از پراتیک (مبارزه مسلحانه) بیزارم!!
شباهنگ راد
روایتِ عجیب و غریبی را میتوان اینروزها در دنیای مجازی رویت نمود. صراحت لهجه و بیان به کنار گذاشته شده استُ، موضعگیریها، شفاف نیست. همچنین دو گانهگی عجیب و غریبی بر آدمیان حاکم شده استُ، نقدها و ردها، برخاسته از جمعبندیِ کارها نیستُ، بیش و بیشتر، با تمایلات حقیرِ شخصی و درونی، انطباق دارد. راه و روش، و گذشتهی ثمربخش و کارساز، از یادها رفته است و در بهترین حالت (و توسط بعضاً افراد) دارد، به حساب افکارِ و اعمال متعلق به تاریخ، نوشته میشود. نقد، و استدلالِ پایهای وجود نهدارد و بیشتر، در همسوئی با فضای سیاسی حاکم بر دنیای کنونی و آغشته به تفکرات “رفرمیستی” و “اصلاحطلبی”ست. معین استکه چنین افرادُ و افکاری، بر خود نهدانسته – و یا نمیدانند – تا با ارائهی دلیل و برهانِ، افکار گذشتهگان را به نقد کشند و مهمتر از همهی اینها، “تزهای نوین” و راهکارهای عملی منطبق با دنیای امروزیشانرا ارائه دهند. در “فرهنگ” آنان، میتوان رد نمودُ، در عوض از ارائهی دلیل سر باز زد؛ میتوان خود را متعلق به آنان دانست و در عوض، از پایهایترین باورهای عملیشان – و آنهم در حوزهی نظری – بهدور ماند؛ میتوان به تجلیل از عملکردِ تأثیرگذار گذشتهگان پرداخت و در عوض، کمترین همسوئی سیاسی – تئوریک با آنان نهداشت.
شوربختانه سرمایه بهدلیل عکسالعملِ نامناسبِ و بیتحرکی مدافعین منفعت مردمی، اثر بس عظیمی بر افکار جریانات و آدمیان بر جای گذاشته است و به دنباله، محتوای واژهها و چگونهگیِ راه و روشِ براندازی نظامهای سرمایهداری وابسته و مسلحِ هم، دارد بهگونهای دیگر تعریف میگردد. دارند مردم را به ناکجاآباد، به مسیر بیهویتی و همچنین به سمت تحملِ هرینهی بیش از این، سوق میدهند. براستی کدام کمونیست و مدعی منافعی میلیونها انسانِ ندار، مبلغ و مروج چنین افکاریست؟ چگونه میتوان و میشود انقلاب را، توسط و بههمراهِ جناحهای رنگارنگ سرمایه و در همسوئی با جنبشهای “اصلاحطلبی” حکومتی، و یا با رنگها و پرچمهای متعلق به سرمایه، به سر انجام رساند؟ مگر تاکنون هیچ انقلابی در اثر فعالیتهای “مدنی” و یا با “گفتمان سیاسی” و در همسوئی با جناحهای رقیب حکومتی به سر انجام رسیده است؟ نمونههای تاریخی را میتوان در کجاها جست و بدانها، دل بست؟ آیا پراتیک و عکسالعملهای سرمایهداران و آنهم در اقصی نقاط دنیا، مبین این امر نیست که نمیتوان بدون پا در میانی عملی کمونیستی، حقوقِ پایهای کارگران و زحمتکشان را تضمین نمود؟ مگر در عمل به اثبات نهرسیده است، که دولتها و حکومتهای کنونی، اصلاح ناپذیراند و مستحقِ، نابودیاند؟ مگر پراتیک کمونیستهای دهههای دُور و همچنین مبارزهی مسلحانهی مردم کوبانی – در چند ماههی گذشته – به اثبات نهرسانده است که زمانی میتوان از کار سازنده و ثمربخش، سخنی بهمیان آورد که با نیروی سازمانیافته و مسلح، در برابر رژیمهای هار و درنده بهمیدان آمد؟
