حلول نوروز درکالبد طبیعت
جمیل شیرزاد
نماد خردورزی، شاد خواری و دادگری پیشینیان بشر در بزرگداشت از نوروز متجلی شده و این میراث ارجمند از نسل های دور به امروزیان رسیده است. این سنت ارجمند یادگار زمانه یی است که در آن نطفه ی زیست همگانی میان انسانها ریخته شد و رابطه میان انسان و طبعیت در بهترین صورت آن محقق بوده است.
این رمز هستی و پویندگی در دل زمانه ها جاری بوده و تمایل درونی انسان به نو شدن، زمینه را برای حفظ نوروز در دل فرهنگ های متفاوت مساعد ساخته است. تجلیل از نوروز نشانگر پیروزی گرمای روح نواز بر سردی و کرختی های فصل سرما بوده و این مفهوم می تواند به سایر تقابل های این چنینی در زندگانی انسان، تسری یابد. شاید به دلیل خود بزرگ بینیی نهفته در نهاد انسان، انسانِ امروز خودش را نسبت به پیشینیان خود برتر می داند و در آن تردیدی راه نمی دهد غافل از اینکه بنای این مسیر کمال را انسان همان روزگار گذاشته بود و بشر امروز را گزیری از رسیدن به این جایگاه نبود و دیگر اینکه از نشانۀ عقل داشتن این نیست که آدمی محل زیست خودش را تخریب کند، امری که امروزه در دستور کار جهان قرار دارد.
در فرصت پیش آمده بیشتر متمرکز به همین دو نکتۀ قابل تأمل در خصوص نوروز خواهم پرداخت: چرا نوروز در فرهنگ ما منسوب به شاهان نخستین شده است و اینکه بار مذهبی نوروز نشانگر چه مفهومی می باشد؟
انسان روزگاران نخست وقتیکه کار بزرگی انجام می داد و متوجه عظمت کار خودش می شد آنرا به معبودش نسبت می داد. در مقدمۀ طلا در مس آمده است. زبان را آدمی وضع کرده بود و چون متوجه شگفتی موجود در بدنۀ زبان گردید آنرا به خداوند نسبت داد؛ و در این زمینه به انجیل متا، تورات و فرقان اشاره شده است. همچنان وقتی نیاکان ما دریافتند که نوروز را شکوه، عظمت و رازناکی وصف ناپذیری است آنرا در جوامع طبقاتی آنزمان به بالا ترین انسان روزگارش که به لحاظ مرتبت و جایگاه بین او و معبودش قرارد نسبت داد که در فرهنگ اسلامی ما نیز از شاه عادل به سایۀ خدا در روی زمین تعبیر شده است، به نمونه های زیر توجه نمایید:
محمد بن جریر طبری نوروز را سر آغاز دادگری جمشید دانسته است: « جمشید علما را فرمود که آن روز که من بنشستم به مظالم، شما نزد من باشید تا هر چه در او داد و عدل باشد بنمایید ، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم [مجلسی که به شکایت مردم در باب ظلمهایی که بدانان شده، رسیدگی می شده]نشست ، روز هرمز بود از ماه فروردین ؛ پس آن روز رسم کردند».
ابوریحان بیرونی، پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز می داند: «چون جمشید برای خود گردونه بساخت ؛ در این روز بر آن سوار شد، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر به شگفت». شدند پس این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب می نشینند و تاب می خورند».
به نوشته گردیزی در زین الاخبار: « جمشید جشن نوروز را به شکرانه این که خداوند گرما و سرما و بیماری و مرگ را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود ، برگزار کرد » و هم در این روز بود که جمشید بر گوساله ای نشست و به سوی جنوب رفت ، به حرب دیوان و سیاهان ، و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور ساخت.
به نقل از نوروز نامۀ منسوب به خیام در صفحه 7 چون كيومرث اول ملوك عجم به پادشاهي بنشست خواست كه ايام سال و ماه را نام نهد و تاريخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگريست كه آن روز بامداد آفتاب به اول دقيقه حمل آمد . موبدان عجم را گرد كرد و بفرمود كه تاريخ از اينجا آغاز كنند .
همچنان در صفحه 81 همان اثر آمده است: آئین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد که آخر ملوک عجم بود چنان بوده است که در روز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پُرمی، و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیری و تیر و کمان و دوات و قلم و اسبی و غلامی خوبروی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان. چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمت ها پیش آوردندی. آفرین موبد موبدان به عبارت ایشان: «شها، به جشن فروردین، به ماه فروردین، آزادی گزین، به روان و دین کیان، سروش آورد تو را دانائی و بینائی به کاردانی، و دیر زی و با خوی هژیر، و شاد باش بر تخت زرین، و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاکان در همت بلند و نیکوکاری و ورزش و داد و راستی نگاه دار، سرت سبز باد و جوانی چو خوید، اسبت کامکار و پیروز، و تیغت روشن و کاری به دشمن، و بازت گیرا و خجسته به شکار، و کارت راست چون تیر، و هم کشوری بگیر نو، بر تخت با درم و دینار، به پیشت هنری و دانا گرامی و درم خوار، و سرایت آباد و زندگانی بسیار». چون این بگفتی چاشنی کردی و جام به ملک دادی، و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی، و بدین آن خواستی که روز نو و سال نوهرچه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنند تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بر ایشان مبارک گردد، که خرمی و آبادانی جهان در این چیزهاست که پیش ملک آوردندی.
