نظام اجتماعی و مبارزه طبقاتی در ترکمنستان در سدههای ۱۱ و ۱۲
از میانه سده ۱۲ در بین اسماعیلیان مبارزه دو گروهبندی سیاسی مشاهده میشود. یکی از آنها دمکراتیک بود و دیگری منافع سران فئودال شده اسماعیلیهها را نمایندگی میکرد. مبارزه بین این دو گروهبندی حکایت از آن دارد که جنبش اسماعیلیه در سرشت طبقاتی خود همگون نبود. در نهایت در این جنبش مانند دیگر جنبشهای اجتماعی مشابه سدههای میانه، گرایشات فئودالی غلبه کرد.
نظام اجتماعی خراسان، گورگان (گرگان)، خوارزم در دوره مورد مطالعه بر پایه اقتصادی روابط تولیدی فئودالی استوار بود. ساختار طبقاتی جامعه با شکل مالکیت حاکم و با مؤسسات عمده فئودالی تعیین شده بود. فئودالها و تودههای مردم نیروهای عمده اجتماعی آشتیناپذیر بودند. اسناد سلجوقی اشراف حاکم را از رعایا ـ طبقه مالیاتده تودهها متمایز میسازد. اصطلاح رعیت اصولا برای دهقانان و پیشهوران ـ تولید کننده مستقیم نعمات مادی، بهکار برده میشد.
طبقه حاکم
طبقه فئودال دولت سلجوقی سدههای ۱۱ و ۱۲، در وضع مالی و موقعیت اجتماعی خود همگن نبود. سطح فوقانی زینه فئودالی، مبتنی بر سلسله مراتب اجتماعی را، اشراف عرفی و معنوی متنفذ اشغال میکرد.در اسناد سلجوقیان سده ۱۲ این سطح فوقانی، اعیانان، معروفان، اشراف، معتبران و غیره نامیده میشد. به این سطح قشر بالای روحانیت مسلمان ارتدکس و فقها: شیخها، سیدها، فقیهان، علما، امامان، قضات تعلق داشت. در سدههای ۱۱ و ۱۲ در ترکمنستان مانند دیگر کشورهای آسیای غربی، تقسیمبندی دقیق از قشر فوقانی فئودالی در اشراف شهری و روستایی وجود نداشت. مالکان بزرگ و مالکیت قطعات اقطاع (۱) هم در شهر و هم در روستا در دست حکومت بود. منافع اقشار حاکم در حوزههای بسیار مختلف اقتصادی پیوند میخورد و درهم میآمیخت.
زمینداران و دارندگان اقطاع، روحانیت مسلمان اغلب دارای کارگاههای پیشهوری بودند و در تجارت کاروانی و رباخواری شرکت داشتند. مالکان زمین درآمدهای قابلتوجهی از کاروانسراها، حمامها، مغازهها و دیگر چیزهایی که در قلمرو املاک آنها مستقر بود و از مستغلاتی که درآمد بههمراه داشتند، دریافت میکردند. طبقه حاکم به اشرافیت قدیمی موروثی و اشراف خادمی، که در دوران سلجوقیان مطرح بودند تقسیمبندی میشد. منافع اجتماعی ـ اقتصادی و فعالیت عملی اشرافیت زراعی، منصبداران و مامورین دولت بهگونهای جداییناپذیر با هم درمیآمیختند.
در مواردی اکثریت قریب به اتفاق آنها نمایندگان مقامات اداری دولت در مرکز و محلات و اماکن بودند. اصولا اینها نمایندگان خانوادههای قدیمیای بودند که نسل به نسل مقامها و پستهای اداری را اشغال میکردند.
خود صنف بازرگان طبق موقعیت اجتماعی و مالی خود به چندین لایه تقسیمبندی میشد. اقشار ثروتمند و مرفه بازرگانان که از تجار و بازرگانانی که درگیر تجارت حملونقل بودند تشکیل میشدند. محافل متوسط و ساده به اصطلاح به مردم بازار و بازاریها قلمداد میشد؛ آنها بخش پیشهوری و بازرگانی جمعیت شهری را که بهطور عمده به فروش محصولات خود در بازارهای محلی اشتغال داشتند تشکیل میدادند. در واقع بازاریها بهویژه بخش کممایه و فقیرشده آنها با توده مردم ساده و معمولی پیوند میخورد.
طبقه فئودال دولتهای سلجوقی شامل اقشار مختلف اجتماعی ـ مالی بود. د روهله نخست اینها مالکین بزرگی بودند که مقام و پستهای دولتی مهمی را بهعهده داشتند. بخش قابلتوجهی از قشر نظامی و غیرنظامی را که در حکم تکیهگاه اصلی تاج و تخت سلجوقی بودند، مُقطعان (۲) تشکیل میدادند. آنها صاحبان قطعات زمینی بودند که بهخاطر خدمات نظامی و غیر نظامی از سلطان والا دریافت کرده بودند.
طبقه حاکم ترکمنستان سدههای ۱۱ و ۱۲، در ارتباط با تاریخ تشکیل دولت سلجوقی ویژگیهای خود را داشت. به قدرت رسیدن خاندان نوین، خود در حد زیادی مدیون قبایل کوچ نشین اوغوز ـ ترکمن بود. اشراف فئودالشده این قبایل که عناوین مختلف به آنها اعطاء شده بود، زمین، مرتع و چراگاه دریافت میکردند. بخش قابلتوجه آن، بهویژه اعضای خانوادههای بیشمار سلطنتی دارندگان و صاحبان ملک شدند.
