ترامپ و تندباد ژئوپلیتیک

آقای “دونالدترامپ” درمرکز توجه جهانیان قرارگرفته است. این، آن چیزی است که اوبسیاردوست داردوبه سادگی به آن نائل نیامده است. دراوضاع بغرنج ومتشنج کنونی جهان که جنگ اوکرائین نقطه عطف آن به شمارمی روداقدامات پرسروصدای همین آقای “دونالدترامپ” به سان تندرشتابانی یکی ازگردبادهای بی سابقه ژئوپولیتیک رابراه انداخته است چنانچه آقای Regis De Castelnauحقوق دان وتحلیلگرفرانسوی می گویدکه: “ازبیست ژانویه به این سوتاریخ شتاب بیشترگرفته است”. گرچه این وضع موقتی است ولی غرب جمعی به ویژه اروپاراباسردرگمی، دلهره ونوعی ناامیدی مواجه ساخته است؛ اروپائی که درانتخابات جانب کمالاهاریس راگرفته بود. ارزیابی های بسیارمتفاوت ومتضادی نسبت به آقای “ترامپ” وجوددارد. چنانچه عده ای مانندHerve Caresseمتخصص”مدیریت منابع انسانی”-فرانسه معتقداندکه تیم “ترامپ” مانند “جورج بوش پدر”هنگام ریاست جمهوری اش، “رقابت رابرجنگ ترجیع می دهد”. عده دیگری اورابه “گرباچف” ودرنتیجه پیشقراول فروپاشی امپراطوری امریکاتشبیه می کنند وبازهم عده دیگری ازاویک ناجی دموکراسی ووطن پرست می سازندوبالاخره کسانی هم اوراخطرمهلک برای دموکراسی امریکائی می دانند. واقعیت درکجای این آشفته بازارارزیابی هانهفته است؟ این پدیده رابه تفصیل بایدکاوید. بهرحال برگشت “ترامپ” به قدرت باهرانگیزه وشیوه ای که باشد، بسیاری ازقراردادهاونورم های ذهنی رادرعرصه روابط بین المللی دچاردگرگونی ساخته است.
زوایای دیدی راکه موضع گیری های جهانی وپس لرزه های شیوه وپدیده “ترامپ” درنقاطمختلف دنیاایجادکرده است، که درهمه جا یک سان نیست، شایدبتوان برپایه تاثیراین شیوه برخوردبامسایل جهانی درچهاربعداساسی دیدکه عبارتند از:
- برداشت وبرخورد روسیه درقبال این سیاستهای جدید
- عرصه سیاست گذاری های داخل امریکا
- واکنش اروپادربرابراین شیوه وسیاست های غیرمترقبه
- نگرانی های بقیه جهان دربرابرپی آمدهای این سیاست ها.
نخست ازجانب روسیه به مثابه طرف اصلی این وضع ماشاهدبرخوردی متین، هوشیارانه، بردبارانه ودوراندیشانه ای هستیم که به اندازه کافی متکی برشناخت دولت ودستگاه دیپلوماسی روسیه ازشیوه عملکردودرجه وفاداری امریکا به تعهداتش بوده وازارزیابی دقیق وعینی امکانات خوددراین دنیای پرآشوب نیزبرخوردارمی باشد. امر مسلمی است که روس هامانند همه دست اندکاران سیاست های بزرگ، می دانند که درآخرین تحلیل، دراوضاع کنونی، تعیین واداره عمومی سیاست های استراتیژیک امریکا درحیطه قدرت حکومت پنهان قرارداردیعنی خودرابامجموعه ای ازتئوری ها، تاکتیک ها، شیوه هاومانورهای افراد، نهادهاونیروهائی روبرومی بینندکه درکادریک استراتیژی آبدیده وجهان شمول به طور خودکاربرپایه اندیشه ها، منافع وشیوه های رو به تمرکزِ حولِ اساسی ترین اصول ومنافع قبلاً تفاهم شده سیستم جهانی سرمایه داری عمل میکند. دراین شرایط هرنوع تغییرروی صحنه چون آمدن یک رئیس جمهورجدید نمی تواندمحتوای اصلی واستراتیژیک سیاست های امریکادرعرصه بین المللی وبه ویژه درحوادث بسیاربزرگی چون جنگ اوکرائین رامختل سازدویادرتقابل ماهوی باآن قراربگیرد. مسلماًاین به معنی فاقدصلاحیت بودن کامل روسای جمهورامریکانیست. بایداین مسئله رادرکادرعمومی تربه این نحودیدکه سیستم سیاسی وبه ویژه فیلترسیستم پیچیده انتخاباتی امریکا وروددردائره قدرت را برای هرنوع شخصیت هاوطرزدیدخارج ازسیستم یعنی دائره منافع سرمایه داری کلان امریکا، ازهمان آغازواولین مراحل کارزارهای انتخاباتی غیرممکن می سازد. بناً قرارگرفتن هریک ازروسای جمهورجدیدبراریکه قدرت، به هیچ وجه دورازدائره کنترول حکومت پنهان نمی تواندباشد. پس مشخصاًدرچنین چارچوبی که سمت دهنده وحافظ وضامن آن درشرایط کنونی همان حکومت پنهان است، روسای جمهورآزادی کامل مانوروتطبیق سیاست های بزرگ به شیوه خودرادارند. اول ترازهمه روسای جمهورامریکا محصول مستقیم سیستمی هستندکه حکومت پنهان برآن تسلط دارد. بااین درک، شاید بتوان ازدو ایده نادرستِ درموردنقش وجای روسای جمهورامریکادرنقشه سیاست قدرت این کشوربزرگ فاصله گرفت. این دوایده کدام هااند؟ عده ای معتقداندکه باآمدن هررئیس جمهورجدید، سیاست های امریکا ازبیخ وبن وبرپایه شیوه وذوق رئیس جمهورجدیدتغییرمی یابد وعده دیگری معتقداندکه همه کاره حکومت پنهان است وروسای جمهورامریکا عروسک های بی اختیاری بیش نیستند(گرچه استثنای “بایدن” چنین تصوری راتقویت می کرد). وانگهی اگرروسای جمهورتازه انتخاب شده مارک ونشان شخصیتی خودرابرروندحوادث نداشته باشند، انتخابات ودموکراسی امریکادرمجموع رنگ ورخ می بازدوگذشته ازهمه این تنوع برخورد، برای انتخاب درست ترین سیاست هابرپایه منافع عمومی موردنظرحکومت پنهان، بسیارمفیدوکمک کننده است چنانچه مصداق آن رادرانتخاب “ترامپ” می بینیم؛ بدون وریانتی مانند شیوه “ترامپ” تغییرقاطع درموضع گیری عملی ودورزدن مخمصه اوکرائین باتلفات مادی وحیثیتی محدود ، امری ناممکن به نظرمی رسید. درحقیقت “واقعیت”-“ترامپ” موهبتی است برای حکومت پنهان که اقدامات جنجالی وی برون رفت آبرومندانه ای رابرای امریکا رقم می زند. حوادث بعدی نشان خواهددادکه چه قدراین روندراباتدبیرمدیریت خواهندکرد. پس درست خواهدبوداگر گفته شودکه این اقدامات “ترامپ” صرفاًنتیجه طبیعت”قمابازانه” ومقداری عامی گری اونیست.
بالاترازهمه واقعیت های دیگر دراین زمینه، امریکا که قادراست انتخابات بسی ازکشورهاراسمت دهی کند وحتی نتائج راتغییربدهد، به طریق اولی می تواندنتائج انتخابات خودامریکارانه تنهاپیش بینی بلکه مهندسی کند. درروندی که منتج به دوئل نهائی انتخابات ریاست جمهوری امریکامی شود، دوکاندیدآخرین، صحنه انتخابات رامهیج وقابل قبول ترمی سازندنه اینکه پیام آورتغییربنیادی سیستمی سیاست های کلان امریکاباشند. نهایتاً “ترامپ” وتیمش یک نیروی خارج ازسیستم نیستندوحکومت پنهان به طورکلی براقدامات آنهانوعی کنترول واشراف راداردورنه اگراقدامات شان درجهت مخالف استراتیژی های حکومت پنهان مسیربیابد، دراولین گام هابایدباقدرت خداحافظی کنندویامانند “کندی”(که دراین روزهابخشی ازاسنادمربوط به قتل وی ازطبقه بندی خارج شده است)به قاطع ترین نوع سرنوشت غم انگیزروبروخواهندشد. خلاصه اینکه شبح نیرومندوپرشاخ وبرگ حکومت پنهان همیشه وهمه جا، حی وحاضراست. “ترامپ” آمده است تامنافع امریکارابه شیوه خودش دفاع نماید. بخشی ازدست اندرکاران امریکائی درتلاش هستندذهنیت های عامه رابه ویژه درغرب به این نتیجه متقاعدبسازندکه باآمدن “ترامپ” امریکای دیگری درکاراست. گوئی هیچ تداومی درسیاست های امریکا به ویژه درقبال جنگ اکرائین وجودنداردوصرفاً “ترامپ” خرابی های رئیس جمهور احمقی (به گفته خودترامپ) چون “بایدن” راترمیم می کند. چنانچه می گوید: این جنگ مال “بایدن” بود. من راه دیگری می روم.
واقعیت این است که دراوضاع واحوال کنونی منافع امریکا ایجاب می کندتادرمخمصه اوکرائین به کمک سبک “ترامپ” درجه تشنج پائین آورده شود. مزیت پدیده “ترامپ” برا ی حکومت پنهان دراین است که اگرسیاست هایش به مشکلی بربخورد بالاجبار بااین شیوه جدید، به آسانی می تواندنقشه راه راتغییربدهد؛ چنانچه ماهرروزشاهدچنین بازی هائی هستیم؛ مثال زنده آن رادرگفته های “ترامپ” درباره سرزمین های ازدست رفته اوکرائین می توان یافت. گاهی می گوید: “بازگرداندن سرزمین هائی که بعداز2014ازدست رفته اندناممکن است” روزی دیگر می گوید: “ماکوشش خواهیم کردحداکثرسرزمین های ازدست رفته به اوکرائین برگردانده شود”، روزی کمک هاتعلیق می شودوروزدیگر ازسرگرفته می شود.
