زبان آریایی یا آریویی چی شد؟

نوشته: دکتر حمیدالله مفید ——————————— زبان بازتاب خرد آدمی است و انسان…

تعامل 

نور محمد غفوری از چندی به اینطرف در مکالمات و نوشتار…

جمال غمبار

آقای "جمال غمبار"، (به کُردی: جەمال غەمبار) شاعر و نویسنده‌ی…

چین کاوشگری به نیمه تاریک ماه فرستاد

منبع تصویر، GETTY IMAGES ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۳ مه ۲۰۲۴ آژانس فضایی…

        تقدیم به ستره محکمه امارت اسلامی افغانستان

معروضه محمد عالم افتخار ولد محمد قاسم دارنده تذکره تابعیت 1401100148058   حضور…

حاکمیت طالبان؛ افزایش بحران و تکانه های بی ثباتی ملی…

نویسنده: مهرالدین مشید استبداد و تبعیض طالبان و به صدا درآمدن…

چند شعر از حمید تیموری‌فرد

بزم کبوتران   در تالار توت و ارغوان  سایه‌ی گل درشت انجیر  تارمی خلوت…

ساز آفرینش

رسول پویان رحیم و رحـمان را تابکی قـهار می گویند برای بـندگان…

چرا ادبیات دوران کهن و میانه کم‌تر حزین بود؟

در پرداخت‌های ساختاری ادبیات جهان از شعر و غزل و…

انسان گرایی پاسخی ناتمام در برابر ناپاسخگویی اندیشه های فلسفی…

نویسنده: مهرالدین مشید  انسان گرایی به مثابه ی داعیه ی برگشت…

گنجینۀ الهام

رسول پویان 2/5/2023 روزباخورشیدوشب سیل شباهنگم خوش است زیــر نـور خلـوت مهـتـاب آهنگـم…

در ارتباط به جفنگ گویی ها ی " نیاز نیاز"

حبیب میهنیار دوستان گرامی شما بهتر میدانید که یکی از ویژه…

ادبیات مبتذل،- سرگرم کننده و کم ارزش؟

Trivialliteratur:   آرام بختیاری نیاز انسان از خود بیگانه به ادبیات سرگرم کننده.  ادبیات…

پیام شادباش به مناسبت روز جهانی کارگر

ا. م. شیری روز اتحاد و همبستگی انترناسیونالیستی کارگران و زحمکشان…

دستار پوشان اسلام ستیز و پاچه بلند های حرمت شکن

نویسنده: مهرالدین مشید گروه ی طالبان از نظر حسن عباس نویسنده…

برگردان شعرهایی از سبزه برزنجی

خانم "سبزه برزنجی" (به کُردی: سۆزە بەرزنجی) شاعر کُرد زبان،…

به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

«
»

تصویر اینسا اَرمان

بخش دوم از کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand»

نویسنده:
ژان فره‌ویل ـ‌ Jean Fréville
مترجم:
محمد زاهدی

هنگامیکه پیروزی اکتبر صحت پیشبینیهای او را تأیید کرد، اینسا فکر نکرد که وظیفهاش به پایانرسیده است؛ به خودش وقت استراحت نداد. قابلیتهای رهبری و سازماندهیاش، او را لایق بالاترینمقامها مینمود. او از درخواست این مقامها خودداری کرد، ولی از پذیرفتن آنها سر باز نزداینساآرمان، که زندگیش نمونهوار بود، هیچگاه خود را بهعنوان نمونه عرضه نکرد. او ناخواسته و بهگونهایطبیعی وارد افسانه کمونیسم شد، افسانهای که با تاریخ ادغام شد

پیش از این که مارکسیسم انرژیهای انقلابی را متمرکز نماید، انگیزه آزادیهای دموکراتیک و رهایی کارگران، چهرههای تحسین برانگیزی را از زنانپدیدار ساخته بودفلورا تریستان (۷ ـ م) «طرد شده»، که اتحاد جهانشمول مردان و زنان را توصیه میکرد؛ لوئیز میشل (۸ ـ م) «باکره سرخ» درکمون، تبعید شده به کالدونی جدید، مبلغ نیکی کردن بدون حدومرز، گواه اینگونه افراد در فرانسه هستند.  

