کلبۀ خراب
رسول پویان
تنهـا شـبان تـیـره و ســردی سحـر کنم
جز عشق و باده از همه قطع نظر کنم
ساقی کجاست تا که دهـد باده دم به دم
دریا کشـم و قـصه دیگـر مختصر کنم
در کلـبـۀ خـرابـۀ خـود پـادشــاه شــوم
لعنت به کاخ سلطنت و کـر و فـر کنم
موج ترانـه از دل پـر خـون سـر کشد
جـام و طبق پـر از زرِ درّ و گهر کنم
گـر نـشـود دعــا و ثـنـای خمـوش دل
گـوش فـلک ز نالـه و فـریـاد کـر کنم
با عشـق پاک و خالصِ دلهای بی ریا
شـور و نشاط و جـذبـۀ دل بیشتر کنم
بگریزم ازمعامله در عشق و دوستی
دوری زمکروحیلۀ سود و ضرر کنم
بـا فتنه هـای مبهـم غـولان کنم سـتیز
فرهنگ را ز چنگ سیاسـت بدر کنم
در راه عشق ووحدت پاکان روزگار
کار و تـلاش و هلهـلۀ پـر ثـمـر کنم
از انتقام و کینۀ دشـمن هراس نیست
از تیغ دوســـتـان ریـایـی حــذر کـنم
گرخصم کینه توزوطن نقشه ها کشد
باشورعشق وعقل وخرد بی اثر کنم
آزادگی وعشق وصفا مشرب من است
در راه حفظ عهد ووفا ترک سر کنم
گـر سـوختند کینه وران لانـه ام ولی
بـا آرزو بـه جـانب میهـن سـفـر کنم
21/7/2014