بهتدریج اشرافیت سلجوقی از زندگی کوچی کناره گرفت و با اشرافیت فئودالی واحههای زراعتی درهم آمیخت. با وجود این توده اشرافیت مسلط اوغوز ـ ترکمن همزمان با دریافت درآمد از اقطاع خود، به زندگی کوچی ادامه داد. همه اینها آثار خودویژهای را بر ساختار قومی و اجتماعی ـ اقتصادی طبقه حاکم دولتهای سلجوقی بهجای گذاشت.
خادمان اشراف فئودال به دولتهای سلجوقیان به دو گروه بزرگ تقسیم میشد. گروه نخست، آنها از نمایندگان دیوانسالاری غیرنظامی و گروه دوم از نمایندگان امرای نظامی شامل بود. خادمان اقشار غیرنظامی در دولت سلجوقی «آقایان قلم» (۳) و خادمان نظامی ـ « آقایان شمشیر»* (۴) خوانده میشدند.[* دراسناد دولتی سلجوقیان آنها را«اصحاب شمشیر و قلم» می نامیدند]. دیوانسالاری رسمی با توجه به مقام و جایگاه اش در دربار، متناسب با درجات و رتبهها تقسیمبندی میشد. خدمتگزاران دیوانهای دولتی از مقامات اعلاء، مامورین میانپایه و دونپایه عبارت بودند. توده قابلتوجهی از خدمتگزاران ادارات رسمی را دبیران و کاتبان تشکیل میدادند. آنها کار منشیگری کرده، مکاتبه رسمی و دیگر امور را در دفاتر خود انجام میدادند.
امرای نظامی که در خدمات دولتی قرار داشتند، همچنین متناسب با درجات و رتبههای خود تقسیمبندی میشدند. ترکیب فرماندهی ارتش که شخصا از سلطان تابعیت میکرد، عنوانهای اسفه سالاران (۵)، امیران، سالاران حمل میکردند. پستهای مهم در ارتش سلجوقی را همچنین سرکردههایی که از جمع غلامان برخاسته بودند، اشغال کردند. آنها نه تنها به درجه و عنوان امیری دست یافتند، بلکه گاهی به اسفه سالاری لشکر منصوب شدند. در حد معینی در اینجا ما با سنت دیرین خلافت و دولت ـ پیشینیان قدرتهای سلجوقی، سروکار داریم. سرکردههای گارد غلامان ترک، رهبران افسران گاردها، بهطوری که معلوم است، نقش بزرگی را در ارتش عباسیان، غزنویان و آل بویه ایفا کردند. با این حال در دوران سلجوقیان این سنت قدیمی دستخوش دگرگونی مناسب شد. اصلاحات سالهای دهه شصت سده ۱۱ و ایجاد لشکر دایمی و مزدور، ترکیب ارتش سلجوقیان را گسترده و تغییر داد.
واحدهای نظامی بهطور قابلتوجهی از محل جمعیت مناطق و کشورهای فتح شده توسط سلجوقیان تکمیل میشد. ارتش غلامان تشکیل شده مانند چند نمونه تغییر شکل داده شده پیشین تنها از بردگان دارای اصل و نسب ترکی عبارت نبود؛ در ارتش گروههایی از خراسانیان، دیلمیان، شبانکاره، ارامنه، گرجی و برخی ملتهای دیگر وجود داشتند. نظامالملک پند میداد ـ « هنگامی که تمامی ارتش از یک جنس است، از آن خطر بهوجود میآید، جدیت و پشتکار وجود نخواهد داشت و نابسامانیها روی خواهند داد. لازم است که ارتش از قبایل مختلف ترتیب داده شود».بین فرماندهان واحدهای منظم، سرکردههای مملوک و رهبران قبایل اوغوز ـ ترکمن مبارزه همیشگی انجام میگرفت، که اساس آنرا رقابت بر سر پستهای فرماندهی، تلاش برای دریافت پاداش، مواجب و قطعات زمین بیشتر تشکیل میداد. خدمتگزاران دیوانسالاری به لحاظ درجه مقام رسمی و موقعیت اجتماعی بههیچوجه همگون نبودند.
تشکیل امپراتوری سلجوقی به رشد وزن املاک طبقه متوسط فئودالی و ارتباط تنگ با خدمت نظامی و غیرنظامی کمک کرد. اشراف دهقانی قدیمی نیرومند در دوره پیشین، فقیر و ورشکست شدند و اهمیت اجتماعی خود را ازدست دادند. ترکیب طبقه حاکم دگرگون شد و به موازات اشرافیت اصیل قدیمی اکنون فئودالهایی که در خدمت خاندان نوین ارتقاء درجه یافته بودند، وارد میشدند. دراینجا همچنین اشراف کوچ نشین با منشاء اوغوز ـ ترکمن، تکیهگاه عمده نظامی نخستین رهبران سلجوقیان به خاندان نوین پیوست. تحولات یاد شده در ترکیب دستگاه دولتی و اداری دولتهای سلجوقی بازتاب یافت. در دولتهای سلجوقی سدههای ۱۱ و ۱۲، همانگونه که در بالا اشاره رفت، مبارزه سختی بین اشرافیت اصیل قدیمی و اشراف خدمتگذار نو انجام گرفت.
