از همین خاک جهان دگری باید ساخت !

با شروع زمزمه های کم شدن موسسات خارجی و خروج…

چرا شطحیات! ترامپ را درک نه‌می‌کنیم؟

اولویت مردم ما اسقاط طالبان است، نه تعامل. ✍️ محمدعثماننجیب در جهان…

پاکستان د افغانستان په خاوره کې د TTP د غړو

د ویشتلو حق نه لري د افغانستان او پاکستان اړیکې له تاریخي…

اپلاتون

د ده اصلي نوم «اریستوکلس» دی، د یونان یو نوموتی…

نقض حاکمیت ملی از سوی طالبان؛ از سلطه ایدئولوژیک تا…

نویسنده: مهرالدین مشید اجندا های قومی و اختلاف برانگیز منافی حاکمیت…

توماس مور؛ را هم اعدام کردند؛ بی وجدانا!

Thomas More ( 1477-1536 ) آرام بختیاری نخستین تئوریسین سوسیالیسم تخیلی در…

پاییز 

باد خزان وزید چمن بی نقاب شد  از برگ زرد صحن…

توافق طالبان و پاکستان

محمد عثمان نجیب پیش‌نوشت: با توجه به اهمیت این یادداشت که چند…

بازی های تروریستی پاکستان و ادامه جنایات آن در افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید جنگ طالبان و پاکستان سناریوی استخباراتی با راستی…

سقراط

نوموړی د لرغوني یونان ستر فیلسوف او عالم او…

   جنگ پاکستان با طالبان

       نوشته ی : اسماعیل فروغی        جنگ کنونی میان گروه طالبان وپاکستان…

 با درد بساز که خون بهای تو منم

شوخی و مزاح جزء جدایی‌ناپذیر از زندگی اجتماعی انسان‌ها هستند…

ترامپ چرابگرام رامی خواهد؟

بخش دوم طوریکه می دانیم در15 آگست سال 2021امریکائی هاظاهراًازروی اجباردربرابرمقاومت…

پاکستان حق نه لري چې د افغانستان په خاوره تعرض…

نور محمد غفوری  د نړيوالو اړيکو او دولتونو ترمنځ د متقابل…

آنانیکه طور مستقیم یا تلویحی در دفاع از پاکستان قرار…

۱-- انهدام حکومت‌ها ؛ -- پیش انداختن شهزاده آمین جان در…

درگیری نظامی میان طالبان-پاکستان

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان جنگ و…

قراردادهای اجتماعی: پیمانی برای زندگی مشترک !

قرارداد اجتماعی یک مفهوم فلسفی است که تلاش می‌کند توضیح…

جنگ پاکستان و طالب، بازی‌ اوپراتیفی است، حتا اگر ارگ…

محمدعثمان نجیب یکی از مزیت‌!؟ های پیدایش و‌ ابداع شبکه‌های بی‌شمار…

بازگشت افغانستان به بازی‌های جدید ژیوپولیتیک و ناکارآمدی طالبان

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان لقمه خونینی؛ بزرگتر از دهن طالبان بازگشت طالبان…

محکومیت گستاخی و تجاوز نظامی پاکستان بر افغانستان

اعلامیه انجمن سراسری حقوقدانان افغانستان انجمن سراسری حقوقدانان افغانستان، بر مبنای…

«
»

ترامپ چرابگرام رامی خواهد؟

بخش دوم

طوریکه می دانیم در15 آگست سال 2021امریکائی هاظاهراًازروی اجباردربرابرمقاومت طالبان ولی در واقع برپایه برنامه ای ازقبل تنظیم شده نیروهای نظامی شان را ازافغانستان بیرون بردند. درآن زمان طی مصاحبه هاودرچندین مقاله نوشتم که امریکائی هاراکسی ازافغانستان بیرون نکرده است زیرادروضع کنونی درشرایطی مانندافغانستان نیروئی وجودندارد که بتوانداین کارراانجام بدهد؛ آن هابا برنامه بادقت تنظیم شده ی استفاده بعدی ازاین نیروهائی که به قدرت رسانیده اند وایجادزمینه های دقیق عملی مادی وروانی به کاربرد آن، افغانستان رابادقت به طالبان واگذارکردند وباخیال راحت رفته اند تادرآینده موعودبرگردند ویاازراه دور ازاین پایگاه ایجادشده، افغانستان رابه مثابه نیروی مطیع نیابتی به تخته خیزتجاوزعلیه آسیای میانه وچین ومقداری هم ایران وپاکستان مبدل سازند. برای پیاده نمودن این برنامه، امریکائی هادرسال2021ارتش متشکل ازسیصدوپنجاه هزارسربازوافسرآموزش دیده درطول بیست سال اشغال افغانستان ومسلح به تجهیزات نظامی به قیمت86 ملیارددلار(به گفته خودامریکائی ها)رادراختیارطالبان قراردادند. راه انداختن یک چنین بازی اوپراتیفی وقبول چنین ریسکی، تنهابه اتکای امکانات فراوانی امکان پذیربود که ازبرکت فروپاشی شوروی وظهورنظم تک قطبی جهانی دراختیارامریکائی هاقرارگرفته بود. این امکانات تاهنوز هم به ته نکشیده ومی توانند درچندین نقطه دنیابه تطبیق برنامه های تخریبی وبراندازانه خودبپردازند؛ چنانچه شاهد برخوردتجاوزی آنان دربرابرونزوئلا، برخوردمزورانه شان دربرابر ایران وشعبده بازی سیاسی آنان دربرابرملت مظلوم فلسطین هستیم. این تعرضات متداوم وبی بندوبارانه هم برای تلافی شکست دراوکرائین وهم برای تضعیف جبهه نیرومند شکل گرفته “شرق” صورت می گیرد. شکست در اوکرائین مسئله ساده ای نیست. این شکست، به اذعان همگانی، می تواند تبعات وتداوم روانی وحیثیتی وعملی فراوانی داشته باشد. اگر این شکست درخودمقطع زمانی ومکانی کنونی خلاصه می شد، به طور یقین امریکا می توانست آن را نادیده گرفته و بی چون وچراهضم وحتی فراموش کند ولی تاثیرات وتبعات این شکست روابط بین المللی درسراسرگیتی و اعتباروحیثیت ومقام بین المللی ومنافع درازمدت اقتصادی امریکا رابه تدریج دچاردگرگونی می سازد، بناً طرف بازنده باچنگ ودندان درپی تلافی و پایان دادن به تاثیرات بعدی این شکست دست به کارمی شود. شاید بتوان گفت که به علت سیال بودن بخشی ازپیمان های بااهمیت بین المللی که دربسی موارد نانوشته وبرپایه تشریک عینی منافع مادی استوارمی باشد، گسست وشکست درحلقه های عمده این پیوندها(دراینجااوکرائین)باعث ایجادبی نظمی وبی اعتمادی شده درمجموع باعث تضعیف زنجیره روابط واعتمادها وپیمان ها می شود. ازاینجاست که ضرورت تلافی این نوع شکست هادراولویت قرارمی گیرند. به طور مشخص دروضع کنونی کشورهای عدیده ای که برای امنیت خود به امریکا پناه برده اندوقتی می بینند که اتکاشان برپایه محکمی ازعقلانیت وتوان وثمردهی عملی مادی استوارنیست و آینده مطمئنی ندارد، به تدریج درجستجوی امکانات دیگری می شوندازاین جااست که امریکا به طور نامحسوس وبه تدریج ضعیف می شودونمی تواندنقش برترخودراایفانماید. شاید، دربرابرچنین احتمالی است که امریکابرای نشان دادن بازوهای خود بانمونه پیت هیگزیت( وزیرجنگ امریکا) نیازدارداین توانائی رادرجاهای دیگری به نمایش بگذارد. ولی این می تواند فقط ظاهرقضیه باشد. زیراشکست امریکا دراین معرکه تنهایک حادثه مجزا از گرایش عمومی تغییراوضاع جهانی وجابجائی روندها وجریانات سیاسی، اجتماعی واقتصادی ودرنتیجه روانی وبالاخره ژئوپولیتیک نیست. دربرابر این تغییرعینی دروضع جهانی با نمایش وتظاهر نمی توان واقعیت هاراتغییرداد. با این همه اما، امریکا اولتر ازهمه برای اطمینان خاطردوستان به نمایش قدرت دراین لحظه متوسل می شود ومتاسفانه کشورهای ضعیفِ غیرمطیع امریکا بناحق هزینه آن رامی پردازند. مثال ونزوئیلا دراین لحظه بسیارگویا است.

