چین کاوشگری به نیمه تاریک ماه فرستاد

منبع تصویر، GETTY IMAGES ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۳ مه ۲۰۲۴ آژانس فضایی…

        تقدیم به ستره محکمه امارت اسلامی افغانستان

معروضه محمد عالم افتخار ولد محمد قاسم دارنده تذکره تابعیت 1401100148058   حضور…

حاکمیت طالبان؛ افزایش بحران و تکانه های بی ثباتی ملی…

نویسنده: مهرالدین مشید استبداد و تبعیض طالبان و به صدا درآمدن…

چند شعر از حمید تیموری‌فرد

بزم کبوتران   در تالار توت و ارغوان  سایه‌ی گل درشت انجیر  تارمی خلوت…

ساز آفرینش

رسول پویان رحیم و رحـمان را تابکی قـهار می گویند برای بـندگان…

چرا ادبیات دوران کهن و میانه کم‌تر حزین بود؟

در پرداخت‌های ساختاری ادبیات جهان از شعر و غزل و…

انسان گرایی پاسخی ناتمام در برابر ناپاسخگویی اندیشه های فلسفی…

نویسنده: مهرالدین مشید  انسان گرایی به مثابه ی داعیه ی برگشت…

گنجینۀ الهام

رسول پویان 2/5/2023 روزباخورشیدوشب سیل شباهنگم خوش است زیــر نـور خلـوت مهـتـاب آهنگـم…

در ارتباط به جفنگ گویی ها ی " نیاز نیاز"

حبیب میهنیار دوستان گرامی شما بهتر میدانید که یکی از ویژه…

ادبیات مبتذل،- سرگرم کننده و کم ارزش؟

Trivialliteratur:   آرام بختیاری نیاز انسان از خود بیگانه به ادبیات سرگرم کننده.  ادبیات…

پیام شادباش به مناسبت روز جهانی کارگر

ا. م. شیری روز اتحاد و همبستگی انترناسیونالیستی کارگران و زحمکشان…

دستار پوشان اسلام ستیز و پاچه بلند های حرمت شکن

نویسنده: مهرالدین مشید گروه ی طالبان از نظر حسن عباس نویسنده…

برگردان شعرهایی از سبزه برزنجی

خانم "سبزه برزنجی" (به کُردی: سۆزە بەرزنجی) شاعر کُرد زبان،…

به پیشواز اول می، روز جهانی همبسته‌گی کارگران

اعلامیه سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان اول ماه می، روز تجدید پیمان…

ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

«
»

تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی

نویسنده: کازیکف، ایوان آندره‌یویچ، دکترای علوم فلسفی، پروفسور دانشکده سیاست‌شناسی دانشگاه دولتی مسکومترجم: سایت «۱۰ مهر»برگرفته از : نشریه تئوریک «روشنگری سیاسی»، از انتشارات حزب کمونیست فدراسیون روسیه

لنین نشان داد که فرارسیدن دوران امپریالیستی سرمایه‌داری در عین‌حال در حکم پیشرفت پایه مادی ـ تکنیکی جامعه است و در حکم رشد نیروی مولده سرمایه‌داری جهانی است که چهارچوب تقسیمات ملی ـ دولتی را در‌می‌نوردد. «همه جهان در یک ارگانیسم اقتصادی در‌هم آمیخته شده است، همه جهان میان یک مشت دول بزرگ تقسیم شده است». پیوندها و مناسبات بین‌المللی و تقسیم کار جهانی عمیق‌تر و گسترده‌تر شده‌اند. نیروهای مولده جهانی در دستان معدودی دولت‌های امپریالیستی و انحصارات جداگانه، متمرکز شده است. در دوران امپریالیستی، تولید چنان عظیم شد که آزادی رقابت جای خود را به انحصار داد و سرمایه‌داری رقابت آزاد به سرمایه‌داری با تسلط انحصار و هم‌پیوندی سرمایه مالی با سرمایه صنعتی انحصاری، گذر کرد.
 
 