این مبارزه در سلطنت سلطان ملک شاه و جانشین او برکیارق (۶) به اوج خود رسید. مواضع کلیدی در دستگاه دولتی سلجوقی مدت طولانی عمدتا در دست خراسانیان قرارداشت. اشراف خراسان هر نوع کوششی کردند تا سلطان را از نفوذ دیگر گروههای طبقه فئودال امپراتوری سلجوقی مصون دارند. اشرافیت بانفوذ عراق ایران یکی از رقبای بلندمرتبه خراسان بود. مبارزه بین خراسانیان و عراقیها ظاهرا شکل مذهبی بهخود گرفت، اما در واقع بهخاطر هژمونی انجام شد. هم آشتیناپذیری در عرصه بازرگانی و هم رقابت بین این دو، مناطق اقتصادی توسعهیافته بهخاطر تسلط بر بازارهای کشورهای غرب آسیا ظاهر گردید. سلجوقیان بر روحانیت سنتی بهویژه حنفیان اتکاء داشتند که از آن خود خاندان حاکم بود. آنها نه تنها از تفسیر و گرایشات رسمی مسلمانان، بلکه از تصوف ارتدکس حمایت کردند.
دیوانسالاری غیرلشکری و لشکری که مسیر سلطنت را دربرگرفته بود، همه نوع تمایلات مذهبی خانوادههای حاکم را در منافع طبقاتی خود بهکار برد. اکثریت قریب به اتفاق اشراف خراسان که به خاندان نوین خدمت میکردند، بیشتر دارای مذهب سنی حنفی بودند (۷). در بین دیوانسالاران عراقی بسیاری هواداران و پیروان شیعهگرایی بودند که در برابر مذهب ارتدکس سنی رویارویی میکردند. اشراف خراسان دگمهای سنی را برای در تصرف خود نگاه داشتن اهرمهای اصلی اداره امور دولتی بهکار گرفتند. با این حال پس از آلپ ارسلان در زمان سلطنت ملک شاه، وضعیت قدری تغییر کرد. رفته رفته در دستگاه دولتی پیروان دین دیگر و همچنین «بندگان بددین» عراقی رخنه میکنند. نظامالمک بدون تکلف و تظاهر با این « بددینان» عراقی به برکنار کردن آنها از خدمات رسمی توصیه میکند. مبارزه بین گروهبندیهای فئودالی مورد بحث با اوضاع فاجعهآمیز فراوانی همراه بود. اغلب آن با سرکوب وحشیانه و حتی با کشتار خونین همراه بود.
یکی از پیشامدهای اینچنینی در زمامداری برکیارق آغاز شد که درآن مجدالدین قمی قطعه قطعه شد. آخرین آن رئیس دیوان استیفا، و مقام اعلای مستوفی (۸) است که همواره موضوع دسیسهها و حسادت بزرگان و اشراف بود. امرای لشکری و مامورین دولتی مجدالدین را به ارتداد (شیعهگرایی) متهم کردند و او را در برابر چشمان برکیارق کشتند. اشراف خادم و خدمتگزار دولتهای سلجوقی، به این ترتیب در زمینه سرشت اجتماعی خود همگون نبود و نمایندگی محافل بزرگ، متوسط و کوچک طبقه فئودال حاکم را بهعهده داشت. بین نمایندگان قدیمی اشرافیت موروثی و اشراف نوین مطرح شده در خدمات مبارزه شدید و بیرحمانهای بهخاطر مقام و پستهای دولتی انجام گرفت. با این حال تضاد بین این گروهبندیهای فئودالی آشتیناپذیر نبود؛ مواضع نهایی آنها با یکدیگر در حفظ منافع سلطه طبقاتی خود بههم پیوند میخورد.
جزء مهمی از طبقه حاکم ترکمنستان و دیگر مناطق دولتهای سلجوقی، روحانیت مسلمان ارتدکس بود. این روحانیت تکیهگاه ایدئولوژیکی دودمان حاکم و تمامی نظامهای فئودالی را تشکیل میداد.در یکی ازاسناد سلجوقی ظاهرا گفته میشود، که «سلطنت و(مبانی) قدرت بر مذهب (اسلامی) و شریعت استوار است». سلاطین سلجوقی همه نوع تشویق و پشتیبانی را از روحانیت «مؤمن» سنی میکردند. آنها مساجد میساختند، اوقاف تشکیل میدادند، مستمری و هدایای گرانمایه به شیوخ، قضات، سادات و غیره توزیع میکردند. توجه بسیار ویژهای به فراگیری ایدئولوژی اسلامی و فقهای مدارس حنفی مبذول میداشتند.