دراین راستا، تمام علایم نشان می دهدکه امریکائی هابرای تلافی شکست سنگینی که در اوکرائین متحمل شدند وبرپایه سیاست های همیشگی خرابکاری ونفوذدر آسیای میانه وروسیه اصولاً نقشه تضعیف جناح جنوبی روسیه وسینکیانگ چین باانتقال جنگ وشورش درجمهوری های تاجیکستان وازبکستان وسینکیانگ چین ودرمقیاس دیگری علیه ایران ومقداری هم علیه پاکستان رادرپیش خواهندگرفت. این همه، کارکمی نیست ولی این برنامه هادرشرایط مناسب تری برای امریکا برنامه ریزی شده بود ونقشه جدیدی نیست. اینکه تاچه حدی بتوانند دراین شرایط نوین آن را به طور کامل وطبق نقشه دلخواه عملی سازند، جای شک فراوان باقی است. نبایدنادیده گرفت که ازبیشترازده سال به اینسوامریکائی ها داعشی هاودیگر تروریست های اسلامی را به داخل افغانستان برای چنین روزی منتقل وشرایط ورود آن هادرعرصه جنگ وتجاوز را آماده ساخته اند. تمام این آمادگی هابارهامنجمله به وسیله نماینده روسیه درسازمان ملل افشاشده ودرداخل افغانستان نیز رسانه ای شده است تاحدی که حتی کرزی رئیس جمهور دوران اشغال امریکا دراین زمینه اشاره هائی داشته است. به تاریخ 16/10/2025 “الکساندر بورتنیکوف، رئیس سرویس امنیتی روسیه به کشورهای آسیای میانه هشدار داد که انتقال جنگجویان داعش به افغانستان افزایش یافته است. او در نشستی در شهر سمرقند اوزبیکستان گفت که یکی از اهداف شاخه خراسان داعش بی‌ثباتی در کشورهای آسیای میانه است.”

امریکا زمان مناسبی رادرطول بیشتر ازسه دهه بعدازفروپاشی شوروی دراختیارداشت تا به زعم وذوق خودبسی ازاتفاقات وزمینه هاراآماده بسازد تابتواند حوادث بعدی را طبق دلخواه خودشکل بدهد که صحنه سیاسی افغانستان یکی ازنمونه های بسیارمتبارز آن به شمارمی رود. قابل ذکر است که طالبان برای ایجادپایگاه تجاوز وجنگ و برای ایجادمرکز لوژیستیکی و پشت جبهه مطمئن تجاوز به اسیای میانه به قدرت رسیده اند. دراین اواخر ازجانب مراجع مختلف تلاش صورت می گیردتانوعی تقابل بین داعش وطالبان رامطرح بسازند و بیشتر، داعش راوابسته به پاکستان وانمودکنند. این دیگر تلاش مذبوحانه ای بیش نیست زیراکیست که نمی داندکه “پدرخوانده” داعش سی آی ای است و امریکائیهاستند که داعشی هارابه افغانستان انتقال دادند.

