیف به نسلی تعلق داشت که شاید تغییر مهم‌تری را در جامعه روسیه نسبت به همه نسل‌های پیشین تجربه کرده است…. در نیم سده گذشته، تمام عناصر اندیشه و زندگی جامعه در روسیه دستخوش رادیکال‌ترین تحولات بوده‌اند ».  وقتی تورگنف هفت ساله بود، قیام دِکاِمبِریست‌ها رخ داد. او پوشکین و لرمانتوف را دید. آغاز فعالیت ادبی او در زمان بلینسکی و گوگول رخ می‌دهد و اوج شکوفایی‌اش در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی – زمان چرنیشفسکی و پوپولیسم انقلابی – بود. تورگنیف شاهد انقلاب ۱۸۴۸ و کمون پاریس بود. در سال فوت نویسنده، نخستین سازمان مارکسیستی: گروه «آزادی کار»، در جنبش آزادی‌بخش روسیه پدیدار شد.  دوران تورگنف دوران گذار از رمانتیسم به رئالیسم، استقرار و شکوفایی هنر واقع‌گرایانه است. ادبیات روسیه به موضوعی با اهمیت ملی، مدافع پیشرفت، افشاگر ارتجاع و تاریک‌اندیشی تبدیل می‌شود. هر نویسنده‌ی بزرگی علاقه و توجه خواننده‌ی روشن‌فکر را برمی‌انگیخت.  تورگنیف در مرکز جنبش اجتماعی، فکری و ادبی زمان خود قرار داشت. او یک مبارز سیاسی مانند “هرتسن” یا چرنیشفسکی نبود، اما با آثارش به پرسش‌های عمیق و اساسی زندگی روسیه پاسخ می داد و تا حد زیادی بیش از بسیاری از نویسندگان برجسته دیگر، یعنی معاصران او، در جنبش آزادی‌بخش دهه‌های چهل و هفتاد میلادی شرکت کرده بود. آنطور که آننکوف به درستی اشاره کرد، او درگیر «تبلیغات هنری» مبارزه علیه نظام ارباب و رعیتی و در دوره پس از اصلاحات علیه ارتجاع ارباب و رعیتی بود. نام تورگنیف، علیرغم تمام اختلافاتش با دموکرات‌های انقلابی، با جریان‌های مترقی زمان خود، با مجله‌ی «سوورمننیک»، با روزنامه‌های «کولوکول» و «وپریود!»، با محافل ادبی مترقی در غرب پیوند خورده است. 

معاصران تورگنیف مجذوب استعداد بی‌نظیر، هوش قدرتمند او به مثابه یک متفکربودند. و. گ. بلینسکی، در مورد تورگنیف بصیرترین و سخت‌گیرترین دوست دوران جوانی‌اش پاسخ می دهد،که «این شخص فوق‌العاده باهوش و به‌طورکلی انسان خوبی است. گفتگو و بحث‌ با او روح مرا تسکین داد. ملاقات با مردی که نظر اصیل و خاصش، وقتی با نظر شما در تضاد است، جرقه‌هایی ایجاد می‌کند.  در تمام قضاوت‌هایش می‌توان شخصیت و واقعیت را دید، لذت‌بخش است». چندین دهه خواهد گذشت و جوانان دهه هفتاد، به نوبه خود، در مورد تورگنیف خواهند گفت: “چه ذهن نافذی”. چه آموزش جامع و گسترده‌ای.» «هر چه در گفتگو به آن می‌پرداخت – فلسفه، دین، هنر، سیاست، عشق، موسیقی، موضوع روز، یک دعوای شخصی – روح حیات‌بخش استعداد او در همه چیز مشهود بود». تورگنف انسانی فوق العاده خوش مشرب بود. او هرگز خود را در حلقه‌ی محدودی از نویسندگان محصور نکرد. پ. و. آننکوف می‌گوید: «پس از سال ۱۸۵۰، اتاق پذیرایی او به محل تجمع افرادی از همه طبقات جامعه تبدیل شد. در اینجا، قهرمانان تالار‌های اجتماعی، سرآمدان ادبی که خود را برای تبدیل شدن به رهبران افکار اجتماعی آماده می‌کردند، هنرمندان مشهور و سرانجام، دانشمندانی که برای گوش فرا دادن به گفتگوهای خردمندانه افراد جامعه می‌آمدند در میان تمام مهمانان وی، یافتن افرادی بدون نام، ناشناخته برای کسی و متمایز از خویشتن داری خود، غیرمعمول نبود. تورگنف حداقل به اندازه کسانی که نام‌های مشهوری در ادبیات و جامعه داشتند، برای آنها ارزش قائل بود». در ژانویه ۱۸۵۸، تورگنیف به آننکوف در مورد «آشنایان جدید زیادی» خبر می دهد. در سن پترزبورگ و مسکو، در اسپاسکویه، در پاریس و لندن، در بادن-بادن، تورگنیف به ندرت روزی را بدون دیدار و بدون دیدار‌کننده سپری می‌کرد. حلقه دوستان و آشنایان تورگنیف شامل تمام کسانی بود که در دنیای ادبی روسیه و اروپای غربی زمان او از اهمیت بالایی برخوردار بودند. چرنیشفسکی، فت، گریگوروویچ، آننکوف و در غرب، موپاسان، دوده و گنکورت‌ها خاطرات خود را درباره او به جا گذاشتند. اظهارات بسیاری در مورد تورگنف – هرتسن، نکراسوف، داستایوفسکی، سالتیکوف-شچدرین، ل. ن. تولستوی، فلوبر، زولا – توسط معاصران ثبت و در خاطرات آنها ذکر شده است.

خاطرات تورگنف نه تنها توسط نویسندگان، بلکه توسط چهره‌های عمومی مانند م. م. استاسیولویچ ، دانشمندان – م. م. کووالوفسکی هنرپیشه – م. گ. ساوین ، هنرمندان – ورشچاگین، رپین، پولنوف، مجسمه‌ساز آنتوکولسکی و دیگر نمایندگان برجسته فرهنگ روسیه قرن نوزدهم نیز به یادگار مانده است. خاطرات تورگنیف توسط افرادی نوشته شده است که او را در ارتباط با بلینسکی و در حلقه پوپولیست‌های انقلابی، در دفتر تحریریه سوورمنیک و در جامعه سطح بالا، در خانه آکساکوف‌ها در آبرامتسوو و در جمع هنرمندان روسی در پاریس، در سالن ویاردوت و در گفتگوهای سر میز، در جلسات با مقامات و با دهقانان روستای اسپاسکویه، در شکار و پشت میز تحریرش مشاهده کرده‌اند. علاقه تورگنف به زندگی در تمام جلوه‌هایش پایان‌ناپذیر بود. آننکوف در او «ابلیسی بی‌قرار کنجکاوی و شفقت» یافت. تورگنیف فردی بسیار فعال بود، عاشق سفر بود و بینش عمیق یک هنرمند را داشت. رفتن از سن پترزبورگ به پاریس، از آنجا به لندن، از لندن به پاریس، سپس به بادن-بادن، از وین به برلین و دوباره سفر یا سفر دریایی به روسیه برایش هیچ هزینه‌ای نداشت. برای نمونه، در سال ۱۸۵۸، تورگنیف از رم، ناپل، فلورانس، جنوا، میلان، تریست، وین، درسدن، پاریس، لندن، برلین، سن پترزبورگ، مسکو و غیره بازدید کرد. اسپاسکویه، تولا، اورل، دوباره مسکو، پترزبورگ… و – جلسات، گفتگو با افراد مختلف. این شیوه زندگی معمول تورگنیف بود. تورگنیف در طول زندگی خود مکاتبات گسترده‌ای را حفظ کرد و استاد شناخته‌شده‌ی ژانر نامه‌نگاری بود. بسیاری از نامه‌های او که توسط خبرنگاران تورگنف مورد تفسیر قرار گرفته بودند، اساس خاطرات آنها درباره او را تشکیل می‌دادند. در مجموعه خاطرات پ. و. آننکوف درباره تورگنیف، دو بخش بر اساس مکاتبات او با نویسنده تنظیم شده است: «شش سال مکاتبه با ای. س. تورگنیف. ۱۸۵۶-۱۸۶۲» و «از مکاتبات با تورگنیف در دهه ۶۰ میلادی (۱۸۶۲-۱۸۶۶)». خاطرات پ. و. شچربان، و. و. استاسوف، ای. ای. فت و دیگران نیز عمدتاً مبنای معرفتی دارند. نامه‌های معاصران او همچنین حاوی مطالب خاطره‌انگیز زیادی است که از داستان‌های خود نویسنده یا دوستانش گردآوری شده است.

