خواب ظلمانی
خفتگا ن رویا ی یک آرا مش ا ند
همچوکشتی بسته درساحل خوش اند
لیک ، کشتی هست از بهری سفر
ورنه بهری چیست ایجا دش به بر
غا فل از اهدا ف راه و منزل اند
چشم دل را با تو هم بسته اند
ساکت و توفان هراسی نا بجا ست
بحر بی امواج و بی توفان کجا ست
زنده گی ا نگیزه ی جنبید ن است
موج را آ سوده گی ها رفتن است
زنده گا نی ملهم از امید ها ست
خواب ظلما نی رفتن در بلا ست
عبدالوکیل کوچی