در امپراتوری تزارها، در هر یک از مراحل جنبش انقلابی، زنان خود را فدا کردند و از جان خود گذشتند.  

هنگامیکه پس از مرگ الکساندر اول، شورش مشتی از نجبا که به اندیشههای آزادیخواهانه غرب گرویده بودند، آغاز شد، نیکلای اول بیرحمانه آنرا در خون خفه کرد و رهبران اصلی دکابریستها (۹ ـ م) به دار آویخته و باقی به تبعید فرستاده شدند. همسران محکومشدگان (پرنسسها وکنتسها) قصرها و زر و زیورهای خود را در محل رها مینمایند تا بههمراه همسرهای خود، رنج و درد آنها را در معادن و زندانهای محکومین بهاعمال شاقه تقسیم کنند…. 

«ای اپونینهای (۱۰ ـ م) شمال، شما در گورهای خود به خواب رفتهاید 

شما از بردگان در گورهای دخمهای پشتیبانی میکنید 

فقط در روز رستاخیز است که از گورهای خود بیرون خواهید آمد.» 

اما منافع نجبا ایجاب میکند که تزاریسم حفظ شود. تلاش شورشیان در سال ۱۸۲۵ فقط یک آتش زودگذر بود. روشنفکران، کسانی که از طبقهشانتنزل پیدا کرده بودند، افراد عادی، بهزودی رهبری جنبش اعتراضی و شورش را در دست میگیرند. اوائل سده بیستم، پرولتاریا بهنوبه خود گام بهمیدان میگذارد در حالی که دهاقین به جنبش درمیآیند که در آنها خمیرمایه جنبش استنکا رازین (۱۱ ـ م) و پوگاچف (۱۲ ـ م) به خروش درآمدهبود.  

محیط اجتماعی که تغییر یافت، خصلت دلاوری زنان نیز تغییر شکل داد: از غیرفعال بودن بهعنوان همسرهای دکابریستها، به دلاورهای فعال تبدیلشدند.  

در اوج پوپولیسم (۱۸۸۵۔ ۱۸۷۰) (۱۳ ـ م) زنان از خانوادهشان، از اطرافیانشان، از طبقهشان جدا میشوند و دیوانهوار خود را در مبارزه میاندازند،در سوءقصدهای سیاسی شرکت میکنند، نمایندگان رژیم را ترور مینمایند و صدها نفر از آنان رنج زندان و شکنجه را بهخود میخرند و بیباک ازپلههای چوبه دار بال امیروند. «سوفی پتروفسکایا» و «گسیا هلفمن» نامهای خود را در شهیدنامه انقلابیون روسیه نوشتهاند.  

با مارکسیسم، نوع نوینی از مبارزان پدیدار میشوند. دیگر از آن گروه قشری و متعصبی که بهسوی آن لحظه عالی رودررویی با دژخیم خلق کشیدهمیشوند و به دادگستر تبدیل میگردند، خبری نیست. آنان افتخارات برگزیدگان، افسون توطئه، سازمانهای مخفی، انتقام، تروریسمرا تحقیرمیکنند. در حالی که در خیل مبارزان ناشناس بینام و نشان باقی میمانند، خود را وقف یک کار ناخوشایند، مداوم و مبهم میکنند. بههمان اندازهمصمم و شجاع هستند که نیهیلستهای سابق؛ آنان دیگر تک تیرانداز نیستند، دیگر بمب زیر کالسکهها نمیاندازند بلکه تمام جامعه را میفرسایند.آنان در کارخانجات رسوخ میکنند، کارگران را آموزش میدهند، آنها را سازمان میدهند و برای انقلاب آماده مینمایند. آنان درک کردند که کشتنچند مقام بلندپایه تزار یا حتی شخص تزار کار بی ثمریست. چه، آنها بلافاصله توسط کسان دیگری جایگزین میشوند. باید بنیاد ساختمانسیاسی،اقتصادی و اجتماعی را تخریب کرد.  