تورگنیف در گفتگو با نزدیکان خود دوست داشت بخشهای قابل توجهی از زندگی و آنچه دیده بود را تعریف کند؛ دوستان تورگنیف این داستان‌ها را یادداشت می کردند و بعدها در خاطرات خود به آنها استناد کردند (نگاه به خاطرات ن. ا. استروفسکایا ، یا. پ. پولونسکی ، ل. ف. نلیدووا ، آ. ن. لوکانین و دیگران). او در داستان‌های زندگی‌نامه‌اش کاملاً رک و صریح بود. خاطرات مربوط به تورگنیف گاهی تنها منبعی است که ما را با دوره‌های خاصی از زندگی او آشنا می‌کند. بنحویکه، دوران جوانی او، محیطی که نویسنده آینده در آن رشد و پرورش یافت، عمدتاً در خاطرات دخترخوانده واروارا پتروونا تورگنوا، و. ن. ژیتووا، که در اسپاسکویه-لوتووینوو زندگی می‌کرد، روشن می‌شود. آنها درباره مادر تورگنف و اخلاق سخت و بی رحمانه ای که بر املاک او حاکم بود، می‌گویند. از داستان‌های ژیتووا، تصویر تورگنیف، که از جوانی افکار ضد رعیتی داشت، پدیدار می‌شود، کسی که نمونه‌های زیادی از استبداد مالکان زمین واروارا پتروونا از مقابل چشمانش گذشت.

بخش عمده‌ای از دوران کودکی، جوانی و سال‌های آخر زندگی تورگنیف از زبان خود نویسنده توسط دوست وی، شاعر، یا. پ. پولونسکی یاد داشت شده است (“تورگنف در آخرین دیدار خود از میهن”). بیشتر و بویژه از طریق ادبیات خاطرات است که ما در مورد جزئیات زندگی تورگنیف در خانواده ویاردوت، در مورد فضای مسحورکننده هنری که در تالار‌های آن در بادن-بادن، پاریس و بوگیوال حاکم بود، می‌آموزیم. در ادبیات خاطرات درباره تورگنف، قضاوت‌هایی درباره او از سوی افرادی در محافل گوناگون اجتماعی و ادبی می‌یابیم. هم این قضاوت‌ها، که گاهی متناقض بودند، و هم شخصیت تورگنیف، بازتاب دهند‌ی کشمکش پیرامون او به عنوان یک نویسنده بود که از زمان بلینسکی آغاز شده بود. بیشتر نویسندگان خاطرات، خود کم و بیش از چهره‌های برجسته‌ی حیات ادبی و اجتماعی زمانه‌ی خود بوده‌اند. آنها در پوشش خبری خود از جنجال‌ها و روابط ادبی آن زمان، همانطور که قابل درک است، وقایع‌نگاران- مورخان سخت‌گیر و بی‌طرفی نبودند. صفحات خاطرات آنها، روحی از همدردی‌ها و انزجارهای خاص را به نمایش می‌گذارند. تمایلات شخصی خاطره‌نویسان و علاقه‌ی آنها به جنبه‌های خاصی از زندگی نیز در خاطرات آنها از تورگنیف بازتاب یافته است. برای نمونه، پ. و. آننکوف همیشه علاقه عمیقی به حوزه فکری زندگی اجتماعی، به مبارزه ایدئولوژیکی که در محافل ادبی زمان او رخ می‌داد، نشان می‌داد و دقیقاً همین حوزه از زندگی و کار تورگنیف است که سخاوتمندانه در خاطرات او نمایان می‌شود. برعکس، آ.آ.فِت در خاطرات خود به قسمت‌های روزمره اولویت می‌دهد، داستان‌های زنده‌ای درباره زندگی املاک تورگنف، درباره اشتیاق پرشور او به شکار، درباره گفتگوهای صمیمانه با یک دوست، بحث‌های داغ درباره شعر، هنر و معنای زندگی ارائه می‌دهد. در نگاهی به گذشته، جدا کردن زمان خلق اکثر یادمان ها از زمان رویداد و رخدادهای شرح داده شده در آنها، نه همه آنها آشکار یا آنطور که واقعاً بود، به نظر می‌رسید. اما بیشتر یادمان ها مربوط به تورگنیف کاملاً باور پذیر هستند، هر چند وسوسه‌ای قابل درک برای زیباسازی برخی از ویژگی‌های شخصیت نویسنده و نادیده گرفتن برخی از نقاط ضعف او وجود داشته است. باید گفت که برخی از خاطره‌نویسان، مثلاً و. ن. ژیتووا (در ارزیابی تورگنیف جوان)، ا. ن. لوکانین، ا. ف. کُنی، نتوانستند در برابر چنین وسوسه‌ای مقاومت کنند. دیگر خاطره‌نویسان، مانند آ. یا. پانایوا، لحنی طعنه‌آمیز یا مانند گونچاروف، لحنی حسادت‌آمیز و شکاکانه برگزیده اند. اما لحن غالب خاطرات و گفته‌ها درباره تورگنیف، حتی در سالتیکوف-شچدرین، که اغلب با لحنی تند از او صحبت می‌کرد، سرشار از احترام، اغلب عشق و تحسین، و قدردانی از خدمات بزرگ تورگنیف به جامعه روسیه و ادبیات روسیه است.

در زندگی و فعالیتهای ادبی تورگنیف، سه دوره بزرگ وجود دارد که مطابق با سه دوره از زندگی اجتماعی روسیه بود – دهه‌های چهل – پنجاه، شصت و هفتاد. هر یک از این دوره‌ها در توسعه جامعه روسیه و ادبیات روسیه ویژگی‌های خاص خود را داشت که نه تنها در زندگینامه اجتماعی و خلاقانه خود تورگنف، بلکه در شخصیت‌ها و دیدگاه‌های خاطره‌نویسان او، در نگرش آنها نسبت به نویسنده نیز تجسم یافته بود.پایان دهه سی و چهل میلادی، دورانی است که خود تورگنیف همیشه با احساسی از عشق و سپاسگزاری از آن یاد می‌کرد. در این «اظهار نظر»، پایان دهه‌های سی و چهل میلادی، زمانی است که خود تورگنیف همیشه با احساسی از عشق و سپاسگزاری از آن یاد می‌کرد. در طول این «دهه های شگفت‌انگیز» او هم به عنوان یک انسان و هم به عنوان یک نویسنده شکل می گیرد. در اینجا ریشه‌های دیدگاه‌های فلسفی و زیبایی‌شناختی تورگنف، دیدگاه‌های دموکراتیک و ضد بردگی او آمده است. دانشگاه‌های مسکو، سن پترزبورگ و برلین، دیدارهای فراموش‌نشدنی با استانکویچ، مطالعات فلسفی با باکونین، نزدیکی با گرانوفسکی، سپس حلقه‌ی بلینسکی، دوستی با منتقد بزرگ، سفرهای جدید به خارج از کشور، نزدیکی با هرتسن… یک جوان مشتاق فلسفه و ادبیات چه آرزوی دیگری می‌توانست داشته باشد؟ 

