اشتراکی کردن مردم شوروی را نجات داد
لئونید ماسلوفسکی (Leonid MASLOVSKY)
ا. م. شیری
در سالهای ١٩٣٠ معلوم شد که غرب جنگ جدیدی را علیه روسیه تدارک میبیند. اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی آمادۀ دفع تجاوزات نبود. زیرا، بلحاظ تولیدات صنعتی بسیار عقبتر از غرب بود. لازم بود صنعتیسازی در کوتاهترین زمان ممکن انجام شود و برای این انجام کار، به نیروی انسانی اضافی برای ساخت کارخانهها و کارگاهها و کار در بنگاههای ساخته شده و مقدار اضافی غذا برای تأمین شهرها نیاز داشت.
با وجود سطح موجود بهرهوری نیروی کار در کشاورزی، صنعتی کردن غیرممکن بود. بدون صنعتی شدن، کشور ما، روسها و سایر خلقهای اتحاد شوروی محکوم به نابودی بودند. اشتراکی کردن کشاورزی و صنعتی شدن به اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی اجازه داد تا در جنگ کبیر میهنی سالهای ١٩۴١-١٩۴۵ پیروز شود.
سرگئی کارمورزا مینویسد: «تا پایان سالهای ١٩٢٠ وظایف اصلی معینشده در سیاست نوین اقتصادی حل شد. اقتصاد ویران شده در جنگها احیا گردید، وضعیت اجتماعی و جمعیتی ثبات یافت، ساختار ارگانها و نهادهای دولتی و حاکمیت قانون شکل گرفت و تقویت شد. بودجۀ قابل توجهی برای صنعتی کردن بسیج شد.
توأم با این، تضادهای جدیدی پدیدار گشتند و به سرعت رشد کردند. تولید غلات در سطوح قبل از جنگ متوقف شد: سال ١٩١٣- ٧۶ و نیم؛ ١٩٢۵- ٧٢ و نیم؛ ١٩٢۶- ٧۶ و ٨ دهم؛ ١٩٢٧- ٧٢ و سه دهم؛ ١٩٢٨- ٧٣ و سه دهم؛ ١٩٢٩- ٧١ و ٧ دهم میلیون تن. روستا که از پرداخت اجاره بها و بازخرید زمین رها شده بود، بازارپسندی و امکان صادرات نان- منبع اصلی بودجۀ روسیه برای توسعه را کاهش داد. در سال ١٩٢۶ با همان برداشت سال ١٩١٣ (آخرین سال صلحآمیز در روسیه تزاری)، صادرات غلات، ۴ و نیم برابر کمتر بود (و این، بالاترین رقم در تمام سالهای اجرای سیاست نوین اقتصادی بود).
یک حلقۀ افسونزده پدید آمد: تسریع صنعتی کردن، برای بازگرداندن تعادل بین شهر و روستا ضروری بود و برای این امر لازم بود جریان مواد غذایی، محصولات صادراتی و نیروی کار از روستا به سوی شهر افزایش یابد، و برای این منظور نیز افزایش تولید نان، ارتقاء کیفیت آن و ایجاد نیاز به محصولات صنایع سنگین (ماشینآلات کشاورزی) در روستا ضروری بود. این حلقه تنها از طریق نوسازی بنیادی کشاورزی میتوانست شکسته شود.
جاعلان تاریخ ما در این باره نمینویسند که تولید غلات (مبنای تولید مواد غذایی اساسی: نان، گوشت و شیر) در اتحاد شوروی در دورۀ سیاست نوین اقتصادی از سال ١٩٢۵ تا سال ١٩٢٩ در سطح سال ١٩١٣ بود که خود آن نیز صنعتی کردن را غیرممکن مینمود. در سال ١٩٢٧، در کنگرۀ پانزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک)، یوسف ویساریوناویچ استالین اشتراکی کردن سریع کشاورزی را بهعنوان لازمۀ توسعه مطرح کرد.