مخالفان انقلاب سوسیالیستی اکتبر می‌کوشند اثبات کنند که این انقلاب در تاریخ روسیه، رویدادی تصادفی بوده است. این ادعا تحریف رویدادهای واقعی است، زیرا این انقلاب، محصول و مشروط به آن‌چنان شرایط عینی است که در روسیه و جهان، در پایان قرن نوزده و اوایل قرن بیست، جریان داشته است. دریافت و فهم نظری این شرایط به لنین اجازه داد تا تئوری مارکسیستی انقلاب سوسیالیستی را مطابق شرایط تاریخی جدیدی که در روسیه و جهان پدید آمده بود، تکامل بخشد. بلشویک‌ها به رهبری لنین، با ملاک عمل قراردادن این تئوری، ضمن رهبری جنبش انقلابی توده‌ها در روسیه، پیروزمندانه، انقلاب سوسیالیستی را به انجام رساندند. اکتبر به نماد پیروزی این تئوری بدل شد و به نوبه خود اساس‌مندی تئوریک انقلاب، عامل مهم پیروزی آن شد.
انقلاب سوسیالیستی اکتبر که نتیجه علل عینی است، بزرگ‌ترین حادثه در تاریخ تمدن معاصر است. همان‌طور که دانشمند بزرگ روسیه، و. ئی. ورنادسکی خاطر‌نشان کرده است: ما «فرصت یافتیم تا در دوران بزرگ‌ترین انقلاب جهانی زندگی کنیم. انقلابی تاریخی که در کشور ما شکل گرفت اما به آشکار، تأثیری ژرف بر همه بشریت و بر همه سیاره ما باقی گذاشت».
این انقلاب در تاریخ بشریت نقطه آغازی است بر پیدایش فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی جدید. آغاز اجرای تجربه سوسیالیستی که در نتیجه آن، روسیه سوسیالیستی به موفقیت‌های عظیمی ‌دست یافت و به دومین قدرت بزرگ در جهان تبدیل شد. ولادیمیر ایلیچ لنین خاطر‌نشان کرده است که با پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر، جهان به دو اردوگاه مخالف هم تقسیم شد، از این پس «همه حوادث سیاسی جهانی به ناگزیر بر روی یک نقطه مرکزی متمرکز خواهد شد: مبارزه بورژوازی جهانی علیه جمهوری شوروی روسیه». به‌درستی می‌توان گفت که این مبارزه تاکنون آرام نگرفته است و امروز علیه روسیه معاصر متمرکز شده است.
همان‌طور که معلوم است، تئوری انقلاب سوسیالیستی در دوران سرمایه‌داری ماقبل انحصاری، در دوران انقلاب‌های بورژوایی و بورژوا ـ دمکراتیک در اروپا، پدید آمد. در آن هنگام کاپیتالیسم با کوتاه کردن عمر تسلط فئودالیسم، در دوران فرازمندی خود قرار داشت. در مرکز تکامل تاریخی جهانی، بورژوازی قرار داشت. همراه با سرمایه‌داری طبقه کارگر هم شکل گرفت. نبرد طبقاتی پرولتاریا آغاز شد و سازمان انقلابی او هم شکل گرفت. انگلس می‌نویسد: انقلاب سال ۱۸۴۸ در فرانسه، بورژوازی واقعی و پرولتاریای صنعتی واقعی را به میدان آورد.
مارکس و انگلس بر‌اساس تحلیل مبارزه انقلابی طبقه کارگر در سال‌های ۴۰ ـ ۳۰ سده نوزدهم، با بررسی تجربه انقلاب‌های بورژوایی و بورژوا ـ دموکراتیک در کشورهای اروپایی و آمریکا، تجربه مبارزه طبقاتی و تجربه نخستین انقلاب پرولتاریایی ـ کمون پاریس ـ، تئوری انقلاب سوسیالیستی را ایجاد کردند. سوسیال دمکرات‌های روسیه که در پایان سده نوزدهم (در سال‌های ۱۸۹۴ ـ ۱۸۸۴ و از سال ۱۸۹۸ به‌عنوان یک حزب سیاسی) به‌وجود آمده بودند و هدف خود را جستجوی راه رشد و تکامل آتی کشور قرار داده بودند، این تئوری را پذیرفتند. آ‌نها امکان تحقق آموزه مارکس مبنی بر ضرورت و ناگزیری گذار بشریت از سرمایه‌داری به سوسیالیسم در روسیه را پذیرفتند. جنبش سوسیال دمکراسی مانند بسیاری جنبش‌های اجتماعی ـ سیاسی دیگر در آن دوره، زمانی پا به عرصه گذاشت که روسیه بحران عمیق فئودالیسم را از سر می‌گذراند و خودکامگی به مانع بزرگی در راه رشد سرمایه‌داری که در غرب به‌طور گسترده‌ای رشد یافته بود، بدل شده بود. در برابر کشور، به‌طور عینی، ضرورت حاد گذار از مرحله کشاورزی به مرحله صنعتی، پدید آمده بود. انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک سال‌های۱۹۰۷ ـ ۱۹۰۵ که در نتیجه این بحران روی داد، فقط بخشی از مسائل حل ناشده کشور را حل کرد. نتایج این انقلاب، تنها محدود به برخی عقب‌نشینی‌هایی بود که در بیانیه ۱۷ اکتبر ۱۹۰۷ تزار منعکس شده است. در کل در روسیه از نیمه دوم سده نوزدهم تا اوایل سده بیستم، مسائل مربوط به چگونگی تحولات آتی ناشی از انتخاب راه ترقی اجتماعی که ضرورت حل آنها فرارسیده بود و نیز مسائل موجود و جدید ناشی از رشد و توسعه کشور، در پرتو شرایط تاریخی آن زمان همگی در نتیجه انقلاب‌های بعدی (انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک فوریه و انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷) به شیوه‌ای انقلابی حل شدند.
پس از انقلاب سال‌های ۱۹۰۷ ـ‌۱۹۰۵، جستجوی راه رشد آتی روسیه همچنان در دستور روز باقی ماند. فعالیت نظری مارکسیست‌های روسیه به رهبری لنین در پیوند مستقیم با این جستجوها است. لنین ضمن پذیرش تئوری مارکسیستی انقلاب سوسیالیستی، به تکامل بعدی این تئوری هم اهمیت زیادی می‌داد. او به‌دنبال بنیانگذاران مارکسیسم، به تئوری هم‌چون دگم نمی‌نگریست، تئوری برایش حکم «راهنمای عمل» داشت. او خاطر‌نشان کرده است که بدون تئوری انقلابی، پراتیک انقلابی ممکن نیست. در پرتو کار نظری در زمینه مسائل مربوط به انجام انقلاب سوسیالیستی، لنین موفق شد تا پروسه‌های جاری در جهان و روسیه را عینی‌تر و عمیق‌تر درک کند و در نتیجه توانست استراتژی و تاکتیک مبارزه طبقاتی برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه را تدوین کند و در نهایت آن را به پیروزی برساند.
ضمن تحلیل مضمون تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی در روسیه و در جهان به‌طور کل، باید این نکته را در نظرگرفت که این تئوری با در‌نظرداشت شرایط تاریخی جدید جاری در روسیه و جهان پس از انقلاب سال‌های ۱۹۰۷ ـ ۱۹۰۵ تهیه شده است (این شرایط عبارت بود از رشد بعدی سرمایه‌داری در جهان و روسیه و جنگ امپریالیستی که از سال ۱۹۱۴ شروع شد). به‌طور کلی در این تئوری، تجربه تاریخی عظیم مبارزه انقلابی زحمتکشان برای رهایی خود در نظر گرفته شده است و بررسی شده است، آن هم نه فقط مسائل و تجاربی که در تئوری انقلاب بنیانگذاران مارکسیسم بر آن تکیه شده است، بلکه تجارب و مسائل مبارزه طبقاتی و انقلاب که در روسیه و به‌طور کل در جهان در دوره‌های بعدی جریان داشته است، مد نظر بوده است.
تئوری لنینی انقلاب سوسیالیستی بر مبنای قانونمندی‌های تکامل تاریخی جامعه تدوین شده است که از آن جمله عبارتند از: قانون تناظر میان سطح رشد نیروهای مولد و خصلت مناسبات تولید، قانون رشد نامورون اقتصادی و سیاسی کشورهای سرمایه‌داری، قانون رشد ملت‌ها و مناسبات ملی و قانونمندی گذار تاریخی جامعه از یک فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی به فرماسیون دیگر. همان‌طور که لنین نشان داده است، این قوانین به‌شکلی ویژه در خصلت تاریخی دوران ظاهر می‌شود. او خاطر‌نشان کرده است که تعیین مضمون عمده و خصلت دوران تاریخی امکان می‌دهد تا قانونمندی‌ها و گرایش‌های رشد جامعه در گذار از یک دوران به دوران دیگر آشکار شود. لنین می‌نویسد: با مشخص کردن محتوای دوران تاریخی هر چند ما نمی‌توانیم بدانیم که در یک دوران مفروض، جنبش‌های تاریخی مختلف با چه سرعت و چه موفقیتی تکامل خواهند یافت، اما می‌توانیم بدانیم که چه شرایط اجتماعی، کدام نیروها و کدام طبقه در مرکز این مرحله تکامل تاریخی جامعه قرار دارد. هم‌چنین می‌توانیم راه‌ها، اشکال، متدها و تاکتیک انجام مبارزه انقلابی برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی از جمله در روسیه را معین کنیم.
لنین سه دوران تاریخی را که خصلت‌نمای پیدایش و تکامل فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه‌داری است، مشخص و بررسی کرده است. نخستین دوران از انقلاب کبیر فرانسه شروع می‌شود و تا زمان جنگ پروس و فرانسه ادامه می‌یابد. (۱۸۷۱ ـ ۱۷۸۹). لنین می‌گوید این دوران، دوران فرازمندی و پیروزی کامل بورژوازی است، دوران جنبش‌های بورژوا ـ دمکراتیک به‌طور کلی و قسماً بورژوا ـ ملی و دوران درهم شکسته شدن سریع نهادهای فئودالی ـ مطلقه است. دومین دوران (سال‌های ۱۹۱۴ ـ ۱۸۷۱)، دوران به نسبت مسالمت‌آمیز سرمایه‌داری است. دوران تسلط کامل و انحطاط بورژوازی، دوران گذار از بورژوازی مترقی به سرمایه مالی مرتجع است. این دوران در عین‌حال دوران تجمع آرام نیروی طبقه جدید یعنی پرولتاریا است و دوران دمکراسی معاصر.
سومین دوران که تنها پس از سال ۱۹۱۴ شروع می‌شود، دوران تسلط کامل و انحطاط بورژوازی است، دوران تسلط ارتجاعی سرمایه مالی است، دوران نبود جنبش‌های توده‌ای بورژوا ـ دمکراتیک و دورانی است که سرمایه‌داری پیشرفته بیش از پیش همه ملت‌ها را به تجارت کشانده است. لنین این دوران جدید فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه‌داری را دوران امپریالیسم و لرزه‌های امپریالیستی ناشی از آن تعریف کرده است. او دقیقاً توجه خود را بر روی بررسی و تحلیل این دوران جدید متمرکز کرد. او در این مورد اشاره کرده است که: ما در مرز میان دو دوران زندگی می‌کنیم، در برابر ما رویدادهای تاریخی بی‌اندازه با‌اهمیتی جریان دارد، این رویدادها زمانی قابل فهم خواهد بود که قبل از همه، شرایط عینی گذار از یک دوران به دوران دبگر را تحلیل کنیم.
تحلیل این دوران و مضمون اساسی آن انعکاس خود را در تئوری لنینی امپریالیسم یافته است. تحلیل ویژگی‌های رشد سرمایه‌داری در دوران امپریالیسم، به لنین اجازه داد تا امکان و ضرورت انجام انقلاب سوسیالیستی در روسیه را اساس‌مند کند.
لنین نشان داد که فرارسیدن دوران امپریالیستی سرمایه‌داری در عین‌حال در حکم پیشرفت پایه مادی ـ تکنیکی جامعه است و در حکم رشد نیروی مولده سرمایه‌داری جهانی است که چهارچوب تقسیمات ملی ـ دولتی را در‌می‌نوردد. «همه جهان در یک ارگانیسم اقتصادی در‌هم آمیخته شده است، همه جهان میان یک مشت دول بزرگ تقسیم شده است». پیوندها و مناسبات بین‌المللی و تقسیم کار جهانی عمیق‌تر و گسترده‌تر شده‌اند. نیروهای مولده جهانی در دستان معدودی دولت‌های امپریالیستی و انحصارات جداگانه، متمرکز شده است. در دوران امپریالیستی، تولید چنان عظیم شد که آزادی رقابت جای خود را به انحصار داد و سرمایه‌داری رقابت آزاد به سرمایه‌داری با تسلط انحصار و هم‌پیوندی سرمایه مالی با سرمایه صنعتی انحصاری، گذر کرد.
لنین تعریف امپریالیسم را چنین نوشته است: امپریالیسم مرحله انحصاری سرمایه‌داری است … سرمایه مالی عبارت است از سرمایه بانکی چند بانک کلان انحصارگر که با سرمایه گروهبندی‌های انحصاری صاحبان صنایع درآمیخته است. همه جهان میان معدودی کشورهای امپریالیستی تقسیم شده است. و تقسیم جهان عبارت است از گذار از مرحله سیاست استعماری توسعه‌طلبی بلامنازع در مناطقی که توسط هیچیک از دول سرمایه‌داری اشغال نشده است، به مرحله سیاست استعماری تملک انحصاری اراضی جهان که کار تقسیم آن پایان یافته است.