شهامت و روح انقلابی زنان روس حتی در شورشهای آنان در خارج از کشور آشکار میشد. دو نفر از آنان کمک پُرشور و شعف خود را به کارگرانپاریسی تقدیم کردند: الیزابت دمیتریوا (۱۴ ـ م) و آننا کوروین ـ کروتفسکایا (۱۴ ـ م). نخستین، عضو انترناسیونال در ماه مارس سال ۱۸۷۰بامارکس در لندن ملاقات میکند، به ژنو بازمیگردد تا عقاید باکونین را رد کند و در مارس ۱۸۷۱ به پاریس میرود. دومی، دختر یک ژنرال روس، درسال ۱۸۶۹ با ویکتور ژاکلار، دانشجوی پزشکی و از هواداران بلانکی، ازدواج میکند. طی کمون پاریس آنان از کسانی بودند که با ازخودگذشتگیزخمیان را مراقبت میکردند، برایشان خوراک میآوردند، سنگر میساختند، در گروههای ویژه ارتش نامنویسی میکردند، «قهرمانانه، نجیب و فداکارهمانند زنان عهد عتیق» (۳). دو کمونارد: الیزابت فقط بیست سال داشت و آننا بیست و هشت سال، گام به گام از پاریس شورشی دفاع کردند.الیزابت که لیساگاره (۱۵ ـ م) او را «ترواین این انقلاب مینامد» (۱۶ ـ م) با لوئیز میشل، و گروهان بیست و پنج نفره متشکل از زنان، در حالعقبنشینی رزم خود را ادامه دادند. این دو زن روس موفق شدند از دست قاتلین «تی یر» فرار کنند. آننا به فرار کردن همسرش، که طی کمون،بازرس کل دژها و استحکامات بود و طرفداران شاه، خشونتهای هولناکی را به او وارد کرده بودند، کمک کرد

پوپولیسم در روسیه از سوبژکتیویسم رمانتیک الهام گرفت که در نبود پرولتاریای سازمانیافته، فقط روی کنش مستقیم و فداکاری شمار کوچکی ازافراد حساب میکرد. بهمحض آن که پرولتاریا رشد میکند و برای مبارزه بیدار میشود، هواداران عقبافتاده دکترین و شیوههای پوپولیستی(سوسیالیستهای انقلابی) فقط ایدئولگهای خردهبورژوایی هستند که شیفته تکان دادن سرودست خود میشوند و جملاتی را که جایگزین عناصرواقعی تغییرات است بیان مینمایند، و قادر نیستند همزمان با تاریخ گام بردارند و تودهها را که بهعنوان کمتر از هیچ میشمارند، تحقیر میکنند،از شعلههای «نارودنیا ولیا» (۴) خاکستری بیش نمانده که نمادی از مفاهیم کهنه است

باوجود این، روح کهنه فداکاری کانونهای جدیدی را شعلهور میسازد. زنان بلشویک همانند وارثان مبارزان سده نوزدهم مورد شکنجه استبداد قرارگرفتند.  

این روحهای سرکش بودند که در وجود اینسا اَرمان دوباره زنده شدند. او واپسین نماینده نسلی است که با انقلاب پرولتاریا پیروز و با آن خاموشمیشود. همانند پیشکسوتانش، او را میتوان با بیباکی، جرأت، ارادهای انعطافناپذیر و یک ازخودگذشتگی کامل به پویه برگزیده شده، مشخصنمود. ولی این بلشویک به سطح سیاسی عالی  میرسد. او ادعای فرمان دادن به تاریخ را ندارد و فقط آرزو دارد به جریان آن شتاب بخشد. اوفرهیختگان روشنبین را رودررو با تودههای کور نمیگذارد، فرد فکور و کنشگرا را رودررو با توده منفعل، او بیشکیبایی یا هوس خود را به اصلعمل تبدیل نمیکند. برای تغییر بنیادهای جامعه، او به طبقه کارگر ایمان دارد