برنامه های وسیع وچندبعدی امریکا برای منطقه خاورمیانه(ازخرابکاری گرفته تاتضعیف و تاسرنگونی رژیم هاوکشورها) یک واقعیت اعلام شده بودوبخش آشکاراستراتیژی امریکا برای این منطقه راتشکیل می داد. دراین رابطه، گذشته نه چندان دورنشان دادکه چه محشری رابرای کشورهای ضعیف برپاکردندوملیون هاتن راکشتندوشهرها وکشورهاراویران کردند(براساس تازه ترین تحقیقات دانشگاه براون (Brown)در پروویدنس _ رودآیلند، امریکا طی جنگ های بعداز11سپتامبرچهارمیلون وپنجصدهزار نفررا درافغانستان، پاکستان، عراق، سوریه وغیره به قتل رسانیده است. براساس این پژوهش ها دراین جنگ هاهشت هزارملیارددلاربه مصرف رسیده است واین برابراست بادوبارتولیدناخالص داخلی سالانه کشوری مانند فرانسه). آنچه اما، خارج ازبرنامه های اعلام شده امریکائی هاقرارداشت وباجدیت زمینه های تطبیقی آن عملی می شدبرنامه نفوذدرآسیای میانه بود. واین هم به علت نزدیکی باروسیه واتفاقاً حیاط خلوت بودن آن. درصحنه عمل درآغاز ازقرارتمام قراین پیدابودکه این برنامه عمدتاًآسیای میانه ومقداری هم سینکیانگ چین رامدنظرداشت ولی دراثرتغییرشرایط مثلاً خرابی اوضاع داخلی ایران دراثراعمال سیاست های غلط داخلی جمهوری اسلامی (به ویژه دربخش اقتصادی باتبعات ویران کن سیاسی) وبه موازات آن، خرابکاری ومداخله پنهانی سی آی ای ودیگر اهرم های مداخله وفشاردربخشی ازنواحی حاشیه ای کشور مانند بلوچستان وضعی رابه میان آورده است که برای امریکائی هابه عنوان”توفیق اجباری” عمل کرده وایران راواردبرنامه های خرابکارانه ازطریق افغانستان درمقیاس بسیاربالاتر ازآن حدی که تصور می شد قرارمی دهد. پاکستان نیزدرکادراین این برنامه هابی نصیب نمانده است. اما وضع پاکستان وروابط آن باامریکا چندلایه ای ویکی ازبغرنج ترین وذوجوانب ترین روابط درمنطقه مااست که لزوماًبایدموردارزیابی قرارگیرد: من درسال 2004 درنوشته مفصلی (دیدنامتعارف درباره یکی ازمسائل بسیارمتعارف)وضع منطقه مارا موردارزیابی قرارداده ومعتقدبودم که بعدازفروپاشی شوروی ودرنهایت بعدازدست یابی پاکستان به بمب هسته ای، روابط امریکا باپاکستان ازلحاظ ماهوی وازبیخ وبن دچارتحولی برگشت ناپذیرگردیده وتاثیرات آن نمایان خواهدشد. درعمل می بینیم که دروضع کنونی، این روابط ازمناسبات دومتحدودوست به دوکشور ظاهراً کمی دوست ولی درماهیت دشمن بالقوه هم(باهر حاکم وحاکمیتی که باشد) مبدل شده اندودلیل آن را هم درماهیت عمیقاً اسلامی درحدتعصب آمیزسراسرجامعه، اداره کشور، ارتش وآی اس آی می دیدم که همه بدون استثنا درضدیت بااسرائیل(که پاشنه آشیل سیاست جهانی وبه ویژه خاورمیانه ای امریکا راتشکیل می دهد) ودرنتیجه بادید پرازشک وتردید وضدیت پنهانی باامریکا قراردارند ودرزمینه این تقابل گریزوگزیری ندارند. امروز هم، معتقدبه این روابط پیچیده درحدآنتاگونیزم حل ناشدنی دراین روابط هستم وحوادثی که رخ می دهداین ایده راتقویت می کند. درشرایط امروزی تضعیف پاکستان یکی ازخواسته های درونی بسیاربااهمیت امریکا است. برای ما مردم افغانستان واقعیت انکارناپذیراین است که پاکستان برپایه های تصنعی خلاف منافع واقعی خلق های منطقه ایجادشده وهمچنان به مثابه یکی ازمراکز عمده تشنج زائی باقی مانده است. علیرغم این واقعیت پاکستان ازلحاظ ژئوپولیتیک ودراثرتغییراوضاع جهانی وبه ویژه وضع پیچیده منطقه ای مادچارتحولات بسیاربااهمیت وبغرنجی شده است که باهرتحلیلی ازاوضاع منطقه اگر این تغییرات وبغرنجی هادرنظرگرفته نشود، به خطا خواهیم رفت.

درموردپاکستان ونقش آن درحوادث افغانستان متاسفانه ، طرز دیدهای بسیارمتناقض وحتی کوته بینانه دربین تحلیل گران ماوجودداردکه بخش عمده آن ناشی ازآن نقش بسیارموذیانه وپرضرری بودکه پاکستان طی یک دهه ونیم جنگ اعلام ناشده علیه دولت انقلابی ویک دهه دردوران تسلط اخوانی ها ودوره اول طالبان برعلیه کشورماعملی ساخت. این دوره ازدشمنی های دوامدارپاکستان علیه افغانستان ذهن بخش اعظم ازروشنفکران ماراانباشته ودر ضمیر ناخودآگاه آن ها نقش بسته است. عده ای ازاین تحلیل گران، تغییرات عمده ای راکه درصحنه ژئوپولیتیک منطقه ما وجهان رخ داده وبه طور قطع خارج ازذهن واراده همه ماعمل می کند، مطرح می سازنداما وقتی به پاکستان می رسند طوری برخوردمی کنند گوئی این کشور دربرابرتغییرات جهانی منجمدشده است. گوئی تغییرات ماحول ودرمقیاسی وسیع ترتغییرات جهانی نمی توانند پاکستان رایک میلی متر هم ازمواضع همیشگی اش تکان بدهند. درست است که پاکستان ازبدوتشکیل به مثابه یک کشور مستقل تاکنون هیچ گاهی نسبت به کشورما نظرمنصفانه وعمل صادقانه نداشته است ولی درتحلیل اوضاع همیشه بایددونکته اساسی رامدنظرداشته باشیم: یکی برخوردعقلانی ودیگری احساس یاموضع گیری روشن درقبال آنچه درست وقابل دفاع می دانیم. دیده می شود که این احساسی که دراثرسیاست های بسیارخصمانه وغیرانسانی پاکستان درطول این نیم قرن اخیردروجودماپیداشده چنان عمیق واثرگذاراست که پای تعقل مارادرشرایط نوین وبکلی متغیرکنونی می لنگاند.