استالین در ژانویه ١٩٢٨ گفت: «همانطور که معلوم است تعاونیهای دولتی و غیردولتی [سافخوزها و کالخوزها] مزارع بزرگی هستند که دارای قابلیت استفاده از تراکتور و ماشینآلات میباشند. آنها بیشتر از مزارع مالکان و خوانین اقتصادی هستند. باید توجه داشت که شهرها و صنایع ما در حال رشد هستند و همه ساله نیز رشد خواهند کرد. این نیز برای صنعتی کردن کشور ضروری است. به تبع آن، تقاضا برای نان هر سال افزایش خواهد یافت…». همان گونه که از گفتههای فوق استنباط میشود، مسئله صنعتی کردن با امر اشتراکی کردن پیوند مستقیم دارد.
چندین شیوۀ نوسازی کشاورزی، بویژه، نسخۀ جدیدی از «اصلاحات استولیپینی»، مزارع بزرگ مکانیزۀ تقویت شده، تشکیل تدریجی و طبیعی تعاونیهای مرکب از مزارع دهقانی فردی مورد بررسی قرار گرفت. نیکولای بوخارین ابتدا راه سوم را پیشنهاد کرد و سپس بسیار فعالانه از گزینۀ دوم حمایت کرد. گزینۀ دوم مورد نظر استالین بود و همانطور که از منظر نظری و عملی ثابت شد، گزینۀ دوم تنها راه صحیح بود.
هنگامی که از اشتراکی کردن سخن میگویند، پیش از همه برای اربابان دلسوزی میکنند. و آنها برای اربابان نه به عنوان افراد آسیبدیده از حاکمیت، که طبیعی است، بلکه، به عنوان مدیران قوی و سخت کوش کسب و کار دلسوزی میکنند، که این مسئله نیز، اولاً، نشاندهندۀ بیتوجهی کامل به سرنوشت آنها از سوی «دلسوزان» است و ثانیاً، با واقعیت مطابقت ندارد. الکساندر واسیلیاویچ چایانوف و مکتب او در مقولۀ اقتصاد فقط آن بخش را در ردۀ اربابی قرار دادند که گردش تجاری، اعتبار ربوی و اجاره دادن تجهیزات با شرایط سخت در مرکز ثقل درآمد آن قرار داشت. و این هم درست است.
زمینداران اساساً رباخوار بودند و به حساب کار دهقانان ثروت میاندوختند. تا پایان دهۀ ١٩٢٠، زمینداران تقویت شدند و با خرید غله از دهقانان، در واقع، با تعیین میزان غلات قابل فروش، قیمت نان را به دولت دیکته کردند.
پس از کنگرۀ پانزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک)، کمیسیون دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب در امور اشتراکی کردن به رهبری یاکولییف (اپشتاین) تشکیل گردید، که قرار بود مدل مزرعۀ اشتراکی را توصیه کند. در ٧ دسامبر ١٩٢٩، با فرمان کمیتۀ اجرایی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، کمیساریای خلقی [وزارت] کشاورزی اتحاد شوروی تشکیل گردید… وظایف اشتراکی کردن مزارع و مدیریت بلندمدت و عملیاتی کشاورزی و جنگلداری به آن سپرده شد. یاکوف آرکادیوچ یاکولییف بعنوان وزیر کشاورزی منصوب گردید. فرهنگستان علوم کشاورزی با شبکۀ مؤسسات خود نیز تحت صلاحیت کمیساریای خلقی کشاورزی قرار گرفت.
در ابتدا، تشکیل مزارع اشتراکی موفقیتآمیز بود. دهقانان مزارع اشتراکی را به عنوان یک آرتل- یک نوع شناخته شدۀ همکاری تولیدی، هستۀ اصلی ساختار روستایی روسیه که خانوادۀ دهقان را نابود نمیکرد، درک میکردند. علاوه بر آن، کار جمعی در روی زمین، ایدۀ کشت مشاع زمین و همکاری تولیدی، مدتها قبل از اشتراکی کردن و حتی قبل از انقلاب در انجمنهای دهقانی روسیه [آبشینها] وجود داشت.