به بیانی و دهههاست که جنبشهای اعتراضی ایران دارند در زیر ماشین سرکوب نظام، له و لورده میشوند و هزینه میدهندُ، در تقابل، عنصر و نیروی به اصطلاح مدافعی وی، در پی تخطئه و خالی نمودن محتوای روشهای مبارزاتی ثمربخش و پایانیست؛ روشهای مبارزاتی که همهی نظامها و از جمله سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، از انجام و از سرگیری آن از جانب نیروهای کمونیستی و مدافعی مردمی ترس واهمه دارند. مگر بیهوده و بیدلیل است که اینروزها سرمایهداران بینالمللی دارند، با راهاندازی دستهجات مسلح و جنگهای ارتجاعی، مانعی نضج و رشدیابی اعتراضات رادیکال و جنبشهای مسلحانهی تودهای میشوند؟ بنابراین، تنها پاسخ به افسار گیسختهگی سرمایه، تنها پاسخ به ددمنشیها و سرکوبگریهای وحشیانه و دائمی رژیمهای خشنی همچون رژیم جمهوری اسلامی، در انتخاب پراتیکِ مسلحانه و در رد سیاست مصلحانه است. سیاست مصلحانهای که باعث گردیده است تا جامعه و جنبش کمونیستی را به عقب بر گرداند.
باور بر آن است که اتخاذ هر گونه سیاست و تاکتیک مبارزاتی و بسیج کنندهی تودهای، بر گرفته از سیاستها و روشهای انتخابی طبقات حاکم و زورگوست؛ باور بر آن است که بدون درک صحیح از قانونمندیهای حاکم بر جامعه نمیتوان راههای سودمند و پایانی را شناخت و جامعه را به مسیر بالندهگی و سازنده سوق داد؛ باور بر آن است که بدون نگاهِ و جمعبند حقیقی از پیآمدهای اعتراضی – تودهای، نمیتوان، وظایف کمونیستی را ترسیم نمود. در شرایطیکه نظامهای سرمایهداری و مسلح، مانعی کوچکترین اعتراضات و اعتصابات کارگریاند؛ در شرایطیکه حاکمان، در هر کوی و برزنی، دارند با توسل جستن به سلاح حکمروانی میکنند؛ در شرایطیکه چوبههای دار همچنان بر فضای جامعهیمان سنگینی میکند، چگونه میتوان به رد و نفی پراتیکی نشست که ثمرهی آن از جانب گرایشات متفاوت، نه تنها قابل انکار نیست بلکه ستایش برانگیز میباشد. منطقاً و در این میان وظیفهی کمونیستها، روشنگری و ارائهی راهجوئیهای عملی رو در روی جنبشهای اعتراضی درون جامعه است. سیاست و تاکتیکی که بیش از سه دههایست که نیروهای کمونیستی – انقلابی از آنها قاصله گرفتهاند.
شوربختانه نزدیک به چهار دههایست که از عمر حاکمیت ننگین و خشن جمهوری اسلامی میگذرد؛ نزدیک به چهار دههایست که سران نظام، به یُمن سلاح توانستهاند، مردم، کارگران و زحمتکشان را مورد ضرب و شتم قرار دهند؛ همچنین نزدیک به چهار دههایست که میادین طبقاتی خالی از نیروهای کمونیستی سازمانیافته استُ، در این اثناء، هیچ نیرو و یا سازمان کمونیستیای پاسخگو نیست. در حقیقت به همان اندازهای که سران حکومت و با توسل جستن به ابزارهای متفاوت، در صدد حفظ و بقای منحوساش میباشند، بههمان اندازه هم، نیروهای مخالف طبقاتی وی، درپی حفظ و “بقا”ی خویشاند؛ حفظ و بقائی که از یکسو باعث گردیده است تا بر عمر سران نظام بیافزاید، و از سویدیگر، انرژی جنبش کمونیستی را بههرز برد. این سیمای سیاسی جامعهی ایرانِ تحت حاکمیت رژیم جمهوریست، جامعهی بستهای که، تشنهی تغییر، تشنهی انجام پراتیک از جانب مدافعین خود و تشنهی در هم ریختن توازن قواست. بنابراین مخالفت با ایدهی دگرگونساز و مخالفت با سیاست تعرضی – یعنی پراتیک بسیج کننده و مسلحانه – نادرست به حساب آمده و همچنین به خطا خواهیم رفت، تا افکار مردمی و جنبشهای اعتراضی را به مسیر روشهای نا سر انجام و به سمت مبارزات مدنی هزینهپرداز سوق دهیم!