پوپولیستها «به سوی مردم میروند» در حالی که مارکسیستها در پرولتاریا ادغام میشوند تا مبارزهشان را رهبری کنند. آنها میدانند که بدونتئوری انقلابی، جنبش انقلابی وجود نخواهد داشت و این که فقط حزبی که توسط یک تئوری پیشرو هدایت شود خواهد توانست نقش مبارز پیشرورا ایفاء کند. بنابراین، اینسا اَرمان بهسوی یک سوسیالیسم تخیلی که با اشکال و شیوههای تولید کوچک پیوند خورده است، نمیرود بلکه بهسویمبارزه طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا، رشد سترگ نیروهای تولیدی خواهد رفت که ساختمان سوسیالیسم را همراهی خواهند کرد

مارکس نشان داد که توسعه صنعت بزرگ شرایط بهوجود آمدن سوسیالیسم را ایجاد میکند. پرولتاریا، قربانی نظام تولیدی و انحصاری کردنسرمایهداری، یک نظام سیاسی ـ اجتماعی نوینی را طلب میکند. برای زحمتکشان، مبارزه طبقاتی یک واکنش طبیعی علیه خفت و خواری و بدبختیآنان، یک واقعیت روزانه، یک الزام حیاتی است

ولی وجدان سوسیالیستی خودبهخودی از یک حالت موجود پدیدار نمیشود. ایدئولوژی سوسیالیستی در پرتو شناخت علمی، بررسی و فراگیریاقتصاد و تاریخ که زحمتکشان بهگونهای روشمند به آنها راهی ندارند، تدارک دیده میشود. بنابراین، اندیشمندان، که با کارخانه بیگانه هستند درمبارزه طبقاتی مفاهیم وجدان سوسیالیستی را وارد میکنند

اینسا اَرمان به این قشر اندیشمندان تعلق دارد. در حالی که هیچ چیزی او را به این کار مجبور نمیکرد و گرچه بههیچ صورتی او را برای این آزمونآماده نکرده بودند، او راه سخت انقلابیون را برگزید. و به گزینشش، یک جهت قطعی و مطلق داد

چون هیچ جنبه انسانی برایش بیگانه نبود، او بهسمت پُر جمعیتترین طبقه و محرومترین آنها چرخید. او نه تنها ایدهآل مبارزان پرولتاریا را قالب تنخود کرد بلکه از روزی که با آنها یکی شد، مانند آنان زیست و خطرات و رنجهای آنان را تقسیم کرد. ولی از آنجایی که از میان غم و اندوه و فراز ونشیب روزانه، حساسیت هنرمند بودن خود را حفظ میکرد، شایستگی او بیشتر میشود: پلشتی، درماندگی، محرومیتها نه تنها بدن او را مجروحمیکرد بلکه روح حساس او را نیز به درد میآورد. او با آنها بدون سستی روبهرو شد زیرا آینده دیگران در معرض خطر بود. او با سیاهچالها، تبعید،جداییهای دردآور، یک زندگی طاقتفرسا، تبآلود، متشنج تا آخرین حد، بدون تفریح و استراحت، آشنا شد. حتی پس از اکتبر ۱۹۱۷ نگرانیهایچندگانه و یک پایان مصیبتبار…. 

عضو شدن در حزب بلشویک و فعالیت کردن بهعنوان مبارز، نه تنها شخصیت اینسا را کوچکتر و بههم فشردهتر نکرد بلکه به ابعاد مبارزه طبقاتی،آن را گستردهتر نمود. با آمیخته شدن با پرولتاریا او آبدیده شد و در تماس با آن غنیتر گشت. اینسا مصاحبت با زحمتکشان را دوست میدارد و باوردارد که از آنان بیشتر یاد میگیرد تا به آنها یاد دهد؛ از آنها بسیار بیشتر از آنچه بتواند برایشان بههمراه بیاورد، دریافت خواهد نمود. کارگران مسکوو سنت پترزبورگ به دور این پیامبر امید و آرزو حلقه میزنند، او که آنها را به این خوبی درک میکند و زبانشان را حرف میزند. هرگز تصورنکردند که او از جایی دیگر، از دوردستها، میآید. همچنین او نیز با وجود مسئولیتهایی که در نهادهای رهبری بر عهده گرفته بود، هرگز از تودههاجدا نشد