جمعگرایی به منزلۀ احیا و تقویت جامعه تلقی میشد. اما خیلی زود معلوم شد که اجتماعی کردن تا آنجا پیش میرود که اساس ساختار خانوار دهقانی را از بین ببرد (کارگران، احشام شیرده و تجهیزات در کالخوزها جمع شدند). ابتدا مقاومت و بعد از آن فشار و سرکوب شروع شد. استالین طی مقالۀ «سرگیجۀ ناشی از موفقیت» که در تاریخ ٢ مارس ١٩٣٠در پراودا منتشر شد، «افراط» در ایم امر را مورد انتقاد قرار داد. فشار بر دهقانان تضعیف شد، خروج از مزارع جمعی (کالخوزها) آغاز گردید، میزان اشتراکی کردن که تا آن موقع به ۵٧٪ از کل خانوارها رسیده بود، در ماه آوریل به ٣٨٪ و در ماه ژوئن به ٢۵٪ کاهش یافت. پس از این، تا ژانویه ١٩٣١، در سطح ٢٢-٢۴٪ ثابت ماند و سپس، رشد شروع شد. بطوری که در تابستان ١٩٣٧ به ٩٣٪ رسید.
نهادهای حزبی و دولتی اتحاد شوروی پیشرفت اشتراکی کردن را سنجیدند. این پیشرفتها کاملاً متشنج بودند. زیرا، شرایط بینالمللی صنعتی کردن کشور را در اسرع وقت ایجاب میکرد و این هم به نوبۀ خود زمان اشتراکی کردن را دیکته میکرد.
اما در محلها حتی از این آهنگ فشردۀ اجتماعی کردن نیز سبقت میگرفتند. سازمانهای حزبی و همراه با آنها نهادهای دولتی در محلها با استقامت و پشتکار فوقالعادهای که داشتند، در تلاش بودند تا دهقانان را در مدت بسیار کوتاهی به عضویت در مزارع اشتراکی وادار کنند. یعنی بسیاری از نهادهای محلی ضربالاجل بسیار فشرده را تا حد ممکن کاهش دادند که تنها با راندن اجباری دهقانان به مزارع جمعی میتوانست منطبق باشد.
ارگانهای مرکزی دولت شوروی اغلب مجبور بودند شور و شوق مقامات محلی را مهار کنند. این شور و شوق را میتوان هم بعنوان آسیبهای عمومی جامعه و هم با اقدامات اپوزیسیون توضیح داد، که قصد داشتند از رفتار بیرحمانه نسبت به دهقانان سوءاستفاده کرده، آنان را از مزرعههایشان محروم سازند و باعث شورش دهقانان و به دست گرفتن قدرت در کشور شوند. واقعاً هم چنین اقداماتی باعث اعتراض دهقانان و سرکوب وحشیانۀ اعتراضات گردید.
در سالهای ١٩٣٢- ١٩٣٣ بدلیل تخریب شیوۀ زندگی و کار روستایی موجود، و همچنین به دلیل بهرهوری پائین غلات (به ویژه در مناطق جنوبی- در قفقاز شمالی و اوکراین)، کل کشور با کمبود غلّه مواجه شد. تعداد گاو، اسب و گوسفند در حد بسیار چشمگیری کاهش یافت.
برای تثبیت وضعیت غذا در کشور، دولت به یکسری اقدامات دست زد – در سال ١٩٣٢، صادرات غلات به شدت کاهش یافت و در پایان سال ١٩٣۴، با وجود نیاز فوری به ارز خارجی، صادرات غلات به طور کامل متوقف گردید. تدارکات دولتی برای تأمین غذای لازم جمعیت شهرها و ارتش، در سال ١٩٣٢ و سالهای بعد به کمتر از یک سوم برداشت رسید.