پاکستان که یک کشور اسلامی است واسلام تارگ وپی واستخوان جامعه رااشباع کرده است، نمی توانددربرابر جوروظلم وحشیانه ای که صهیونیزم بردنیای اسلام موردعلاقه اش روا می دارد، فریادنکشد وخشم خودراابرازندارد. این “مهمانی ” های ترامپ برای “عاصم منیر” (فرمانده عالی ارتش پاکستان)وچاپلوسی های ابلهانه شهبازشریف درپای ترامپ نمی توانند روحیه، حالت روانی وجانبداری جامعه پاکستان راانعکاس بدهند. پاکستان ازلحاظ عینی برپایه منافع حیاتی خودنمی تواند باسیاست های امریکا درمنطقه ماهمراه باشدو این درموردبگرام هم صدق می کند.جامعه غرق درتعصب مذهبی پاکستان درحال غلیان است. اگر تعصب باخشم گره بخوردخانه ویران کن است. درپاکستان متعصب هرروز حوادث غزه ولبنان ویمن وایران وسوریه وغیره خشم مردم رابالامی برد. باچنین وضعی نهادهای عالی قدرت درپاکستان ازهمان آغازاشغال افغانستان به وسیله امریکانارضایتی قاطع خودراابراز داشتندچنانچه حمیدگل رئیس سابق “آی اس آی” درموردکسانی که روزی اوامرش رابرای ویرانی افغانستان انقلابی اجرامی کردند(مجاهدین)ولی امروز بااشغال امریکا دمسازشده اند، چنان باخشم ونفرت صحبت می کردگوئی دشمنان تاریخی و دیرینه هم هستند. درآن زمان روابط امریکا وپاکستان دراثرحملات پیهم به کاروان های انتقالاتی امریکادرعمل تا آن حدی متشنج شدکه ارتش امریکا ازخیربندربسیارمساعدکراچی گذشت وانتقالات وسیع وپرشاخ وبرگ خودراازطریق کشورهای آسیای میانه وبخشی ازآن راازطریق روسیه راه اندازی کرد. همه این حوادث وفاکتورهائی نظیرتغییرمواضع هندبعدازفروپاشی شوروی نشان ازاین داشت که پاکستان دیگر نمی تواندشریک استراتیژیک امریکا باشد. بانادیده گرفتن این تغییرات وهمچنان پیچیدگی روابط طالبان وابسته به امریکا(افرادوابسته به دفتردوحه)باپاکستان، عده زیادی ازتحلیل گران ماحتی تاآستانه جنگ اخیربین پاکستان وافغانستان عقیده دارندکه هرآنچه طالب انجام می دهد، درنتیجه خواست ودستورپاکستان است. تابالاخره این جنگ اخیرفرارسید وتحلیل گران مارادچارسرگیجه ساخت. واقعیت این است که امریکا بعدازاشغال افغانستان درسال 2001 دیگر به اداره کننده نیابتی ضرورت نداشت تاطالبان راکنترول نماید. خودامریکائی هاباامکانات عظیمی که داشتندراه “اصلاح” طالبان رادرپیش گرفتندودرعین زمان شاخه پاکستانی طالبان راکه بکلی مستقل ازطالبان افغانستان بود ودران زمان به طور “تفاهم نانوشته” درموازات بادولت پاکستان عمل می نمودوعمدتاً کاروان های اکمالاتی امریکا راموردحمله قرارمی داد، زیرفشار سیستماتیک قرارداده وچندنسل ازرهبران آن راباهواپیماهای بی سرنشین ازبین بردندتاجائی که فریادپاکستان بلندشد وفرمانده ارتش پاکستان اعلام کردکه درصورتیکه هواپیماهای بدون سرنشین امریکائی به تجاوزات خودبرسرزمین پاکستان ادامه بدهند، ارتش پاکستان آن هاراساقط خواهدکرد. دربازی های پیچیده قدرت ومداخله دائمی امریکا، پاکستان عملاًاداره طالبان خودی را ازدست داده وامروز به دشمنش مبدل شده است. بحث تاریخ وتحول مرحله ای طالبان درافغانستان ودرپاکستان بحث بسیاربغرنجی بوده و مستلزم پژوهش های گسترده ودقیقی است که امیدوارم هرچه زودترصورت گیردزیرااین پدیده شوم ناشی ازعقب ماندگی سیاسی وتعصب اغراق آمیز دینی درحال ایفای نقش بسیارپررنگ و ویرانگر درسرنوشت تمام منطقه مااست. همه می دانندو هرروز تکرارمی شود که این پاکستان بودکه طالبان رابه وجودآورد، این درست است ولی به این نتیجه رسیدن که بخاطراین نقش، پاکستان “پدرخوانده” ازلی وابدی طالبان است، دیگر باحقیقت سرنمی خورد. همان طور که بخش عمده رهبری طالبان افغانستان به وسیله امریکا”تربیه” شدند وماهرانه به استحاله کشیده شدندو همان طور که القاعده به وسیله امریکا وعربستان وپاکستان ایجادشدوداعش به وسیله “سیا” رام شد، طالبان پاکستانی هم به تدریج درموضع ضدپاکستانی کشانیده شدند. بناًدراین معادله ابهامی وجودنداردکه: وقتی طالبان پاکستانی درکنارطالبان افغان(بخش قندهاروابسته به دفترقطر) قرارمی گیرندحتماً پای سی آی ای درمیان است.

برگردیم به این نکته اساسی که شکست امریکا وناتو دراوکرائین، به احتمال بسیارزیاد، همان موعد موعودی برای افغانستان وآسیای میانه است که امریکائی هابرای راه انداختن برنامه های درازمدت خود آمادگی گرفته اند. اینک برنامه ها به احتمال بسیارنیرومند واردفاز عملیاتی می شود واحتمالاً برای تلافی شکست دراوکرائین، کشور بلاکشیده ما مبداوشایدهم عرصه نبردهای خونین نیابتی درمقیاسی بزرگ، خواهد شد. برای یک چنین روز ی است که امریکائی ها طالبان رابرسرقدرت آوردند. امروز دیگر برکسی پوشیده نیست که طالبان بدون کمک امریکا نمی توانستند به قدرت برسند وازآن بالاتر بدون کمک امریکائی ها نمی توانستند دوام بیاورند. بعدازانتقال قدرت به طالبان درطول این چهارسال یک روز هم کمک مالی امریکائی هابرای برسرقدرت نگهداشتن آن ها قطع نشده است. اما بالاخره درکشور پهناوری چون افغانستان، چرانام بگرام تااین حدموردتوجه قرارگرفته وچراترامپ می خواهد بگرام رادوباره امریکائی هادراختیاربگیرند؟