لنین شرایط عینی و ذهنی انجام انقلاب سوسیالیستی را بررسی می‌کند، چنین نتیجه می‌گیرد که این انقلاب در پرتو عمل قانون رشد ناموزون اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری که در دوران امپریالیسم قوت گرفته است، نمی‌تواند آنطور که بنیانگذاران مارکسیسم گمان می‌کردند، همزمان در همه کشورهای پیشرفته، رخ بدهد و این که این انقلاب به‌طور غیر‌همزمان از راه گسست حلقه‌های ضعیف در زنجیره امپریالیسم، روی خواهد داد.
 

این تقسیم جهان به پایان رسید. در این مرحله از تکامل سرمایه‌داری، صدور سرمایه بجای صدور کالا، اهمیت فوق‌العاده‌ای کسب کرد. صدور سرمایه با تقسیم اراضی جهان میان دول بزرگ سرمایه‌داری و گروهبندی‌های انحصارگر، توأم شد. لنین نشان داد که انحصاری شدن سرمایه مالی و صنعتی به گسترده شدن سرمایه مالی در همه کشورهای جهان، ایجاد قشر بزرگ سرمایه‌داری رانتی و الیگارشی مالی، انجامیده است. لنین خاطرنشان کرده است که «امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله سرمایه‌داری امریکا، اروپا و سپس آسیا، طی سال‌های ۱۹۱۴ ـ‌۱۸۹۸ کاملا شکل گرفت».
در دوران امپریالیسم رشد ناموزون و جهش‌وار سرمایه‌داری قوت گرفت. هرچند عموما ً «همه کشورهای اروپایی دیگر به مرحله همسانی از رشد سرمایه‌داری دست یافته‌اند و همه آن‌ها آنچه را که پرداختنی بوده است به سرمایه‌داری پرداخته اند». در این دوران  سرمایه‌داری در کل به‌مراتب سریع‌تر از گذشته رشد کرد اما این رشد روی‌هم‌رفته نه فقط ناموزون‌تر شد بلکه این ناموزونی خود را در پوسیدگی به‌ویژه قدرتمندترین کشورهای سرمایه‌داری هم نشان داد.
لنین خاطرنشان کرده است که در دوران امپریالیسم، سرمایه‌داری نمایانگر چرخش از دمکراسی به ارتجاع سیاسی شده است. امپریالیسم همه تضادهای اجتماعی آشتی‌ناپذیر شیوه تولید سرمایه‌داری را حدت بخشیده است. این تضادها خصلت بین‌المللی کسب کرده‌اند.
تضاد اصلی شیوه تولید سرمایه‌داری ـ تضاد میان خصلت اجتماعی تولید و شکل خصوصی تصاحب آن ـ با قوت بی‌نظیری حدت گرفته است. «امپریالیسم برای طبقه کارگر تشدید بی‌سابقه مبارزه طبقاتی، فقر، بیکاری، گرانی و طفیلی‌گری تراست‌ها، نظامی‌گری و ارتجاع سیاسی را که حتی در آزادترین کشورها هم سربلند کرده است، به‌بار آورده است». ( لنین، مجموعه آثار، جلد ۲۶). این تضادها به شکل «آنتاگونیسم سرمایه درهم آمیخته انترناسیونال با جنبش کارگری انترناسیونال، عمده شده است». (لنین، مجموعه آثار، جلد ۲۵).
تضاد میان متروپل و خلق‌های مستعمره‌ها و هم‌چنین میان دول امپریالیستی و متحدان آن‌ها، میان انحصارهای امپریالیستی و اکثریت خلق‌هایی که در کشورهای امپریالیستی زندگی می‌کنند و میان بقایای فئودالی با سرمایه‌داری، تشدید شده‌اند. لنین بر پایه تحلیل تضادهای دوران امپریالیسم به این نتیجه رسید که دوران جدید در مقایسه با دوران گذشته «به‌مراتب بیشتر توفانی، جهش‌وار، فاجعه‌بار و مناقشه‌برانگیز» شده است. (لنین مجموعه آثار، جلد ۲۷). سرمایه‌داری به سرمایه‌داری انگلی یا مفسد سرمایه‌داری، تبدیل شده است.
امپریالیسم در سیاست داخلی و خارجی به نقض دمکراسی و ارتجاع تمایل دارد. امپریالیسم اصلاً عبارت است از نفی دمکراسی و تمامی‌ مطالبات آن، از آن جمله، نفی دمکراسی در مسئله ملی و مستعمراتی و نفی حقوق ملت‌ها برای خودگردانی.
لنین به آگاهی می‌رساند که چگونه، برافروخته شدن جنگ جهانی در نتیجه «شرایط دورانی که سرمایه‌داری به بالاترین مرحله تکامل خود رسیده است» تغییرات زیادی در اوضاع جهان به‌وجود آورد. این جنگ از هر دو طرف، جنگی امپریالیستی بود. دعوت به آن به‌علت وجود منافع سرمایه‌دارانه و نظامی‌گرانه طرفین آن بود. «رشد تسلیحات، تشدید بی‌اندازه مبارزه بر سر بازار در جدیدترین مرحله، مرحله امپریالیستی تکامل سرمایه‌داری کشورهای پیشرفته و منافع خاندان‌های سلطنتی عقب‌مانده‌ترین پادشاهی‌های اروپای شرقی، ناگزیر، کار می‌بایست به جنگ کشیده شود و عاقبت هم چنین شد». لنین اشاره می‌کند که تمامی ‌دوره پایان سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، انباشته از سیاست‌های امپریالیستی شده بود. جنگ از سوی هر دو گروه دول درگیر» برای حفظ و تحکیم بردگی، برای تجدید تقسیم مستعمره‌ها، برای «حق ستم‌گری بر ملل دیگر، برای امتیازها و انحصارهای سرمایه دول بزرگ، برای ابدی کردن بردگی مزدوری از راه جدایی افکندن میان کارگران کشورهای مختلف و سرکوب ارتجاعی آنها» به پیش برده می‌شود. (لنین، مجموعه آثار، جلد ۲۶).
لنین مشخص می‌کند که جنگ امپریالیستی همه تضادهای دوران فرارسیده جدید را بی‌اندازه تشدید کرد. او می‌گوید که این جنگ سرمایه‌داران را به مهلکه‌ای کشانده است که اکنون قدرت رهایی از آن را ندارند. جنگ همه بشریت را به مرز نابودی کشانده است و همه جهان را در برابر فاجعه گذاشته است. جنگ همه سوسیالیسم بین‌المللی را به بحران عمیقی فروبرده است. فشار و ستم بر طبقه کارگر و همه زحمتکشان بالا گرفته است. فقر توده‌ها به ابعاد عظیمی‌ رسیده است. بحران سیاسی در برابر چشمان ما است. یک حکومت وجود ندارد که از فردایش مطمئن باشد. لنین نتیجه می‌گیرد که «رژیم‌های سیاسی اروپا تماما گیج و درمانده شده‌اند و احتمالاً کسی نمی‌تواند انکار کند که ما به دوران عظیم‌ترین لرزه‌های سیاسی وارد شده ایم».
جنگ وضع انقلابی ایجاد کرد. روحیه انقلابی و جوش و خروش میان توده‌ها را برانگیخت. لنین نوشته است که بیانیه سال ۱۹۱۲ بازل (سویس) بر پایه تحلیل اوضاع جهان، نزدیکی انقلاب پرولتری را اعلان کرد. جنگ به راستی «وضع انقلابی ایجاد می‌کند. همه شرایط عینی جدیدترین دوران، حاکی از فرارسیدن مبارزه توده‌ای انقلابی پرولتاریا است». لنین نشان داده است که در نتیجه تکامل تولید ماشینی بزرگ و درجه بالای تراکم آن، طبقه کارگر بین‌المللی که در مراکز صنعتی بزرگ متمرکز شده است، رشد یافته است و مستحکم شده است. امری که به تشکل و یکپارچگی آن در مبارزه طبقاتی، یاری می‌رساند.