دولت بخشنامههای معقول زیادی بمنظور از میان برداشتن زیادهروی در مسائل اشتراکی کردن صادر کرد. اما، اوضاع در سال ١٩٣۵ بهبود یافت. برداشت غلات، تعداد دامها و دستمزد کشاورزان عضو تعاونیها شروع به رشد کرد. از اول ژانویۀ ١٩٣۵ جیرهبندی نان در شهرها لغو گردید. برداشت ناخالص غلات در سال ١٩٣٧ به ۵.٩٧ میلیون تن رسید (بنا به برآورد آمریکائیها،٣.٩٧ میلیون تن). لازم به ذکر است که صنعتی کردن در اتحاد جماهیر شوروی و نوسازی کشاورزی در رابطۀ جداییناپذیری با آن، بسیار انسانیتر از همۀ کشورهای غربی، به ویژه، از انگلستان- زادگاه سرمایهداری انجام گرفت.
«پژوهشگران تاریخ سوسیالیستی کردن تا زمانهای اخیر به این سؤال ساده و طبیعی پاسخ ندادهاند: مدل مزارع اشتراکی مستقر در مبنای سیاست دولتی، از کجا و چگونه در کمیسیون امور اشتراکی کردن دفتر سیاسی، و سپس در کمیساریای مردمی کشاورزی اتحاد جماهیر شوروی ظاهر شد؟ تا جایی که از یادداشتهای ویچسلاو مولوتوف معلوم میشود، خود یوسف استالین هنگام بازدید همراه او از چندین مزرعۀ جمعی که قبلاً ایجاد شده بود، از مشاهدات خود الهام گرفت. اما در آن مزارع جمعی «قدیمی»، دامها اشتراکی نشده و یک قطعه زمین بزرگ در اختیار هر خانواده باقی مانده بود.
منابع خارجی چنین تاریخچهای از برنامه ارائه میدهند. تجربۀ انواع مختلف تعاونیهای کشاورزی که در بسیاری از کشورها از اواخر قرن نوزده تشکیل گردید، در سالهای ٢٠ در چند کار عمده خلاصه شد (عمدتاً منتشره در آلمان). موفقترین پروژه کیبوتص (به عقیده برخی پژوهشگران «درخشان»)، بعنوان یک شیوۀ همکاری بود، که در اوایل قرن توسط سازمان جهانی صهیونیست توسعه یافت.
اجرای این طرح توسط دانشمندان کشاورزی در آلمان آغاز شد و سپس در روسیه ادامه یافت. طراح اصلی این پروژه، دانشمندی از آلمان، صهیونیست نامدار، آرتور روپین بود که سپس کل برنامۀ ایجاد کیبوتصها در فلسطین را در قطعه زمینهای خریداری شده رهبری کرد. او این برنامه را در کتابی که در سال ١٩٢۶ در لندن منتشر شد، تشریح نمود.
این پروژه برای اجماع مردم بیگانه و سازگار با قالبهای فرهنگی آنان طراحی شده بود. آنها قصد نداشتند یک مزرعه دهقانی ایجاد نمایند یا گاوداری راهاندازی کنند… مسئلۀ انطباق آن (مدل کیبوتص) با ویژگیهای فرهنگی روستای روسیه نیز مطرح نبود. با توجه به آنچه که در جریان اصلاحات اقتصادی در روسیه در دهۀ ١٩٩٠ اتفاق افتاد، میتوان گفت که این گستاخی یاکوف یاکولییف (Yakov Yakovlev) و لو کریتزمن (Lev Kritsman) حیرتانگیز نیست…
در بهار سال ١٩٣٢ مقامات محلی از اجتماعی کردن دامها منع شدند و حتی به آنها دستور داده شد که به کشاورزان جمعی در خرید دام کمک کنند. منشور جدید تعاونی، وجود مزرعۀ شخصی برای کشاورزان عضو تعاونی را تضمین میکرد. کارخانههای بزرگ تراکتورسازی و شبکۀ مراکز ماشینآلات و تراکتور به سرعت راهاندازی شدند. بطوری که در سال ١٩٣٧ به بیش از ٩٠ درصد مزارع جمعی خدمت میکردند. گذار به کشاورزی مکانیزه در مقیاس بزرگ و تا حد زیادی انجام گرفت، تولید و بهرهوری نیروی کار به سرعت رشد کرد…
مورخ نامبردۀ فوق مینویسد: «بحران اجتماعی کردن به کاهش ٣ درصدی تولید غلات در سالهای ١٩٣١، ١٩٣٢ و ١٩٣۴ در مقایسه با سال با ١٩٢٩ منجر گردید. خشکسالی سال ١٩٣٣ یک فاجعۀ طبیعی بود و سپس تولید غلات به دورۀ رشد وارد شد و پنج سال پس از اشتراکی کردن، نسبت به سال ١٩٢٩ تا ٣۶ درصد افزایش یافت. مزارع اشتراکی و مزارع دولتی، پس از ورود به دورۀ ثبات بعد از جنگ، تولید غلات را در سالهای ١٩٨۶-١٩٨٧ به ٢١٠-٢١١ میلیون تن افزایش دادند». پر واضح است که تولید سرانۀ حدود یک تن غله، امنیت غذایی کامل کشور را تضمین میکرد.
