یکصدمین سالگرد اعلامیه استعماری بالفور
وقت آن است که انگلیس برای اعلامیه بالفور جبران مافات کند
اعلامیه بالفور چیزی ناگهانی و خودجوش نبود بلکه قسمتی از پروژه استعماری بریتانیا از طریق جنگ برای تصاحب سرزمینها و نفت بود.
شما در هرکجا در اسرائیل و فلسطین قدم بردارید مابقی آثار انگلیسیها را که از خود بهجا گذاردهاند میبینید. بهخاطر دارم وقتی در نابلوس یک صندوق پست انگلیسی دیدم واقعاً دچار تعجب شده بودم. در یک دهکده دورافتاده نزدیک ناصریه که خانههایش را داشتند فرومیریختند شما میتوانید سند مالکیتهای انگلیسی را ببینید.
ولی انگلیسیها درک صحیحی از نقش انگلستان در آن منطقه ندارند. نه در مدرسهها چیزی در این زمینه به آنان یاد داده میشود و نه وقتی درباره دوران طلایی استعماری ما صحبت میشود.
شاید بهخاطر آن که مهاجرت زیادی صورت نگرفت داستان سرپوشیده ماند. برعکس هند، استرالیا، کارائیب و ایالات متحده آمریکا که شمایی از حقیقت در اطلاعات جمعی ما وجود دارد داستان فلسطین هیچگاه بازگو نشد.
شاید بهترین بازگویی از این واقعیت به داستان دروغ و اساطیری و افسانهپردازی در مورد تی. ای. لورنس مشهور به لورنس عربستان ختم میشود، که وقتی میگوئیم لورنس عربستان انگلیسیها میگویند او آنجا چه غلطی میکرده؟
داستان دخالت انگلیس در مصر پیش از آغاز جنگ جهانی اول، و جنگ با امپراطوری عثمانی و قرارداد مخفیانه که سایکس پیکو در سال ۱۹۱۶ با هم بستند نیز ناشناخته مانده است.
اعلامیه بالفور چیزی ناگهانی و خودجوش نبود بلکه قسمتی از پروژه استعماری بریتانیا از طریق جنگ برای تصاحب سرزمینها و نفت بود.
و منجر به آن شد که انگلستان فلسطین را از جبهه ملل که فلسطین از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۸ قرار بود زیر نظر آن باشد خارج کرده و تحتالحمایه خود درآورد و منجر به چیزی شود که فلسطینیها آن را نکبت نام دادهاند که همان بهوجود آمدن کشور اسرائیل است.
رودریک بالفور، جد وزیر امور خارجه وقت بریتانیا لرد آرتور بالفور و برادرش جرالد ویلیام بالفور به اعلامیه برچسب این را زده بودند که: این قراداد قبل و بیش از هر چیز عملی انسانی است که طی آن امکان بازگشت انسانهایی بااستعداد و تحت ستم قرار گرفته را به سرزمین اصلی یهودیان میدهد.
اصلاً چنین چیزی نبود. نه تنها اعلامیه بالفور بخشی از پروژه استعماری بریتانیا بود بلکه در فضایی کاملاً یهودستیزی بهوجود آمد.
لایحه بیگانگان که در سال ۱۹۰۵، یعنی دوازده سال قبل از اعلامیه به تصویب مجلس رسیده بود برای کنترل ورود بیگانگان بود. ظاهراً برای ممانعت از ورود گدایان و جنایتکاران به مملکت بود و مکانیزمی برای اخراج آنان در صورت ورود به مملکت وضع کرده بود که در حقیقت یکی از عمدهترین گروههایی که منظور نظر این لایحه بود، یهودیهایی بودند که از اروپای شرقی میآمدند.
در این زمان جناح برادران که یوکیپ آن زمان محسوب میشد با حمایت سیاستمداران برجسته تاسیس شد. این جناح به برگزاری تظاهرات و جمعآوری عریضه اقدام کرده و در سخنرانیهایشان اظهار میکردند که بریتانیا نباید مأمنی برای اراذل و اوباش اروپا بشود.
در سال ۱۹۰۵ یکی از نشریات منچستر در سرمقالهاش نوشت: این که خارجیهای کثیف، فقیر، مریض، انگل، و جنایتکار که خودشان را در خاک ما میاندازند باید بهکلی قدغن شود.
در آن زمان لوید جورج و بالفور عضو گروههای ضدِ یهودی شدند. برای آنان اعلامیه بالفور یک بُرد کامل محسوب میشد. آنان میاندیشند با این کار حمایت آمریکا را در جنگ بهخود جلب میکنند، ضمناً به پروژه استعماری آنان در منطقه کمک کرده و فرانسه را منزوی میکنند و ممکن جلوی آمدن یهودیها را به انگلیس بگیرد.