برپایه تحلیل دوران امپریالیستی و ویژگی‌های تکامل سرمایه‌داری در این دوران، لنین به این نتیجه می‌رسد که دوران امپریالیسم، دوران سرمایه‌داری بالنده آن چنان که در دوران گذشته بود، نیست بلکه دوران سرمایه‌داری پوسیده و میرنده است تا جایی که دیگر همه سیستم جهانی سرمایه‌داری به‌طور کلی، برای انجام انقلاب سوسیالیستی نضج یافته است. جنگ بحران را در جهان تشدید کرده است، «… در همه کشورهای پیشرفته، جنگ باعث طرح شعار انقلاب سوسیالیستی شده است، قبل از آن که سنگینی بار جنگ بر دوش پرولتاریا گذاشته شود». در عین‌حال لنین خاطرنشان می‌کند که: ما نمی‌توانیم بگوییم که این دوران چقدر به درازا می‌کشد، ممکن است این چنین جنگ‌هایی تکرار شوند، اما آنچه به این جنگ برمی‌گردد این است که اگر تعدادی انقلاب‌های موفق روی ندهد، به زودی جنگ دیگری در پی خواهیم داشت، زیرا این جنگ نتیجه مستقیم و ناگزیر تکامل مبانی مالکیت خصوصی است. لنین می‌نویسد: «در سرمایه‌داری، برای بازگرداندن عدم تعادل هر از گاهی، وسیله دیگری غیر از بحران در صنعت و جنگ در سیاست، نمی‌تواند وجود داشته باشد».
مهمترین نتیجه‌گیری لنین از تحلیل دوران امپریالیسم این است که در این دوران «خصایص دوران گذار از سرمایه‌داری به نظام اجتماعی ـ اقتصادی بالاتر، در تمام جهات، شکل گرفته است و آشکار شده است». پیشرفت در تکامل مبانی مادی ـ تکنیکی جامعه، در تکامل نیروهای مولده و تقسیم اجتماعی کار، رشد تولید بزرگ ماشینی، رشد کارتل‌ها، سندیکات‌ها و تراست‌های سرمایه‌داران، رشد عظیم ابعاد و قدرت سرمایه مالی، تشدید همه تضادهای سرمایه‌داری، سطح بالای جنبش کارگری و جنبش‌های ملی ـ رهایی‌بخش، پختگی و تشکل طبقه کارگر، وجود احزاب انقلابی و وجود متحدان طبقه کارگر که علیه ستم و برای خواسته‌های خود می‌رزمند، همگی گواه برآن است که امپریالیسم دیگر پیش‌زمینه‌های عینی و ذهنی برای گذار جامعه از سرمایه‌داری به سوسیالیسم را فراهم کرده است و به‌طور کلی تمامی‌ سیستم سرمایه‌داری برای گذار به سوسیالیسم نضج یافته است. لنین نشان داده است که «سرمایه‌داری طی زمانی که از بالندگی به ارتجاع رسید، نیروهای مولده را به حدی رشد داد که برای بشریت دو راه بیشتر نمانده است، یا گذار به سوسیالیسم و یا تحمل سال‌ها و شاید دهه‌ها مبارزه مسلحانه دول «بزرگ» بر سر حفظ مصنوعی سرمایه‌داری به‌وسیله مستعمره‌ها، امتیازها و هر نوع ستم ملی». ( لنین مجموعه آثار جلد ۲۶).
لنین شرایط عینی و ذهنی انجام انقلاب سوسیالیستی را بررسی می‌کند، چنین نتیجه می‌گیرد که این انقلاب در پرتو عمل قانون رشد ناموزون اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری که در دوران امپریالیسم قوت گرفته است، نمی‌تواند آنطور که بنیانگذاران مارکسیسم گمان می‌کردند، همزمان در همه کشورهای پیشرفته، رخ بدهد و این که این انقلاب به‌طور غیر‌همزمان از راه گسست حلقه‌های ضعیف در زنجیره امپریالیسم، روی خواهد داد. او نوشت: «سرمایه‌داری در کشورهای مختلف در بالاترین حد ناموزونی به سرانجام می‌رسد زیرا در شرایط تولید کالایی، شق دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد، از این جا نتیجه بی‌چون و چرایی به‌دست می‌آید: سوسیالیسم نمی‌تواند همزمان در همه کشورها پیروز شود. سوسیالیسم ابتدا در یک و یا چند کشور پیروز می‌شود و بقیه طی مدتی در حالت بورژوازی و یا ماقبل بورژوازی باقی می‌مانند.» ( لنین، مجموعه آثار، جلد ۳۰). لنین پیش‌بینی کرده است: «پرولتاریای پیروزمند این کشورها، ضمن مصادره اموال سرمایه‌داران و سازمان دادن تولید سوسیالیستی در این کشورها، علیه دنیای سرمایه‌داری باقی مانده، برمی‌خیزد و طبقات ستمدیده دیگر کشورها را به‌سوی خود جلب می‌کند … شکل سیاسی جامعه‌ای که در آن پرولتاریا با سرنگونی بورژوازی، پیروز می‌شود، جمهوری دمکراتیک خواهد بود، که این جمهوری پرولتاریای این و یا آن ملت را علیه دولت‌هایی که هنوز به سوسیالیسم گذر نکرده‌اند، بیش از پیش متمرکزتر خواهد کرد.(لنین، مجموعه آثار، جلد ۲۶)
پس از این لنین پیش‌بینی کرد که گذار به سوسیالیسم طولانی و گوناگون خواهد بود. «جنبش انقلابی بین‌المللی پرولتاریا به‌طور یکنواخت و به اشکال یکسان در کشورهای مختلف به پیش نمی‌رود و نمی‌تواند برود … در جریان عمومی ‌هر کشوری ارزش‌ها و خصایص اصیل خود را می‌آورد، هم‌چنین در کشور جداگانه جنبش دچار این و یا آن یک‌جانبه‌نگری و این و یا آن نارسایی تئوریکی و پراتیکی احزاب جداگانه سوسیالیستی می‌باشد.» ( لنین، مجموعه آثار جلد ۱۷).
لنین معتقد بود که «همه ملت‌ها به سوسیالیسم می‌رسند، این امری ناگزیر است، همه می‌رسند اما نه از راهی کاملاً واحد و یکسان. هر کدام ویژگی خود را به‌صورت این و یا آن شکل دمکراسی، این و یا آن نوع دیکتاتوری پرولتاریا، و این و یا آن آهنگ تحولات سوسیالیستی جوانب مختلف زندگی اجتماعی، نشان می‌دهد. (لنین، مجموعه آثار جلد ۳۰).  همه حالت‌های گذار به سوسیالیسم با کسب قدرت توسط پرولتاریا و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا به این و یا آن شکل، آغاز خواهد شد، زیرا «انقلاب سیاسی در جریان انقلاب سوسیالیستی اجتناب‌ناپذیر است، امری که نباید به آن مانند عملی یک‌باره  نگاه کرد بلکه می‌بایست به آن هم‌چون دورانی از توفان‌های سیاسی و لرزه‌های اقتصادی، مبارزه طبقاتی حدت یافته، جنگ داخلی و انقلاب و ضدانقلاب، نگریست.» ( لنین، مجموعه آثار جلد ۲۶).
و دقیقاً حوادث تاریخ انقلاب روسیه در سده بیستم، به همین شکل روی داد. انقلاب سال‌های ۱۹۰۷ـ۱۹۰۵، آغاز فروپاشی استبداد و نظام فئودالی در کشور بود. انقلاب فوریه ۱۹۱۷، انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک را به انجام رساند، استبداد تزاری را برانداخت و بورژوازی به قدرت رسید و انقلاب سوسیالیستی اکتبر به پیروزی پرولتاریا انجامید.       
لنین ضمن بررسی پیروزی ناهمزمان انقلاب سوسیالیستی جهانی، مسائل مربوط به انجام انقلاب سوسیالیستی در کشورهای جداگانه را به‌طور مفصل بررسی کرد. این مسائل در تئوری لنین درباره حلقه ضعیف و وضع انقلابی، انعکاس یافته‌اند. او پیش از همه، مهمترین علائم حلقه ضعیف در سیستم امپریالیستی را که در صورت وجود می‌توان انقلاب سوسیالیستی را به اجرا درآورده و به پیروزی رساند، متمایز کرد. او این علائم را از جمله چنین برشمرده است: سطح معین تکامل نیروهای مولده، توسعه اقتصادی، درجه نضج مناسبات اجتماعی سرمایه‌دارانه، خصلت و حدت تضادهای سرمایه‌داری، سطح بالای رشد جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی پرولتاریا و همه زحمتکشان. در عین‌حال او این موضوع را هم در نظر داشت که در دوران امپریالیسم شرایط عینی انقلاب کاملاً نضج یافته است. «… سرمایه‌داری دولتی ـ انحصاری، کامل‌ترین آمادگی مادی برای سوسیالیسم است، آستانه آن است، این آن پله نردبان تاریخ است که میان آن و پله‌ای که سوسیالیسم نامیده می‌شود هیچ پله واسطه‌ای وجود ندارد. (لنین، مجموعه آثار جلد ۳۴).