درچنین کادری، درهمین دوهفته اخیر”ترامپ” وتیمش بامهارت کم نظیری به مانورپرداختند؛ ازصحنه سازی ها ومخالفت های ظاهری بادست نشانده شان زلینسکی گرفته تااظهارات بی سابقه واقدامات افراطی، ازارائه آرامش وصلح خواهی غیرمترقبه گرفته تانشان دادن دندان های تیزتهدید به ویژه وضع تحریم های سنگین جدید وتاادامه کمک های بزرگ به اوکرائین وغیره، کارگرفتند. فکرمی کنم برپایه چنین درکی است که روسهابااحتیاط وبدون ذوق زدگی بیجاحوادث رادنبال می کنند؛ گرچه بعضی ازاقدامات “ترامپ” راتمجیدوتشویق می کنندتاهرچه بیشتراوراپابندبه وعده هایش بسازندولی به کارخودادامه می دهند بدون اینکه مغلوب شکاکیت وبدبینی خارج ازحدمنطقی حوادث شده وامکاناتی راکه این تغییرشیوه وبرخوردناشی ازضعف دشمن، دراین مقطع فراراه آنهاقرارداده است نادیده گرفته وزایل کنند. مانمونه این برخوردرادرقبال مسائلی چون معادن وعناصرکمیاب اوکرائین وآتش بس سی روزه به صراحت می بینیم.
حوادث نشان داد که تاکنون سیاست هوشیارانه، سنجیده شده وبه ویژه صبورانه روسیه دراین جنگی که باهیچ یک ازجنگ های گذشته ازبسی جهات قابل مقایسه نیست، نتائج مثبتی به بارآورده است وبه راحتی می توان پیشبینی کردکه دربرابرتغییرتاکتیک هاوترفندهای دیپلوماتیک واوپراتیفی طرف مقابل باهمان تدبیرودانائی همیشگی عمل خواهدکرد. روس هاامروز”درشرایط نرم تر”وپرازتعارف بالوسیله تیم “ترامپ” باحکومت پنهان امریکامستقیماًرودرروهستند؛ حکومت پنهانی که درحقیقت تجربه عظیم جهانی ازسه دهه بی دردسربه این سورادراختیاردارد وباهوشیاری ومتناسب به اوضاع ازآن استفاده به عمل می آورد. باچنین وضعی امریکاباتمام امکانات وتلاش هائی که درحیطه قدرتش بوددرسرزمین اوکرائین علیه روسیه جنگیدوامروزمی بیندکه درآخر خط قرارداردودرفکرچاره جوئی است. بایدبه این واقعیت تن دردادکه امریکاآن قدرتی نیست که بعضی هاتصورمی کنندباکله به جنگ دیوارمی رود. تحیل گران وسیاست سازان امریکائی یکی ازباتجربه ترین های دنیاهستندودراین ماجرای اوکرائین نشان دادندکه قابلیت تطابق باشرایط تحمیل شده نوین رادارند. ماجرای اوکرائین باسرمایه گذاری سرسام آورامریکا؛ ازراه اندازی”انقلاب نارجی” گرفته تاکودتای فاشیستی سال2014وتاجنگ کنونی تجربه سنگینی بودکه حکومت پنهان مدیریت کردوشکست سنگینی رامتحمل شدوامروزازآن نتیجه گیری می کندونقشه راه بعدی راواردمیدان می کند که “ترامپ” مجری آن است. تمام علایم نشان می دهدکه سیستم کامپلکسی نهادها، گرایش های فکری ومراجع تصمیم گیرنده امریکاکه اساس وروان حکومت پنهان راتشکیل می دهد، ترجیع می دهدتاجنگ جهانی سوم پیش نروندزیراسرانجام مداخلات کنونی دراوکرائین چیزی جزتشدید بی سابقه تشنج بین دوقدرت بزرگ نخواهدبود. شایداین مسئله برای بخشی ازارکان حکومت پنهان که باروحیه تِزهای “فرانسیسکو فوکویاما” ودوکتورین “وولتوویتس” بزرگ شده اندوهنوزهم درهوای نشئه آلودآن زندگی می کننددروحله اول قابل هضم نباشد، اما به تدریج بالاجبارباآن خوخواهندگرفت. نهایتاً دراین معرکه حکومت پنهان درفکرترمیم وتلافی مواضع ازدست رفته ونجات نظم تک قطبی دنیااست، درحالیکه تابعین حکومت پنهان به ویژه دربخش اروپائی ودرمجموع غربی آن مانند “امانوئل مکرون”، “اورسولافاندرلیین”، “کییراستارمر”ودیگران به مثابه بازیگران منطقه ای دراین سیستم، تنهادرفکرشکست وریخت های سنگین غرب جمعی دروجوداوکرائین هستند. به این ترتیب دروضع بغرنج کنونی، امریکابه مثابه رهبراین جریانات جهانی وغرب جمعی به عنوان تابعین آن، دردوفازجداگانه ای قراردارند. یکی درفکر نجات کل است ودیگری درغم دفاع ازفرع ناچیز(اوکرائین)ازاین کلِ جهانی که براساس دید امریکائی ها نظم جهانی نام دارد.
وقتی به تسلسل اقدامات تیم “ترامپ” نگاه می شود، به سادگی می توان اندیشیدکه همه این سناریوهای پرسروصداواقدامات بسیاردراماتیکی که ازجانب اداره نوین ریاست جمهوری امریکا صورت می گیرد، اقدامات سنجیده شده وهوشیارانه ای است که ازمدت هاپیش؛ ازآن اوانی که شکست دراوکرائین محرزشد، به تدریج وعملاًبه عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیربرای بخشی ازمغزهای متفکر امریکامطرح شد، منتهی امروزباانتخابات جدید صورت ظاهرحوادث باچاشنی “ترامپ” وشیوه به خصوص او، رنگ ورخ می گیرد. اینکه برای امریکائی ها ادامه جنگ دراوکرائین به تدریج به یک امردشوارمبدل شده است امر روشنی است؛ بهتراست جنگ راخاتمه بخشند واین خاتمه بخشیدن تنهاباوعده ووعیدامکان پذیرنیست زیراباآن همه دروغ ووعده های میان خالی غرب، روسیه راهیچ چیزی جزاقدام قاطع وروشن نمی تواندقانع بسازد. درهمین بزنگاه است که وجود”ترامپ” برا ی امریکایک موهبت است. اگر “ترامپ” هم رئیس جمهورنبودچاره دیگری برای امریکا وجودنداشت جزجستجوی راه برون رفت ازاین مخمصه خودخواسته.