در سایۀ سوسیالیستی کردن کشاورزی تولید غلات بعد از پنج سال بیش از یک سوم افزایش یافت و تا ماه ژانویۀ سال ١٩۴١ اتحاد شوروی موفق شد یک انبار ذخیرۀ دولتی گندم و آرد به میزان ۶ میلیون و ١۶٢ هزار تن ایجاد کند.
اشتراکی کردن با سلب مالکیت همراه بود. سرگئی کارامورزا مینویسد، فهرست افرادی که توسط گروهها سلب مالکیت میشدند، توسط مقامات محلی تهیه، در گردهماییهای روستایی تصویب و توسط مقامات منطقه تأیید میشد… در سالهای ١٩٣٠-١٩٣١ تقریباً کل جمعیت سلب مالکیتشدگان بیرون رانده شدند. ٣٨٨ هزار خانواده (یک میلیون و ٨٠٠ هزار نفر) وارد شهرکهای ویژه شدند. این حداکثر دادۀ قابل اعتماد است که از طریق تجزیه و تحلیل تطبیقی برآوردهای مستقل تأیید شده است.
ارقام رسمی: ٣۶۶۵٠٠ خانوار یا ١ میلیون ۶٨٠ هزار نفر. جمع کل کسانی که به سکونتگاههای ویژه فرستاده شدند، حدود ١ و نیم درصد از کل خانوادههای دهقانی یا تقریباً نیمی از آنهایی بودند که به عنوان کولاک (زمیندار) طبقهبندی میشدند. حدود ٢۵٠ هزار خانوادۀ زمیندار با فروش یا تقسیم زمین خود بین خویشاوندان، داوطلبانه «از خود خلع ید» کردند و به شهرها رفتند. دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی (بلشویک) بتاریخ ٢٠ ماه ژوئیه یک قطعنامه دایر بر توقف تبعید دستهجمعی زمینداران تصویب کرد و فقط امکان «تبعید فردی» را باقی گذاشت. در ٢۵ ژوئن ١٩٣٢، کمیسیون اجرایی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی یک قطعنامۀ ویژه «در مورد مشروعیت انقلابی»- در خصوص پایان دادن به سرکوبها بر اساس «ابتکار از پایین» تصویب کرد. کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (بلشویک)، دستورالعمل را به همۀ کارکنان حزب و دولت شوروی و همه نهادهای ادارۀ سیاسی مشترک، دادگاهها و دادستانها ابلاغ کرد.
کولاکها در همان روستا یا دیگر روستاهای همان منطقه و یا در مناطق دیگر اسکان داده شدند. قزاقستان، اورال و منطقۀ نوواسیبیرسک مناطق اصلی اسکان مجدد بودند.