همراه با آن لنین ملاحظه کرد که پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشورهایی با سطح متوسط توسعه اقتصادی هم امکان دارد. در کشورهای با سطح پایین توسعه اقتصادی، پیروزی انقلاب سوسیالیستی فقط در صورتی ممکن است که این کشورها ضمن طی مراحل میانی از حمایت پرولتاریای پیروزمند دیگر کشورها هم برخوردار باشند.
لنین بر این نظر بود که مهمترین لحظه حلقه ضعیف در زنجیره امپریالیستی، حدت تضادهای هم داخلی کشورهای جداگانه و هم تضادهای بین‌المللی است. وجود و حدت این تضادها، شرایط مهم خارجی برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی است زیرا این تضادها کار را به شکاف میان کشورهای امپریالیستی و ایجاد گروهبندی‌های دشمن همدیگر و در نهایت به جنگ جهانی امپریالیستی می‌کشاند. شاهد این مدعا برافروخته شدن جنگ جهانی امپریالیستی است. او خاطرنشان کرده است که جنگ امپریالیستی، حلقه ضعیف را در برخی کشورهای اروپایی به‌وجود آورده است. بحران در بعضی کشورها، برای مثال در آلمان، در مجارستان و دیگر کشورها، حتی کار را به انقلاب کشاند. در صورت تشدید همه تضادهای سرمایه‌داری و از آن جمله تضادهایی که به جنگ در دوران امپریالیسم مربوط است، نیروهای طبقاتی برای اجرای انقلاب هم متشکل می‌شوند.
به مبارزه طبقاتی غیر از پرولتاریا، توده‌های گسترده خلق‌ها نیز کشیده می‌شوند، بنابراین «انقلاب سوسیالیستی در اروپا نمی‌تواند چیز دیگری به جز انفجار مبارزه توده‌ای همه ستمدیدگان و ناراضیان باشد». انقلاب اجتماعی «بدون قیام ملت‌های کوچک در مستعمره‌ها و در اروپا، بدون انفجار انقلابی بخش‌هایی از خرده‌بورژوازی با همه پیشداوری‌هایش، بدون جنبش خودانگیخته توده پرولتاریا و نیمه پرولتاریا علیه ستم ملاکین، ستم سلطنتی و ملی، محال است. لنین توضیح می‌دهد که طور دیگری فکر کردن «یعنی انکار انقلاب اجتماعی». (لنین، مجموعه آثار جلد ۳۰).
لنین ضمن بررسی مسئله حلقه ضعیف در سیستم امپریالیسم برای انقلاب سوسیالیستی نشان داد که در حلقه‌های ضعیف، شرایط عینی انقلاب سوسیالیستی پدید می‌شوند. تحلیل این شرایط در آموزه او درباره بحران انقلابی و وضع انقلابی، بررسی شده است. لنین بر پایه تحلیل انقلاب در روسیه و کشورهای دیگر، نشانه‌های اساسی این وضع را مشخص کرده است: ۱) عدم امکان طبقات حاکم به حفظ سلطه و حکومت خود، بدون تغییر در شیوه‌های حکومتی، یعنی این و یا آن بحران «بالایی‌ها». بحران سیاست‌های طبقات حاکمه باعث ایجاد شکاف‌هایی می‌شود که در آن نارضایتی و خشم طبقات ستمدیده بروز می‌کند. برای فرارسیدن انقلاب ضروری است که «پایینی‌ها نخواهند» و «بالایی‌ها نتوانند» به شیوه گذشته زندگی کنند. ۲) تشدید بی‌سابقه نیاز‌ها و خواست‌های برآورده نشده طبقات ستمدیده. ۳) تشدید قابل ملاحظه فعالیت توده‌های زحمتکش که معمولا به هنگام آرامش تن به غارت می‌دهند ولی در هنگامه‌های توفانی، هم در نتیجه محیط بحران عمومی ‌و هم در نتیجه اقدامات هیئت حاکمه، بیش از پیش و شدیداً به مبارزه تاریخی جلب می‌شوند و خلاصه این که به‌نحوی بی‌سابقه آمادگی پیدا می‌کنند که به عمل انقلابی دست بزنند. (لنین مجموعه آثار جلد ۲۶).
پس از آن لنین نشان داده است که از هر وضع انقلابی، انقلاب پدید نمی‌آید، برای این که انقلاب آغاز و پیروز شود، درجه معینی از نضج شرایط ذهنی ضرورت دارد. عامل ذهنی عبارت است از: درجه بالای سطح آگاهی و متشکل بودن توده‌ها، وجود حزب انقلابی طبقه کارگر، تجربه مبارزه انقلابی و سطح بالای آگاهی طبقه کارگر، آمادگی انجام عمل انقلابی و فداکاری در راه آن، پشتیبانی طبقه کارگر و اقشار گسترده نیمه پرولتاریا و توده زحمت‌کشان غیرپرولتر، پیش از همه دهقانان. درجه نضج شرایط عینی و ذهنی بحران عمومی ‌را به‌وجود می‌آورد (که هم استثمار‌شوندگان و هم استثمار‌کنندگان را دربر خواهد گرفت) که بدون آن انقلاب ناممکن است. (لنین، مجموعه آثار جلد ۴۱). در عین‌حال لنین خاطرنشان می‌کند که اوضاع بین‌المللی هم می‌تواند برای انقلاب نقش معینی بازی کند: به انقلاب یاری برساند و یا مانع آن شود.
بر پایه تحلیل رشد سرمایه‌داری در روسیه در مرز سده نوزدهم و بیستم، لنین نتیجه گرفت که روسیه در آغاز سده بیستم، مصداق حلقه ضعف در زنجیره امپریالیسم است. روسیه محل برخورد همه تضادهای اجتماعی ـ اقتصادی نمونه‌وار جهان سرمایه‌داری آن زمان بود. این تضادهای مولد مبارزه طبقاتی بودند که در نتیجه آن، روسیه در مرکز جنبش انقلابی جهانی قرار گرفت. استبداد تزاری به این تضادها، حدت ویژه‌ای می‌بخشید. انقلاب سال‌های ۱۹۰۷ـ۱۹۰۵، انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک بود. در این انقلاب سوسیال دمکراسی روسیه، نزدیکترین وظیفه خود را سرنگونی استبداد تزاری و برقراری جمهوری بر پایه قانون اساسی دمکراتیک که تأمین‌کننده حکومت مردم باشد، اعلام کرد. اما این انقلاب موفق به انجام همه وظایف خود نشد. استبداد تزاری سرنگون نشد. بورژوازی هم آن‌طور که در انقلاب‌های شبیه این در اروپا به قدرت رسیده بود، به قدرت نرسید. این انقلاب با عقب‌نشینی‌هایی از طرف تزار خاتمه یافت. تزار در بیانیه ۱۷ اکتبر سال ۱۹۰۷ خود وعده داد که فقط دومای دولتی را فرابخواند. پس از شکست این انقلاب دوره ضدانقلابی شروع شد (۱۹۱۴ـ۱۹۰۷). بحران در روسیه وسعت می‌گرفت. لنین در سال ۱۹۱۳ خاطرنشان کرد که «بحران سیاسی عمومی ‌در روسیه در برابر چشمان است». او افزوده است: در تشدید این بحران جنگ جهانی امپریالیستی، تاثیرگذاشت، جنگی که «به‌دلیل اجتناب‌ناپذیری عینی می‌بایست مبارزه طبقاتی پرولتاریا علیه بورژوازی را فوق‌العاده تسریع کند، به‌طور بی‌سابقه‌ای بر شدت آن بیفزاید و می‌بایست به جنگ داخلی میان طبقات دشمن تبدیل شود. شکست‌های پی‌در‌پی که بر روسیه و متحدانش وارد می‌شد، بحران را تسریع کرد.»  