در دوران زمامداری سلطان ملکشاه سالانه از خزانه دولت به فقها، صوفیان، تلاوتگران قرآن سیصد هزار دینار پرداخت میشد. این مبلغ بسیار کلان بود: با این پول میشد «لشگرکشی به بیزانس را سازمان داد و خود قسطنطنیه را فتح کرد». روحانیت مسلمان نقش مهمی در دستگاه رهبری و دوایر دولتی ایفا میکرد.این روحانیت نه تنها بهعنوان قضات و حقوقدان، بلکه بهعنوان شخص عالی مقام، راهبر و مشاور دولتداران و حاکمان برآمد میکرد. نفوذ روحانیت نه تنها در امور غیرنظامی و مدنی، بلکه در دستگاه لشکری زیاد بود. روحانیت نیز مانند دیگر طبقات دولتهای سلجوقی، همگون نبود و به اقشار بالایی، میانی و پایینی تقسیم میشد. شیوخ، فقها و قضات بزرگ دارندگان اموال بزرگ منقول و غیرمنقول بودند. در میان روحانیت بسیاری خانوادههایی وجود داشت که درآمدهایی را از وقفها که بهنفع آنها وصیت شده بودند دریافت میکردند.آنها همچنین از مستمریهای دولتی و هدایایی منظم از مقامات محلی و از خانواده سلطان برخوردار بودند.
روحانیت مسلمان اغلب خیریههای در راه خدا را با تجارت پُردرآمد درمیآمیخت و در عینحال از فروش بردهها روگردان نبود. اسناد سلجوقی سده ۱۲ اغلب به شیوخ، سادات و دیگر اقشار روحانیت سنتی در شهرهای ترکمنستان کنونی اشاره میکنند. بهطور کلی اینها نمایندگان جناح حنفی و شافعی مدارس قانونی و حقوقی بودند. روحانیت نه تنها درقصبات و شهرهای کوچک بلکه در مناطق روستایی نیز زندگی میکرد.
در سنگمزارهای منطقه مرو به نامهای سادات و شیوخ محلی اشاره میشوند. در سدههای ۱۱ و ۱۲ در مناطق خراسان و همجوار آن نیز بسیاری فرقههای صوفیگری وجود داشتند.
خانگاههای صوفیگری در نیشابور، توس، قومس، مرو و ابیورد گسترش یافتند. در روستای مهنه (۹) خانگاه معروف ابوسعید قرارداشت که اخلاف آن نفوذ بسیاری در منطقه خاوران (۱۰) داشتند. حلقه صوفیگری شیوخ محلی از توجه و پشتیبانی حاکمان سلجوقی برخوردار بود. بدون رضایت مقامات، خاوران در واقع چیزی را نمیتوانست در ادراه امور منطقه خود به انجام برساند. روحانیت مسلمان نه تنها به حساب اموال شخصی، بلکه به حساب درآمدهایی از خدمات اجتماعی و دولتی زندگی میکرد. عبادت مذهبی شیوخ، امامان و خطیبانی که اعزام میشدند مواجب معین، هدایا و پیشکشهای مختلف دریافت میکردند. مواجب نقدی و جنسی به مدرسین مدرسه (نظامیه) داده میشد.
دراین موسسات آموزشی جاییکه به الهیات توجه مبذول میشد، خبرگان نظران شریعت (فقها) و تئولوگهای اسلامی (علما) تدریس میکردند. مدرسه گاهی زمینهای بسیار وسیع و اموال مختلف به ارث رسیده از وقف را در تملک خود داشت. روحانیون مدرسه اغلب از روحانیت بزرگ بیرون میآمدند و پروسه آموزش و انجام دستورالعملهای مذهبی را زیر نظر داشتند. همچنین کنترل مدیران وقف، مراقبت از عمران مدرسه جزو وظایف آنها بود. قشر قابلتوجهی از روحانیت مسلمان از قضاتی تشکیل میشد که وظایف محاکمه و قضاوت را اجرا میکردند. قاضیان اغلب از خانواده اعیان، ازجمله از ساداتی، که نسل خود را به پیامبر محمد نسبت میداند بیرون میآمدند.
اکثر آنها مهاجرانی از اشرافیت معروف روحانی بودند، که القاب «شیخالاسلام» و دیگر عناوین بلند و پرطمطراق را حمل میکردند. قاضیان اغلب دارای ثروتهای عظیم، نه با کسب مواجب چندان رسمی بلکه از «پیشکشها» و رشوهها، بودند. اسناد سلجوقیان گواهی میدهد به اینکه آنها زمین شخصی [ملک] و اموال غیرمنقول مختلف [اسباب] داشتند. زمینداران بزرگ از میان قضات معمولا از مزایای زمان جمعآوری مالیاتهای دولتی سوءاستفاده میکردند. این زمینداران متناسب با عادات و رسم منظورشده نسبت به قانون، هدایا و مواجبی که بهعنوان «شادباش» داده میشدند، دریافت میکردند.
تودههای مردم
طبقه فئودال، همه سران حاکم دولت سلجوقی سدههای ۱۱ و ۱۲ به حساب طبقات زحمتکش مردم عادی زندگی میکردند. توده اصلی این تولیدکنندگان نعمات مادی دهقانان و پیشهوران بودند. در ترکیب مردم زحمتکش همچنین قشرمحنت کشیده کم بضاعت و مردم تهیدست وجود داشتند؛ آنها از محل کار روزمزدی و موسمی زندگی و با مزدی مناسب در کارهای ساختمانی و غیره کار میکردند* [* درمنابع سدههای میانه آنها تحت عنوان «اجیر» و «عمله» ظاهر میشوند، که درحکم کارگر مزدور است].