درآغازچنین فکر می شد که این موضع گیری ترامپ شایدیکی دیگراز آن خبر های زودگذری باشد که به شنیدن آن هاازطریق ترامپ عادت کرده ایم و به سان موضع گیری یک رئیس جمهورمهم ترین ونیرومندترین کشور جهان، به مثابه یکی ازداغ ترین اخبار روز موردتوجه قرارنگرفت. پافشاری مجددترامپ وحواریونش باعث شدتااین خبرجدی گرفته شودورسانه های بین المللی وشبکه های اجتماعی به ویژه حساب های فیسبوکی هموطنان ما دراین موردفراوان نوشتند. بالاخره ازاظهارات پیهم وموکد ترامپ چنین برمی آیدکه امریکائی ها درزمینه پیاده نمودن این برنامه خودظاهراً مصمم هستند. گاهی چنین برداشت می شود که شاید جدیت شان دراین مورد به همان اندازه ای باشدکه درمورد گرینلند وکانال پاناماو کشور پهناورکانادا ازخودتبارزدادند. روشن است که بین برنامه ریزی ومرحله درعمل پیاده نمودن برنامه ها، عوامل فراوانی می توانندبه مثابه مانع عرض وجودکنند. ببینیم درموردبگرام وضع ازچه قرارمی تواندباشدوچراامریکائی ها به یک بارگی میل برگشت کرده وباچنین جدیت ولحن قاطع درباره نیت خودبرای اشغال مجددآن موضع گیری می کنند؟ قبل ازهمه چیزبایدگفت که تنها ذوق زده های دوست دارترامپ وبی خبرازواقعیت های دنیا، به ادعای مبارزه وی باتروریزم دراین خراب آبادشناخته شده، آن هم از روی خوش بینی محض می توانند باورداشته باشند. باکمی دقت می توان به این نتیجه رسید که انگیزه های دیگری به ویژه نفوذ وخرابکاری وایجاد تشنج درآسیای میانه، نفوذ در سینکیانگ چین، تقابل بانفوذپاکستان وخرابکاری علیه آن ونفوذ وخرابکاری درایران باعث ورودامریکا دراین عرصه میگردد.

نخست بایدگفت که حتی دربین خودغربی هاهم این شعارمبارزه برعلیه تروریزم(حتی باتعریف ناقص وجانب دارانه ای که ازاین ترم به خوردمردم می دهند)دیگر چندان خریداری نداردو زیادجدی گرفته نمی شود. غربی هاهرآن چه رادربرابرمنافع آزمندانه شان که حتی اگرباحق دفاع مشروع ازمنافع خودی که باقوانینی که خودغربی هابه آن باوردارند، منطبق باشدو باخشونت همراه باشد، ولو موجدهمین خشونت هم خودغربی ها باشند، مارک تروریستی می زنند. آن هاتروریزم رانه به مثابه یک شیوه عمل کردبلکه ذاتی بعضی ازایدئولوژی ها وطرز تفکر های متفاوت می دانند. خلاصه هرنوع مقاومت ومبارزه رو در رو راکه دربرابرمنافع آزمندانه آن هاقرارداشته باشد، تروریستی می نامند. با آن هم وبه طور مشخص، درباره به اصطلاح مبارزه ضد تروریستی امریکا درکشورمابایدگفت که درهیچ یک ازکشورهای منطقه نزدیک به افغانستان یعنی شش کشور همسایه ما(ایران، پاکستان، چین، تاجیکستان، ازبکستان وترکمنستان)منافع بزرگ مستقیم امریکا وبه طریق اولی سربازان امریکائی مستقرنیستندتانیروهائی ازداخل افغانستان پیداشودواین نیروهاراموردحمله تروریستی قراربدهد. تامین امنیت دارائی های محدودی که دارند(سفارتخانه ها، شرکت های تجارتی وغیره) همه درحیطه صلاحیت دولت های این کشورها قراردارد. بناً هیچ نیازی به مبارزه “ضدتروریستی” امریکائی هادراین زمینه نیست. “مبارزه برعلیه تروریزم” درحقیقت بهانه امریکا برای ترویج تروریزم درچنین نقاطی است. درواقع برای بگرام که اگر امریکا ازقضای بدبرآن مسلط شود نه تنهاهیچ وظیفه ضدتروریستی رانمی توان تصورکرد بلکه به مرکز ترِ پرورش وحمایت گروه های تروریستی مبدل خواهدشد و پشت جبهه مطمئن تجاوز ازطریق راه اندازی جنگ های نیابتی وتروریستی علیه کشورها ی آسیای میانه(وروسیه)، چین، ایران وپاکستان خواهدبود.

باتوجه به آن چه درعراق، لیبی وسوریه گذشت، مسلماً این برنامه ها وسیاست های امریکا درمجموع منطقه ماباعث ایجاد ترس ونگرانی وتشویش همگانی می شود. باتحلیل دقیق تر وضع کنونی می توان به این نتیجه رسید که درشرایط کنونی، درموردراه انداختن تهاجم پوشیده وایجاداغتشاش، بی نظمی وجنگ نیابتی امریکا درآسیای میانه به وسیله نیروهای تکفیری، وهابی، القاعده وغیره باتوجه به آن چه می توانددرروی صحنه رخ بدهد،مشکل عمده عدم توانائی همین نیروهای نیابتی درجهت به انجام رسانیدنِ به تنهائی این پروژه دارای ابعادوسیع امریکائی است. برای این کار بسیاربزرگ وثقیل آن هابه پشتیبانی بزرگ لوژیستیکی وپشت جبهه مطمئن نیازدارند ودراین صورت تنهادولت طالبانی که اصولاً برای ایجاد پشت جبهه ومرکز لوژیستیکی این تهاجم درنظرگرفته شده بود، دروضع کنونی قادرنیست این ضرورت هارامرفوع سازد؛ امارت طالبانی مانند جزیره ای دربین کشورهائی قراردارد که هیچ یک دردرون خوددید مثبتی نسبت به آن ندارند. فقط فاکتورحضور مستقیم امریکا دروجودپایگاه های نظامی مثلاًبگرام می تواندجواب گوی ضرورت های عملی چنین پروژه بااهمیت وبزرگی باشد. اگر برنامه های امریکا دراین عرصه وارد مرحله عملی گردد، گزافه گوئی نخواهدبوداگر گفته شود که بگرام به “رامشتاین” پشتیبانی از مرکز شورش واغتشاش درآسیای میانه مبدل خواهدشد. درصورتی که امریکا ازطریق یکی ازکشورهای همسایه مامی توانست امکانات لوژیستیکی چنین جنگی رامهیاسازد، شاید می شدگفت که به بگرام نیازی ندارد.