لنین انقلاب فوریه روسیه را به‌عنوان ادامه انقلاب بورژوا دمکراتیک سال‌های ۱۹۰۷-۱۹۰۵ در نظر می‌گرفت، انقلابی که هرچند نتوانست وظایف بورژوا دمکراتیک آن مرحله را کاملاً به انجام برساند، اما در مبارزه طبقاتی جاری در کشور نقش مهمی ‌بازی کرد. این انقلاب «زمین جامعه را عمیقاً شخم زد، همه پیش‌داوری‌های باقی‌مانده از قرون و اعصار را از ریشه برکند و میلیون‌ها کارگر و ده‌ها میلیون دهقان را به زندگی سیاسی جلب کرد. در این انقلاب، همه طبقات (و همه احزاب عمده) جامعه روسیه، ماهیت واقعی خود، تناسب واقعی منافع خود، نیروی خود، شیوه عمل خود و اهداف دور و نزدیک خود را به همدیگر و به همه جهانیان نشان دادند». (لنین، مجموعه آثار، جلد ۳۱، صفحه ۲۱). این انقلاب تأثیر انقلابی بزرگی بر جنبش کارگری در دیگر کشورها گذاشت.
لنین ویژگی‌های انقلاب فوریه و نیروهای محرکه آن را همه‌جانبه بررسی کرد و نشان داد که اگرچه این انقلاب طی زمان کوتاهی رخ داد اما بنابر برخی «شرایط با اهمیت تاریخی ـ جهانی»، نتایج ویژه‌ای دارد. نخستین انقلاب روسیه، این بزرگ‌ترین نبرد و عظیم‌ترین انرژی انقلابی پرولتاریای روس در سال‌های ۱۹۰۷-۱۹۰۵ و در پی آن دوره ضدانقلابی ( ۱۹۱۴-۱۹۰۷)، همه ماهیت سلطنت تزاری را آشکار کرد و آن را به نهایت خود رساند. با توجه به این اوضاع و احوال، انقلاب فوریه ضربه جدی بر تزاریسم بود که مشترکاً توسط دو نیرو بر آن فرود آمد: همه بورژواها و ملاکان روسیه و رهبران آن‌ها به نمایندگی از سرمایه‌داری انگلیسی ـ فرانسوی، از یک‌سو و نمایندگان شوراهای کارگران که تمایل نمایندگان سربازان و دهقانان را هم به طرف خود جلب کرده بودند، از سوی دیگر. «سه اردوی سیاسی، سه نیروی عمده سیاسی به میدان آمدند: ۱ـ سلطنت تزاری، رأس ملاکان و فئودال‌ها، رأس صاحب‌منصبان و امرای قدیمی ‌ارتش. ۲ـ بورژوازی و کادت‌های روسیه (حزب مشروطه سلطنتی) که خرده‌بورژوازی هم به‌دنبالش روان شده بود. ۳ـ شورای نمایندگان کارگران که در جستجوی متحدان خود از میان همه پرولتاریا و همه توده‌های فقیر کشور بود». ( لنین، مجموعه آثار جلد ۳۱، صفحه ۱۳)
لنین نوشته است که سرمایه مالی انگلیسی ـ فرانسوی به انقلاب فوریه کمک‌های مهمی‌ کرد، در حالی که همین سرمایه مالی، در سال‌های ۱۹۰۷-۱۹۰۵، علیه انقلاب در روسیه اقدام کرد و به تزار برای سرکوبی آن کمک رساند و اکنون با سازمان دادن توطئه‌های آشکار، بلاواسطه و به‌شکلی فعال در انقلاب شرکت کرده است. یکی از عواملی که پیروزی دولت موقت را تأمین کرد، وجود تشکیلات حاضر و آماده همه بورژوازی روسیه در ارگان‌های شهری و روستایی، در دومای دولتی و در کمیته‌های نظامی ـ صنعتی و غیره بود. (لنین، مجموعه آثار جلد ۳۱ ، صفحه ۳۶)
لنین خاطرنشان می‌کند که به این نیروهای با خصلت امپریالیستی، جنبش ریشه‌دار و قدرتمند پرولتاریایی هم افزوده شده بود. پرولتاریا با شعار صلح، نان و آزادی انقلاب کرد. او اکثریت ارتش را که از کارگران و دهقانان تشکیل شده بود، به‌دنبال خود کشاند. تبدیل جنگ امپریالیستی به داخلی آغاز شد. این نیروها بر سرانجام انقلاب تأثیر گذاشتند. بورژوازی در سیمای دولت موقت به این علت قدرت را به تصرف درآورد که توانسته بود ثروت، سازمان و اطلاعات را در دستان خود جمع کند. (لنین، مجموعه آثار، جلد ۳۴، صفحه ۵۸) در نخستین روزهای انقلاب فوریه، به موازات دولت موقت، شورای نمایندگان کارگران پتروگراد ایجاد شد. کارگران ضمن مبارزه علیه تزار و برای صلح، نان و آزادی واقعی، با غریزه طبقاتی خود دریافتند که در دوره انقلابی، ضروری است که سازمان جدید انقلابی خود را داشته باشند. بنابراین شورای نمایندگان کارگران را ایجاد کردند. در کشور حاکمیت دوگانه به‌وجود آمد. این امر خود را در وجود دو حکومت نشان داد: «حکومت عمده، اصلی و واقعی بورژوازی، دولت موقت لووف و شرکا که همه ارگان‌های دولت را در دست دارد و دولت غیرعمده، فرعی و کنترل‌کننده در سیمای شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد که ارگان‌های قدرت دولتی را در دست ندارد، اما بلاواسطه و بدون قید‌وشرط بر توده‌ها، کارگران و سربازان مسلح تکیه دارد. انقلاب دلیرانه سلطنت تزاری را به حاکمیت بورژوازی سپرد و تا آستانه دیکتاتوری انقلابی ـ دمکراتیک کارگران و دهقانان پیش رفت. حاکمیت دوگانه فقط بیانگر دوران گذار بود که در ادامه خود، زمانی که اوضاع و احوال جلوتر رفت به انقلاب بورژوا دمکراتیک بدل شد، اما به دیکتاتوری خالص کارگران و دهقانان نرسید». (لنین، مجموعه آثار، جلد ۳۱، صفحه ۱۵۴) در این شرایط تازه‌ای که در روسیه به‌وجود آمده بود، لنین مسئله ضرورت سازگار کردن مجدد تاکتیک‌ها و وظایف نزدیک مبارزه انقلابی را با ویژگی‌های مشخص شرایط تازه، مطرح کرد. لنین ضمن بررسی انقلاب فوریه هم‌چون مرحله نخست در راه اجرای انقلاب سوسیالیستی در روسیه، تاکتیک‌های گذار به مرحله دوم انقلاب را که هدفش انتقال همه قدرت در کشور از دولت موقت به شوراها بود، مستدل کرد. لنین یادآوری کرده است که «انتقال قدرت دولتی از دست یک طبقه به دست طبقه دیگر، اولین، عمده‌ترین و مهم‌ترین علامت انقلاب است، چه به‌معنای اکید علمی‌ این مفهوم و چه از نظر علمی ـ سیاسی آن. (لنین، مجموعه آثار، جلد ۳۱، صفحه ۱۳۳)
لنین ضمن اشاره به واقعیت وجود بخش معینی از قدرت در دستان شوراها هم‌چون ارگان‌های توده‌های مردم، نتیجه می‌گیرد که در این شرایط گذار به مرحله دوم انقلاب، کسب کامل قدرت به شکل مسالمت‌آمیز ممکن است. او اشاره می‌کند که شکل سیاسی این گذار را باید شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان ، دهقانان و دیگران، بررسی کنند. او در این‌باره فقط تأکید کرده است که ما به قدرت انقلابی و برای دوره‌ای معین به دولت انقلابی احتیاج داریم.
لنین در یک طرح عمیقاً علمی ‌به مسئله شکل قدرت برمی‌گردد. او با توضیح وضع موجود، مستدل بیان می‌کند که شوراها که در جریان مبارزه انقلابی پدید آمده‌اند، در مقایسه با شکل پارلمانی که انقلاب فوریه اعلام کرد، شکل مترقی‌تری از قدرت سیاسی است. او به این نتیجه می‌رسد که این شکل، شکل تاریخی جدید قدرت سیاسی است. بنابراین شوراها می‌توانند شکل مبارزه پرولتاریا در راه کست قدرت و شکل قدرت سیاسی در مرحله بعدی انقلاب باشد.(لنین، مجموعه آثار، جلد ۳۱، صفحه ۳۹) قدرت جدیدی که جایگزین دولت موقت در کشور می‌شود باید جمهوری شوراها باشد. این قدرت جدید باید ماشین دولتی کهنه، ارتش، پلیس و بوروکراسی را درهم شکسته و از میان بردارد و به جای آن نه فقط سازمان‌های توده‌ای بلکه تشکیلات سراسری مسلح خلق را جایگزین کند. در جریان انقلاب کارگران شروع به شکستن ماشین دولتی کهنه کردند، این کار را باید تا به آخر انجام داد و ماشین دولتی جدید را جایگزین آن کرد.