بخش زیادی از مردم تهیدست بهعنوان خدمه درخانههای ثروتمندان و اغنیاء بهکارگرفته میشد. شمار زیاد چنین مردم بینوا و بیبضاعت را تهیدستان جامعه تشکیل میدادند، که برحسب کار اتفاقی و صدقه اشراف زندگی را سپری می کردند. در میان این عناصر فاقد وابستگی طبقاتی لایهای که در حفاظت شهر خدمت و در گروههای به اصطلاح «مبارزان در راه ایمان» اجیر میشدند وجود داشت. پایینترین و محرومترین قشر جامعه عبارت از غلامان و بردگان زن بودند؛ کار و زحمات آنها در عرصههای مختلف و بهویژه در اقتصاد خانه بهکار گرفته میشد. گروه ویژه بردگان را غلامان یا مملوکیان تشکیل میدادند که در اردوی نظامی سلجوقیان خدمت میکردند. وضع و جایگاه واقعی آنها غیرمتعارف و جزو بردگان ممتاز بودند. توده بزرگی از بردگان برای ارتش سلجوقی در بازارهای ترکستان خریده میشد. به کودکان فروخته شده در بردهداری اسبسواری، تیراندازی با کمان و شمشیربازی آموزش داده می شد. سپس تا رسیدن به سن معینی آنها را به تجار یا به واسطهها ـ بردهفروشان می فروختند.بخش عمده بردگان و غلامانی که آموزش نظامی میدیدند، توسط سلطان والا خریده میشد.
در سده یازدهم در دوران سلجوقیان بهای غلام پیر و سالخورده حدود ده دینار و غلام جوان صد دینار بود. غلامان دستههای نظامی جداگانهای را تشکیل میدادند و گارد شخصی سلطان، دربانان و غلامان کاخ بودند و همچنین وظیفه محافظین مسلح عالیجنابان خود و دیگر تکالیف را انجام میدادند. بخش عمده اقشار زحمتکش جمعیت شهری را پیشهوران ساده تشکیل میداد. شمار زیادی از آنها برای مدت طولانی بهعنوان شاگرد کار میکردند. آنها درازای کار سنگین خود حقوق روزمزدی یا هفتگی دریافت میکردند. در اکثر موارد این درآمدها به سختی برای «نان جو، سبزی و پیاز» کفایت میکرد. برای افراد پیشهور(اصحاب صنعت)، بهویژه شاگردان آنها زندگی بسیار دشوار بود.
حتی اسناد رسمی اذعان میدارند که «همه کارهای پیشهوران تنها یک هدف دارند ـ بهدست آوردن پولی برای زندگی و فراهم کردن معاش برای زنان و بچههای خود». ظاهرا اوضاع توده ی اصلی پیشهوران، استادان و بهویژه «مردم بازار» اینچنین بوده است. اتفاقی نیست که آنها اغلب در جنبشهای مردمی فعالانه شرکت میکردند. پیشهوران مؤظف به پرداخت مالیات به خزانه دولتی بودند و وظایف مختلفی را بهعهده داشتند. با این وجود در منابع سدههای ۱۱ و ۱۲ تقریبا هیچ جزییاتی از انواع و میزان مالیاتهایی که از آنها دریافت میشد وجود ندارد.
تنها پارهای فاکتهای ضمنی و تلویحی از دریافت مالیات از تجار ـ پیشهوران مشخص هستند. در یک مورد بهعنوان مثال درباره جمعآوری مالیاتهای بازار برای نگهداری «پلیس» شهری سخن میرود. مسلم است که این مالیات نه تنها از تجار، بلکه از پیشهورانی که دربازار محصولات خود رابه معرض فروش میگذاشتند، گرفته میشد.
از طرفی درمنابع سلجوقی گاهی سخن از وظایف کار پیشهوران میرود، بهویژه به «کار بدون مزد» (سُخره) (۱۱) درودگر، « کار اجباری» (فیل) کارگر ساختمان، کار«تعهدات» (اجبار) کارگر مزدور اشاره میشود. از پیشهوران شهری همچنین در کارهای اجتماعی مختلف بهعنوان «ارتش چریک» (حشر) (۱۲) استفاده میشد.
زندگی روزمره پیشهوران شهری و خانواده آنها وابسته به نه تنها درآمدها، بلکه به شاخص قیمتهای بازار بود. افزایش قیمتها، احتکار غله و نان گاهی پیشهوران را تا ورشکستگی کامل میکشاند* [* دلالان و محتکران از هر فرصت مناسب برای افزایش قیمتهای بازار بهرهبرداری میکردند]. موقعیت اقشار زحمتکش شهری در خشکسالیها، هنگامیکه گرانی شدید هجوم میآورد بهشدت وخیمتر میشد. بهویژه بلایای سخت در سالهای قحطی بر سر آنها میآمد، که به مرگ و میر بسیار و فرار ساکنان از شهرها منجر میشد. درمنابع سدههای ۱۱ و ۱۲ به اندازه کافی از چنین حقایق غمانگیزی موجود است. برای مثال ابن اثیر، گزارش میدهد که در سال ۱۱۳۸ در خراسان افزایش طولانی مدت قیمتهای نان و غلات که منجر به گرسنگی شدید شدند، رخ داده است. جمعیت از شهرها گریخته، ساکنان آن سگها و گربهها را میخوردند. گرانی شدید در خراسان و برخی مناطق مجاور پس از ۱۱ سال دیده شد. در سال ۱۱۴۹ دوباره افزایش قیمت آذوقه و خواربار که ناشی ازخشکسالی وحشتناک بود، آغاز شد.