درزمره پیش بینی ها عده ای نظردارند که باکنترول بگرام توسط امریکا، طالبان فروپاشیده وداعش به قدرت خواهدرسید. به نظرمن این دید درستی نیست زیراطالبان برای ایجادپشت جبهه به قدرت رسانیده شده اند. گذشته ازهمه چنین سازمان هائی براساس نیازهای زمانی ومکانی وپایه های روانی وسیاسی شکل می گیرند. داعش زاده تجاوزامریکا برعراق وطالبان زاده “فساد اسلامی”مجاهدین درافغانستان بود. هریک ازاین سازمان ها دارای تاریخ مشخص وکارآمدی معینی هستند. طالبان درافغانستان کارآمدی خودرادرکادرسیاست های سی آی ای وداعش کارآمدی خودرادرعراق وسوریه برپایه تجاوز امریکا نشان دادند. داعش برای شرق میانه عربی کاربردموثرداشت ولی درآسیای میانه شانس چندانی نخواهدداشت. نقش اسلام درخاورمیانه عربی ودرآسیای میانه که زمانی تحت پرچم سوسیالیزم زندگی کرده است، به طور قطع متفاوت است ودرنتیجه داعش این فرزنداسلام تکفیری درخرابه های سوسیالیزم شوروی نمی تواند اقبالی برای درخشش داشته باشد، ورنه سی آی ای این حربه اسلام رادرتاجیکستان ودرقفقازروسیه یک بارآزمایش کرده است.

خیلی ها هنوزهم فکر می کنند که پاکستان می تواندشریک جرم امریکا درجهت تطبیق این برنامه هاباشد ودرنتیجه می تواندبه گذرگاه پشتیبانی لوژیستیکی امریکا درجنگ های نیابتی اش برعلیه آسیای میانه مبدل شود. چنین تصوری به یقین بسیاردورازواقعیت های کنونی منطقه ماومنافع حیاتی پاکستان است. برای یادآوری بایدگفت که “جک سالیوان” مشاورامنیتی بایدن یک ماه قبل ازبیرون رفتن نیروهای امریکائی ازافغانستان درسال 2021درسفری رسمی به پاکستان خواهان حصول یک پایگاه عملیاتی برای هواپیماهای بدون سرنشین امریکائی شد. طرف پاکستانی باقاطعیت این خواست راردکرد؛ در وضع کنونی بیشترازهروقت دیگری، چنین امکانی ازطریق پاکستان برای امریکا، نامحتمل وحتی ناممکن به نظرمی رسد. دریک دید کلی شاید بتوان گفت که امروزه وضع منطقه خاورمیانه وپادرمیانی دین دررخدادهای سیاسی چنان تاثیرمستقیم برپاکستان واردمی کند که هرنوع همکاری عمقی وپنهانی باامریکا رامسدودمی کند. دروضع مشخص کنونی دعوت چندباره “منیرعاصم” فرمانده ارتش پاکستان به قصرسفید وبرخوردحقیرانه وچاپلوسانه “شهبازشریف” نخست وزیرپاکستان در برابرترامپ نمی توانندانتاگونیزم منافع حیاتی امریکا وپاکستان رادرسایه قراربدهند.

ازجانب دیگر درشرایط کنونی به رسمیت شناختن طالبان به وسیله روسیه می توانددرداخل صفوف طالبان تاثیربگذاردوتکیه آن ها تنها بر امریکا رادچارتردیدکند.

بهرحال اگر امریکائی هاتصمیم قطعی داشته باشندبگرام راتصاحب کنند وبه این کارتوفیق یابند، به طور طبیعی وبسیارآشکار، مسائل عدیده ای دربرابرآن هاقرارخواهدداشت که برای هریک راه حل های متناسب باوضع امروزی راباید پیداکنند. چه بسی که امریکا دراوضاع کنونی قادربه حل آن هانخواهدبود ویک باردیگر درمخمصه ای گیرخواهدماند که بیرون شدن ازآن برایش هزینه های بالائی خواهدداشت. حضور امریکا درافغانستان این باربایورش واشغال سال2001 به طور قاطع متفاوت خواهدبود. دراین جا مسئله برسراین نیست که جنگ امریکابادولتی که خودکمک کرده است تا درافغانستان پابگیرد، منطقی به نظر نمی رسد، مسلم است که جنگی بین امریکا ورهبران قندهاری طالبان که درقدرت سهم بزرگ تروتاکنون اوضاع راتحت کنترول خوددارند نخواهدشد و اگر حوادث گرم تر ومیدان مبارزه داغ ترشود، طالب میدانی ؛ طالبی که علیرغم سطح بسیارنازل درک سیاسی صرفاً برپایه اعتقادات وتمایلات غریزی دینی درمیدان نبرد از جان خود مایه گذاشته است، واردمعرکه شود وضع ازبنیادتغییرخواهدکرد. ازجانب دیگر یک بخش همین حاکمیتی که به کمک امریکا برسریرقدرت نشسته است، دچار دودستگی وافتراق درونی بساربااهمیتی است؛ کسی نیست نداند که یک بخش این حاکمیت به پاکستان وابسته است وحاضرخواهدبودباامریکائی هابجنگد. گره کاربرای امریکائی ها درهمین جا است.

درحقیقت عمده ترین مشکل دربرابرامریکائی هادرقبال مسئله بگرام وضع درونی خودطالبان است. ساده لوحی محض خواهدبوداگر طالبان راتنها درزیرعنوان یک نیروی متحجر ومتعصب قومی ودینی دارای تفکر واحد برخاسته ازشریعت(آن طوریکه درآغاز بودند) خلاصه کنیم. درطول سی سال بعدازظهورطالبان درنقشه سیاسی افغانستان، این نیروی منحصربه فرددینی مراحل بسیاربزرگ کمی وکیفی تحول سیاسی راپشت سرگذاشته وامروز لایه هاو طرزدید های مختلف درسطح رهبران آن وجوددارد.

برفرض این که امریکائی هابرخواست خودمبنی برتسلط دوباره به بگرام مصرباشند، طالبان با عمده ترین چالش دوران حکومت داری دوباره خود مواجه می شوند. بعضاً چنین فکر می شودکه امریکائی هاباانجام معامله پنهانی باگروه قطر وانتقال قدرت به رهبری طالبانی که دلخواهش بوده است، به روحیه و ذهنیت صفوف طالبان بهترگفته شود طالبان میدانی توجه کافی نداشته اند؛ صفوف طالبان تاهنوز ازسرگیجه این قدرت خدادادی فارغ نشده اند. این صفوف بیچاره اگر روزی بدانندچه معامله ای برسرآن هاصورت گرفته است پیش خدای خودطالب مغفرت خواهندشد. درآن صورت مخالفت های شدید وخونینی بین آنان ورهبران “قطری” شان ومتجاوزین ایجادخواهدشد. دراین شکی نیست که رهبری طالبان که “زاده” قطرهستندتاهرجائی باولی نعمت امریکائی خواهندرفت اما بااین صفوف بی خبرازدنیا چه می توانند بکنند؟ همین ها وبخشی ازطالبانی که درزنجیرروابط باپاکستان بسته شده اند ، به احتمال بسیار بالا مخالفت خودرا باسپردن بگرام به امریکائی درعمل واردمیدان خواهندکرد، چنانچه وزیرخارجه طالبان وچند مسئول دیگر مخالفت خودباواگذاری بگرام به امریکا را اعلام کرده اند. حتی اگر درتوافقات دوحه موادپنهانی آن زمینه تبانی باطالبان را مهیاسازد، وضع کنونی به امریکا این اجازه رانخواهددادکه دربگرام به راحتی مستقرشود.