بههرحال قربانی اصلی اعلامیه بالفور فرانسه نبود. این اعلامیه طوری تنظیم شده بود که حقوق سیاسی اکثریت مردم بومی فلسطین ندیده گرفته شود.
آرتور بالفور وزیر امور خارجه وقت بههیچوجه سعی نکرد نفرتی را که به اعراب فلسصین داشت نشان ندهد.
او در سال ۱۹۲۲ نوشت صیهونیسم چه درست باشد چه نباشد چه خوب باشد چه بد باشد در سنت اینها سالها است ریشه دوانده و خیلی عمیقتر از خواست ۷۰۰۰۰۰ عربی است که در آن سرزمین زندگی میکنند.
به اسرائیل اجازه داده شده است که حقوق فلسطینیها را پایمال کند و دنیا در حالیکه فلسطینیها نسلکشی میشوند و علیرغم قوانین بینالمللی از زادگاه خود رانده میشوند، ساکت نظاره میکند.
از اشغال نظامی کرانه غربی و اورشلیم پنجاه سال میگذرد و فلسطینیها همچنان محبوسند و معیشت، سلامت و امنیت آنان جلوگیری میشود.
محاصره غزه که حالا ده ساله شده است تقریباً شهر را به حالت غیرمسکونی درآورده است.
فلسطین سنجشی است برای وزارت امور خارجه هر دولتی که روی کار میآید. فلسطین است که از دولت بریتانیا میخواهد حساب پس بدهد. و در حل بیعدالتیها و ظلمهایی که روزانه در آنجا توسط اسرائیل به مردم فلسطین میشود پاسخگو باشد. بریتانیا خیلی بیشتر از نشان دادن قصد خوب باید انجام دهد و باید نظرش را نسبت به اسرائیل و فلسطین تغییر دهد.
انگلیس باید مسئولیت تمام بیعدالتیهایی را که از زمان بالفور تاکنون روی داده است و همچنان بیشتر و بیشتر میشود بهعهده بگیرد.
برای شروع بریتانیا باید بهخاطر قرارداد بالفور عذرخواهی کند: دولت اعلیحضرت علاقمند است که در فلسطین یک سرزمین ملی برای یهودیان بنا کند. و تمام سعیاش را برای انجام این کار میکند.
صد سال زمان زیادی است که ملتی در انتظار برقراری عدالت بماند. به خاطر جنایت ما انگلیسیها است که فلسطینیها مجازات میشوند.
۲ نوامبر ۱۹۱۷، اعلامیه بالفور
نوشته: فرانسواز ژرمن ـ روبن
منبع: اومانیته ـ ۲ نوامبر ۲۰۱۷
فقط ۱۵ سطر. ولی همین ۱۵ سطر منطقه را به لرزه درآورد که هنوز هم نتایج آن را میپردازد: نبردها و اشغال فلسطین توسط اسرائیل.
۲ نوامبر ۱۹۱۷ در بحبوبه جنگ اول جهانی، لرد بالفور، وزیر امور خارجه بریتانیا، نامه کوتاهی خطاب به لرد روچیلد نائب رئیس نمایندگان یهودی در مجلس عوام بریتانیا مینویسد: «مفتخرم که از سوی علیاحضرت ملکه اعلامیه زیر را با همدردی با آرمانهای یهودی صهیونیست، به شما بنویسم: دولت علیاحضرت ملکه استقرار یک کانون ملی برای خلق یهود را در فلسطین با نظر مساعد مینگرد و تمام هم خود را برای اجرای چنین طرحی بهکار خواهد گرفت؛ با در نظر داشتن این امر که هیچ مسألهای که به حقوق شهروندی و مذهبی جماعتهای غیر یهودی موجود زیانی برساند، صورت نخواهد گرفت.»
چند روز بعد که این اعلامیه به اطلاع عموم رسید، موجب واکنشهایی شد که اغلب آنها متخاصم بود. نخست نزد اعراب که همان دولت علیاحضرت در سال ۱۹۱۵، همان سرزمینهایی را که در آن زمان جزو خاک سوریه، ایالتی از امپراتوری عثمانی محسوب میشد برای استقرار یک پادشاهی به اعراب وعده داده بود. پس از پایان جنگ، یک نمایندگی از اعراب یک سال در لندن ماند تا شاید بتواند این اعلامیه را لغو کند. تلاشی که بیهوده بود. روز ۲ نوامبر یک روز عزا در تمام دنیای عرب باقی مانده است. از سال ۱۹۴۸، این تاریخ را به ۱۴ ماه مه، روز تأسیس کشور اسرائیل، یا به تفسیر اعراب روز «نکبت»، تغییر دادند.