در سدههای ۱۱ و ۱۲ در شهرها و روستاهای ترکمنستان درصد قابلتوجهی از جمعیتی که در نهایت نیمه گرسنگی و نکبت بهسر میبردند، وجود داشت. بر طبق دین اسلام و شریعت آنها میبایستی «صدقه» ـ برای مردم فقیر ـ دریافت میکردند. حاکمان سلجوقی ضمن تلاش برای کاهش نارضایتی تودههای محروم، کمکهای مالی و اعانات هرساله را برای تهیدستان و فقرا انجام میدادند. در زمان سلطنت ملک شاه صدقه به مبلغ چهارهزار دینار: به هر شهر هزار دینار ـ دربلخ، مرو، هرات و نیشابور توزیع شد. در زمامداری آلپ ارسلان بهنفع تهیدستان و فقرا همچنین مهمانی داده میشد، و برای این امر تا پنجاه گوسفند قربانی میکردند.
اینگونه* کمکهای مالی و مهمانیها مردم فقیر در شهرها را بهسوی خود میکشاند، اما نمیتوانست آنها را از زندگی نیمه گرسنه نجات دهد. [* اعانات برای فقرا و تهیدستان شهرها همچنین ازطریق توزیع نان و غله انجام میشد. درسال ۱۰۶۹ در بغداد، برای نمونه ده هزار رطل (۱۳) نان، ۲۲ راس دام و۲۳۰۰ درهم توزیع شد].در سدههای ۱۱ و ۱۲ در شهرهای خراسان، گرگان و خوارزم، مانند دیگر شهرهای شرق کشور، فقرا و گدایان بسیار زیادی وجود داشتند. مورخین فئودالها آنها را «آوارهگان» (عیاران)، «سفلگان» (اوباش)، «دغلکاران» (رنود ـ رندان) و به دیگر نامهای حقارتآمیز می نامند. اینگونه مردم محروم و بی نوا در بیهق، نیشابور، مرو،خسروجرد، سرخس و بهویژه در توس کم نبودند.
اینها غالبا به لحاظ قومی و اتنیکی عناصر ناهمگن، فاقد وابستگی طبقاتی بودند که از اقشار فقیرشده شهرها وروستاها بیرون می آمدند. آنها معمولا واحد بزرگی در کورپوراسیون خودویژه بودند، که اکثرا یکپارچگی صنفی و مذهبی نداشتند. چنین نوع سازمانهای اجتماعی که آغازی سنتی داشتند، مدتها پیش از تشکیل دولتهای سلجوقی موجود بودند. اخوت «آوارگان» تهیدست شده لباسهای ویژهای می پوشیدند و تحت اداره «شیوخ»، «امیران» و« رئیسان» قرار داشتند. برخی از این کورپوراسیونها (فتوه) (۱۴) با فرقه «بدعتگرایان» بهویژه قرامطیان مرتبط بودند. در میان عیاران، اوباشان، رندان همچنین پیروان شیعهگری و تصوف مخالف وجود داشتند.
تشکیل دولت متمرکز سلجوقی به اخوت تهیدستشدگان ضربه زد، اما آنها را از بین نبرد. برعکس اهمیت عیاران پس از وفات ملک شاه و مرگ نظامالملک افزایش یافت. در پایان سده ۱۱ و آغاز سده ۱۲ فعالیت آنها در ایران و خراسان شدیدتر شد. عیاران در آشوبهای شهری مشارکت داشتند و به ثروتمندان حمله کرده و اشراف بوروکرات و منصبدار را غارت کردند. سازمانهای « آوارهگان» قالب و کلیشهای واحد نداشته و در اهداف اجتماعی خود همگون نبودند. در میان چنین مردم محروم و بینوا همپای دهقانان، پیشهوران و تجار کوچک ورشکسته بخش اندکی از ماجراجویان فئودالی فعالیت میکردند که بهدنبال اهداف مغرضانه خود بودند.