جستجوی نظری بعدی لنین مربوط به مستدل کردن امکان راه مسالمت‌آمیز انتقال قدرت به شوراها است. لنین اثبات می‌کند که برای سرنگونی نهایی تزاریسم و دستیابی به آزادی، مسلح کردن پرولتاریا، سازمان دادن داوطلبان مردمی، میلیشیای پرولتری، تحکیم، گسترش و توسعه نقش و اهمیت شوراها و ایجاد ناظران پرولتاریایی ـ سربازی بر دولت موقت، ضروری است. کارگران باید معجزه تشکیلات پرولتاریایی و تمام خلقی را به‌منظور آماده کردن نیروهای طبقاتی و انقلابی، به نمایش بگذارند، برای این که پیروزی خود را در مرحله دوم انقلاب، تدارک ببینند. لنین تأکید کرده است که بدون چنین نیروهایی ما نمی‌توانیم حتی دولت موقت را سرنگون کنیم و اگربه این کار موفق شویم نمی‌توانیم قدرت را حفظ کنیم. باید بتوانیم در مقابل تشکبلات عالی همه بورژوازی روس، به‌همان اندازه تشکیلات عالی پرولتاریایی که رهبری همه توده‌های شهری و تهیدستان روستایی، نیمه پرولتاریا و صاحبان اقتصاد خرد را دز دست داشته باشد، قراربدهیم.(لنین، مجموعه آثار، جلد ۳۱، صفحه ۳۵)
لنین در عین‌حال خاطرنشان کرده است که این تنها اولین قدم در راه تحقق انتقال مسالمت‌آمیز قدرت به‌دست شوراها است. او امکان شکل مسالمت‌آمیز اجرای مرحله سیاسی و توسعه بعدی انقلاب سوسیالیستی را در اثر خود به نام «وظایف پرولتاریا در انقلاب» (آوریل ۱۹۱۷) و در تزهای مشهور خود به نام «تزهای آوریل» و دیگر آثار و مقاله‌ها به‌شکل مبسوط‌تری مستدل کرده است.
در این آثار برخی از وظایف با اهمیت درجه اول انقلاب سوسیالیستی در عرصه مناسبات کشاورزی بررسی شده‌اند. برای حل مسئله ارضی، مصادره املاک مالکان و ملی کردن همه اراضی کشور، پیشنهاد شده است. لنین توضیح داده است که در روسیه پیروزی پرولتاریا در آینده بسیار نزدیک، ممکن است، اما به شرطی که اکثریت عظیم دهقانان به پشتیبانی کارگران در مبارزه آنان برای مصادره املاک مالکان و ملی کردن همه اراضی کشور، برخیزند.
در زمینه مالکیت، ملی کردن بانک‌ها و سندیکات‌ها و ادغام همه بانک‌ها در یک بانک ملی و برقراری کنترل شوراهای نمایندگان کارگران بر آن‌ها، پیشنهاد شد. در عرصه تولید اجتماعی، پیشنهاد شد که به جای برقراری فوری سوسیالیسم، کنترل شوراهای نمایندگان کارگران بر تولید اجتماعی و توزیع محصولات، برقرار شود.
توجه زیادی به حل مسئله ملی شد. لنین ضمن روشن کردن درک مارکسیستی مسئله ملی، نشان می‌دهد که انقلاب سوسیالیستی در عرصه مناسبات ملی، باید از حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، دفاع کند. لنین بر این باور بود که «باید برای تمام ملت‌هایی که در ترکیب روسیه هستند، حق جدایی آزادانه و تشکیل دولت مستقل به رسمیت شناخته شود». این خواست ناشی از منافع پیشرفت اجتماعی، منافع مبارزه طبقاتی و مبارزه برای سوسیالیسم است. او خودگردانی فرهنگی ـ ملی را رد می‌کرد و خواستار به‌هم پیوستن کارگران همه ملت‌های روسیه در یک حزب سیاسی پرولتاریایی و وحدت آن‌ها در تشکیلات سندیکایی، تعاونی ـ فرهنگی و دیگر سازمان‌های کارگری بود.
اجرای وظیفه انقلابی خروج فوری از جنگ امپریالیستی و مبارزه برای برقراری صلح در دستور کار گذاشته شد. در این‌باره لنین می‌نویسد: «بدون سرنگونی حاکمیت سرمایه، انتقال قدرت دولتی به طبقه دیگر، به پرولتاریا، غیرممکن است که از جنگ امپریالیستی بیرون آمد، غیرممکن است که به دمکراسی دست یافت و هم چنین به صلح که زورکی نباشد».
لازم به یادآوری است که لنین با درنظرداشت امکان شکل مسالمت‌آمیز مبارزه انقلابی برای انتقال همه قدرت دولتی به شوراها، به این موضوع هم توجه دارد که در آن شرایط نباید مبارزه انقلابی را به مبارزه برای رفرم بدل کرد. او اظهار داشته است که رفرم‌ها، وسایل کمکی برای مبارزه انقلابی هستند.
مقدر نبود که تلاش لنین برای اجرای مسالمت‌آمیز انقلاب سوسیالیستی به ثمر بنشیند. دولت موقت با در پیش گرفتن سیاست سازشکارانه، تزاریسم را تا به آخر درهم نشکست. اولین کنگره شوراها در ۱۷ مارس ۱۹۱۷ ترکیب دولت موقت را تصویب کرد و در اصل همه قدرت را به این دولت سپرد. مردم به نان و آزادی نرسیدند. دولت به جنگ امپریالیستی ادامه داد. بحران در کشور شدت یافت. نارضایتی توده‌ها، در حرکت‌های خودانگیخته ۴-۳ ژوئیه ۱۹۱۷، خود را نشان داد که در واقع تلاشی بود تا از طریق تظاهرات، شوراها به گرفتن قدرت برانگیخته شوند. دولت موقت تظاهرات آرام مردم را پراکنده کرد. مبارزه طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا بی‌اندازه تشدید شد. در ۵-۳ ژوئیه، کشور سر مویی با جنگ داخلی فاصله داشت. حاکمیت به‌دست، دار‌ودسته‌ای افتاده بود که راه سرکوب توده‌ها را در پیش گرفت و به دستگیری کسانی پرداخت که مخالف جنگ بودند.
بلشویک‌ها شعار «همه قدرت به شوراها» را که از ۲۷ فوریه تا ۴ ژوئیه مطرح می‌کردند، کنار گذاشتند. لنین اعلام کرد که نخستین دوره انقلاب به پایان رسید، دوره تازه‌ای آغاز می‌شود. همه امیدها به امکان تحقق انقلاب روسیه از راه مسالمت‌آمیز، به‌طور قطعی نابود شده است. وضعیت عینی از این قرار است: یا غلبه تا به آخر دیکتاتوری نظامی‌ و یا پیروزی قیام مسلح کارگران که فقط با خیزش گسترده توده‌ها علیه دولت موقت و علیه بورژوازی به‌دلیل خرابی اقتصادی و کش دادن جنگ، میسر می‌شود. اکنون تداوم مبارزه انقلابی فقط با قیام مسلح در پیوند است. لنین می‌نویسد: «هدف قیام مسلح تنها می‌تواند انتقال قدرت به‌دست پرولتاریایی باشد که از حمایت تهیدست‌ترین دهقانان برخوردار شده است و برای اجرای برنامه حزب ما باشد».
لنین با تحلیل اوضاع و احوال کشور نشان می‌دهد که به چنان اقداماتی در روسیه نیاز است که همگی ضرورت اجرای آن را حس می‌کنند. از نو شعار «همه قدرت به شوراها» مطرح می‌شود. لنین، این بار توجه خود را بر بررسی راه غیرمسالمت‌آمیز انقلاب متمرکز می‌کند. مسائل مربوط به قیام مسلح را بررسی می‌کند. او توصیه‌های بنیانگذاران مارکسیسم در این‌باره را یادآوری می‌کند و نقشه مشخص قیام را پیشنهاد می‌کند. در عین‌حال این مسئله را هم مورد بررسی قرار می‌دهد که شکل مسلحانه انتقال قدرت به شوراها و برقراری حاکمیت پرولتاریا، ممکن است به جنگ داخلی بیانجامد. او یادآوری می‌کند که «همه انقلاب‌های بزرگ گواهی می‌دهند که نفی جنگ داخلی یا به فراموشی سپردن آن یعنی دچار کردن حاکمیت به حد اعلای اپورتونیسم و یا انکار انقلاب سوسیالیستی». شعار  تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی به‌عنوان یگانه شعار درست پرولتاریا مطرح شده بود.