اینسا از همان روزی که با لنین آشنا میشود، نبوغ انقلاب را در او تشخیص میدهد. بههمان اندازه که پیوندهای مبارزه مشترکشان تقویت میشود،اینسا برای اندیشمندی که به او افتخار دوستیاش را داده است، وابستگی بیشتری حس میکند که در آن قدردانی با تحسین و ستایش آمیخته میشود.اما او خودانگیختگی و رُک بودنش را در برابر مردی که شخصیتش میرود تا تمام قرن را تحت تأثیر قرار دهد، حفظ میکند. نه چاپلوسی و نهحیلهگری. نه یک بیمزگی و نه یک تملق. او از آنچه باور دارد دفاع میکند و تنها هنگامیکه متقاعد شد، تسلیم میگردد

و اما درباره لنین، او به اینسا یک ملایمت دایمینشان میدهد: در هیچ موقعیتی در برابر اینسا یک حالت برتر یا رئیس اتخاذ نمیکند. نامههایی کهآنها ردوبدل کردند آزادی ذهن، صداقت، آسودگی برتر را نشان میدهد. آن دو هیچ نکتهای را از یکدیگر کتمان نمینمایند چون به حد کمال واقفندکه حقیقت سلاح انقلابیون است. هنگامیکه اینسا اشتباه میکند، لنین اشتباهش را با کمیشیطنت که از آن عاطفه عظیمش نسبت به او میتراود،به او گوشزد میکند یا دوستانه و در حال خنده و با ملایمت او را سرزنش مینماید، بهگونهای که بهنظر میرسد دستش را گرفته و میخواهد برایعبور از یک گذرگاه خطرناک، یاریاش دهد. اما از هر یک از موفقیتهای او، از دادن توصیهها و تشویقهای بیدریغش و از این که شاگردی ماننداو را پرورانده، که به او اعتماد به نفس فزاینده دمیده، احساس غرور دارد

آنچه در لحظه نخست نزد اینسا جلب توجه مینماید، شور انقلابی او و میل تماس و وحدتش با تودهها و درک عمیق او از مارکسیسم است. اوانرژی فرد مبارز را با لطافت اخلاق، قاطعیت ایدئولوژیکی را با خوشبرخوردی میآمیزدبا رفقای حزبیاش خود را شاد، خندان و حاضر به خدمتنشان میدهد، خود را با هر شرایطی وفق میدهد، همه تلاش خود را بهکار میبرد تا زندگی هر یک را زیباتر کند. در نبرد، خود را متمرکز میکند،خود را روی خودش جمع مینماید، سازشناپذیر و سرسخت: احساس صلاح و مصلحت پرولتاری، وفاداری به حزب، نیروهای او را ده برابرمیکند، تواناییهای مغزی او را برمیانگیزد و به او استدلال و پاسخهای دندانشکن القاء مینماید

اینسا در درجه نخست یک زن حزبی است. او روح و بدنش به حزب تعلق دارد و بلافاصله موضعگیریهای حزب را از آن خود میکند. بدون این کهبرای اظهارنظر یا اقدام کردن نیاز به دریافت رهنمود داشته باشد. خیلی زود، در مبارزه تجربه و پختگی سیاسی لازم را بهدست میآورد که او را از هرنوع جزماندیشی یا رفتار تنگنظرانه برکنار مینماید. شور و شعف او نه در طول سالها و نه در آزمونها کم میشود. او بسان یک بلوک، یکپارچهبود. و تا واپسین لحظات زندگیاش، گداخته باقی ماند

