کــارمل بود یک جوهرِناب!

امین الله مفکر امینی      2024-09-10! بیاد جوانی ام صفـــــحه برداشتم از زنده…

چند شعر کوتاه از رها فلاحی

زیر باران قدم می‌زنم، درختان در گوشی می‌گویند:      -- هوا…

جنگ های بیهوده ایکه زیر نام دین چندین نسل را…

نویسنده : مهرالدین مشید جنگ هاییکه رزم آوران رهایی بخش را…

نشست فارمت مسکو؛ از دید ابزاری طالبان تا نگاه خوش…

عبدالناصر نورزاد   روز جمعه، فارمت مسکو با اشتراک ده کشور  آغاز…

انسانیت را فرض دانیم !

امین الله مفکر امینی       2024-01-10 بـدنیــــــــایی مجــاز نبینــــــی جزدرد وغم وافسـرده گـــی که…

هفتم اکتوبر روز تجاوز عریان آمریکا و ناتو

که ملت افغان را ۲۰ سال بخاک و خون نشاند نباید…

ابونصر محمد بن محمد فارابی کی بود؟

انجنیر حبیب فتاح ابونصر محمد بن محمد فارابی، مشهور به «فارابی»…

بکر علی

زنده‌یاد "بکر علی" (به کُردی: به‌کر عه‌لی) شاعر کُرد شهید،…

افزایش خطر تروریسم از افغانستان و رویکرد های رقابت محور…

نویسنده : مهرالدین مشید نجات افغانستان در گرو فرصت ها و…

دلگیر

دلم آنقدر.    از   دنيا   گرفتهتو گويي كس گلويم را…

وفاق ملی و همگرایی ملی

افغانستان برامده از جنگ های ۴۳ ساله اعم از تجاوز…

ابوالقاسم لاهوتی

ابوالقاسم لاهوتی

دلگیر

دلم آنقدر.    از   دنيا   گرفتهتو گويي كس گلويم را…

از مبارزه طبقاتی به مبارزه طبقات

ترجمه. رحیم کاکایی یوری آنتونوف اجازه دهید در واژگان بالا یکی را…

یک تصویر و هزاران هزار  سخن

نویسنده: مهرالدین مشید روزی خواستم، چیزی بنویسم و موضوع را انتخاب…

د ادب او فرهنګ له مخکښ، تاند او هڅاند استازي…

مرکوال: انجنير عبدالقادر مسعود د پوهې، فرهنګ، شعر او پښتو ادب…

اختلال فکری و روحی در عرفان

دکتر بیژن باران قشر روشنفکر ایران زیر سنت چند هزار…

                 ریشۀ معضلات جاری افغانستان 

 میرعنایت الله سادات              …

افکار سازی عمومی در ماهیت حقوق رسانه ها برای افغانستان

چکیده اختلال و اختلاف سازی سازماندهی شده٬ در مبانی پدیده های…

چتر بزرگ ملی افغانستان، چراغ راه امید مردم افغانستان

نور محمد غفوری متن مکمل بیانیهٔ اینجانب نور محمد غفوری در…

«
»

یـــادی ازخــدمــتــــگــزاران دیــــریـــنـــه رادیـــوی افغانستان

« آقا سعید نســیـان»  

  دوکتور فیض الله نهال ایماق

خواننده گان ارجمند !

به اجازه ی شما کارنامه های

 کاری یکی ازخدمتگزاران دیرینه رادیوی کشور را که دربین همکارانش به مغز کمپیوتری معروف بوده، بخوانش میگیریم و او کسی جز آقاسید نسیان نیست.  آقاسید نسیان بیش از چهل سال حیات خودرا وقف خدمت در رادیوی کشورنموده است.  او متولد شهرکابل است، و از نوجوانی درمطبوعات کشور مشغول به كارشد و پس ازچندسال خدمت در آنجا ، در سال ۱۳۳۰ خورشیدی که محترم شرعی جوزجانی بحیت مدیراعلانات و پروگرامهای رادیو ایفای وظیفه میکرد ، به عنوان عضو این مدیریت به كار پرداخت‌. و سپس سالهای زیادی بعنوان مدیر آرشیف موسیقی رادیو اجرای وظیفه کرد .

من حقیر نیز با آقای نسیان ، در  رادیو تلویزیون افغانستان   همکار بودم .

همکاران او میگویند :

نسیان مغز کمپیوتری داشت شماره ماسترتیپ های آهنگ های هنرمندان موسیقی را اکثرن درحافظه داشت، همینکه آهنگی را میخواستی درظرف کمتر از دو دقیقه از بین صدها آهنگ دریافت میکرد و غرض نشر بدسترس برنامه سازان رادیو میگذاشت.  