آقای ترامپ ازبدشانسی درزمانی به قدرت دوباره رسیده است که آمریکا به طور قطع ازهمه آن امتیازات وشرایط مساعد قبلی برخوردارنیست. علیرغم این که روحیه برتری خواهی وتصور اینکه امریکابهترین وقوی ترین وترس ناک ترین است، دربرخوردونظر اقای ترامپ به عنوان یک حقیقت تغییرناپذیرنهادینه شده است، درحالیکه این دیگر به گذشته تعلق دارد؛ مربوط به سالهای پیش است که باامروز تفاوت ماهوی دارد. این واقعیت راآقای ترامپ به احتمال بسیارقوی درصورت تسلط بربگرام باچشمان بازترخواهددید. چرا به چنین نتیجه گیری ای می توان رسید؟ من معتقدم که تشدید تناقضات بین”شرق” و”غرب” به ویژه درنتیجه جنگ اوکرائین چنان شدید و”بی پرده” ورودرروشده است که بگرام رامی تواندبه یکی ازنقاط عطف عمده این رودرروئی مانند اوکرائین بدل کند. دربگرام امریکا برخلاف گذشته هاتنهاخواهدبود؛ حتی نیروهای نیابتی عمده که درطول بیست سال اشغال افغانستان بااطاعت تمام درخدمت امریکا بودند درشرایط نوین باالزامات دیگری روبروخواهندبود. دراین جا بالاجباربحث مسئله اتنیکی درافغانستان به میان می آید. درسال 2001 بعدازسرنگونی قهرآمیزطالبان، امریکائی هابادونیت آشکار ولی بسیارپرضرربرای آینده کشورما، دولت جدیدافغانستان راشکل دادند: یکی برپایه دین ودیگری برپایه قومیت. دادن نام جمهوری اسلامی به دولت جدید برآمده ازاشغال افغانستان یک نیرنگ دوراندیشانه بود. امریکا ئی ها درآن زمان قادر مطلق بودند هرنامی راکه خواسته باشندبه دولت بعدی افغانستان بدهند. ماهیت دینی برای دولت افغانستان نه به عرف وسنت تبدیل شده بود(زیرامادوجمهوریت لائیک قبلی موفق راپشت سرگذاشته بودیم) ونه براساس خواست مردم وفضای سیاسی آن زمان کشور که دوتجربه خونین واسفناک حاکمیت های دینی تحت رهبری ربانی- مسعود ودوره اول طالبان را پشت سرگذاشته بود، هیچ گونه گرایش وسمپاتی برای چنین حکومتی وجود نداشت. گذشته ازهمه کسانی که پایه این دولت نیابتی راتشکیل می دادند ومیراث خوارحکومت دینی قبلی واز رده های دیگر مجاهدین بودند، توانائی این رانداشتندکه دربرابر تصامیم امریکائی هاقراربگیرندو قادرباشندعلم مخالفت باهرنوع طرحی ازجانب آن هارابلندکنند. طرح هاازجانب امریکا ئی وغربی ها ارائه شد ونیروهائی که به مثابه دست نشانده درحاکمیت قرارمی گرفتندباآن موافقت کردند. امریکائی هامی دانستندکه استفاده ازاسلام به خط آخرنرسیده است وبرای این کاربرنامه داشتند. نیت دوم موذیانه امریکائی ها تشکیل دولت برپایه تقدم قومی بود. درشهر بن آلمان درسال 2001فیصله به عمل آمدکه رئیس جمهور بایدبرآمده ازقوم پشتون باشد ومعاونین وی ازاقوام دیگر عمدتاً تاجیک ها. درکشوری که تاکنون آماری درباره تناسب های اتنیکی وجودنداردوهمه تصامیم برپایه توهمات ارقامی که هرازگاهی بدون اتکای علمی ازروی قیاس ارائه می شود، دادن تقدم بریکی وتاخر بردیگری فقط وفقط می تواند کارشیادانه تفرقه اندازانه باشدکه باسنت نوپای جمهوری خواهی کشورمادرضدیت قرارداشت. بااین کارامریکائی هاعملاً خلاف دموکراسی ادعائی خود، به رده بندی وتفرقه قومی رسمیت بخشیدند ودرنتیجه به اتکای تفرقه بیندازوحکومت کن اقوام مختلف جامعه مارابه جان هم انداختندکه تاامروز آتش این معرکه داغ ترشده واین معضله به مسئله عمده وتعیین کننده جامعه عمدتاً دربین دیاسپورای پرجمیت ما مبدل شده است. طرفه این که: همین اقدام امریکا درجهت تشدید تفاوت ها وتفرقه قومی درافغانستان می تواندامروز به یکی ازمشکلات عمده سرراه اقدامات خرابکارانه خودش درآسیای میانه قراربگیرد. مثلاً یکی ازعمده ترین نیروهائی که درطول بیست سال اشغال افغانستان بااطاعت کامل در رکاب امریکائی ها قرارداشتندوازهمه امیتازات برخورداربودند، اگر روزی جنگی برعلیه تاجیکستان دربگیردبه احتمال قوی بیشترازاینکه درکنارولی نعمت دیروزی خودقراربگیرنددرکنارتاجیک هاخواهندماندزیرااین سیاست تفرقه قومی که درطول بیست سال عمل کرده وفاصله هارادرعمل توسعه بخشیده است به تاجیکان اجازه نمی دهدبرعلیه قوم خودبجنگند.