در دهه چهل، کهکشانی درخشان از نویسندگان رئالیست جدید، که با نقد بلینسکی پرورش یافته بودند، وارد ادبیات شدند و کار پوشکین و گوگول را ادامه دادند. از جمله آنها تورگنف جوان است. «طرح‌های یک شکارچی» برای او شهرت جهانی به ارمغان آورد. در رئالیسم شاعرانه آنها، او خود را به عنوان یک هنرمند می‌یابد. این یک اثر واقعاً دموکراتیک بود که خیلی زود به وسیع‌ترین محافل مردمی رسید. آ. اوسترووسکایا قسمتی قابل توجه را در خاطرات خود ثبت کرد. البته، از میان تمام خاطرات مربوط به دوران جوانی تورگنیف، مهم‌ترین آنها «خاطرات ادبی و روزمره» خود اوست. در میان ادبیات گسترده خاطرات درباره خود تورگنف، بدون شک جایگاه نخست و  بسیار با ارزش‌ خاطرات، از نظر مطالب مربوط به یک مرد خردمند و منتقد با استعداد  را – پ. و. آننکوف – اشغال کرده است. در صفحات خاطرات آننکوف، تصاویری از چهره‌های برجسته ادبیات روسیه دهه چهل، به رهبری بلینسکی، از نزدیک دیده می‌شود. در میان آنها، تورگنیف، که به نزدیکترین دوست او تبدیل شد، توجه شدید خاطره‌نویس را به خود جلب می‌کند. آننکوف صرفاً حقایق را بازتولید و تفسیر نمی‌کند؛ او تلاش می ورزد تا زندگی درونی تورگنیف را آشکارکرده، تصویر اخلاقی و روانی او را، به ویژه در دوران جوانی، بازآفرینی کند. آننکوف تورگنیف را دوست می‌دارد و به او ایمان دارد؛ او تلاش می‌کند تا بسیار دقیق و بی‌طرف باشد. او از این جوان سکولار بلافاصله خوشش نیامد: آننکوف درباره رفتار و هوس‌های اربابانه‌اش صحبت می‌کند، که تورگنف جوان به خاطر آنها با بلینسکی درگیر شد. اما به تدریج ثروت معنوی، جنبه‌های انسانی و شاعرانه‌ی شخصیت تورگنیف برای او آشکار گردید. بازآفرینی تصویر معنوی یکپارچه هنرمند، شور و شوق خاطرات مربوط به او را تشکیل می‌دهد.

خاطرات آننکوف نگاهی اجمالی به چگونگی تثبیت شهرت تورگنیف به عنوان یک نویسنده را ارائه می‌دهد. تورگنیف، نویسنده‌ی «خاطرات یک شکارچی»، در حلقه‌ی دوستان ادبی‌اش که همیشه به نظراتشان گوش می‌داد، به اتفاق آرا به عنوان یک نویسنده‌ی بزرگ  داستان کوتاه شناخته می‌شد. شناخت تورگنف به عنوان استاد درجه یک داستان و رمان بیدرنگ بدست نیامد. برای نمونه، ای. ای. گونچاروف همیشه فکر می‌کرد که تورگنیف، قبل از هر چیز، یک هنرمند مینیاتوریست است. خود تورگنیف، که در اوایل دهه پنجاه میلادی بود، به سمت فرم عالی، به سمت رمان، کشیده شد. اما او اغلب در مورد توانایی‌های خود شک داشت. او با احتیاط اولین اثر بزرگ خود، “رودینا”، را یک داستان نامید. با این وجود، مجله‌ی «سوورمننیک» در رودین آغاز مرحله‌ی جدیدی از فعالیت ادبی تورگنیف را دید. سالتیکوف-شچدرین بعداً به تورگنیف گفته بود: «در آثارتان، نوعی شخص اضافی خلق کرده‌اید». «و در آن، خود زندگی روسی منعکس شده است». اما سپس «آشیانه اشراف» نوشته شد و شهرت تورگنیف به عنوان یک رمان‌نویس تثبیت شد. این رمان در میان چهره‌های ادبی خوانده شد. آننکوف می‌گوید: «من مأمور خواندن رمان شدم: دو شب طول کشید. تورگنیف که از تمام نقدهای اثر و حتی بیشتر از آن از برخی اظهارات انتقادی که همگی ماهیتی دلسوزانه و ستایش‌آمیز داشتند، راضی بود، نمی‌توانست جلوی خودش را بگیرد که ببیند شهرتش به عنوان یک نویسنده اجتماعی، روانشناس و نگارگر اخلاق سرانجام با این رمان تثبیت شده است». پس از انتشار «لانه اشراف»، هرتسن او را «بزرگترین هنرمند مدرن روسیه» نامید. تورگنیف در پاسخ به او نوشت: «من شرمنده شدم – و نمی‌توانستم باور کنم – اما خوشحال بودم». اما فارغ از اینکه اولین رمان‌های تورگنیف، رودین و آشیانه اشراف، و داستان‌های کنار آنها چگونه با پرسش‌هایی که معاصرانش را نگران می‌کرد مرتبط بودند، محتوای تاریخی آنها همچنان معطوف به گذشته، هرچند اخیر، بود و انواعی از زندگی گذرا را به تصویر می‌کشید. در همین حال، دوران جدیدی در تاریخ روسیه آغاز می‌شد – دهه شصت. چالش‌های جدیدی نیز برای ادبیات روسیه پدید آمد. تورگنیف در رمان‌های بعدی خود، «در آستانه» و «پدران و پسران»، به آنها روی آورد.

یادداشت‌های خاطره‌نویسان، رابطه پیچیده و پرتنش تورگنیف با جنبش دموکراتیک دهه شصت را منعکس می‌کنند.

جهان‌بینی تورگنیف همواره با گرایش‌های دموکراتیک آموزشی مشخص می‌شد که به گفته لنین، شامل خصومت با نظام ارباب و رعیتی و تمام فرزندان آن، همدردی با مردم و دفاع از فرهنگ، آموزش، آزادی عقیده و بیان بود. با این حال، تورگنیف فکر می‌کرد که همه اینها را می‌توان از طریق پیشرفت مسالمت‌آمیز به دست آورد؛ او به ثمربخشی انقلاب دهقانی اعتقادی نداشت. رد روش‌های انقلابی مبارزه توسط تورگنیف، او را به جدایی از «سوورمننیک» سوق داد. داستان دراماتیک جدایی تورگنیف از سردبیران جدید «سوورمننیک» ، با نکراسوف، که سال‌ها دوست صمیمی او بود، بسیاری از خاطره‌نویسان، با درجات مختلف بی‌طرفی و البته از مواضع مختلف، به این موضوع پرداخته‌اند: پ. و. آننکوف (“دهه شگفت انگیز”، “جوانی ای. س. تورگنیف”، “شش سال نامه نگاری…”)، ای. ای. پانایف، آ.د. گالاخوف، آ.آ.فِت، ا. یا. کولباسین، گ.ز. یلیسیف، د.و. گریگورویچ، م.آ.آنتونویچ، ن. گ.چرنیشفسکی،ن.و. شچربان.

اما تا اواسط دهه پنجاه، تورگنف، یکی از چهره‌های برجسته مجله«سوورمننیک» ، که زمانی به همراه بلینسکی در سر آغاز مجله مترقی جدید ایستاده بود، مرجعی غیرقابل انکار برای نکراسوف بود. از سال ۱۸۴۷، تقریباً به مدت پانزده سال، زندگی خلاقانه و اجتماعی تورگنیف با این مجله و «محفل» آن مرتبط بود. بنابراین، «قطع رابطه تورگنیف با انتشارات مجله «سوورمننیک»، آنطور که پانائف در خاطرات خود می‌نویسد، همان آشفتگی را در دنیای ادبیات ایجاد کرد که گویی زلزله‌ای رخ داده است». در میان خاطراتی که سعی در توضیح علل درگیری دارند، خاطرات چرنیشفسکی جایگاه ویژه‌ای را اشغال می‌کند، حتی اگر فقط به این دلیل باشد که کاملاً به این رویداد اختصاص داده شده‌اند و در روشن کردن کامل مسئله تلاش می‌کنند. خاطرات چرنیشفسکی در دهه هشتاد میلادی نوشته شده است. بسیاری از جزئیات اساسی، جزئیاتی که روابط بین «قهرمانان» درام – تورگنیف، نکراسوف و دوبرولیوبوف – را توصیف می‌کنند، توسط او فراموش شده بودند. او اغلب از طریق استدلال منطقی (و این البته نقطه ضعف خاطرات است) تاریخ درگیری، به اصطلاح، تصویر واقعی را بازسازی می‌کند. اما نکته اصلی و مهم برای ما این است که- چرنیشفسکی دلایل عمیق و اصلی درگیری را به طور قطعی، قانع کننده و بدون تردید ذکر می‌کند: «تنها انگیزه‌ای که موضوع را تعیین می کرد، نگرش خصمانه تورگنیف نسبت به جنبش “سوورمننیک” بود، یعنی پیش از هر چیز، نسبت به مقالات دوبرولیوبوف، و سپس، نسبت به من…».