براستی و آیا صلاحست تا بیش از این، به تبلیغ ایدهی “مبارزۀ مدنیِ”، غیر سودمند و امثالهم پرداخت و بر این نظر اصرار داشت که انجام پراتیک سودمند و مسلحانه و آنهم در تقابل با رژیمهای هار، خشن و سرکوبگری همچون جمهوری اسلامی، ناصحیحست؟ مضافاً کدام جامعه و جنبش اعتراضی را میتوان شاهد گرفت و نشان داد که، مردم توانستهاند با چانهزنی، و در همسوئی با جناحهای رقیب حکومتی و یا با “گفتمان سیاسی و مدنی” به حقوق پایهای خود دست یابند و جامعه را از شر نابرابریها و بیعدالتیهای موجود نجات دهند؟
مطئمناً اسناد و شواهد، در خلافِ اینگونه “نظریه”هاست و خوانده و دیدهایم، که هزینهی ایننوع کارها، بهمراتب سنگینتر و بالاترست. دیدهایم که زبان به تنهائی قدرت بسیج کننده نهداردُ، بهطور نمونه، به ثمرهی جنبشهای اعتراضی “مدنی” اقصا نقاط دنیا – و بویژه به منطقهی خاورمیانه – و همچنین به نتایج جنبش مسلحانهی کُردستان و آنهم در چند سالهی اوّل حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی و به تبعی آنها، به جنبش مسلحانهی چند وقت قبل کوبانی – و علیرغم تمامی نارسائیهای سیاسی، عملیشان -، نگاهی بیاندازیم و این سئوال را در مقابل خود قرار دهیم که آیا تضمین و ضمانت هر گونه مبارزهی سالم و رادیکال، در گرو انتخاب پراتیک کمونیستی، در گرو انتخاب سیاست مستقل از جناحهای رقیب حکومتی – دولتی و مهمتر از همهی اینها، در پیگیری سیاستهای عملی جنبش مسلحانهی کُردستان و جنبش کوبانی نیست؟ و …
خلاصهی کلام اینکه نمیتوان، روزی در وصف جنبش مسلحانه و ثمربخش کوبانی گفت و نوشت، و روزی دیگر، ایندست پراتیک را لعن و نفرین نمود. پُر واضح استکه سیاست یک بام و دو هوا، سیاست نادرستیست و کمکی به جامعه و به نسل جوان امروزی نمیکند. علاوهی بر همهی اینها، خط بطلان کشیدن بر تئوری نوین انقلاب و بیزاری از پراتیک ثمربخش – یعنی مبارزهی مسلحانه -، و در عوض، همسو شدن فکری – عملی، با جنبشهای اصلاحطلبی و دیگر رنگهای سرمایه، پاسخگوی معضلات و مشکلات عدیدهی میلیونها کارگر و زحمتکش – نبوده و – نیست و بدون کمترین تردیدی، تبلیغ ایندست سیاستها و شیوههای فعالیتی، برای جوامعای همچون جامعهی ایران، سم به حساب آمده و انجام و زمانِ انقلاب تودهای را، به تأخیر خواهد انداخت.
تیر 1394
ژوئن 2015