تنها، جنبش صهیونیست جهانی است که آشکارا در این تاریخ که آن را بهدرستی یک پیروزی بهشمار میآورد، خرسندی خود را اعلام میدارد. باید افزود که مبارزان صهیونیست طی بیست سالی که پس از کنگره بال در سال ۱۸۹۷ و خواسته یک «دولت یهودی» (عنوان کتاب تئودور هرتزل، بنیادگذار طرح صهیونیست) گذشت از فعالیتهای خود باز نایستادند.
جنبش در اثر صعود یهودستیزی که با هجوم یهودیهایی که از جنبش ضد یهود در روسیه تزاری در حال فروپاشی و کشورهای بالت فرار میکردند، افزایش یافته بود، بهگونه قابل ملاحظهای تشدید یافت. در نخستین سالهای سده بیستم، بیش از دو میلیون یهودی روسی به لهستان و کشورهای اروپای غربی (آلمان، فرانسه، انگلستان) پناه بردند.
بهنام منافع قدرتهای بزرگ
در میان کسانی که به بریتانیا پناهنده شده بودند، یکی از آنها، نقش عمدهای ایفاء کرد: شائیم ویسمن. او شیمیدانی بود که در روسیه سفید متولد شده بود و در سال ۱۹۰۴ خود را به لندن رساند. او از صهیونیستهای نخستین ساعات، و مبلغ خستگیناپذیری بود. او رهبران بریتانیا، ازجمله لرد بالفور و مارک سیکز، صهیونیست پروپاقرص را که در سال ۱۹۱۶ با پیکوی فرانسوی قراردادی برای تقسیم خاورمیانه امضاء کرده بود که در آنجا بوی نفت نویدبخش به مشام میرسید، برای دادن سرزمین فلسطین به یهودیها متقاعد ساخته بود. بریتانیا و فرانسه، بهعلت وجود مکانهای مقدس در فلسطین، هر یک میخواستند آنجا را زیر سلطه خود داشته باشند ولی صهیونیستها، بریتانیا را ترجیح میدادند و هر کاری را که میتوانستند برای تسهیل تسلط بریتانیا انجام دادند. شائیم ویسمن، که نخستین رئیسجمهوری اسرائیل شد، آشکارا این مطلب را بیان میکند: «ما یهودیها، اعلامیه بالفور را همانند هدیهای غیرمنتظره دریافت کردیم. ما برندگان عمده جنگ هستیم. اعلامیه بالفور بلاتکلیف بود ولی نخست میبایست با کاری شدید بنیادهایی برای آن ایجاد کنیم. هر روز و هر ساعت طی این ده سال اخیر. این موجب تلاشهای زیادی شد…»
دلایلی که باعث شد انگلستان به این کار دست زند، بسیار است. بهجز هجوم یهودیهای اروپای شرقی که نمیدانستند با آنها چه کنند، اراده وارد کردن ایالات متحده به جنگ در کنار متحدین در برابر امپراتوریهای مرکزی (آلمان، اتریش، ترکیه) بود. در حالیکه جبهه روسیه در اثر انقلاب، در شرف فروپاشیدن بود.
لندن برای متقاعد کردن واشنگتن، روی جنبش صهیونیست آمریکا که در حال گسترده شدن هم در بین یهودیها و هم در بین مسیحیها بود، حساب میکرد. ویسمن یک تک خال دیگر نیز در دست داشت: شیمیدان با استعداد، او یک روش جدید بهکمک استن کشف کرده بود که به او اجازه میداد مواد منفجرههایی با کارایی بسیار بالاتر بسازد. سرانجام، او با پشتکار، سادهدلی مسیحیان صهیونیست را که در انگلستان پروتستان شمارشان بسیار بود، و میخواستند ظهور موعود حضرت مسیح را هنگامیکه «یهودیها در فلسطین گردهم آمدند»، سرعت بخشند. این جنبش انجیلی از آن زمان تاکنون نیرومندتر شده است و نقش مهمیدر پشتیبانی کامل ایالات متحده از اسرائیل ایفاء میکند.
سرانجام، و این کم چیزی نیست، اهداف امپراتوری انگلستان را نباید از نظر دور داشت که در پی یک متحد زوالناپذیر در راه هندوستان، در قلب دنیای عرب و نزدیک به کانال سوئز است که بتواند مراقب دانههای پاشیده شده باشد. و در این میان، سرنوشت خلق فلسطین که در نظر گرفته نشده است از اهمیت کمی برخوردار است!