سخن درباره دیدگاههایی نسبت به انقلاب، درباره مسیرهای تکامل روسیه – انقلابی یا تکاملی – بود: «طرز تفکر ما برای آقای تورگنیف آنقدر روشن بود که دیگر آن را تأیید نمی‌کرد». به نوبه خود، «جهت‌گیری» تورگنیف برای «ویرایش جدید» روشن‌تر شد، که پیش از این (یعنی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰)، به گفته چرنیشفسکی، «برای ما چندان روشن نبود». از این رو، نویسنده خاطرات نتیجه می‌گیرد که «دیدگاه‌های متفاوت در مورد مسائل» با قطعیت کامل آشکار شدند. دیگر خاطره‌نویسان، برای نمونه، ن. و. شچربان ، تاریخ این درگیری را در خاطرات خود به گونه‌ای متفاوت تفسیر کردند. او نوشت که ظاهراً تورگنیف نمی‌توانست سطح «پایین» انتقاد و از همه مهم‌تر، روزنامه‌نگاری «سوورمننیک را تحمل کند. اما در اظهارات جانبدارانه و تند تورگنیف، که شچربان با غرض‌ورزی ارائه کرده است، بیش و پیش از هر چیز، می‌توان رد جهت‌گیری مجله توسط نویسنده را حس کرد. جدایی تورگنیف از گروه مجله «سوورمننیک» سرانجام با بحث داغی که پیرامون رمان «پدران و پسران» شعله‌ور شد، قطعی شد. قابل توجه است که حتی قبل از انتشار اثر تورگنیف، ابهاماتی پیرامون آن وجود داشت. خاطرات گ. ز. الیسف می‌گوید: «شایعاتی در محافل ادبی پخش شد مبنی بر اینکه تورگنیف، که در آن زمان از نکراسوف جدا شده بود و به شدت از چرنیشفسکی و به ویژه دوبرولیوبوف بیزار بود، در حال نوشتن رمان جدیدی با هدف تمسخر کارگردانی سوورمننیک است. شخصیت اصلی رمان یکی از ویراستاران “سوورمننیک”، یعنی دوبرولیوبوف بود و شایعاتی می‌افزودند که این رمان به ابتکار کاتکوف نوشته می‌شود، تورگنیف با او در مورد شخصیت‌های مختلف رمان، به ویژه شخصیت اصلی، مکاتبه می‌کند و بر این اساس اصلاحاتی انجام می‌دهد. البته شایعاتی در مورد چنین رفتار نادرستی از سوی تورگنیف، نمی‌توانست مانع از عصبانیت ویراستاران سوورمننیک شود. وقتی رمان منتشر شد، “سورمننیک” با مقاله‌ای از آنتونوویچ به استقبال آن رفت، مقاله‌ای که به شدت تند و نامهربان نوشته شده بود و مهم‌تر از همه، با لحنی تحقیرآمیز، تورگنیف را به شدت آزرده خاطر می‌کرد. علیرغم این واقعیت که این مقاله اساساً نظر “سورمننیک” را بیان می‌کرد (اینکه تصویر «انسان جدید» توسط تورگنف تحریف شده است)، با تأیید متفق‌القول همفکران او روبرو نشد. از خاطرات الیسف می‌بینیم که او شکل مستقیم و خامی را که آنتونوویچ در پوشش نظر سوورمننیک به کار برده بود، نمی‌پذیرد و معتقد است که آنتونوویچ بدین ترتیب به نقد ادبی آسیب رسانده است، اگرچه به «هدف حزبی» دست یافته است.

خاطرات دهه شصت همچنین گواه واکنش بسیار مثبت دیگری از معاصران به رمان «پدران و پسران» است. در داستان خاطرات ای. ن. وودووزووا ، نظرات جالبی از جوانان ارائه شده است که برای آنها بازاروف “نماینده واقعی نسل جوان است که مشخص‌ترین آرزوها، همدردی‌ها و ضدیت‌های نسل جوان در آن جمع شده است…”. تصویر بازاروف و نیهیلیسم بازاروف در ذهن جوانان دموکرات با دوره بین ۱۸۵۵ و ۱۸۵۷ تداعی می‌شد. یکی از اسناد آن سال‌ها می‌گوید: «این دوره پرشور مبارزه، که هیچ معامله و امتیازی را نمی‌شناخت، بیش از دو سال طول نکشید…» * برای یک شرکت‌کننده مستقیم در جنبش دهه شصت، که به اجتناب‌ناپذیری انقلاب متقاعد شده بود، بازاروف «از نوع از پیش مرده» است، زیرا در آن شرایط چنین نیهیلیسم کوبنده‌ای، پیش از هر چیز، به معنای شک و تردید در رابطه با آرمان‌های انقلابی بود. بنابراین، مبارزه ایدئولوژیک دهه شصت، مسیر خلاقانه تورگنیف، یک «هنرمند مردمی» که در نزدیکی «مرکز زندگی روسیه» ایستاده بود، را قطع کرد. زمان، نگرش مردم مترقی روسیه را نسبت به رمان تورگنف تعدیل کرده است. کمتر از ده سال از انتشار مقاله «مردم دهه چهل و شصت» نوشته ان. وی. شلگونوف گذشته بود، مقاله‌ای که در آن به روشنی تمایل به ارزیابی عینی تاریخی از «پدران و پسران» ابراز شده بود. به گفته‌ی ن. ا. توچکووا-اوگاروا، هرتسن از خشم جوانان روس نسبت به تورگنف شگفت‌زده شد و در بازاروف «انسانیت زیادی» می‌دید. ای. ای. رپین در کتاب خاطرات خود «دور و نزدیک» شهادت می‌دهد که از ادبیات، دو قهرمان به عنوان الگو در زندگی دانشجویی غالب بودند: راخمتوف و بازاروف. جدال بین تورگنیف و هرتسن به نیمه دوم سال ۱۸۶۲ برمی‌گردد. آنها به ویژه در طول انقلاب ۱۸۴۸ در خارج از کشور به هم نزدیک شدند و هرتسن که هنگام اولین ملاقاتشان (حدود سال ۱۸۴۴) نسبت به تورگنیف تردید داشت، چند سال بعد از پاریس درباره او نوشت: «از نظر اخلاقی، او به شدت پیشرفت کرده است و من از او راضی هستم…» * تورگنیف یکی از خبرنگاران مخفی “کولوکول” شد. در خاطرات هرتسن با عنوان «گذشته و اندیشه‌ها »، اشارات به تورگنیف اندک و بی‌اهمیت است، شاید به این دلیل که نویسنده نمی‌خواسته توجه بیش از حد مقامات سن پترزبورگ را به تورگنیف جلب کند. اما مکاتبات بین آنها بسیار پر جنب و جوش و پرمحتوا و منعکس کننده اختلافات آنها در مورد مسائل توسعه اجتماعی در روسیه پس از اصلاحات بود. متأسفانه، خاطرات (خاطرات ن. ا. توچکووا-اوگاروا) فقط به طور خلاصه در مورد روابط تورگنیف با هرتسن و خانواده‌اش و آخرین ملاقات دوستانه آنها اندکی قبل از مرگ هرتسن صحبت می‌کند. یک بار، پس از چندین سال دوستی، نزاعی بین تورگنف و تولستوی درگرفت که روابط شخصی آنها را برای مدت طولانی قطع کرد. اما هیچ کس به اندازه تورگنیف، مشوق خستگی‌ناپذیر آثار تولستوی در خارج از کشور نبود. او آماده است که خودش جنگ و صلح را ترجمه کند، او مقدمه‌ای بر ترجمه فرانسوی “دو هوسار”( رمانی از لئو تولستوی است که در سال 1856 منتشر شد)  می‌نویسد، ترجمه جنگ و صلح را برای دوستانش، از جمله فلوبر، می‌فرستد و از آناتول فرانس می‌خواهد که نقدی بر این اثر بزرگ ارائه دهد.

در آغاز سال 1882، تورگنف به شدت بیمار شد. رنج او برای تقریباً دو سال طاقت‌فرسا بود. اما حتی در این دوران رنج و پیشگویی‌های سنگین، قدرت خلاق قدرتمند تورگنیف از بین نرفت. ایده‌های جدید اغلب در تخیل او پدید می‌آمدند و او بیش از یک بار به کار مورد علاقه‌اش جذب می‌شد. او در دسامبر ۱۸۸۲ در دفتر خاطرات خود نوشت: «بنابراین، علیرغم دلهره‌ام، دارم نوشتن کتاب جدیدی را شروع می‌کنم.» از افکار مربوط به بیماری‌اش به اخبار جاری از زندگی ادبی و موسیقی روی آورد. او با غلبه بر درد، به «باشگاه هنری ما» می‌رود، به خواندن رمان جدید موپاسان روی می آورد، از بازدیدکنندگان استقبال می‌کند و همچنان به مکاتبات گسترده خود ادامه می‌دهد. نوشته‌های دفتر خاطراتش پر از پاسخ به طیف گسترده‌ای از رویدادهایی است که در آن زمان در سرزمین مادری رخ داده است.