اخوت فقیران و آوارهگان همانند عوام و تودههای بیطبقه اروپای غربی، نفش دوگانهای را در حیات اجتماعی و سیاسی ایفاء کردند. اغلب واحدهای شبه نظامی آنها توسط فئودالها بهعنوان ارتش چریک پیاده بهکار گرفته میشد. عیاران، اوباشان، رندان همچنین در مبارزه مدعیان مختلف قدرت شرکت کرده و در درگیریهای فرقههای مذهبی بهعنوان نیروی «پلیس» و سرکوبگر عمل میکردند. با وجود این، عیاران در حکم پایگاه بالقوه و مخالفین واقعی اجتماعی با موازین قانونی فئودالی بودند. در اکثریت موارد، بهویژه در دوره جنگهای داخلی، دستهها و واحدهای « آوارهگان» به مردم پیوستند. خود عیاران همانند دیگر اقشار محروم و بینوا، اغلب مستقلا با فئودال ها به مبارزه برمی خاست. آنها دکانهای تجار ثروتمند را غارت و به خانهها و املاک اشراف و مقامات دولتی حمله میکردند. آنها اغلب نقش انتقامجویان خلق را که علیه بیعدالتی اجتماعی مبارزه میکنند، ایفا میکردند*. [* در یکی از نامههای سنجر عیاران بهعنوان « راهزنان» و «آشوبگران» خطرناکی که «درکوهها پرسه میزنند» اشاره میشود. احتمالا، در اینجا دستهها و واحدهای (در متن موسوم به جماعت) انتقامجویان خلق در نظر است که به اغنیاء و اشراف حمله میکردند]. عیاران در زمان قیام اغلب با پیشهوران، کسبه و تجار کوچک (اهل بازار) و فقرای شهر متحد میشدند. توده اصلی جمعیت مشغول به کار را در سدههای ۱۱ و ۱۲ دهقانان تشکیل میدادند که به دهقانان کم زمین، ـ اجارهنشینان قدیمی و خرده مالکان تقسیم میشدند. درصد نسبتا زیادی از جمعیت روستایی را دهقانانی تشکیل میدادند که قطعه زمینی ازخود نداشتند. در دوره سلجوقی همزمان با مالکیت کوچک دهقانی، مانند گذشته بهرهبرداری جمعی از زمین حفظ شده بود.
برای جوامع دهقانی در شرایط آبیاری مصنوعی، استفاده نه تنها از زمین بلکه آب اهمیت اساسی داشت. از برخی اطلاعات چنین برمیآید که بین مزارع اشتراکی سالانه تقسیم سهم آب برای آبیاری انجام میشده است. زمینداران بزرگ به مزارع اشتراکی آزاد بهشدت تعرض میکردند و دهقانان قادر به رویارویی در برابر فئودالهایی که زمینهای آنها را تصرف میکردند، نبودند. در دوره مورد بررسی دهقانان از نظر وضعیت اجتماعی ـ حقوقی و ملکی خود ناهمگون بودند. قشر نسبتا مرفه دهقانان را خرده مالکانی که ملک خود را داشتند می ساختند. کشاورزان و خرده مالکین را مانند زمینداران بزرگ دهقان می نامیدند. صاحبان این چنین قطعات زمینهای کوچک خود در نهایت در تنگدستی و نکبت بهسر میبردند.
نظامالملک از پیرزنی که یک قطعه زمین به ارث برده و به یک زارع اجاره داده بود، مینویسد: «آنچه که او از آن زمین دریافت میکرد، چنین بود که او میبایست هم سهم دولت و هم سهم زارع را پس میداد، در عینحال برای خود او هنوز چنان سهمی که تا برداشت جدید روزانه چهار نان برای ارتزاق داشته باشد باقی مانده بود ـ وی یکی را برای چاشنی نان میداد، دیگری را ـ بهخاطر روغن چراغ، یکی را برای صبحانه خود و دیگری را ـ برای شام». بلا و آفت اقتصاد دهقانی کوچک، سهم اندک و ناچیز آب برای آبیاری بود. زیادترین گروه جمعیت روستایی را دهقانان کمزمین و بیزمین تشکیل میدادند: اینان اجارهنشینانی بودند که به ملکداران و دیگر مالکین زمین وابستگی داشتند. نه تنها زمینهای خصوصی بلکه همچنین اراضی دولتی و حکومتی نیزاجاره داده میشدند.
اسناد و مدارک رسمی سلجوقی از دهقانانی* سخن بهمیان میآورند که در دامنهها و مناطق مرتفع زمین زراعت میکردند [* آنها معمولا «برزگران ـ اسباب خاص» نامیده میشوند. در مطالعات سدههای میانه اصطلاح «برزگر» اغلب بهعنوان «رعیت» ترجمه میشود. با این حال در دوره مورد مطالعه این اصطلاح در معنای وسیع ـ «دهقان، کشاورز، زارع» متداول بود.]. بدیهی است که اینها مستاجرانی بودند که در املاک سلطانها برای سهم معینی از محصول کار میکردند. مستاجران قطعات املاک ( مستاجران املاک) «عوارض» ـ « مالیات» و« قسم» ـ «سهم» می پرداختند. زارعین ـ مزارعهای که زمینهای وقفی را زراعت و همچنین برای زمین اجارهای خود کرایه پرداخت میکردند.
معمولا اندازه «سهم» با قرارداد خاصی تعیین میشد که بین مالک و مستاجر بسته میشد. چنین قراردادی را« معامله» و اجاره بها ـ «مال معامله»* می نامیدند. [* ف. لوککه گور واژه «معامله» بهعنوان «اجاره و قرارداد بستن» ترجمه میکند. این اصطلاح را آ. ک. لمبتون در مفهومی مشابه درک میکند. ه. هورست برآن است که «معامله» در دوران سلجوقی در حکم «مالیات برای زمین اجارهای بود]. اندازه سهم به نسبت وجود خانواده رعیت، حیوانات بارکش و ابزار کشاورزی تعیین میشد. سهم برزگرانی که روی زمینهای وقفی کار میکردند، متناسب با خواست مقررکنندگان تعیین میشد. چنین رعیتهایی وجه جنسی و نقدی بهنفع وقفها میپرداختند.