امروزدیگر “ترامپ” برای اهل سیاست به تدریج به فردشناخته شده تری مبدل می شود. دوماه دوردوم زمام داری او نشان دهنده این پدیده بااهمیت نیزاست که امریکائی هاباوریانت هائی نظیر”ترامپ” به چه آسانی یک روزکاری رامی کنند وروزبعددرجهت خلاف آن عمل می کنندبدون اینکه لااقل برای ذهنیت عامه خودامریکا ضرورت به توجیهات پیچیده ودشوارداشته باشند. بایدچرائی چنین وضعی رادرنفس وجودی سیاست هائی دیدکه درسه دهه بعدازپایان جنگ سرداول شکل گرفته است. این سیاست هابه نوبه خود نتیجه دهه هاحکومت داری سیستم جهانی سرمایه داری برپایه تجارب جامعه شناسانه ای است که متکی برپیش رفت های تکنولوژیک واستفاده ازآن برا ی تغییرذهنیت توده های مردم وایجادبن مایه ذهنی مطابق دلخواه شان شکل گرفته است. ایدئولوگ های آن ها، اهرم های تغییرذهنیت های عامه رابرای پذیرش حتی اقدامات متضادباآنچه ازآن هاانتظارمی رود، همیشه آماده درآستین دارند. امروزه که رسانه هابه مثابه حربه اساسی تاثیرگذاری برذهنیت توده های مردم وآماده ساختن آن هابرای پذیرش سیاست های موردنظرحکومت پنهان ازموثرترین وسایل پیشبردسیاست های آنها می باشد، ازمحیرالعقول ترین پیشرفت های تکنولوژیک بهره می برند ودرهمآهنگی کامل باتئوری هاواصول جامعه شناختی وآنتروپولوژیک امروزی وبرپایه منافع سیستم سرمایه داری سمت دهی می شوند. به مصداق تئوری مارکسیستی که طبقه یاطبقاتی که ازلحاظ اقتصادی مسلط اند، ازلحاظ ایدئولوژیک نیز مسلط می شوند، تسلط دیرینه سیستم سرمایه داری میدان جولان درعرصه ایدئولوژیک رانیزبرای آن، به نحودلخواه مهیاساخته است. غرب سرمایه داری بااستفاده ازپیشرفت های تکنولوژیک توانسته است تا ذهنیت مردم رادرچنبره تسلط دیکتاتورمابانه خود نگه دارد. امروزماشاهدبه انقیادکشیده شدن کامل رسانه های بزرگ دنیا درقبضه انحصارات سرمایه داری هستیم. درتمام پهنه “غرب دموکرات”حتی یک رسانه ملی سرتاسری رانمی توان یافت که خلاف منویات حکومت پنهان دهان بازکند؛ تقریباًدرتمام دنیای غرب رسانه های سراسری وتاثیرگذاردرملکیت سرمایه مالی انحصاری قرارگرفته است. مثلاً حتی روزنامه “لوموند”فرانسوی که زمانی درسطح جهانی نماددقت تحلیلی، آزاداندیشی واستقلال رای بودبعدازمهارشدن به وسیله کامپلکس رسانه ای “لوفیگارو”ی فرانسوی که مالک آن خانواده “داسو”(Dassault)می باشد، به زبان بی چون وچرای حکومت پنهان جهانی وگلوبلیزم نیئولیبرالی مبدل شد. دراکثریت قریب به اتفاق کشورهای غربی جریان رسمی رسانه ای(Main stream)دربست درخدمت انحصاری سیاست های حکومت پنهان قرارداردرحالیکه ازراه های غیرمستقیم، ازجیب مردم تمویل می شودوازقرارمعلوم برای مردم بایدفعالیت کند(افشاگری های اخیردرموردUSAIDنشان دادکه رسانه های جریان رسمی چه قدروابسته به سی آی ای بوده اند). دریک چنین فضا وامکاناتی است که بعدازآغازعملیات ویژه روسیه دراوکرائین به تاریخ 24 فوریه سال 2022 درکشورهای غربی ازاوضاع پیچیده وذوجوانب این جنگ فقط یک پرده سیاه صامت رادرموردحوادث واقعی دربرابرمردم قراردادند؛ همه رسانه های مربوط به فدراسیون روسیه وهواداران آن رابسته وممنوع کردندوخودشان بازارمکاره دروغ واخبارجعلی رادربالاترین حدآن به راه انداختند. امریکا هرآنچه می توانست درزمینه کمک به اوکرائین وتحمیل شکست استراتیژیک به روسیه انجام دادونتیجه آن چیزی نیست که انتظارآن راداشت وحالا می خواهداین سیاست راتغییربدهد. بادرنظرداشت چنین وضعی تغییردرسیاست های کشورهای غربی وبه طریق اولی درامریکا به راحتی می تواندبه وسیله جریان های رسمی رسانه ای توجیه شود، کافی است یک فاکت مجردراابداع