در تصویری که همرزمانش از او کشیدند، همواره همان جمله بازمیگردد: «تصویر او هرگز از خاطره کسانی که او را شناختند زدوده نمیشود.» (۵)در واقع او دارای کمیابترین فضیلتهای اخلاقی و قلبی بود، شخصیتش دارای چنان نیرویی بود که کمتر کسی مشابه آنرا داشت و ارادهای کهکاملاً بهسوی مبارزهاش چرخیده بود، دارای استعداد جذب و متقاعد کردن دیگران بود

اینسا عمداً خود را در سایه نگه میداشت. او دارای فروتنی، سادگی و خویشتنداری طبیعی بود. بههیچوجه به فکر خود نبوددر پی امتیازهایشخصی یا تقدیس ستارهها نبود. اینسا در مبارزه، در خدمت ایدهآلش، شکوفا میشد. او در جستوجوی پاداش دیگری نبود. پیشگام کمونیسم، برایرسیدن به کار و آماده کردن زمینه، تلاش میکرد و میخواست همواره با وجدان انقلابیاش در آرامش باشد. بهنظر او، باقی مسائل غروری است کهاز چیزهای اندک فراهم میشود، باد و دود است…. 

نوع مبارز روشنفکری که توسط اینسا تجسم میشود، به یک درجه کمال مطلوب میرسد که بهگونه تحسین برانگیزی نخستین مرحله بلشویسم رانشان میدهد. شرایط تاریخی ویژه، دشواری مبارزه انقلابی، زندگی مخفیانه زندانی شدن و تبعید لازم بود تا به او این خلوص و این شکوه را عطاءکند

هنگامیکه پیروزی اکتبر صحت پیشبینیهای او را تأیید کرد، اینسا فکر نکرد که وظیفهاش به پایان رسیده است؛ به خودش وقت استراحت نداد.قابلیتهای رهبری و سازماندهیاش، او را لایق بالاترین مقامها مینمود. او از درخواست این مقامها خودداری کرد، ولی از پذیرفتن آنها سر بازنزد. مقامهایی که او بر عهده گرفت، امتیازهای دیگری به جز افزایش مسئولیت و کار برای او به ارمغان نیاوردند. همانند گذشته، در شرایطی که ازسابق باز هم حادتر شده بود، او تا سرحد تحلیل رفتن تمام نیرویش، در حالی که از حداقلهای لازم برای دادن آن به رفقایش چشمپوشی میکرد،زنان کارگر و دهقان را فرامیخواند تا جامعهای برادرانه برپا سازند، جامعهای که در آن سهم روزانه خود را بدهد و چنین برآورد میکرد که تا هنگامیکه همه چیز را ندهد به اندازه کافی نداده است…. 

او که عمیقاً واقعیتگرا بود، میدانست که آثار رژیم سابق مدتهای مدیدی در میان آفرینش دنیای نوین باقی خواهد ماند. اینسا تا هنگامیکه زندهبود فقط خانههای قدیمیچوبی را در مسکو، کلبههای مخروبه موژیکها، بدبختی، بیماریهای واگیردار و قحطی را شناخت. با وجود ابهامات،ناپایداریها و خطرات، در برابر چشمانش تصویر شهری عظیم میدرخشید با آرشیتکتوری نیرومند که دانشگاهها و آزمایشگاهها در آن مسلط هستند،با همهمههای کارخانهها، با بولوارهای عریض، با پارکهای سر سبز که در آن بشریتی بهبود یافته، فرمانروای سرنوشت خود، شکوفا میشود…. 