آقاسید نسیان درمیان دوستان و همکارانش بعنوان یک کارمند فعال و زحمتکش ، وظیفه شناس ، خوش برخورد، بذله گو و خنده رو و حاضر جواب و همچنان در رفاقت و جوانمردی از شهره خاص برخوردار بود.  آقا سید نسیان صاحب قلم نیز بود و با روزنامه های انیس و اصلاح و برخی جراید و مجلات همکاری قلمی داشت و بهمین سبب مدتی بعنوان محرر مجله ادبی و فرهنگی لمر که بمدیریت مسئول سراج وهاج در یکصد صفحه انتشارمی یافت، تعین و مقررگردید، و زمانی هم بحیث مدیرتحریرات رادیو اجرای وظیفه نمود.  

محترم نسیان درسال ۱۹۹۲ پس ازآغازجنگ های شدید میان گروه های مجاهدین و تیره شدن اوضاع امنیتی درکابل، مثل هزاران هموطن دیگرخود مجبور به ترک وطن گردیده ابتدا چندسالی را در اسلام آباد پاکستان اقامت گزید و سپس عازم کانادا شد و تا سال جاری همراه با خانواده اش در شهر تورانتوی کشورکانادا بسرمیبرد.

  آقا سعید نسیان یکی از علاقمندان خانقاه چشتیه ی نیازیه نیز بود. او همواره ، به روز های پنجشنبه و یازدهم ماه قمری به خانقاه  چشتیه نیازیه  واقع شور بازار تورنتو ی کانادا اشتراک می ورزید.

اهل خانقاه مذکور، همه به او احترام خاص داشتند. افسوس صد افسوس که او مدنی به مرض یاد فراموشی مبتلا گردیده ، یاران و دوستانش را فراموش کرده بود . بالا خره او  چهل  روز قبل  پدرود حیات گفت.  امروز روز چهل متوفی است . ما  دست به دعا بلند کرده میگوییم روحش شاد، جایش فردوس برین باد !

یکی از دوستان مرحوم نسیان

 پروفیسر داکتر عنایت الله شهرانی باشنده ایالات بلومینتون ایندیانه ی متحده ی امریکا، از مرگ آقای نسیان خبر شده ، از طریق تیلفون از من خواست تا پیام تسلیتش را به اهل فامیل مرحومی و اعضای خانقاه چشتیه  نیازیه  برسانم.

داکتر شهرانی همچنان اظهار داشت چند سال  قبل که از امریکا به تورنتو آمده بود ، با آقا سید نسیان ملاقات کرده ، یکجا با نسیان صاحب، سیما ترانه فرشته آوا ز و  افسانه عکس یاد گاری گرفته بودند.

حضار گرامی ! داکتر شهرانی در جلد دوم کتابش  تحت عنوان ( ساز و آواز ) که در زمان وزارت دوکتور رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ  در کابل چاپ گردیده بود  در باره یﺁﻗﺎﻱ ﺳﻴﺪ ﻧﺴﻴﺎﻥ می نویسد :

ﺟﻨﺎﺏﺁﻗﺎﻱ ﺁﻏﺎ ﺳﻴﺪ ﻧﺴﻴﺎﻥ، ﺩﺭ ﺟﻤﻠﻪﺀ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲﻧﻮﺍﺯﺍﻥ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﻓﻦ ﻭﻋﻠﻢ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻤﻠﻪﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻥ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ، ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺩﺍﺷﺘﻪ، ﻫﺮﻳﮏ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﻣﺴﻠﮑﻲ ﺷﺎﻥ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪﺍﺭﺯﻳﺎﺑﻲ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﺱﻭﻱ ﺑﺎ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻥ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺳﻲ ﺳﺎﻝ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.

ﺭﻭﻱ ﺍﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﺳﺒﺐ ﻫﻤﮑﺎﺭﻱﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺩﺭﻳﻐﺎﻧﻪﺍﻭ ﺩﺭ ﺗﻬﻴﻪ ﻭ ﺗﮑﻤﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺳﻮﺍﻧﺢ ﺁﻥ ﺧﺎﺩﻡ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺑﻪ ﺟﺮﻳﺪﻩ « ﺯﺭﻧﮕﺎﺭ» ﺑﭽﺎﭖ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﻳﻢ، ﺩﺭﺝ ﺳﻮﺍﻧﺢ ﺁﻏﺎ ﺻﺎﺣﺐ، ﺟﻨﺒﻪﺀ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻤﺎ ﺍﺯ ﺣﻴﺎﺕ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺗﻴﺎﻥ ﻭﻃﻦ ﻭ ﻃﺮﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﻴﻢ ﻗﺮﻥ ﭘﻴﺶ  ﺁﮔﺎﻫﻲﻣﻴﺒﺨﺸﺪ   

ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺘﮕﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍﺳﺘﻴﻦ ﻭ ﮐﺎﺭﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﺗﺮﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﮐﺎﺭ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﻭ ﺳﻲ ﻭﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﺪﻣﺎﺕﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﻱ ﺳﻴﺪ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ.ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻼﺵ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﮐﺘﺎﺏ(ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺩﺭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ)ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﻲﮐﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ، ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﮐﺴﻲ ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻭﻱ ﺗﻤﺎﺱ ﺣﺎﺻﻞﺷﻮﺩ، ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ.ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ

ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺷﺨﺼﺎ”ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺷﺎﻥﻣﻌﻠﻮﻣﺎﺕ ﺣﺎﺻﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻤﻠﻪ ﺧﺪﻣﺘﮕﺎﺭﺍﻥ ﻭﻃﻦ معرفی نمایم.

ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﺕ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺍﺯﺧﺪﻣﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﻆ ﻣﻲ ﺑﺮﺩ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻃﻮﻻﻧﻲ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻧﻬﺎﻧﻲ ﺯﻳﺮﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﺩﺍﺭﻱ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭﮐﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺴﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺁﻣﺮﻳﻦﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺍﻭ ﻧﺎﻡ ﻧﻴﮏ ﻭ فعال حاصل کرده اند

ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻧﺎﻣﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺣﺠﻢ ﮐﺎﺭ ﻣﺎﻣﻮﺭﻳﮏ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ٣٥ﺳﺎﻝ ﺗﻤﺜﻴﻞ ﻣﻲ ﻧﻤﺎﻳﺪ.

ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥﺩﺭ ﺳﺎﻝ١٣١٦ﺩﺭ ﮔﺬﺭ ﺑﺎﻍ ﻗﺎﺿﻲ ﮐﺎﺑﻞﺗﻮﻟﺪ ﻳﺎﻓﺘﻪ، ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﺍﺑﺘﺪﺍﻳﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻭ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ ﻭ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻟﻴﺴﻪ ﻏﺎﺯﻱﺑﻪ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﺩﺭ ﺳﻦ١٦ﺳﺎﻟﮕﻲ ﺑﻪ ﺣﻴﺚﻋﻀﻮ ﺩﺭ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﻧﺸﺮﺍﺕ ﺩﺍﺧﻠﻲ ﺭﻳﺎﺳﺖ ﻣﺴﺘﻘﻞﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﻣﻘﺮﺭ ﮔﺮﺩﻳﺪ.ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻭﻇﻴﻔﻪ

ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﮐﺎﺭ، ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﻮﺩ.ﮐﺘﺎﺏ ﺳﺎﻟﻨﺎﻣﻪ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺗﻬﻴﻪ ﻭ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﻧﻤﻮﺩ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩ«ﺟﻮﺍﻳﺰ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺗﻲ» ﮐﺎﺭ ﻣﻴﻨﻤﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪﺳﺎﻟﻪ ﮐﺘﺐ ﻭ ﭘﺎﺭﭼﻪﻫﺎﻱ ﻫﻨﺮﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺮﮐﺰﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺟﻤﻊ ﺑﻨﺪﻱ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﻳﺎﺑﻲ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺭﺍ ﺑﺎﺟﻮﺍﻳﺰ ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺗﻮﺯﻳﻊ ﻣﻴﮑﺮﺩ.ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ

ﻧﺸﺮﺍﺕ ﻭﻻﻳﺎﺕ ﺭﺍ ﮐﻨﺘﺮﻭﻝ ﻣﻴﻨﻤﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﻣﻮﻓﻘﺎﻧﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡﺩﺍﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﻭﻇﺎﻳﻒ ﺍﻭ ﮐﺎﺭ ﻫﺎﻱ ﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﮐﻠﻴﺪﻱ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭﺍﻳﻦﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥﻋﻼﻭﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﻱ ﺍﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﻭ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﻫﺎﻱ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺩﺑﻲﺩﺭ ﻣﺠﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﭘﺸﺘﻮﻥ ﮊﻍ، ﭘﻴﺎﻡ ﺣﻖ، ﮐﺎﺭﻭﺍ