نموده وبزرگ ساخته وازآن بهانه بسازندودرزمینه ای آماده ذهنیت عامه راسمت بدهند؛ مثال های کپسول به اصطلاح ماده کشتارجمعی عراق به دست “کالین پاول” درشورای امنیت سازمان ملل، کشتارنوزادان کویتی به وسیله سربازان عراقی درجنگ اول عراق، توزیع کانتینرهای کاندوم به سربازان به وسیله قذافی وغیره وغیره که به دروغ مورداستفاده قرارگرفتند، نشان دهنده این امراست که ذهنیت جوامع پیشرفته سرمایه داری چقدرآماده تغییرسهل وآنی وپذیرش بی چون وچرای هرنوع دروغی است. درچنین کانتکستی است که امریکائی هابااستفاده از”پدیده” “ترامپ” وتیمش برروی نقشه ژئوپولیتیک اوکرائین وخاورمیانه ومناطق وجاهای دیگرجست وخیزدارند وبه راحتی سیاست ها، مانورهاوشیوه کارشان راتعویض می کنندوجهان وجهانیان رابه بازی گرفته انداما کسی نیست ازان هابپرسدآخرشمابه کجامی روید؟ درمقابل، روس هامردمان روزگاردیده ای هستندوبه این بازی هامی نگرند، سرمی جنبانند، لبخندمی زنندگاهی هم باظاهرشادهمراهی می کنند ولی دردل پرخون خودازامریکائی هاکه تااین حد برایشان جنجال ایجادکرده اند، گله منداند واعتمادندارندونهایتاًفریب آن هارانخواهندخورد. دربرابروریانت های گوناگون امریکائی به شمول “ترامپ”، روس هاازاین خوشبختی برخورداراندکه درچنین شرایط سخت وبغرنج که مشخصه اساسی آن مانوردهی پیهم غربی هادرکادرسنجیده شده وهمآهنگ تهاجم وتجاوزاست، رئیس جمهور”ولادیمیرپوتین” وتیمی که حول اوگردآمده است راکه یکی ازنخبه ترین وکارآزموده ترین تیم هائی است که بتوان درروزگارماتصورکرد، باخوددارند. چنانچه پروفیسور”جان مرشایمر” درسال 2014 گفته بودکه اگر تلاش های پوتین وتیم همراهش دررهبری روسیه نبودند، امروز امریکائی ها، باهررئیس جمهوری که می داشتند، روسیه رابه تمسخر می گرفتند.
بالاخره این ماه عسل روابط”غیرمترقبه”وظاهراًمطبوع بین روسیه وامریکاکه غیرمتعارف به نظر می رسدآیاشانس این راداردکه ادامه بیابد؟ اگراین وضع بتواندتامدت زیادی دوام بیاورد، مسلماً حادثه خوش قدمی برای بشریت خواهدبود. بهرحال شاید بتوان فکر کردکه این “گرمی روابط”احتمالاًتاحل شدن نسبی مسئله اوکرائین سخت جانی نشان بدهد. زیراهردوطرف دراین مقطع به چنین فضائی درروابط خودنیازدارند.
دراین ارتباط دیده شده است که اکثراً اتخاذسیاست های نرم “ترامپ” درقبال روسیه را تغییرمسیرتوجه امریکاازحوادث اوکرائین به سوی چین توجیه می کنند. به نظرمن چین وروسیه دردومقام متفاوت ولی هریک دارای اهمیت کلیدی برای امریکا مطرح اند. تاکنون رودرروئی امریکاباروسیه سهمگین تروصریح تربوده وازلحاظ ماهوی درتقابل بااهمیت ترقرارداشته است. تبلیغ درمورداین تغییرمسیرباهرنیتی که باشدچیزی نیست جزکمک به پرده پوشی شکست دراوکرائین وبرجسته ساختن تصنعی وبیش ازحدواقعی رودرروئی باچین. رودرروئی باپکن که مسلماً برای امریکا بسیاربااهمیت است، چیزجدیدی نیست که باعث تغییرکلی سیاست امریکا شود؛ آنچه جدیداست، تغییرتدریجی تناسب نیروهادرجنگ اوکرائین است. رودرروئی امریکادراوکرائین یک مسئله واقعی وحاضراست درحالیکه مسئله چین برای امریکادرکادریک رونددرازمدت واتخاذسیاست های ذوجوانب وبعضاًباابعاد مجازی مطرح است، تناسب نیرو وروابط کنونی امریکاباروسیه دراوکرائین مسئله روزاست درحالیکه رقابت باچین روبه آینده داردویک موضع گیری کلی(ولوهرقدرقاطع وبااهمیت) وابسته به تحول اوضاع است. به عبارت دیگر روابط امریکا وروسیه درزمینه اوکرائین مسئله روزاست وتقابل باچین باابعادوسیع، دردرازمدت وباخطوط کلی، مبهم ونامشخص رابایدمربوط به آینده ای دانست که هیچ کس قادرنیست ابعادواقعی آن راارائه بدهد.