هر روز حالش بدتر می‌شد، گاهی ناامیدی و عطش مرگ سراغش می‌آمد… اما هر کسی که در آخرین سال زندگی تورگنیف او را مشاهده می‌کرد، از قدرت روحش شگفت‌زده می‌شد. تورگنفِ خسته به پاولوفسکی گفت: «خب، من از مردن بدم نمی‌آید، هر کاری از دستم بر می‌آمد انجام دادم، مردم را دوست داشتم و آنها هم من را دوست داشتند، تا پیری زنده ماندم، تا جایی که می‌توانستم خوشحال بودم». سالتیکوف-شچدرین می نویسد: «فعالیت ادبی تورگنیف برای جامعه ما، همتراز با فعالیت های نکراسوف، بلینسکی و دوبرولیوبوف، اهمیت راهبری داشت. او خاطرنشان کرد که صرف نظر از اینکه استعداد هنری تورگنیف به خودی خود چقدر چشمگیر بود، راز همدردی عمیق مردم متفکر با او در این واقعیت نهفته بود که «تصاویر زندگی که او بازتولید کرد سرشار از آموزه‌های عمیق بود… که اساس آن ایمان عمیق به پیروزی نور، خوبی و زیبایی اخلاقی است».

دوری از وطن تورگنف را  مدام عذاب می‌داد. او به یکی از آشنایانش در پاریس گفت: «من دوستان نزدیکی دارم، افرادی که آنها را دوست دارم و آنها هم مرا دوست دارند؛ اما هر چیزی که برای من عزیز و نزدیک است، برای آنها نیز نزدیک و جالب نیست؛ «هر چیزی که مرا نگران می‌کند، آنها را به یک اندازه نگران نمی‌کند… از این رو مشخص است که دوره‌های نسبتاً طولانی بیگانگی و تنهایی برای من پیش می‌آید.» هر چیزی که از روسیه می‌آمد و برای تورگنیف جالب بود، به همان اندازه برای خانواده ویاردوت جالب نبود. آنطور که پ. د. بوبوریکین، و. و. ورشچاگین و دیگران به یاد می‌آورند، تورگنیف حتی با افرادی که به حلقه دوستان نزدیکش تعلق نداشتند، از تنهایی خود صحبت می‌کرد.

در بیانیه‌ی “نارودنایا ولیا” که در رابطه با مرگ تورگنیف منتشر شد، آمده است که بهترین بخش جوانان روسیه تورگنیف را دوست داشتند، زیرا او «منادی صادق آرمان‌های مجموعه‌ای کامل از نسل‌های جوان بود… به مفهومی صمیمانه‌ و دلسوزانه آثارش به انقلاب روسیه خدمت کرد… او جوانان انقلابی را دوست داشت، آنها را «مقدس» و فداکار می‌دانست». در ذهن معاصران جوانش، نام او در کنار نام شچدرین قرار داشت. یکی از آنها در آن روزهای سوگواری نوشت: «تورگنیف مُرد؛ حالا تنها چیزی که برای شچدرین باقی مانده این است که زنده در تابوت دراز بکشد! تورگنف متوجه شد که دارد می‌میرد. افکارش به روسیه‌ی عزیز و دوردست معطوف شد. در ماه مه ۱۸۸۲، تورگنف بیمار به پولونسکی نوشت: «وقتی در اسپاسکویه هستی، به خانه‌ام، به درخت بلوط جوانم، به میهنم که احتمالاً دیگر هرگز نخواهم دید، تعظیم کن…سال‌های آخر زندگی تورگنیف، رنج‌هایش، مرگش، وداع دوستانش با او در فرانسه و مراسم تشییع جنازه باشکوهش در سن پترزبورگ توسط بسیاری از خاطره‌نویسان به تفصیل شرح داده شده است. تمام روسیه مترقی غم و اندوه را تجربه می‌کرد. 

000000

برای هر نويسنده برجسته و بزرگی محل و بستر شاعرانه‌ای وجود دارد که آثار پر ارزش خود را در آنجا بپايان رسانده است. اين امر آنگونه که در پوشکين بود(دهی به نام ميخايلوفسکی) به همانگونه در لئو تولستوی(دهی به نام ياسنايا پوليانا) نيز وجود داشت. محل شاعرانه ايوان سرگيويچ تورگنيف روستایی آرام در ارلوشين به نام “سپاسکوی- لوتووينو” بود. در اين روستا بود که نخستين رمان‌های تورگنيف به نام«رودين»، «آشيانه درباری»،«پدران و پسران»، «خاک بکر»[در ایران بنام  زمین دست نخورده بچاپ رسید] و بسياری داستان‌ها و اشعاری به نثر به پايان رسيدند. رمان «درآستانه فردا» که در خارج از روسيه آغاز شده بود، در اين روستا به پايان خود رسيد. در فضای تفاوت‌های دهشتناک بين زندگی هرزه وار مالکان و اربابان از يک سو و زندگی فقيرانه دهقانان از سوی ديگر، نفرتی عميق از حق سرواژها و علاقمندی ژرف به مردم در تورگنيف به وجود می‌آيد. 

از اين رو سنگدلی و خودکامی ملاکين، خودسری، تجمل و زیاده روی های اين طبقه و بی ميلی اين طبقه در به حساب نياوردن دهقانان تهيدست به مثابه انسان و همه اينها به گونه‌ای بسيار ظريف و نيرومند درکتاب «خاطرات یک شکارچی» افشاگری می‌شود. تورگنيف در کتاب «خاطرات یک شکارچی» شيوه اصيل هنری خود را باز می‌يابد. ماهيت اين اسلوب هنری تورگنيف در سادگی بی‌مانند داستان‌سرايی، در وفاداری  به واقعيات و درغزلسرايی خاص الهام هنرمندی است که ناگزير است این واقعیات را به خواننده منتقل کند. با اين شور و شوق و الهام غزلسرايی است که همه واقعيت زندگی و هرگونه پديده‌ای که در گستره دید خواننده راه پيدا می‌کنند، روشن می‌شود. تورگنيف همه اينها را به خواننده بگونه‌ای شاعرانه ارائه می‌دهد.  اين مسئله را بلينسکی نيز در نظر داشت و با تيزبينی ویژه خود محتوای ايده‌های اثر اين نويسنده را که بگونه‌ای تصويری و روايتی زنده از رويدادهای واقعی است، مورد تحسين قرار می‌دهد.

در داستان «آوازه خوان‌ها» و ديگر داستان‌های تورگنيف اخلاق والای معنوی دهقانان، جهان احساس و تاثرات آنها، قدردانی دلسوزانه دهقان از طبيعت که هدايای طبيعت را بگونه‌ای شاعرانه درک می‌کند، نشان داده می‌شود. درمقاله « کی روز واقعی فرا می‌رسد؟»  ان. آ. دوبرولوف به حق اشاره می‌کند که در رمان « درآستانه فردا» تورگنيف تلاش می‌کند در راهی گام بگذارد که جنبش پيشرو زمان حال است. اشعار بلندی از مناسبات متقابل تاتيانا آلکساندرونی باکونين – خواهر دوست برلينی تورگنيف، ميخاييل باکونين- به دست آمده‌اند. در نامه‌های تورگنيف به تاتيانا آلکساندرونی درباره احساس عميق خویش  به او سخن می‌رود که به خلاقيت وی الهام بخشيده است. تورگنيف بسياری شعرها را به تاتيانا باکونين اهدا می‌کند. بازتاب روابط آنها در منظومه «آندری» و در داستان «آندری کولوسف» آشکار است. اهميت اجتماعی قهرمانان تورگنيف بطور چشمگير در سال‌های دهه شصت، زماني که در روسيه وضع انقلابی پديد می‌آيد، رشد می‌کند. تورگنيف می‌ديد که در اين سال‌ها  انسان‌هايی به صحنه تاريخی گام گذاشته‌اند که دمکرات – روشنگر، ماترياليست‌- و طبيعت‌گرا هستند و صادقانه، جدی و بطور نيرومندی فعاليت می‌کنند. با وجود اين که تورگنيف خود ليبرال – اشراف زاده بود، صادقانه شيوه رئاليستی خود را توانست به وجود بياورد. اين شيوه رئاليستی پرارزش را که سطح بسيار عالی هنرمندانه داشت می‌توان در قهرمان عصرنو – بازارف در رمان «پدران و پسران» مشاهده کرد. رئاليسم بی‌امان تورگنيف برهمفکران طبقه خود- ليبرال-اشراف زاده‌ها نيز تاثيرخود را می‌گذارد. تورگنيف هنرمندی بود که جهانِ درکِ تراژيک او، خاص خود وی بود و بر بسياری از قهرمانانش تاثير خود را بجای ‌می‌گذاشت. تورگنيف در يکی از نامه‌های خود، هدف و وظيفه هنرمند را چنين ارزيابی می‌‌کند. : « شاعر و نويسنده بايد روان‌شناس باشد، اما روانشناسی نهان : او بايد ريشه‌ی پديده‌ها را بشناسد و احساس کند، و بسياری ازپديده‌هايی را که در حال شکوفایی يا در حال پژمردگی هستند، پيش بينی کند» . 