وادیم کوژینوف این مسئله را مورد توجه قرار میدهد، که استالین و دولت سعی میکردند روند سوسیالیستی کردن را تعدیل کنند. اقدامات خشن رهبران در همۀ ردهها بلافاصله بعد از شناسایی سرکوب شد. از جمله، تلگرافی با امضای استالین، مولوتوف و کاگانوویچ به مندل خاتایویچ، مسئول تعاونی کردن در ولگای میانه که در ٣٠ ژانویۀ سال ١٩٣٠ مرتکب خشونت ظالمانه علیه دهقانان شده بود، فرستاده شد. در تلگرام تصریح شده بود: «تعجیل شما در مسئلۀ الغای کولاک هیچ سنخیتی با سیاست حزب ندارد. شما به خشنترین شیوه سلب مالکیت میکنید».
این پیام آشکارا با اظهارات بسیاری از پژوهشگران، بعنوان مثال، نیکولای ایونیتسکی مبنی بر اینکه استالین در رابطه با اجتماعی کردن یک چیزی گفت، اما کار دیگری کرد، در تضاد است. سخنان استالین (مقالۀ «سرگیجه ناشی از موفقیت») و اعمال او (اعتراض به اقدامات خاتایویچ) با یکدیگر مطابقت دارند. دستورات مخفی استالین و همچنین تلگراف محرمانۀ فوق که از دید مردم کشور پنهان شده بود، بر خلاف گفتۀ ایونیتسکی، کاملاً با مضمون این مقاله، یعنی نکته به نکته مطابقت دارد. مقالۀ استالین تحت عنوان «سرگیجه ناشی از موفقیت»، منتشره در روزنامه پراودا بتاریخ ٢ مارس ١٩٣٠، بسیاری از دهقانان را از دست اشتراکیسازان خشن نجات داد. میخائیل شولوخوف در رمان «خاک بکر واژگون» به این مقاله اشاره میکند.
دفتر سیاسی در تاریخ ١٠ مارس ١٩٣٠، یک قطعنامۀ محرمانه «در مورد مبارزه با تحریف خط حزب در جنبش مزارع جمعی» تصویب کرد. این قطعنامه حاوی دستورالعملهایی برای توقف فوری هر نوع اجتماعی کردن اجباری و مبارزۀ قاطعانه علیه هر گونه سرکوب دهقانان بود. همچنین دستور بررسی فوری فهرست سلب مالکیت شدهها و اصلاح اشتباهات داده شد.
بدون شک، برخی سیاستمداران از تصمیم اجتماعی کردن برای بیثباتسازی اوضاع کشور و برای نابودی دهقان روس که بدون مزرعه و سایر عناصر زندگی و کار نمیتوانست دهقان باشد، استفاده کردند. محروم کردن روسیه از دهقان به معنی سلب قدرت از روسیه بود. بالاتر از همه، غرب برای سلب قدرت روسیه علاقهمند بود و عوامل آن نقش مهمی در تبدیل اشتراکی کردن مورد نیاز کشور به اقدامات دهقانان علیه نظام شوروی و تضعیف کشور داشتند. توطئهگران با سوءاستفاده از اشتراکی کردن، سعی کردند آن را علیه اتحاد شوروی هدایت کنند. توطئهگران به دنبال این بودند که در اوکراین و قفقاز شمالی، در جغرافیای سکونت کازاکها که بشدت از آنها متنفر بودند، قحطی ترتیب دهند (کازاکها از ریشۀ ترکی، بمعنی انسانهای شجاع و آزاد است. نباید با قزاقها اشتباه گرفته شود. مترجم).