ﺻﺒﺎ، ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺍﻧﻴﺲ ﻭ ﺍﺻﻼﺡ ﺳﻬﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺿﻤﻨﺎ”ﺩﺭﺻﻔﺤﻪ ﺑﻨﺪﻱ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻣﺘﺬﮐﺮﻩ ﮐﻪ   ﺑﮑﺎﺭ ﻣﻲ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ  .ﺩﺭ ﺳﺎﻝ١٣٣٩ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﺴﮑﺮﻱ رفت.ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻩ ﻋﺴﮑﺮﻱ ﻧﻈﺮﺑﻪ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺭﻳﺎﺳﺖ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﮐﺎﺑﻞ ﺑﻪ ﺣﻴﺚ ﻣﻌﺎﻭﻥﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﭘﺮﻭﮔﺮﺍﻡ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻋﻼﻧﺎﺕ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺩﺍﺭﺷﺪ.ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﭘﺮﻭﮔﺮﺍﻣﻬﺎﻱ ﺍﻃﻔﺎﻝ، ﻣﺎ ﻭ ﺷﻨﻮﻧﺪﮔﺎﻥ، ﺁﻫﻨﮕﻬﺎﻱ ﻓﺮﻣﺎﻳﺸﻲ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺩﻳﺴﺮﻱ ﻣﻴﮑﺮﺩ.ﻭﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﻮﻓﻘﺎﻧﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺪﺍﺩ.ﺩﺭ ﺳﺎﻝ١٣٤٢ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺪﻳﺮ ﺗﺤﺮﻳﺮﺍﺕ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﻣﻘﺮﺭ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭﺳﺎﻝ١٣٤٤ﺑﻪ ﺣﻴﺚ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻣﻘﺮﺭ ﮔﺮﺩﻳﺪ.ﭘﺮﻭﮔﺮﺍﻡ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺳﺤﺮ ﺍﺯﺟﻤﻠﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﻱ ﻣﺸﮑﻠﻲ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ٥٥ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻧﺸﺮ ﻣﻲ ﺷﺪ ﻭ ﺿﻤﻨﺎ”ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﺁﻫﻨﮕﻬﺎﻱ ﻓﺮﻣﺎﻳﺸﻲ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﭘﻴﺶ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ، ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺷﮑﻞﺑﻬﺘﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﻭﻱ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﺝﺭﺍﺩﻳﻮ ﭘﺨﺶ ﻣﻴﮕﺮﺩﻳﺪ.

ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺣﺴﺎﺱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﺗﻬﻴﻪ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻣﺘﻦ(ﺑﮕﺮﻭﻧﺪ)ﺑﻮﺩ.ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲﻃﻮﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻬﻴﻪ ﻣﻴﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻭ ﻣﺘﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﻭ ﻫﻤﺂﻫﻨﮕﻲ ﻣﻴﺪﺍﺷﺖ.ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﺮ، ﻫﻨﺮ ﺑﺨﺼﻮﺻﻲ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﻩ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺪﺭ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺟﻨﺎﺏ ﻧﺴﻴﺎﻥﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩﺍﺯ ﮐﻤﭙﻴﻮﺗﺮ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻮﻓﻘﺎﻧﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻴﺪﺍﺩ.ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺷﺎﻫﻲﻫﻤﻪ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﻢ ﮐﻪ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﻲﺑﻨﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﺎﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﺑﺸﻤﺎﺭ ﻣﻴﺮﻓﺖ.ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺩﺭ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻧﺸﺮﺍﺕ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﻣﻴﮑﻮﺷﻴﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒﻭ ﻣﺘﻨﻮﻋﻲ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮐﻤﺘﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺸﺮ ﺑﺴﭙﺎﺭﺩ ﺑﻨﺎ”ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥﺭﺍﺩﻳﻮ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺼﺮﻭﻑ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﻴﮑﺮﺩﻧﺪ.ﻣﺜﻼ”ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ١٨ﺳﺎﻋﺖ ﻧﺸﺮﺍﺕ ﺩﻩﺳﺎﻋﺖ ﺁﻥ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺑﻮﺩ.ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﻥﺣﺴﺎﺱ، ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺸﺂﻣﺪ ﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪﻧﺮﻡ ﻣﻴﮑﺮﺩ.ﺁﻗﺎﻱﻧﺴﻴﺎﻥﺣﺎﻓﻈﻪ ﻗﻮﻱ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﺩ.ﺍﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﺩ ﻓﺮﺩﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍﺩﻳﻮ، ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻥ، ﭘﺮﻭﺩﻳﻮﺳﺮﺍﻥ، ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ،ﺗﺨﻨﻴﮑﺮﺍﻥ، ﻣﺎﻣﻮﺭﻳﻦ ﺍﺩﺍﺭﻱ ﻭ ﻣﻼﺯﻣﻴﻦﻭ ﺁﻣﺮﺍﻥ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﺣﺎﺻﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﻱ ﻭ ﻋﺎﺩﺍﺕ، ﻧﻴﺎﺕ ﻭ ﻟﻴﺎﻗﺖ ﻭ ﮐﻔﺎﻳﺖ ﻭ ﻳﺎ ﺑﻲ ﮐﻔﺎﻳﺘﻲﻫﺎﻱ ﺷﺎﻥ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕﺩﺍﺭﺩ

ﺩﺭ ﺳﺎﻝ١٣٥٢ﻣﺠﻠﻪ ﻟﻤﺮ ﺗﺤﺖ ﺷﻌﺎﺭ ﺧﺪﺍ، ﻭﻃﻦ، ﺷﺎﻩ، ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻭ ﮐﻠﺘﻮﺭ ﺗﺄﺳﻴﺲ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻴﺚ ﻣﺤﺮﺭ ﺁﻥ ﻣﻘﺮﺭ ﻭ ﻋﻼﻗﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ.ﻣﺠﻠﻪ ﻣﺬﮐﻮﺭ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮ ﺳﺮﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺗﺎ ﭘﻨﺞﺳﺎﻝ ﺩﻭﺍﻡ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ.ﻭﻇﻴﻔﻪ ﺑﻌﺪﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥﺁﻣﺮﻳﺖ ﮐﻮﺭﺱ

ﻫﺎﻱ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻗﺎﻱ ﺣﻔﻴﻆ ﺍﷲ ﺧﻴﺎﻝ ﻫﻤﮑﺎﺭﻱﻣﻲ ﻧﻤﻮﺩ.ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﺪﻳﻦ کشککی  ﺑﺎﺯﺑﻪ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﻴﺚ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﻣﻘﺮﺭ ﮔﺮﺩﻳﺪ.ﺍﻳﻦ ﺧﺪﻣﺘﮕﺎﺭ ﺭﺍﺳﺘﻴﻦ   ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺎﺕﺯﻳﺎﺩ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ١٣٦٨ﺑﻌﺪ ﺍﺯ٣٥ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﺭﺗﺒﻪ ﺍﻭﻝ ﺩﻭﻟﺘﻲ ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﮔﺮﺩﻳﺪ.

ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﻣﺸﻬﻮﺭﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ:ﻣﺤﻤﺪ ﻫﺎﺷﻢ ﻣﻴﻮﺍﻧﺪﻭﺍﻝ، ﻋﺒﺪﺍﻟﺴﺘﺎﺭ ﺷﺎﻟﻴﺰﻱ، ﺳﻴﺪ ﻗﺎﺳﻢ ﺭﺷﺘﻴﺎ، ﺩﺍﮐﺘﺮ ﺁﺻﻒ ﺳﻬﻴﻞ، ﻋﻼﻣﻪ ﺻﻼﺡ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺳﻠﺠﻮﻗﻲ، ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺻﺪﻗﻲ، ﺩﺍﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻧﺲ، ﺩﺍﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺣﺒﻴﺒﻲ، ﺩﺍﮐﺘﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻴﻢ ﻧﻮﻳﻦ، ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﺒﺎﺳﻲ،ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﻭﻑ ﺑﻴﻨﻮﺍ، ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﮐﺸﮑﮑﻲ ﻭ ﻏﻴﺮﻩ .

ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﭼﻨﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺻﻔﺤﻪ ﻳﻲ ﺍﺯ ﻭﺯﺍﺭﺕﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻭ ﮐﻠﺘﻮﺭ ﺩﺭ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺝ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﮐﻨﺪ.ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺁﻥﺧﺎﻃﺮﺍﺕ، ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺑﻲ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﻳﻦ ﻧﮕﺎﺭﻧﺪﻩ ﺷﺎﺩ ﺭﻭﺍﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻐﻔﻮﺭﺑﺮﺷﻨﺎ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻫﻨﺮﻱ ﺍﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺒﻊ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ.ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻏﻼﻡ ﻋﻤﺮﺷﺎﮐﺮﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﻨﻤﺎﻳﺪ.ﺁﻗﺎﻱ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺻﺪ ﻫﺎ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺗﻲ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﻟﻄﻴﻔﻲ، ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻗﻨﺪﻫﺎﺭﻱ، ﺷﻔﻴﻊ ﺭﻫﮕﺬﺭ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻠﻴﻞ ﺍﷲ ﺧﻠﻴﻠﻲ، ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺧﻠﻴﻞ، ﻏﻼﻡ ﺣﻀﺮﺕﮐﻮﺷﺎﻥ، ﺩﺍﮐﺘﺮﺭﻭﺍﻥ ﻓﺮﻫﺎﺩﻱ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻋﻠﻲ ﺍﺻﻐﺮ ﺑﺸﻴﺮ ﻫﺮﻭﻱ

ﺑﻴﺎﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎ و ﺧﺎﺻﻴﺖﻫﺎﻱ ﺷﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﺪ.ﻭ ﺍﻳﮑﺎﺵ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﺪﮎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻫﻤﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻃﻮﻝﮐﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﻲ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺑﻲ ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ. 

ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢﮐﻪ ﺑﻪﻏﺮﺽ ﺗﺸﺠﻴﻊ ﺟﻨﺎﺏ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺩﺭﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﻮﻳﺴﻲ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻧﺐ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻓﺸﺮﺩﻩ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﺗﺎ ﺳﺮﻣﺸﻘﻲ ﺑﺮﺍﻱﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﻮﻳﺴﻲﮔﺮﺩﺩ:

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﺗﺎﻱ ﻣﺤﻤﺪﺩﺍﻭﺩ ﺧﺎﻥ ﺗﺨﻠﺺ ﻫﺎﻱ ﻗﻮﻣﻲﻭ ﻣﺤﻴﻄﻲ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ.ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﺭﻧﺪﻩ ﺯﻳﺮ ﭼﺎﭖ ﺑﻮﺩ.ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺗﻴﺎﻥﺑﻪ ﻭﺯﻳﺮ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕﺁﻗﺎﻱ ﻧﻮﻳﻦ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﻋﻨﺎﻳﺖ ﺍﷲ«ﻧﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﻭﻝ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﻧﺪ.ﻣﻦﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺒﺮ ﻳﺎﻓﺘﻢﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﻧﺎﻡﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺗﻲ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺭﻓﺘﻢ.ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺴﻴﺎﺭﺻﻤﻴﻤﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﺷﻬﻴﺪ ﻗﺎﺳﻢ ﺷﻌﻠﻪ، ﮐﻪ ﺩﺭﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻓﺎﺗﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﻴﮑﺮﺩ، ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺴﻴﺎﺭﺑﺪﺧﻮﻱ ﺍﺳﺖ ﻧﺰﺩﺵ ﻧﺮﻭ ﻭ ﮔﻔﺖ ﭼﻨﺪﻟﺤﻈﻪ ﭘﻴﺶ ﻳﮏ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻫﻠﻴﺰ ﻟﺖ ﻭ ﮐﻮﺏ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪﻣﺎﻣﻮﺭ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﻫﻴﭻ ﺣﻴﺜﻴﺖ ﻧﻤﺎﻧﺪ.ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﻟﺖ ﻭ ﮐﻮﺏ ﮐﻨﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﻭﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺸﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺯﺩ.ﻭﻱ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﻣﻦﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻳﮑﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻟﺖ ﻣﻴﮑﺮﺩﻭﻟﻲ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻗﻄﻊﻣﻌﺎﺵﻭ ﺑﺮﻃﺮﻓﻲ ﺍﻳﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺁﻥﺭﻭﺯ ﺑﺪﻓﺘﺮ ﺩﺍﮐﺘﺮ ﻧﻮﻳﻦ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪﻡ ﻭﻣﻌﺮﻭﺿﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﻴﺶ ﮐﺮﺩﻡ.ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭﺯﻳﺮ ﮔﻔﺖ ﺷﻬﺮﺍﻧﻲ ﻧﺎﻡ ﺟﺎﻱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﻮ ﺣﻖ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻱ.ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺯﻳﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻳﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﻻﻱ ﻣﻦ ﺗﻄﺒﻴﻖﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻭﺯﺭﺍﺀ ﺍﻳﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺗﻄﺒﻴﻖ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ.ﮔﻔﺖ ﺍﻳﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﺎﻻﻱ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺖ.ﮔﻔﺘﻢ»ﻧﻮﻳﻦ«ﻧﺎﻡﻳﮏﺟﺎﻱ ﻭﻣﻨﻄﻘﻪ ﺩﺭ ﻫﺮﺍﺕ ﺍﺳﺖ.ﻭﺯﻳﺮ ﭼﻮﻥ ﻣﺮﺍ ﻣﻴﺸﻨﺎﺧﺖ ﺩﺭ ﺧﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺣﺎﺿﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻲ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﻱ ﺗﺄﻟﻴﻒ ﺷﻬﺮﺍﻧﻲﺗﺨﻠﺼﺶ ﺭﺍ ﻧﻴﺰﻋﻼﻭﻩ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.

*ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﻳﮕﺮﻡ ﺍﻳﻨﮑﻪﺩﺭ ﮐﺎﺑﻞ ﻧﻘﺎﺵ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪﺷﺪﻩﺑﻮﺩﻡ، ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻧﻘﺎﺵ ﻭ ﭘﻴﮑﺮ ﺗﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﭘﺎﻣﻴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﻋﮑﺴﻢﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪﺀ ﺍﻧﻴﺲ ﺩﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﻋﮑﺴﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ:»ﻧﻘﺎﺵ ﭘﺎﻣﻴﺮﻱ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﮐﺒﺮ!«ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻲ ﺩﻗﺘﻲ ﺍﻫﻞ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺷﮑﺎﻳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﻃﺎﻫﺮ ﺑﺪﺧﺸﻲ ﺑﺎ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻫﺎﻣﻬﻢﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻭ ﮐﻠﺘﻮﺭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺟﻨﮓ ﮐﺮﺩ.

*ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻨﺎﺗﻮﺭ ﺷﮑﻮﺭ ﻭﻟﻲ ﻭ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺳﻴﻤﻮﻥﺷﮑﻮﺭ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻳﮏ ﻓﻠﻢ ﺧﺎﺹ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺎﻡ ﺩﺭ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻭ ﮐﻠﺘﻮﺭ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺑﺎ ﻭﺯﻳﺮﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ.ﻣﻦ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺪﻭﺩ ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﺷﺪﻳﻢﻭ ﺷﺎﻡﺗﺎﺭﻳﮏﺑﻮﺩ.ﭼﻮﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﺍ ﺗﺎﺭﻳﮏ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ، ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻭﺯﻳﺮ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ!ﺍﻳﻦ ﻓﻼﻧﻲ ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩﺀ ﻣﻦﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﺴﭗ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺷﺎﻥ ﺷﺎﻫﺪ ﺣﺎﻝﺑﻮﺩﻳﻢ.ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺬﮐﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺩﻭﺳﺘﻲﺷﻬﺮﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺁﻗﺎ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﮑﻮﺭ ﺭﺍ ﺧﻮﺷﺂﻳﻨﺪ ﻧﺒﻮﺩ.  

*ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻫﻲ ﻣﻦ ﻋﻀﻮ ﻫﻴﺎﺕ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺟﻮﺍﻳﺰ ﺩﺭ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕﻣﻴﺒﻮﺩﻡ.ﺷﻨﻴﺪﻡ ﮐﻪ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﮐﺘﺎﺑﻲ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﻧﻘﺪﻱ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.ﺑﻌﺪﺍ”ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻨﺪﮐﻪ ﻭﻱ ﻳﮏ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ ﺭﺍ ﻋﻴﻨﺎ”ﮐﺎﭘﻲ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻨﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﺘﻲ ﻣﻘﺪﻣﻪﺍﺵﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.

*ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﻳﺸﮕﺎﻩ ﻧﻘﺎﺷﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻮﻥ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻢ.ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺑﻪ ﻧﻘﺎﺷﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻮﺩ، ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﮔﺸﻮﺩﻥ ﻧﻤﺎﻳﺸﮕﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻫﺎﻱ ﻣﺮﺍ ﻗﻬﺮﺍ”ﺑﻪﻟﮕﺪ ﺯﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺠﻴﻢ ﺁﺭﻳﺎ ﻣﻌﻴﻦ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﻏﺮﺽ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺍﻟﺘﻔﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﭘﻨﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻫﺮﺩﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎﻳﻴﻢ ﻓﻮﺭﺍ”ﻧﺰﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺟﺎﻥﻭ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ. ﺧﺎﻃﺮﻩﺩﻳﮕﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﺩﺍﻱ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻤﺎﻳﺸﮕﺎﻩ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺮﺣﻮﻡﺍﺳﺘﺎﺩﻋﻠﻲ ﺍﺻﻐﺮ ﺑﺸﻴﺮ ﻫﺮﻭﻱ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﺍﻭ ﺳﺒﺐﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﻢ ﺑﺎ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﻗﺎﻳﻢ ﺑﺎﺷﺪ. ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﮐﻨﺪ.

*ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻳﮏ ﮐﺘﺎﺏ ﭘﺸﺘﻮ ﺭﺍ ﺗﺄﻟﻴﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﺑﺮﺍﻱ ﺍﺻﻼﺡ ﻧﺰﺩ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﺪﻳﻖ ﺭﻭﻫﻲ ﮐﻪ ﺭﺋﻴﺲ ﭘﺸﺘﻮ ﺗﻮﻟﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺘﻢ.ﻭﻱ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻴﺄﺕﺑﺎ ﺻﻼﺣﻴﺖ ﺭﺟﻌﺖ ﺩﺍﺩ.ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺑﺘﮑﺎﺭﺍﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﺘﻮﻧﻬﺎ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪﻳﮏﻧﻔﺮ ﻏﻴﺮ ﭘﺸﺘﻮﻥ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﺒﺐ ﻣﺎ ﻫﻴﭻ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﻴﻢ.ﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﻧﺠﻴﺪﻩﺧﺎﻃﺮ ﮔﺸﺖ.

*ﺳﻮﺍﻧﺢ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺷﻨﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﺶ ﺩﺭ ﻳﮑﻲﺍﺯ ﻣﺠﻼﺕ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻧﻮﺷﺘﻢ.ﻣﺪﻳﺮ ﺁﻥ ﻣﺠﻠﻪ ﮐﻪ ﮐﻠﻤﻪ»ﻧﺨﺒﻪ«ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﻗﻬﺮ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﮔﻔﺖ:ﺍﻳﻦﮐﻠﻤﻪ ﻧﺨﺒﻪ ﮐﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ﺁﻳﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ؟

*ﻣﻀﺎﻣﻴﻦ ﻓﻮﻟﮑﻠﻮﺭﻳﮏ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﻪ ﻓﻮﻟﮑﻠﻮﺭ ﻧﺸﺮﻣﻴﺸﺪ ﻭ ﻣﺪﻳﺮ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﭘﻮﻝ ﻫﺎﻱ ﺣﻖ ﺍﻟﺰﺣﻤﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﺎﻡ ﻗﺮﺽ ﺑﺮﺍﻱﺧﻮﺩ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ.ﺭﻭﺯﻱ ﺣﻖ ﺍﻟﺰﺣﻤﻪ ﺭﻭﺍﻧﺸﺎﺩ ﭘﻮﻫﺎﻧﺪ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﭘﻮﻫﺎﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻳﺶﻧﺎﺳﺰﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﻲ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺪﺵ ﺭﺍ ﺩﻭﺍﻡ ﻣﻴﺪﺍﺩ.ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﭼﺎﭖ ﺷﺪﻩ ﻣﺮﺍ ﺑﻨﺎﻡ»ﻫﻨﺮﺩﺭ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ«ﺯﻳﺮ ﻧﻘﺪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﻭ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻣﺮﺍ ﺑﻨﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﻧﻮﺷﺖ ﻧﺎﮔﺰﻳﺮ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﻭﺯﻳﺮ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﮐﺸﮑﮑﻲ ﺷﮑﺎﻳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺭﺍ ﺟﺰﺍ ﺩﺍﺩ.

ﻣﻦ ﺩﻫﻬﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﻲ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺷﺮﺡ ﺍﺣﻮﺍﻝﺣﻴﺎﺕ ﭘﺮﺑﺎﺭ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺁﻗﺎﻱ ﺳﻴﺪ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺟﻨﺎﺏ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻳﮑﻄﺮﻑ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﻬﻢ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ﺍﻋﺘﺮﺍﻓﺎﺕ ﮊﺍﻥ ﮊﺍﮎ ﺭﻭﺳﻮ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ ﻭ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻥﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺛﺒﺖ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﺩﻟﻴﻞﻧﻮﺷﺘﻦﺍﻳﻦ ﺳﻮﺍﻧﺢ ﺟﻨﺎﺏ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﺩﻭ ﭼﻴﺰ ﺑﻮﺩ:

ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﻳﮏ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺻﻔﺖﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻋﺎﻟﻲ ﺍﺳﺖ.ﺩﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯﺁﻥ ﺑﻪ ﻭﺟﺪ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺷﮑﺮ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﻲ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺭﺍﺯ ﻫﺎﻱﺩﺭﻭﻧﻲ ﻭ ﻧﻬﺎﻧﻲ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥﺭﻭﺷﻦ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ.ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪ ﻧﺴﻴﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍﺑﺴﺮ ﻣﻴﺒﺮﺩ ﻭ ﺧﺪﺍﻳﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺴﻼﻣﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ

 ﻉ.ﺷﻬﺮﺍﻧﻲ