برخلاف ل. تولستوی يا داستايوسکی، تورگنيف هيچگاه بطورمشروح همه احساسات و تاثرات قهرمانان خود را توصيف نکرد، بلکه برعکس تنها نکات بسیار خودويژه و «گرهی‌« و لحظات زتدگی درونی آنها را بدست می دهد. آنچنان که در رمان  «آشيانه اشراف» (به نام آشیانه نجبا نیز در ایران ترجمه شده.م) چنين است. برخلاف ديگر نويسندگان رئاليست، تورگنيف به ندرت به مونولوگ متوسل می‌شود. درآثار او ديالوگ و توصيف پيکرنگاری از اولويت برخوردار است.  در رمان‌های او جايی‌که مباحث شديد در زمينه مسائل اجتماعی يا استتيکی است، ديالوگ طبيعی است، شايد تنها به اين دليل که تنها شکل قابل قبول انتقال ماهيت خود بحث است. و اما درباره نامه نگاری‌های تورگنيف. زمانی که دختر پوشکين، زوجه گراف ن. آ. مرونبرگ پس از چهل سال و اندی بعد از مرگ پدر پذيرفت که نامه‌های پوشکين به همسرش را که در آرشيو خانوادگی نگهداری می‌شد، منتشر کند،  انتشار اين نامه‌ها را به تورگنيف می‌سپارد. تورگنيف در پيشگفتار اين نامه‌ها می‌نويسد: «انتخاب من از سوی دختر پوشکين به عنوان ناشر اين نامه‌ها، يکی از پرافتخارترين پيش‌آمدهای مقام و منزلت ادبی من است» (تورگنيف ای. س. مجموعه کامل آثار ونامه ها در28 جلد ). تورگنيف در دوران چاپ نامه‌ها‌ی پوشکين 57 سال داشت. مجموعه نامه‌های تورگنيف حاکی از غنای کامل کم نظير و طبيعت پر قريحه نويسنده، وفاداری پایدار و بيکران وی به ادبيات است. از اين رو تورگنيف در يکی از نامه‌های خود می‌نويسد: «زندگی من بطور عمده ادبی است» (نامه ها جلد يکم ص 161). 

تورگنيف مدير مجله «معاصر» بود. نويسندگان بسياری از جمله بلينسکی، گرتسن، نکراسف، سالتيکف شچدرين، لئو تولستوی، داستايوسکی، جرج ساند و … با اين مجله همکاری می‌کردند. مجله «معاصر»، مجله‌ای ادبی و اجتماعی – سياسی بود که توسط آ.س. پوشکين بنيان‌گذاری شده بود. کمی ديرتر پ. آ. پلتنف ناشر مجله «معاصر» می‌شود. درسال 1847 و.گ. بلينسکی به عنوان مسئول ايدوئولوژيکی اين مجله انتخاب می‌گردد. آ. ای. گرتسن، ای. آ. گنچارف، ای. س. تورگنيف و ديگران در انتشار اين مجله شرکت می‌کنند. در دوران مشارکت ن. گ. چرنيشفسکی ( ازسال 1854) و ان. آ. دوبرولوبا (ازسال 1858) مجله «معاصر» با همکا‌ری م. اِ. سالتيکف شچدرين، ن. ک. پاميالوسکی، م.آ. آنتونويچ و ديگران، ارگان دمکرات‌های انقلابی می‌شود. مجله «معاصر» انديشه انقلاب دهقانی، اصول فلسفه ماترياليسم و استتيک را هدايت و ليبراليسم را  افشاء می‌کرد. درسال 1866 پس ازسوءقصد به‌ آلکساندر دوم توسط د. و. کاراکوزوف، مجله «معاصر» تعطيل می‌شود. ميراث نشر نامه‌نگاری‌های تورگنيف تاريخی بيش از يک سده دارد و هنوز ناکامل است. کوشش برای چاپ نامه‌های تورگنيف بارها در همان دوران حيات او  به عمل آمد. «نخستين مجموعه نامه‌های ای. س. تورگنيف سال‌های 1883- 1840» در اواخر اکتبر سال 1884 به چاپ می‌رسد. در اين مجموعه تنها 488 نامه به 55 گيرنده آن به چاپ رسيده بود. پس از چاپ «نخستين مجموعه نامه‌ها»، انتشار نامه‌نگاری‌های تورگنيف ادامه می‌يابد و تاکنون نيز پايان نگرفته است. 

در دوران پيش از انقلاب اکتبر، “ب. و. آننکف” و به دنبال آن آ. آ. فِت که دوستان تورگنيف بودند، درخاطرات خود بسياری از نامه‌های تورگنيف برای آنها را می‌گنجانند. “م. پ. آلکسيف” و “ن. و. ايزوماييلف” درمقاله «نشرآکادميک نامه های ای. س.تورگنيف» به درستی ياد آور می‌شوند که «در آثار “آننکف” درباره تورگنيف، نامه‌های آخر، دارای مطالب اساسی و ارزش اصلی آن را تشکيل می‌دهند» (مسائل ادبيات 1975 . شماره 2.ص 175). نشرهای ديگری نيز از جمله درسال 1888، درضمايم مجموعه آثار “ای.ای.پانايف”، که بيست نامه تورگنيف به او چاپ شده بودند، پديد آمدند. در سال 1892 درشهر ژنو، برای نخستين بار نامه‌های تورگنيف به گرتسن به چاپ می‌رسد و با چاپ جداگانه‌ای نامه‌های تورگنيف به “ل. يا. ستچنکو” ( 1903) و به “گراف لامبرت” ( 1905) و ديگران انتشار می‌يابند. در اين دوران بود که در  خارج از روسيه، انتشار نامه‌های تورگنيف به گيرندگان خارجی آن از جمله  “ل. پيچ” (لايپزيک سال 1886) آغاز شده بودند. درسال 1901 “ای. د. گالپرين” – “کامينسکی” در پاريس نامه‌های تورگنيف به گيرندگان فرانسوی آن (پ. ويادرو و برخی ديگر از نويسندگان) را به چاپ می‌رساند. به اين ترتيب در آغاز سده بيست در مطبوعات روسی و خارج، صدها نامه تورگنيف ظاهر می‌شوند. يکی از مبتکران تدارک سيستماتيک و منظم چاپ مجموعه کامل نامه‌های تورگنيف پيش از انقلاب اکتبر، “ن. ک. پيکسانف” است. 