واقعیت این است که موضع گیری های اخیردروجود تیم ترامپ درقبال اوکرائین نشان دادکه امریکائی های اهل سیاست صرف نظرازاینکه چه قدرمواضع منطبق باانصاف وقانون وعدالت دارند، مردمان پراگماتیست هستند. “پسکال لوتز”(Pascal Lotaz) تحلیل گرجوان سویسی سایت “مطالعات بیطرفی”که درجاپان مستقراست وبه طورپیهم بابزرگترین تحلیل گران دنیاکه دررسانه های سراسری(Main Stream) فرصت اظهارنظرندارند، صحبت های بسیارجدی ژئوپولیتیک را راه اندازی می کند، می گویدکه: “امریکائی هاشاگردان هوشیارمکیاول هستند”.
سیاست های جدید امریکا دروجوداقدامات تیم ترامپ یک باردیگراین واقعیت رابرملاساخت که وقتی قدرت های بزرگ درموردی تصمیم بگیرند، آن راباقاطعیت عملی می سازندوهمچنان تغییرات بزرگ همیشه باحوادث نمایشی بزرگ همراه است تابیشترموردتوجه وقناعت قراربگیرد. ماامروزمصداق این امررادروجودسیاست های ترامپ درقبال اوکرائین می بینیم.
درعرصه داخلی امریکادرقبال جنگ اوکرائین، تغییردراماتیک شیوه حکومت داری ترامپ که به اقدامات نیم بندمتوسل نمی شود چونکه می داند که کارسازنیست، باعث نوعی ازسردرگمی درمیان بخشی ازارکان قدرت گردیده است. این سردرگمی به ویژه درسناودربخشی ازرسانه های جریان اصلی به نظر می رسد. این هم ازتبعات این سیستم پرنیرووپرشاخ وبرگ است که دراثرعملکردمتقابل همه ارکان آن این معضله به زودی زایل وحل خواهدشد. اما مردمی که بااکثریت خود”ترامپ” رابرگزیده است، ازخیزوجست وی لذت می برد.
امادرغرب جمعی، به ویژه درکادراتحادیه اروپااین همه سراسیمگی ویتیم نمائی ناشی ازغافلگیرشدن است. سردمداران اتحادیه اروپاباشنیدن طرح های ساده لوحانه “ترامپ” مبنی براینکه جنگ اوکرائین رادرظرف24ساعت پایان خواهدداد، باابهام می نگریستندودربرابراقدامات”نگران کننده”کنونی آن ادای مقاومت نمودن رادرآورده اند. هم اکنون رسانه های جریان اصلی اروپاشیوه مخالفت با”ترامپ” رادرپیش گرفته اندولی عده دیگری چون “رژیس دوکستلنو”معتقداندکه: ترامپ طبیعت امریکاراتغییرمی دهد.: امریکارازامپراطوری به جمهوریت می برد. بهرحال تفاوت نظرهای اروپائی هادرباره “ترامپ” به مثابه رئیس جمهورکشوری که ازآن تبعیت رعیت واردارند، درسه دهه اخیرکم سابقه است. یکی ازآخرین ابداعات اروپااین است که می گویندترامپ مامور(اجنت)روس هااست. چنانچه ژنرال “میشل یاکوولف”که زمانی درمقامات عالیه رهبری پیمان ناتوازکشورفرانسه نمایندگی میکردمی گویدکه : “ترامپ” مامور”پوتین” است – |ترامپ” ثروت خودرامدیون روس هااست. حتی “ژاک اتالی” ازصهیونست های مشهورکه زمانی مشاورارشد”فرانسوا میتران” بودمی گوید: “طوری که برمی آید ترامپ مامورروس است، من سندی ندارم ولی فکر می کنم که اومامورروس هااست.”
علیرغم اینکه “مرکل” زمانی گفته بودکه آوردن اوکرائین درناتوبه معنی اعلام جنگ باروسیه است، امروزه غرب جمعی به ویژه آلمانی هاعمدتاًبه وسیله “بئربوک”وزیرخارجه آلمان خودرادرایده”نه به مذاکرات، صلح ازطریق زور”زندانی ساخته اند.
نهایتاًامریکا درحال نجات دادن آخرین بقایای آبروی غرب جمعی دراوکرائین است درحالیکه این راعده ای ازرهبران کم تجربه اروپائی نمی توانند درک کنند.
بعضی هادراروپای غربی تغییرات دوماه اخیرامریکارابی ثباتی می نامند. احتمالاًاین برداشت ناشی ازعدم درک دقیق ازعملکردحکومت پنهان وقابلیت امریکا درعرصه مانوردهی عملیاتی درعرصه روابط بین المللی است.
باهمه این فاکتورهابه ویژه موضع گیری های روشن انتقادی “جی. دی. ونس” معاون ترامپ درکنفرانس امنیتی مونیخ آیااروپا دربرابرامریکا قرارمی گیرد؟ اگربه تجربه تاریخی بعدازفروپاشی شوروی تاکنون مراجعه شودمی بینیم که چنین امری ازناچیزترین شانس لازم برخوردارنخواهدبود.