امروزه تعیین میزان تقصیر هر یک از افراد نامبردۀ فوق دشوار است، اما میدانیم که بعداً آنها را محاکمه و تیرباران کردند. در احکام دادگاهها به اقدامات مجرمانۀ آنها در دورۀ تعاونی کردن اشاره نشده است، اما بسیاریها محاکمۀ افرادی را که با جنایات خود در جریان اجتماعیسازی متمایز بودند، به عنوان قصاص تلقی میکنند. نه تنها دشمن، حتی افراد تنگ نظری مانند نیکیتا خروشچوف نیز میتوانست به فکر محروم کردن دهقان از مزرعه باشد. مدتی پس از مرگ استالین، خروشچوف تحت تأثیر اطرافیان جهانوطنی خود، دوباره به محروم کردن دهقانان از مزرعههایشان دست زد و همه ما نان و کاه «خروشچوف» را خوردیم. چندی بعد او از قدرت برکنار شد. به این ترتیب، معلوم شد، که هنوز افراد عاقل در رهبری کشور وجود دارد.
جغرافیای روسیه برای کشاورزی فردی مساعد نیست. برعکس، آب و هوا مانند خود جغرافیا، آشکارا با کشاورزی جمعی سازگار است. درست به همین دلیل است که نقش پیشرو همپیوندی را میتوان در کل تاریخ کشاورزی روسیه مشاهده کرد! مورخ، آرسن مارتیروسیان مینویسد: «کشاورزی جمعی به عنوان یک واقعیت عینی- تاریخی پایدار در روسیه، در مفهوم ژئوپلیتیکی امنیت بهمثابه ماهیت، اصول خلاقیت، سازندگی و هستی روسیه ریشه دارد».
اما زمانی فرارسید که تعاونیهای تاریخاً موجود برای تضمین امنیت روسیه ناکافی بودند. زیرا، سطح رشد نیروهای مولده با الزامات زمان مطابقت نداشت. ارزیابیها از وضعیت کشاورزی نیز از نیاز به اشتراکی کردن مزارع دهقانی صحبت میکرد. در سال ١٩٢٧، ارزیابیها از کشاورزی چنین بود: «بخش اعظم دهقانان مجبورند در ابتداییترین شرایط کار کنند، به کاشت دستی، درو کردن با داس و داس دستهبلند و خرمنکوبی با دام و غلتک بپردازند». دقیقاً، ضعف فنی، دلیل اصلی بهرهوری پایین نیروهای مولده، کیفیت پایین محصولات کشاورزی کوچک دهقانی و نیز مشکلات اقتصادی بود.
خود زندگی راه برونرفت از بنبستی را که کشاورزی کشور در آن گرفتار شده بود، نشان داد. در بهار سال ١٩٢٨، مزرعه دولتی شوچنکو در اوکراین اولین مرکز ماشینآلات و تراکتور، شامل ١٠ دستگاه تراکتور در اتحاد شوروی را ایجاد کرد و به کشت زمین در مزارع دهقانی پرداخت. این ستون متشکل از ده دستگاه تراکتور، در ادامه به منادی مرکز ماشینآلات و تراکتور دولتی قدرتمند تبدیل گردید.
زمانی که زمین تعاونیهای کشاورزی (کالخوزها) توسط یک شرکت دولتی کشت میشد، هزینه تراکتور، بهرهبرداری و استهلاک آن، بار سنگینی بر بودجۀ ناچیز مزارع جمعی تازه تأسیس و بر این اساس، بر قیمت تمام شدۀ محصول نهایی وارد نمیکرد. در نتیجه، حتی با قیمتهای خرید دولتی که البته پائینتر از قیمتهای بازار بود، سود قابل توجهی نصیب مزارع جمعی شد. به بیان دقیقتر، این همان چیزی است که اکنون به آن یارانۀ دولتی به کشاورزی میگویند.
در حال حاضر، این تصور اشتباه وجود دارد که یارانۀ کشاورزی در نظام اقتصادی سوسیالیستی ذاتی است. برعکس، یارانه به کشاورزان در ایالات متحدۀ آمریکا و سایر کشورهای غربی بسیار بیشتر از یارانههای کشاورزی در اتحاد شوروی و حتی روسیه امروزی میباشد. تمرکز تراکتورها در دست مراکز ماشینآلات کشاورزی، فرصتهای زیادی برای مانور بسیار انعطافپذیر در کشت زمین فراهم آورد.