بلافاصله پس از انقلاب اکتبر، هنگامی‌ که در برابر پژوهشگران درهای آرشيو به صورت گسترده باز می‌شوند، نشر نوين نامه‌های تورگنيف ظاهر می‌گردند. ازجمله نامه‌های او به م. گ. سارين درسال 1918 درمجموعه « تورگنيف و سارين» به چاپ می‌رسند. نامه‌های تورگنيف به ف. م. داستايوسکی در سال 1923 در چاپ «از آرشيو داستايوسکی » نشر می‌يابند. جالب است نامه‌هايی که به تورگنيف نوشته شده بودند را خود تورگنيف، ضمن ارائه «خاطرات بلينسکی» ( 1869)، بخش‌هايی از سه نامه بلينسکی ( 1847) برای وی را شروع به انتشار می‌کند. در سال 1922 مکاتبات تورگنيف با  و.ای. پيسارف توسط  انتشارات رادوگا به نام «مجموعه خانه پوشکين» و در سال 1923 مکاتبات تورگنيف با  ای. آ. گنچارف در کتاب «ای. آ. گنچارف و ای. س. تورگنيف» درباره مطالب چاپ نشده خانه پوشکين به چاپ می‌رسند. کتاب «تولستوی و تورگنيف» که  عنوان فرعی «مکاتبه» را داشت، درسال 1928 به همراه انتشار«ف.م. داستايوسکی و ای.س. تورگنيف. مکاتبات» در می‌آيند. درسال 1930 مجموعه «و.پ. بوتکين و ای. س. تورگنيف. مکاتبات چاپ نشده 1869- 1851» و «تورگنيف و محفل مجله معاصر. مطالب چاپ نشده 1861- 1847» منتشر می‌شوند. مجموعه آکادميک کامل آثار و نامه‌های تورگنيف در 28 جلد در سال‌های 1968- 1960 انجام می‌گيرد. موفقيت چاپ نامه‌های تورگنيف را مساعدت هميشگی که گروه تورگنيفِ انستيتوی ادبيات روس فرهنگستان علوم اتحاد شوروی ازسوی بسياری موسسات علمی و دانشمندان بطور جداگانه، چه در آن زمان در اتحاد شوروی و چه در خارج  دريافت داشته  بود، فراهم می‌آورد. 

هم زمان با «مجموعه کامل آثار و نامه‌های تورگنيف»، انستيتوی ادبيات روس فرهنگستان علوم اتحاد شوروی «مجموعه تورگنيف» را تدارک دیده و به چاپ می‌رساند که برای نخستين بار نامه‌های منتشره به تورگنيف، از جمله درمجموعه‌ای که ديرتر منتشر شدند: «تورگنيف و معاصران او»( 1977) و«ای.س. تورگنيف. مسائل بيوگرافی وخلاقيت» را دربر داشتند. مکاتبات تورگنيف با گيرندگان گوناگون آن به ميزان زيادی همچنين در کتاب «ميراث ادبی» (جلد 73) منتشر شدند. به موازات چاپ نامه‌های تورگنيف در اتحادشوروی، در رابطه با نزديکی تاريخ سالروز نويسنده (صدوپنچاه – امين سال تولد تورگنيف بنا به تصميم يونسکو بطور بسيار گسترده در همه جهان در سال 1968 برگزار شد) از سال 1960 چاپ نامه‌های تورگنيف در خارج آغاز شدند. درسال 1968 که سال پايان و تکميل مجموعه کامل آثار آکادميک و نامه‌های تورگنيف بود، علاقه فراوانی را در همه جهان برانگيخت و موجب پديد آمدن چاپ‌های نوين گرديد. در فرانسه که مجموعه نامه‌های شخصی تورگنيف به پ. ويادرو و اعضای خانواده او هنوز به چاپ نرسيده بودند، طی دهه 1970 در چهار کتاب منتشر شدند. در اين چهار کتاب به موازات نامه‌های تورگنيف، نامه‌های پولينی و لويی ويادرو به تورگنيف نيز به چاپ رسيدند، که در ترجمه‌های روسی آن اندکی از نامه‌های منتشره در چاپ‌های فرانسوی منتشر شدند.(نگاه:ادبيات خارجی. 1971 شماره 1. ادبيات روسی 1972 شماره 32. «نيدليا» 1972 شماره 36).

چاپ نامه‌های تورگنيف در مجموعه‌های فرانسوی که توسط محفل دوستان ايوان تورگنيف از جمله پولينی، ويادرو و ماری ماليبران و  زير نظر آ. زويگيلسکی منتشر شدند، مورد علاقه فراوان بسياری قرارگرفت. تا سال 1970 چاپ نامه‌های تورگنيف به گيرندگان فرانسوی و انگليسی آن، به دانشمند نيوزلندی به نام پاتريک اورينگتون تعلق دارند. آخرين چاپ نامه‌ها و مکاتبات  تورگنيف که بر پايه مجموعه کامل نامه‌های او بود توسط انستيتوی ادبيات روسيه (خانه پوشکين) آکادمی علوم اتحادشوروی انجام گرفت. در اين چاپ مکاتبات تورگنيف با گزارشگران خارجی زبان به زبان اصلی و ترجمه‌های روسی آن نيز نشر و نامه‌ها بر اساس موازين کنونی درستنويسی با حفظ ويژگی واژه‌ها (واژه های کهنه، گويشی، اصطلاحات عاميانه و غيره) تنظيم گرديده‌اند. مولفين در آخرين تدارک نامه‌های تورگنيف به آثار هيئت کارمندان علمی و شرکت کنندگان چاپ آکادميک و مجموعه آثار و نامه‌های بلينسکی، تورگنيف، گرتسن، داستايوسکی، نکراسف، استروسکی، ل. ن. تولستوی و ديگران استناد کرده‌اند. حال نگاهی به مناسبات تورگنيف با برخی نويسندگان هم عصر او بطور اجمالی می‌افکنيم.

ای.س. تورگنيف  و  و.گ. بلينسکی

تورگنيف برای نخستين بار در پايان سال 1842 با بلينسکی (1811-1848) ديدار می‌کند. بلينسکی در باره اين ديدار 23 فوريه به باکونين چنين می‌نويسد:«چندی پيش من با تورگنيف آشنا شدم، او آنچنان مهربان بود که خودم تمايل به اين آشنايی را بيان کردم. ما را زينوويف با همديگرآشنا کرد…». بويژه روابط دوستانه و نزد‌يک بين اين دو نويسنده در سال 1844(و نه در سال 1843 آنطور که در خاطرات نويسنده درسال 1869 تاکيد شده است) زمانی‌که تورگنيف در فصل تابستان در پارگولف زندگی می‌کرد و بلينسکی نيز خانه‌ای ييلاقی در انستيتوی لسنی اجاره کرده بود، برقرار شد. ديدار تقريبا هر روزه آنها، ساعتها گفتگو و بحث روی موضوعات اد‌بی، فلسفی و اجتماعی به شکل گيری جهان بينی و تصورات استتيک تورگنيف جوان که در آن زمان تازه راه نويسندگی خود را آغاز کرده بود، بسيار کمک کردند. تورگنيف ديرتر ارتباط با بلينسکی و با برنامه او که بيان‌گر درک انقلابی و دمکراتيک جريان ادبی است را چنين فرمول بندی می‌کند :«بلينسکی و نامه او به «گوگول» تمام مذهب من است»(يادداشت روزانه و.س. آکساکف1913 ص 42) . تاثير بلينسکی بر شکل‌گيری انديشه‌های تورگنيف جوان موثر بود و در تمام زندگی آتی نويسنده نيز بازتاب يافت. در لحظات حساس بلينسکی ناصح، رهبر و مربی تورگنيف بود.

تورگنيف هنگام خواندن«رساله ادبيات روسی دوران گوگولِ» چرنيشفسکی که نام ممنوع بلينسکی را ازنو زنده، هم نقش و اهميت او را در رشد ادبيات روسيه و هم انديشه‌های استتيکی او را تشريح کرده بود، حس خرسندی ژرفی را می‌آزمايد. آنطورکه تورگنيف در نامه خود به ل.تولستوی در دسامبر 1856 بيان مي‌کند، «کمی ستايشگرانه»«واژه عشق» را درباره دوست دوران جوانی خود،«درباره انسانی که شادی کرد و رنج برد و در نيروی اعتقادات خود زندگی کرد» اظهار مي‌دارد.(نامه ها .ج.3.ص 61). بلينسکی نه تنها تورگنيف را به واقعيت‌های شناخت انقلابی و دمکراتيک نزد‌يک می‌کند، بلکه ارزش زيادی به نخستين تجربه هنری، شعر و منثور او قايل مي‌شود. عقايد بلينسکی درباره منظومه‌های«پاراشا» و«ملاک» و درباره «خاطرات یک شکارچی» دربسياری، هنر آتی نويسنده را ازپيش تعيين و تاثير آنها در نامه‌های منتشر شده نيز بازتاب می‌يابد. تورگنيف در خانه بلينسکی آدم خودی بود. وی در اين مورد چنين می‌نويسد:«من اغلب اوقات پس از نهار برای درد دل کردن پيش او ميرفتم < … > به اطاق بلينسکی که وارد ميشوی، ديگری هم ميايد، رفيق سومی نيز هم وارد مي‌شود، گفتگو و بحث آغاز مي‌شود؛ موضوع بحث و گفتگو بيشتر خصلت تندی(به مفهوم آن زمان) داشتند، اما گفتگوهای سياسی پيش نمی‌آمد: زيرا بيهودگی آنها بيش از حد در چشمان هريک از آنها آشکار بود. 