اینسا آرمان، که زندگیش نمونهوار بود، هیچگاه خود را بهعنوان نمونه عرضه نکرد. او ناخواسته و بهگونهای طبیعی وارد افسانه کمونیسم شد،افسانهای که با تاریخ ادغام شد. سرفراز در حاشیه زمانهای آینده، بهنظر میآید به آنها میگوید

«هنگامیکه تمام نابرابریها از بین رفتند، استثمار و سرکوب از پیش رفتن بازایستاد، جنگ شکست خورد، زنان آزاد شدند، روح سلطهجویی وسلطهپذیری ناپدید شد، شما در خوشبختی تمام شادیهای جدید غوطه خواهید خورد، شما از کشفیات جدید علوم و شکوه ایجاد شده توسط نبوغبشر لذت خواهید برد…. اما تا آن زمان خواهران و برادران، با شهامت به پیش روید، مبارزه کنید بسان آنانی که، پیش از روز، برای روشن کردنراهتان، از جای خود برخاستند

زیرنویسهای نویسنده 

۳ـ کارل مارکس: «جنگهای داخلی در فرانسه»، ص ۵۲، نشر سوسیال 

۴ـ «اراده خلق» سازمانی بود که در سال ۱۸۷۹پس از انشعاب از سازمان «زمین و آزادی» که تا آن لحظه نماد ایدئولوژی پوپولیستی بود، بهوجودآمد. «اراده خلق» به ترور متوسل میشد، در حالی که «زمین و آزادی» تبلیغات در میان تودهها را پیش گرفته بود

۵ـ آلین: لنین در پاریس، ص ۱۰۱. ۱۹۲۹. همچنین گواهان زیادی در «به یاد اینسا اَرمان» دیده شود

توضیحات مترجم 

۷ـ Flora Tristan، نویسنده و مبارز سوسیالیست فرانسوی که در اوایل سده نوزدهم (۱۸۰۳) به دنیا آمد و در سن ۴۱ سالگی درگذشت

۸ـ Louise Michel، آموزگار و مبارز آنارشیست (بلانکیست)، در سال ۱۸۳۰ به دنیا آمد در سال ۱۹۰۵ درگذشت. او از چهرههای برجسته کمونپاریس بود

(۹) شورشی که در ۲۶ دسامبر ۱۸۲۵ برای مجبور کردن نیکولای اول به پذیرش قانون اساسی بهراه افتاد. این شورش بهسختی سرکوب شد و سرانعمده آن همگی به دار آویخته شدند. آنان شورش خود را در ملاءعام آغاز کرده بودند. پنج نفر از آنان اعدام شدند و ۱۲۱ نفر به تبعید فرستاده شدند.زنان و حتی دختران آنان زر و زیورها و امتیازهای نجبا را رها کردند و همراه همسر و پدرانشان به درون معادن و سایر مکانهای تبعیدی رفتند. فقطپس از به تخت نشستن آلکساندر دوم بود که بیست نفر بازمانده بخشوده شدند و توانستند به خانههای خود بازگردند

۱۰ـ یکی از پرسناژهای رمان «بینوایان» اثر ویکتور هوگو که جان خود را برای عشقش ماریوس، در سنگرهای انقلاب ۱۸۳۰ در پاریس فدا کرد. شعراز آلفرد دو وینی

۱۱ـ ۱۶۷۱۔ ۱۶۳۰ یکی از روسای قزاقها که در جنوب روسیه شورشی علیه نجبا و بوروکراسی تزاریستها رهبری کرد

۱۲ـ امیلین پوگاچف در سال ۱۷۴۲ متولد شد ودر سال ۱۷۷۵ پس از سالها رهبری شورشهای دهقانی در مسکو اعدام شد

۱۳ـ پوپولیستها (یا نارودنیکها) به روستاها امیدوار بودند: آنها باور داشتند در پرتو وجود میرها (کمونهای کشاورزی)، روسیه از مرحلهسرمایهداری میگذرد و مستقیماً به سوسیالیسم میرسد

۱۴ـ Elisabeth Dmitrieva &Anna Korvine-Kroutovskïa 

۱۵ـ Lissagaray، تاریخنویس و گرداننده ادبی، روزنامهنویس سوسیالیست (۱۹۰۷ ـ ۱۸۳۸

۱۶ـ Anne Josèphe Théroigne de Méricourt، زن سیاسی لی یژی (بلژیکی) که از شخصیتهای انقلاب فرانسه بود.

برچسب ها ( تگ):
محمد زاهدی