به همین سان ازبک هاکه نیروی بزرگی رادرافغانستان تشکیل می دهندهیچگاهی به صورت کتلوی برعلیه ازبکستان تحت لوای داعش وطالب وامریکا نخواهندجنگید به همین سان هزاره ها که بالاترین حدرنج وبی حرمتی وحتی نسل کشی رادرطول نزدیک به یک قرن ونیم متحمل شده اند، نیز هیچ منفعتی دراین مبارزه برعلیه کشورهای آسیای میانه که باآن ها دارای وجوه مشترک فراوانی هستند، ندارند. درنتیجه امریکائی هابه تنهائی باداعشی های دارای ترکیب بسیارنامتجانس کارزیادی رانخواهند توانست ازپیش ببرندزیراباوجوداینکه بخشی ازآن هامانند داعشی های ازبک وتاجیک آسیای میانه ای به این جنگ علاقه خواهندداشت ولی هیچ نیروی دیگری درکنارآن هانخواهدجنگید. اگراحیاناً امریکا، طالبان را به مثابه دولت کنونی افغانستان واردمعرکه بسازند، مسلماً دروازه جهنم رابروی افغانستان خواهدگشود زیراهمه کشورهای منطقه برعلیه طالبان خواهندجنگید وبسیارزودداعشی های آسیای میانه ای ازپشتیبانی آن محروم خواهندشد.

درنتیجه مسئله برگشت امریکا به بگرام آرایش جدیدی از نیروهای مخالف امریکا را موجب خواهدشدکه برایش بسیارخطرناک خواهدبود.

درباره بگرام بعضی هاازمنظر حقوقی بااین موضوع برخوردمی کنند مثلاً می گویندطالبان نماینده مشروع مردم افغانستان نیستند ودرنتیجه نمی توانند به نمایندگی ازمردم ودارائی های شان قراردادببندندوغیره. مسلماًدراینجا بایدیادآوری کردکه امریکائی ها، وقتی منافع شان مطرح باشد، درفکر چنین پایبندی هائی نیستند.

بعضی هاازاین منظر می نویسندکه هرنوع قراردادی باطالبان مشروعیت نداردودرنتیجه برای امریکا مشکل حقوقی به بارمی آورد. این دیگر تمسخر وضع کنونی دنیااست. درکجا امریکاپایبندحقوق بین المللی بوده است که حالا درافغانستان به آن پابندباشد؟

امرمسلم این است که اگر امریکا درفکر گرفتن بگرام واستفاده فعال ازآن باشد بایدنیروی پیاده نطام هم باهواپیماها بیاورد. درغیرآن هرروزه موردحملات قرارخواهدگرفت. دراین صورت لشکر کشی مجددامریکاقصه دنباله دار دیگری است که فکر نکنم شانس چندانی برای به دست آوردن نتیجه مطلوب داشته باشد.

درهرصورتی، مردم افغانستان به طور قطع باامریکائی ها همراه نخواهندشد. این پروژه ناکام هزاران خانواده رادربدروویران وافغانستان رابه آتشکده نوینی مبدل خواهدساخت. برخلاف آنچه ادعامی شودامریکا ئی ها در15ماه آگست سال2021دربی نظمی ناشی ازشکست وهزیمت وباگریزبه وسیله هلیکوپترها(مانند ویتنام) افغانستان راترک نکردند، بلکه باسازمان دهی ظاهری بی نظمی درفرودگاه کابل باعث نوعی از آشوب وبی نظمی شدند ولی اگر این باربرگردنداحتمال اینکه مانند شرایط ویتنام افغانستان راترک کنند کم نیست.

درعرصه ژئوپولیتیک تحقق این استراتیژی امریکا بسیارمعروض به دشواری است. این دشواری دارای ابعادچهارگانه است: حضور ایران با نیروهائی که درصورت لزوم به آسانی تشکیل خواهندشد. عامل دوم دشواری برای این استراتیژی مفروض امریکائی هاماهیت اسلامی فوق العاده پررنگ ونیرومند نه تنهاارتش بلکه دولت وجامعه پاکستان است. وضع منطقه ماچنان آمیخته باهراس ونفرت ازاسرائیل است که هیچ سیاست مدارو مرجع تصمیم گیرنده پاکستانی نمی تواندازدائره تاثیراین عامل بیرون قراربگیرد. ازهمین جا است که من همیشه معتقدبوده ام که بعدازفروپاشی شوروی وبه ویژه بعدازسال 1996 که پاکستان مجهز به سلاح ذروی شد، جایش درسیاست منطقه ای امریکاازبنیادتغییرکرده است. زیراپاکستان درشرایط نوین به ویژه که به سلاح هسته ای مجهز شده است، به علت وابستگی کامل امریکا به سیاست پیشروی دائمی اسرائیل به دشمن بالقوه آن تغییریافته است. (ماخذ:دیدی نامتعارف درباره یکی ازمسائل متعارف) بناًپاکستان راباید به مثابه عامل دوم مقاومت دربرابرحضور امریکا وتبدیل افغانستان به مرکز جبهه جنوبی – جهانی امریکا علیه روسیه وچین درنظرگرفت. یکی ازابعادبسیاربااهمیت وتعیین کننده مقاومت دربرابرامریکا دراین عرصه فدراسیون روسیه است. به ویژه بعدازتجربه خونین وکمرشکن جنگ اوکرائین که درآن حرف اول تاآخرراناتو وامریکا مطرح می ساختند، درصورت تهاجم جبهه جنوبی روسیه دروازه جهنم واقعی رابروی امریکا خواهدگشود. بالاخره بعدچهارم مقاومت دربرابراین استراتیژی امریکا رابرای اولین بارحضور تام وتمام چین تشکیل خواهدداد. ازسلاح گرفته تاپول تامشوره تاکمک اطلاعاتی ازچین علیه امریکا سرازیرخواهدشد. تاکنون تمام علایم نشاندهنده این امراست که چین با سیاست منفعل گذشته خود وتنهااتکا برمیانه روی درمورداین استراتیژی امریکا وداع خواهدکرد.

نشست چهارجانبه روسیه، چین، ایران و پاکستان در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد و صدور بیانیه مشترک این چهار کشور نیز نشان می‌دهد که اراده ترامپ برای بازگشت نظامیان امریکایی به بگرام، به نگرانی‌های گسترده‌ای در میان قدرت‌ها و بازیگران منطقه‌ای تبدیل شده است.

دربرابرتصمیم امریکا برای تسلط مجدد بربگرام، یارگیری درمنطقه برای مبارزه برعلیه امریکا به نحوبی سابقه ای تشدید شده وجبهه گسترده ای ازمخالفین امریکا شکل خواهدگرفت..