ويژگی خاص گفتگو‌های ما فلسفی- ادبی، انتقادی و استتيک و شايد اجتماعی و کمتر تاريخی بود. گاهی گفتگوها بسيار جا‌لب و حتی شديد می‌شد…»(تورگنيف ج.14.ص 51 و50). درسال 1847 زماني‌ که بيماری بلينسکی شديد و غير قابل تحمل مي‌شود و به مشورت پزشکان به خارج می‌رود، تورگنيف نيز به خارج پيش بلينسکی می‌رود و از او مواظبت می‌کند. تورگنيف بلينسکی را در برلين ملاقات و خود را در آنجا مقيم می‌کند و ديرتر باتفاق بلينسکی به سالتسبورن مي‌رود و در آنجا نيز بهمراه بلينسکی حدود يکماه نيم از 22ماه مه ( 3 ژوئن) تا آغاز ژوييه بسر می‌برد. تورگنيف ديرتر درماههای ژوييه و اوت، پيش از عزيمت خود به کورتاونل، بارها به شهر پا‌س، جايي‌که بلينسکی معالجه می‌شد، می‌آيد. اين ديدارها آخرين ديدار آنها بود. مکاتبات تورگنيف با بلينسکی پرهيجان و گرم نبود. آنها نامه‌های خود را در زمان عزيمت تورگنيف از پتربورگ (غالبا به خارج) با هم مبادله می‌کردند. متاسفانه اين معدود پيام‌ها نيز بطور کامل حفظ نشده‌اند. اکنون پنچ نامه تورگنيف به بلينسکی و شش نامه بلینسکی به تورگنيف در دست است. نامه‌های بلينسکی با حداکثر صراحت و اعتماد متمايز هستند. بلينسکی تقريبا بدون هيچ اشاره‌ای به شرايط زندگی شخصی خود، توجه را روی تحولات اد‌بی، ضمن اظهار گاهی اوقات قضاوت آشکار و تند که سرشت خاص وی بود، متمرکز می‌کند و بدون هيچ شرمی به لغزش‌ها يا به بی ملاحظگی گفته‌های سابق عقايدش اعتراف می‌کند و چنانچه ديرتر تکامل اوضاع وی را به استنتاج ديگری می‌رساند، متفاوت با گذشته آنها را بيان می‌کرد. نامه‌های جوابيه برعکس حاوی قضاوت‌های مبسوط روی موضوعات ادبی نبودند. آنها کوتاه و بطورعمده به نکات مشخص نشر آثار تورگنيف يا ترتيب سفر بخارج بلينسکی مربوط هستند. پنچ نامه بلينسکی به تورگنيف و پنچ نامه تورگنيف به بلينسکی حفظ شده‌اند. تورگنيف درسال‌های دهه شصت ضمن کار روی خاطرات بلينسکی، ازنامه‌های او استفاده و حتی يک بخش از آنها را منتشر می‌کند(و.ا. 1869 شماره 4). 

ای.س. تورگنيف و ل.ن. تولستوی

مکاتبه تورگنيف با لئونيکلايويچ تولستوی(1828-1910) سوم  اکتبر سال 1855 پيش از ديدار شخصی آنها آغاز شد. مبتکر اين«آشنايی نوشتاری»خود تورگنيف بود. آنها 19 نوامبر (یکم دسامبر) سال 1855 در پتربورگ، زما‌نی که تولستوی ازخدمت ارتش کريمه آمده و نزد تورگنيف مانده بود، آشنا شدند. تولستوی در خانه استپانف (اکنون شماره خانه 38) که درمقابل پل آنيچکف بود، ساکن شد. ملاقات اين دو نويسنده از طريق مناسبات دوستانه تورگنيف با خويشان تولستوی(از طريق ماری خواهر ونيکولای برادر تولستوی) وهم از طريق تماس‌های اد‌بی مکاتبه‌ای نويسندگان ترتيب داده شده بود. در زمان آشنايی تولستوی کتاب‌های «کودکی»،«نوجوانی» و داستان«سواستوپل درماه دسامبر درآورده بود که اين نوشته‌ها نظرات ستايش‌آميز تورگنيف و ديگر نويسندگان معاصر را برانگيخته بود. درنامه های اين دوران به ديگران (به ان.آ. نکراسف، پ.و. آننکف، ال.ان. واکسل) تورگنيف بکرات درباره تولستوی ضمن ناميدن او  بعنوان«نابغه معتبر» و «جانشين گوگول» می‌نويسد که(… من او را تحسين می‌کنم…). (نامه‌ها ج. دو. ص 234). تورگنيف در نخستين نامه خود تولستوی را راضی می‌کند که بازنشسته شود. دراين نامه تورگنيف به تولستوی می‌نويسد که «هدف شما نويسنده بودن، هنرمند انديشه‌ها و واژگان است». برای تولستوی نيز تورگنيف استاد سرشناس و معتبری بود…

اواسط سالهای دهه 1850، زمان معاشرت بسيار نزديک، جاذبه متقابل و درعين حال آغاز اختلافات اساسی و د‌لسردی است که در واژگان«د‌ره» تولستوی مشاهده می‌شود. تولستوی تورگنيف جوان و نويسنده را به محفل ادبی« مجله عصر» وارد می‌کند و در فضای بحث‌های اد‌بی و حرفه‌ای، تولستوی به شد‌ت مراقب استعداد اوست. تولستوی و تورگنيف اغلب همديگر را در روسيه(در ياسنی پوليان و در اسپاکی، در نولسکاخ نزد فِت در مسکو در پتربورگ) و درخارج ملاقات می‌کردند. مکاتبه اين سالها ماجرای درونی و خصوصی دشوار و متضاد ادبی که بين آنها بوده، را نشان می‌دهد. بحرانی‌ترين روابط بين آنها درسال 1861 است. زمانی که تضاد داخلی و اختلاف دارای ريشه های اتيک وفلسفی پيدا می کند و به نزاع کشيده می‌شود. مثلا د‌ر27 ماه مه سال 1861 در مهمانی فِت در نووسکاخ که مشاجره آنها نزد‌يک بود که به دوئل کشیده شود.علت آن بحث درباره تربيت دختران تورگنيف و کارهای خيرخواهانه ی او بود. رابطه آنها پس از ساليان دراز تنها درسال 1878 به ابتکار تولستوی درنامه‌ای به تورگنيف که درآن تولستوی تورگنيف را به برقراری دوستی مجدد دعوت می‌کند، ازسرگرفته می‌شود. تورگنيف با خوشحالی اين دعوت را اجابت می‌کند. تولستوی بعدا درهمان سال 1878 به ديدن تورگنيف که به روسيه آمده بود می‌رود. درکنار همه نوسانات و ترديدها در مناسبات شخصی حتی در دوران گسست روابط بين آنها، آنها باز از يکديگر دست نکشيدند و حتی درجريان کارهای «جنگ وصلح» نظر تورگنيف برای تولستوی مهم بود. به نوبه خود تورگنيف بدون مشارکت درجستجوهای اخلاقی تولستوی که در آثار او بازتاب يافته، و بدون پذيرش فلسفه تاريخ او در «جنگ وصلح» و برخی اصول روانکاوی او، هرگز در نيروی هنر تولستوی ترديد نداشت و او را «يگانه اميد ادبيات يتيم شده ما» خواند(نامه به فِت ژوئن 1871). تورگنيف به مترجمان زبان‌های فرانسوی وانگليسی برای ترجمه «قزاق ها» و«جنگ وصلح» و ديگر آثار تولستوی کمک و ياری می‌کند. تورگنيف«جنگ وصلح» را يکی از عالی‌ترين کتاب دوران خود و تولستوی را مشهورترين نويسنده معاصر روس می‌دانست. از مکاتبات بين آنها 42 نامه تورگنيف به تولستوی( 1855-1883) و7 نامه تولستوی به تورگنيف ( 1857 – 1882) حفظ شده است.