رهبران اتحادیه اروپاکه باشیوه عملکرددائمی ارباب امریکائی عادت کرده اند، نمی توانستندتصورکنند که حکومت پنهان امریکاقادراست برای تطابق سیاست هایش باالزامات نوین باانعطاف وسیعی عمل کندوازآنجائیکه همین رهبران نوبه دوران رسیده اروپائی فقط باتبعیت ازارباب کلان تاکنون بالاآمده اند ودرشکل دهی تصامیم استراتیژیک شریک نبوده اند، نمی توانستنداین مانورهارادریابند. چنین مانورهائی فقط ازیک قدرت بزرگ وباتجربه برمی آیدکه اروپائی هاازآن محروم بوده اند. دلیل اینکه چرااین رهبران درتصامیم استراتیژیک شریک نبوده اندهم روشن وناشی ازتبعات نظم کهن جهانی است که امریکابه بهانه چتراتومی خودرهبران اروپارابه انقیادکشیده است. بناً از پایان جنگ جهانی دوم به این سو، عمدتاً رهبران اروپائی به استثنای چندرهبرکاریزماتیک چون “شارل دوگول”، “اولاف پالمه”، مقداری “ویلی برانت”، زمانی هم “آل دومورو”درچنبره سلطه مقتدرانه امریکا قرارداشته اند. وجودهمین رهبران کاریزماتیک موجب آن شده بودتابخشی ازکشورهای اروپائی درعرصه مسائل مهم بین المللی دارای سیاست ونظرمشخص خودباشند. این وضع موجب برخوردهای گاهی خونین هم میشدکه مصداق آن رادرترور”اولاف پالمه”، قتل بسیارمشکوک”آل دومورو” به وسیله “بریگادهای سرخ”ونقش سازمان های استخباراتی انگلوساکسون هادرآن وتقابل شجاعانه “ژنرال دوگول” باناتومی توان جست. اماامروزچنین شخصیت هائی دراروپاوجودنداردوهمه به اتباع گوش به فرمان واجراکننده اوامرحکومت پنهان امریکائی مبدل شده اند. به همین دلیل است که این رهبران درشکل دهی سیاست های حکومت پنهان شریک نیستند وزمانی که وقایعی مانند تغیرسیاست های امریکا درقبال معضله اوکرائین پیش می آیددرفازاصلی قرارندارند. ازاینجا است که درمسئله اوکرائین اتحادیه اروپاو”ترامپ” دردوفازمتفاوت ودرفاصله قراردارند. این فاصله مسلماًبه طور اتوماتیک وباسرعت رفع خواهدشدورهبران اروپائی بعدازاینکه به کنه سیاست های بادارامریکائی پی ببرند، راه دیگری ندارندجزاینکه دوباره درصف بایستندوباامریکا به یک زبان سخن بگویند. اقدامات نمایشی چون گردهمآئی رهبران بخشی ازاروپا درلندن(به اضافه ترکیه وکانادا) وطرح های بلندپروازانه “مکرون” درجهت به اصطلاح زیرچتراتومی فرانسه قراردادن اتحادیه اروپا، که بی پایه وازدیدگاه بازدارندگی هسته ای غیرعملی است، به زودی چون حبابی کم عمرخواهندترکید. اینکه طرح هائی ازقبیل همین طرح نخست وزیربریتانیاورئیس جمهورفرانسه درمورداوکرائین وبودجه800 ملیاردیوروئی اتحادیه اروپاوموضع گیری های شرمنده ونیم صدائی آنهابرعلیه “ترامپ” چه قدرفاقدپشتوانه عملی ودورازواقعیت های امروزی است دراینجا قابل بحث نیست. بایک نظراندازی کلی به شیوه های عملکردسیاست های بین المللی “ترامپ” وتیمش دلیل عمده راشایدبتوان درسیاست های جدید حکومت پنهان امریکادیدکه قضیه اوکرائین درمرحله کنونی راکه به اندازه کافی زیروروشده وبه نتائج محتوم منجرمی شودبه مثابه یک آزمایش جدید درشرایط گذاردنیاازنظم تک قطبی به نظمی نوین درنظرمی گیردوازآنجائیکه دراین گذاربااهمیت تاریخی، اروپانقشی جز تائیدعمل امریکارانخواهدداشت، می خواهدبه تنهائی آزمایش کندکه مسلماً غرب جمعی بااستثنائات کوچک بالاجباربه آن خواهدپیوست وبالاخره سراسیمگی اتحادیه اروپافروخواهدخفت ورهبران شیفته به خوداروپائی چون “مکرون”، “اورسولافاندرلاین”، نخست وزیران بریتانیاوپولندومسئول سیاست خارجی اروپاباجمیعت یک ملیون وسه صدهزارنفری کشورش استونیا، همه درصف قرارخواهندگرفت. درحقیقت این یک دوران گذارمقطعی است ودوران های گذاراکثراًبادردودشواری توام اند.
دربحبوحه مانورهای “ترامپ” رهبران بی تجربه اروپائی مانند “مکرون” وعده ای دیگرازفرستادن نیروبه اوکرائین دم می زنند، گذشته ازاینکه این لاف وگزاف چقدرغیرعملی وکودکانه است، مردمان این کشورهاباچنین ایده هائی شدیداً مخالفت خواهندکرد. “پییر دوگول” نوه ژنرال “دوگول” می گویدکه پدربزرگش به دفاع اروپائی اعتقادنداشت، اوگفت که آلمان ها، انگلیس ها، سویدنی هاودیگران حاضرنخواهندشدازفرانسه دفاع کنند. وجودیک ارتش اروپائی که دراوکرائین بجنگد یک فریب ودروغ است.
دراین ماجراگاهی وضع چنان مضحک می شودکه خارج ازحدتصور برای بقیه مردمان جهان است. مثلاًنخست وزیردنمارک می گوید: “برقراری صلح دراوکرائین خطرناک ترازتداوم جنگ دراین کشور است.”