لنین شرایط خارجی پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه را هم بررسی می‌کند. البته با درنظر‌داشت این نکته که پرولتاریای روس با نیروی خود به تنهایی نمی‌تواند پیروزمندانه انقلاب سوسیالیستی را به انجام برساند … او می‌تواند اوضاع را برای نبرد قطعی عمده‌ترین، وفادارترین و مطمئن‌ترین همکار خود یعنی پرولتاریای اروپایی و امریکایی آسان کند … شرایط عینی جنگ امپریالیستی تضمینی بر این خواهد بود که انقلاب روسیه در مرحله اول خود محدود نخواهد ماند و هم‌چنین انقلاب نیز به روسیه محدود نخواهد ماند. (لنین، مجموعه آثار، جلد ۳۱، صفحه ۹۳)
در این زمان مهم‌ترین مسئله تئوریک، عبارت بود از رابطه انقلاب با دولت. لنین ضمن بررسی مسئله انتقال مسالمت‌آمیز قدرت به شوراها، به این پرسش هم توجه کرده بود. او بار دیگر به‌مناسبت مسئله قیام مسلحانه، به این موضوع برمی‌گردد. لنین در کتاب «دولت و انقلاب» که در آستانه انقلاب اکتبر نوشته است، مسلئل مربوط به رابطه انقلاب با دولت را، چه در دوره مبارزه برای کسب قدرت در جریان انقلاب و چه در دوره پس از آن، در فرایند ساختمان سوسیالیسم و گذار آن به فاز دوم فرماسیون اجتماعی کمونیستی، بررسی می‌کند. به‌همین مناسبت او این مسائل را از دو جنبه بررسی می‌کند: از جنبه تاریخی و از جنبه رابطه انقلاب با دولت به‌عنوان نهاد قدرت.
لنین ضمن بررسی مسئله پیدایش دولت و وظایف آن و هم‌چنین پلمیک با آنارشیست‌ها، با تکیه بر مواضع بنیانگذاران مارکسیسم، نشان می‌دهد که دولت برای ساختن سوسیالیسم و گذار به فاز دوم فرماسیون کمونیستی ضروری است. «دولت لغو نمی‌شود بلکه می‌میرد». لنین هم‌چنین درباره ماهیت اجتماعی حاکمیت پرولتری، سخن می‌گوید: دولت هم‌چون شکل قدرت باید سلطه پرولتاریا را تأمین کند، باید دیکتاتوری پرولتاریا باشد. قدرت دولتی دیکتاتوری پرولتاریا برای «رهبری توده‌های عظیم مردم امری ضروری است». بدون این دیکتاتوری پیروزی انقلاب پایدار نخواهد بود. دیکتاتوری پرولتاریا ضروری است نه فقط برای پرولتاریا که بورژوازی را سرنگون کرده است، بلکه هم‌چنین برای یک دوره تاریخی تمام که سرمایه‌داری را از جامعه بدون طبقات، از جامعه کمونیستی جدا می‌کند هم، ضروری است.
دومین مسئله مهمی ‌که لنین درباره آن توضیح میدهد، این است که انقلاب سوسیالیستی باید نه فقط حاکمیت پرولتاریا و همه زحمت‌کشان را جایگزین قدرت دولتی سرمایه‌داران و ملاکان در کشور بکند بلکه همراه با آن، انقلاب باید ماشین دولتی کهنه را درهم شکسته و ماشین دولتی جدیدی جایگزین آن کند تا به دیکتاتوری پرولتاریا جامه عمل بپوشاند. لنین توضیح می‌دهد که اندیشه مارکس عبارت از آن است که طبقه کارگر باید ماشین دولتی را خرد کند وبشکند و به تصرف ساده آن بسنده نکند. این دولت جایگزین، دولت تازه‌ای است که باید مجری دیکتاتوری پرولتاریا باشد. لنین باز هم مسئله ماهیت قدرت دولتی را بررسی می‌کند. او با تکیه بر ملاحظات مارکس درباره کمون پاریس که آن را نه هم‌چون پارلمان بلکه مانند یک کلکتیو فعال که همزمان، وظایف قانونگذاری و اجرایی را در خود جمع کرده است، به این نظر می‌رسد که وظایف چنین قدرت دولتی را باید شوراها برعهده بگیرند. در ضمن شکل دولتی قدرت شوراها نه فقط برای مرحله انقلاب سیاسی بلکه هم‌چنین برای مرحله بعدی ساختمان و تکامل جامعه سوسیالیستی نیز باید پا‌برجا بماند.
لنین بر این  نظر بود که مهم‌ترین عامل برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی، مبارزه علیه اپورتونیسم است. او در اکتبر سال ۱۹۱۴ نوشت: بدون گسست قطعی از اپورتونیسم و توضیح اجتناب‌ناپذیر بودن ناکامی ‌آن به توده‌ها، اجرای وظایف سوسیالیسم در حال حاضر و تحقق اتحاد انترناسیونالیستی کارگران، ممکن نیست. لنین می‌گوید که اپورتونیسم توجه زحمت‌کشان را از بحران سیاسی در روسیه، آلمان، انگلیس و دیگر کشورها منحرف می‌کند و به‌منظور تضعیف جنبش انقلابی پرولتاریا، آنان را دچار تفرقه می‌کند، در میان آنان موهومات ناسیونالیستی را رواج می‌دهد و پیشاهنگ آنان را نابود می‌کند. لنین در طول تمام فعالیت خود، چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن، با اپورتونیسم و شاخه‌های گوناگون آن، چه در داخل کشور و چه در عرصه بین‌المللی، مبارزه‌ای قطعی کرده است. لنین خاطرنشان کرده است که در روسیه، سوسیال دمکراسی پرولتاریایی برای درپیش گرفتن راه رشد انقلابی پیگیر ناگزیر شد تا با اپورتونیسم، ناسیونال سوسیالیسم، سوسیال شوینیسم و انحلال‌طلبی، مبارزه کند.
لنین به چگونگی تشکیل سپاه سیاسی انقلاب سوسیالیستی و آمادگی آگاهانه توده‌ها برای انقلاب، توجه زیادی می‌کرد. او هم‌چنین ضرورت و راه تربیت انقلابی و سوسیالیستی توده‌ها در روسیه، وحدت نظری و تشکیلاتی نیروهای انقلابی و پیشاهنگ انقلابی آنان در سیمای حزب بلشویک‌ها را توضیح داد. او با فعالیت نظری و با فعالیت نوشتاری درباره موضوع‌های اجتماعی و سیاسی، کار بزرگ و حتی می‌توان گفت، کاری عظیم، در بردن آگاهی انقلابی و سوسیالیستی به میان توده‌ها انجام داده است. لنین در تمامی ‌مراحل مبارزه برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی، تاکتیک‌های جنبش انقلابی توده‌ها و پیشاهنگ آنان را تنظیم می‌کرد و با تغییر شرایط داخلی و بین‌المللی به تغییر و تکمیل آنها می‌پرداخت.
وقتی که انقلاب پیروز شد، لنین در نشست شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد در سخنرانی خود «درباره وظایف حاکمیت شوراها» گفت: از هم‌اکنون صفحه‌ای تازه در تاریخ روسیه گشوده می‌شود، این انقلاب که سومین انقلاب روسیه است باید به نتایج نهایی خود که پیروزی سوسیالیسم است، برسد … در روسیه ما اکنون باید به ساختن دولت سوسیالیستی پرولتاریایی مشغول شویم. او پیش از این در یکی از آثار خود به نام «آیا بلشویک‌ها می‌توانند زمام امور را در دستان خود حفظ کنند»، بر مسئله چگونگی حفظ قدرت و بر عوامل مؤثر در توسعه انقلاب و گذار به ساختمان تازه و سوسیالیستی جامعه، مفصل مکث کرده بود.
از جمع‌بندی آنچه گفته شد چنین برمی‌آید که لنین کار نظری، تشکیلاتی و پوبلیسیستی عظیمی‌ برای تدارک و اجرای انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در روسیه انجام داده است. او رهبر توده‌های ستمدیده و مبارزان علیه استثمار در روسیه و در جهان بود. او پیشوای توده‌های انقلابی، مبارزان راه پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه، راهنمای راه استقرار و تکامل دولت سوسیالیستی و حل مهم‌ترین مسائل مربوط به چگونگی تکامل جامعه بود. بنابر همین، بلشویک‌های روسیه به رهبری لنین تاکتیک‌های انقلابی را اجرا کردند، توده‌ها را برای اقدامات انقلابی و حرکت در راستای پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر آماده کردند و پیروز شدند.