الهی مطلبی دارم ادا کن ،
زفضلت چاره ی بیچاره ها کن .
چراغ عقل و دانش را بر افروز ،
به انسان راه انسانی بیآموز .
ره ی باغ و گلستانت نشان ده ،
کلید قفل گنج شایگان ده .
بیابم میوه ی لطف رضایت ،
بده قدرت ز فضل کبریایت .
گل گلبن ز اقصآی درختی ،
شود تاج سرم از نیک بختی .
مشو مانع از آن کو گل بچینم ،
نشاط آور که شادابی ببینم .
که زان خرم سرای خویش دارم ،
فراغ از ورطه ی تشویش دارم .
توانا کن به گل چیدن دو دستم ،
ز صهبای شرافت سخت مستم .
شود بستان سرایت مایه ی ناز ،
کنم در سایه ی فضل تو پرواز .
مبر نور امید از قلب زارم ،
مکن فرسوده و خار و نزارم .
من و گلبازی و فصل بهاری ،
به تن گیرم لباس افتخاری .
دهم یک گل اگر بربینوایی ،
برم بوی بهشت کبریایی .
گلی بر سر زنم از شادمانی ،
تو بر بیچاره گانت مهربانی .
فقیران را نوازش ده خداوند ،
غنی گردد ز در گاه تو خورسند .
زعطر آگنده کن شام دماغم ،
زصهبای ادب جام و ایاغم .
زدرگاهت دهی گر بار یابی ،
ببیند راه جنت فاریابی .
باعرض ادب و حرمت
عزیز فاریابی .
ازشهر وانکوور کانادا