تراکتورها، تا حدود معینی میتوانستند مانند حمل و نقل هوایی محصولات کشاورزی در آینده، به دنبال بهار بروند. یعنی میتوانستند با شروع به زراعت در مناطق جنوبیتر، به سمت شمال حرکت کنند و در مسیر، زمینهای وسیعتری را کشت نمایند. این عامل مخصوصاً برای کمباینها اهمیت دارد که در صورت استفاده از سایر روشها، تنها چند هفته در سال کار میکنند.
شورای کار و دفاع، با بررسی همه جانبۀ کار مراکز ماشینآلات و تراکتور در ۵ ژوئن ١٩٢٩، تصمیم گرفت مراکز ماشینآلات و تراکتور ایجاد نماید. بموازات مراکز ماشینآلات و تراکتور، شبکۀ اجارۀ تجهیزات کشاورزی ایجاد گردید. در سال ١٩۵٨، نیکیتا خروشچوف، مراکز ماشینآلات و تراکتور و بسیاری دیگر از تصمیمات هوشمندانۀ دولت را منهدم کرد.
خاکورزی ماشینی، یعنی استفاده از تراکتور در کشت زمین و بعداً کمباین در برداشت محصول و افزایش محصولات، هم به افزایش تولید ماشینهای کشاورزی (تراکتورهای دهۀ ١٩٣٠) و هم به ادغام قطعه زمینهای دهقانی نیاز داشت. بسیاری از مشکلات فوری کشور را اجتماعی کردن حل کرد. تولیدات کشاورزی و بهرهوری نیروی کار در روستاها را افزایش داد، نیروی کار لازم برای صنعتی کردن را آزاد کرد و باعث تشدید توسعۀ تولید صنعتی در کشور گردید.
در نتیجۀ اشتراکی کردن، همۀ مشکلات مذکور در بالا حل شد. تولیدات صنعتی با سرعت بیسابقهای در جهان رشد کرد، تولید غلات و بهرهوری نیروی کار به شدت افزایش یافت. در نتیجه، نیروی کار لازم برای صنعتی کردن آزاد شد. کشاورزی مکانیزه ٢۴ میلیون دستِ کارگری مورد نیاز برای صنعتی کردن را آزاد کرد.
در سال ١٩٢٩، ٨٠ میلیون نفر به کارهای کشاورزی مشغول بودند و در سال ١٩٣٣، تعداد آنها تا ۵۶ میلیون نفر کاهش یافت. با این حال، هم در سال ١٩٢٩ و هم در سال ١٩٣۴، ٧۴ میلیون تن غلات برداشت شد. بعبارت دیگر، یعنی برغم کاهش حدود یک سوم از تعداد افراد شاغل در بخش کشاورزی، تولید غلات در همان سطح باقی ماند.
اجتماعی کردن امکان تأمین غذای ارتش و پشت جبهه را در طول جنگ کبیر میهنی فراهم کرد. سهم تحویل محصولات صنعتی توسط متحدان در طول جنگ کبیر میهنی، معادل ۴٪ تولید داخلی و سهم غلات، آرد و حبوبات، برابر ٨.٢٪ میانگین برداشت سالانۀ غلات در اتحاد جماهیر شوروی بود.
تدارکات متفقین، البته به ما کمک کرد. اما آنها بخش ناچیزی از تولیدات اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل میدادند و به دلیل بیاهمیت بودن، نتوانستند بر نتیجۀ جنگ تأثیر بگذارند.
بر اساس دادههای ارائه شده، نتیجهگیری به خودی خود نشان میدهد که کشاورزی جمعی و صنایع داخلی، نیازهای جبهه و پشت جبهه را در طول جنگ کبیر میهنی تامین کرد. و هر قدر هم ضرورت و روش اشتراکی کردن را مورد انتقاد قرار دهند، بدیهی است که کشور و مردم ما به برکت آن حفظ شد.
١٧ اردیبهشت- ثور ١۴٠١
وبسایت حزب کمونیست روسیه