در این چند نمونه که گذشت به نیکی می توان دید که نوروز در بیشتر متون کهن، جشنی است منبعث از دربار شاهان و یا شاهان در آن دستی و دخلی دارند. با پندار نورز به عنوان جنبش نو دمیده در طبیعیت، بایست تلقی کالای انحصاری بودن نوروز را به دربار منتفی دانست و باز تکرار کرد نوروز نشاطی بود/است که در وجود همه آدمی پس از دیدن سبزه و طراوت طبعیت بر پا می گردد و این امر برای درباری و غیر درباری علی السویه است و اما نام بردن از شاهان در این زمینه بیشتر برای متبرک ساختن و شکوهمند جلوه دادن این کهن آیین بوده است.
نکتۀ دوم، اینکه نو شدن به عنوان یک آرزوی کلی برای انسان آن روزگار بوده است که بخش از آن به نو شدن آیینی بر می گردد؛ در آیین زرتشت در پایان هر هزاره سوشیانت ها به پا می خواستند و این آیین را نو می کردند. اشتیاق به این منجی ها چندان نیرومند بوده که در بیشتر منابع زرتشتی و پهلوی به هویت فردی، مادر، زاد گاه و نشانه های ظهور آنها اشاره شده است به نقل از کتاب دین بهی، فلسفه دین زرتشت از مهرداد مهرین صفحۀ 78 در جاماسبنامه در این مورد آمده که: آنگاه که زمان هشیدر فرارسد علاماتی پدید آید: شبها روشنتر از همیشه باشد، مردمان به همدیگر نیکاندیش نباشند و درآمد آنان یکی از دیگری بیشتر باشد، مردمان پیمانشکن باشند و عهد را نپایند، فرومایگان زبردست گردند و نیکان و پرهیزگاران زیردست، نابکاران سرکار آیند و اهل دانش و خرد خانهنشین شوند و دیگر دیو آز ستمکارتر باشد…
چون عمر آدمی یاری نمی کرد که هزار سال زنده بماند و تحقق این آرزو را شاهد باشد پس چارۀ اندیشید تا این نوشدن را دست یافتنیتر کند، و از آنجای که نوروز پیش از آن در میان مردمان این سرزمین ها شناخته شده بود، پرداختن به نوروز، آرمان نوسازی را در هر سال تکرار نمود و از نگاه اجمالی به آیین های نوروزی در پاره های استشهادی بالا و دیگر مراسم متداول در میان مردم از جمله نو کردن ابزار های زندگی و خانه ها به استقبال نوروز، سرود خوانی به هنگام پختن سمنک، هفت میوه و دیگران دریافته می شود که مفهوم “نو شدن” چه در ناوا سرِدای باستان یعنی سال نو، و چه در میان مردمان آسیای میانه، سغدیان و خوارزمشاهیان که نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو مینامیدند، باز نموده شده است. و حتا بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا، دکتر احسان یارشاطر نگارش این واژه را در الفبای انگلیسی با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه نموده است. این شکل از املای واژه نوروز، هماکنون در نوشتههای یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار میرود، پر واضح است که درهمۀ این تلقی ها مفهوم “نوشدن” صراحت دارد و بر آنها تاکید شده است.
شایان یاد کرد است که ایرانیان باستان جشنی داشته اند به نام فروردگان [فروردیان] و آن ده روز طول می کشیده ، فروردگان که در پایان سال گرفته می شد ظاهراً در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن و شادی ، چنانکه بیرونی در صفحه 532 آثارالباقیه راجع به همین روزهای آخر سال نزد سغدیان گوید: در آخر ماه دوازدهم «خشوم» اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرائی کنند و چهره های خود را بخراشند و برای مردگان خوردنیها و آشامیدنیها گذارند. و ظاهراً به همین سبب جشن نوروز که پس از آن می آمد علاوه بر آنکه روز اول سال محسوب می شده روز شادی بزرگان بوده است.
این سخن بیرونی می رساند که جشن نوروز که از قدیم با دادخواهی، شکرپراکندن، نور، شادی، خرمی و نشاط همراه بوده است در میان اهل سغد نیز بهانه یی دیگری برای پایان دادن به ناشادی شمرده می شده است.
به هر روی این معجزۀ شگفتی انگیز طبعیت را با امید بهبود یافتن رابطۀ ما با طبعیت و محیط زیست در کشور خود به پایان می برم و به مخاطبان این مقال می گویم نو شدن و تلاشِ “شدن” را در بستر زندگی خویش پرورش دهند و همپای این انقلاب بزرگِ طبعیت، جهان بینی و جهان خود را نو کنند.
پدیدۀ شگفتی آور طبیعت که باید در هر زمانی متناسب به معرفت و هستی شناختی زمان خودش به سراغ فهم و تفسیر آن رفت نوروز است که از دیر باز شاید از سپیده دمان زندگانی بشر به اینسو مورد توجه مردمان نیم کره شمالی زمین بوده و در فرهنگ پارسی زبانان بیشتر با شعر، شادی، سبزه و خرمی گره خورده است.