آنچه باقی می ماند، ایده مضحک وبسیاردورازواقعیت به اصطلاح ضرورت نیروهای حافظ صلح برای اوکرائین درصورت آغازآتش بس است. بادرنظرداشت تناسب های موجودجهانی وواقعیت های روی صحنه این ایده به اندازه ای درخلا ودورازواقعیت مطرح شده است که بایدگفت یک ایده جدی نیست. “لاوروف” ،”پسکوف” و”نبنزیا”دراین زمینه باقاطعیت جواب داده اند، امااروپائی هاهنوزدرک نکرده اند. مطرح کنندگان این ایده بایدبدانند که طرح نیروهای حافظ صلح برای کشورهائی است که ضعیف هستند ودرصورت تخلف ازجانب یک نیروی برترسرجای شان نشانده می شوند درحالیکه روسیه ازبسی جهات نیرومندترین کشورجهان است؛ چه کسی میتوانددراین صورت بین روسیه واوکرائین داوری وبعداًاعمال زورنماید؟
بخشی ازرهبران اروپاباترس ازعواقب سیاست های اخیر”ترامپ” درقبال جنگ اوکرائین یتیم نمائی نموده وکشورهای اروپائی رادرمعرض خطرتهاجم بعدی روسیه تلقی می کنند. این موضع گیری یاعدم درک قاطع اوضاع ژئوپولیتیک دنیابه ویژه اروپااست یااینکه باردیگربااتکا برواهیات، خواهان تداوم وحتی تشدیددرگیری بین امریکا باروسیه هستند. همه میدانند که روسیه هیچ انگیزه وضرورتی برای حمله به کشورهای اروپائی ندارد.
بقیه جهان ازورودمجددآقای “ترامپ” به قصرسفیدبادلهره ومقداری هم ناامیدی حوادث راتعقیب می کند. همین”بقیه جهان”عمیقاً نگران این امراست که اگر روزی سروکارآنها باامریکا باشد، چه خواهندکرد؟ چه روزگاری برآن ها تحمیل خواهدشد؟ دریک کلام امنیت روان “جامعه جهانی”(به معنی واقعی و وسیع آن)خودرادرشرایط شکننده ونامطمئنی احساس می کندودرترس وخوف دائمی بسرمی بردکه مباداسروکارش بااین مست بدمست رقم بخورد. برخوردآقای “ترامپ” درقبال خاورمیانه وبه ویژه درموردفلسطین وایران بسیارنگران کننده است. به همان اندازه ای که امریکا یاحکومت پنهان آن باتدبیروکاردانی می خواهندخودراازمخمصه اوکرائین کمی کناربکشد، به همان اندازه درقبال بقیه جهان وعمدتاًآن بخشی ازجهان که توان رودرروئی کامل باامریکا راندارندباتفرعن وزورگوئی دقیقاًمانند گذشته ودرمواردی هم بالاترازآنچه تاکنون دیده شده است عمل می کند. باغزه وبقیه فلسطین ماننداینکه این انسان های زجرکشیده ورنج دیده ازنوع بشرنباشندبرخوردمی کند وبه رهبرایران پیام می دهدکه بیامذاکره کنیم تاچگونه تورابه انقیادبکشانیم ورنه استخوانت رامی شکنیم. می بینیم که بابقیه جهان سیاست حکومت پنهان مانند گذشته ولی باچاشنه “ترامپ” که عمدتاًقماربازانه وقلدرمآبانه است برخوردصورت می گیرد.
بهرحال درچنین وضعی، اولویت”اول امریکا”(به گفته همیشگی ترامپ)به احتمال قوی برهمه این تفاوت های سبک وشیوه کارسرپوش خواهدگذاشت وهمه هم وغم امریکا دروجوددموکرات هاوجمهوری خواهان تلاش درجهت حفظ تسلط جابرانه آن هابرمردمان جهان خواهدبود. دیده می شودکه درعرصه ژئوپولیتیک جهانی دروجودجنگ اوکرائین، یک دوربازی هاروبه اتمام است. هضم این شکست برای بازنده میدان یعنی امریکاوغرب جمعی خالی ازدردواندوه نیست وحتماً به فکر تلافی آن درمقیاس دیگری برخواهندآمد؛ همیشه چنین بوده است. امپریالزیم امریکا باقیافه ای نوین درمعرکه اوکرائین موضع میگیرد واحتمالاًبرای تلافی این شکست درصحنه های دیگری چون غزه، ایران، یمن وغیره باشدت عمل بیشترواردمعرکه خواهدشد، چنانچه علایم آن راازهمین اکنون درجهنم ازسرگیری تهاجم بربرمنشانه صهیونیست هادرغزه ودربمباران وحشیانه یمن می بینیم. گرچه درموردایران کارتجاوزآن قدرآسان هم نخواهدبود؛ تجاوزگران می دانند که قبل ازبریدن بایدصدبارگَز(اندازه گیری)کنند.
ترامپ آمده است وبعدازتوقف کوتاهی می رودولی این سیاست جهانی ودقیقاًکنترول شده امریکا پابرجا خواهدماند. باچنین وضعی است که بیداری امروز”جنوب جهانی”دربرابرغول امریکا وناتوقدعلم کرده وافتخارهمیشگی آن دردرجه اول به نام “ولادیمیرپوتین” ورهبری فدراسیون روسیه وبالاترازهمه به نام نامی سربازارتش روسیه(ارتش سرخ) درج تاریخ خواهدشد.