بخش بزرگ محصول جمعآوری شده توسط اجارهنشینان (مستاجرین، برزگران، مُزارعها) نصیب زمینداران میشد. علاوه بر قسط «عوارض»، «قسام»* و اجاره بها، رعیتها وظایف کارهای اجباری را انجام میداند [* قسام ( مفرد قسمت) ـ سهمها، اسهام، یکی از اشکال عوارض فوقالعاده است.عوارض در حکم باج فوقالعادهای در واقع مالیات همیشگی بود].
جمعیت دهقانی و زراعتی خراسان، گورگان (گرگان)، خوارزم در دوران سلجوقی مالیاتها و خراجهای متعدد و مختلفی میپرداخت. در میان آنها خراج عمده بهشمار میرفت ـ مالیات زمین در شکل جنسی و نقدی پرداخته میشد. سه نوع عمده از این مالیاتها با یکدیگر تفاوت داشتند ـ خراج مُقطع، خراج مساح، خراج مقسم. مقطع قویا در میزان معین گرفته میشد، مساح با واحد مساحت زمین و مقسم ـ در مقدار معین محصول یا بهصورت نقد پرداخت میشد. گذشته از مالیاتهای اشاره شده، دهقانان همچنین عوارض فوقالعاده و اضافی پرداخت میکردند.ازجمله آنها میتوان به منال اشاره کرد ـ باج و خراج فوقالعادهای که بهنفع اقطاعداران پرداخت میشد. مُقطع از برزگران وابسته به آنها گرفته میشد و نوع دیگر مالیات مشابه ـ حقوق مقطعان است ـ عوارض ویژه بهنفع لشکریان، دیوانسالاران مالی و دیگرانی که به ناحیه روستایی برای امور اداری دیوانسالاران ورود میکردند.دولت از زمینداران ـ جهت ارتش و مامورین انتظامات اجتماعی علف دریافت میکرد. در دولتهای سلجوقی قانون حق ارتش برای پست واحدهای نظامی در زمان صلح معتبر بود. رعیتها به حفظ آنها یا پرداختن وجه مالیات که نعل بها نامیده میشد ملزم بودند.اضافه دستمزد برای مالیات بر زمین (خراجالفر)، عوارض اضافی (زواید) و «پیشکشهای» ویژه متداول شدند. جمعآوری مالیاتها معمولا با دعاوی غیرقانونی و خشنونت و مالیاتها گاهی اوقات حقیقتا با ضرب و شتم چوب همراه بود.
انواع مختلف مالیاتها را نه تنها جمعیت ساکن در یکجا، بلکه کوچنشین و نیمه کوچنشین نیز پرداخت میکرد؛ آنرا بهسود دولت، دربار سلجوقی و دیوانسالاران «ذکات» ـ مالیات از تعداد اغنام و احشام موجود و« رسوم» ـ مالیات برای مرتع و چراگاه وارد میکردند. مالیات گرفته شده از قبایل کوچنشین ترکمن ـ اوغوز بهطور کلی عوارض جنسی بود که به دیوانهای حکومتی و دولتی ارجاع میشد. تا اندازه زیادی معمولا دهقانان از پرداخت وجوه مالیاتی (نعل بها) و عبور دستههای لشکری رنج میبردند. مصیبت آنها در نتیجه کمحاصلیهایی که بهعلت سیل، تگرک، یخبندان و خشکسالیها بهوجود میآمد سنگینتر میشد. در سالهای بلایای طبیعی جمعآوری کنندگان مالیاتها پرداخت کامل خراج و در عینحال غلات مطالبه میکردند؛ گاهی در چنین مواردی مستاجران زمین مجاز بودند نیمی از سهم محصول تعیین شده را پرداخت کنند، هرچند آنها گهگاه در موقعیت بازپس دادن حتی بدهی دریافتی از بذر نبودند.
بین جمعیت روستایی زحمتکش و فئودالها غالبا کشمکشها بهخاطر میزان خراجها و سهم آب آبیاری بهوجود میآمد. در پاسخ به شکایات بیپایان کشاورزان سازمانهای دولتی مامورین خود را می فرستادند که آنهم اختلافات را بهنفع دهقانان رفع نمیکردند. مصیبت واقعی برای روستاییان سیستم استرداد مالیاتهای اجاره بود. در این موارد رعایا اغلب خانه و کاشانه خود را رها میکردند و مجبور به فرار میشدند. دهقانان علاوه بر پرداخت مالیاتها و عوارض متعدد، وظایف و تعهدات کاری مختلف را اجرا میکردند. در میان آنها کارهای اجباری و بدون مزد [بیگار، سخره (۱۵)، شاهکار] ازجمله تمیز کردن کانالهای آبیاری جایگاه مهمی را اشغال میکرد.
معمولا سلاطین این کارهای سنگین یا مرتبط با هزینههای آنها را بر دوش اقشار زحمتکش میگذاشتند. مخارج نگهداری بناهای آبیاری، برای نمونه، در وادی مرغاب، به خرج اهالی روستای محل پرداخت میشد.دهقانان را برای کارهای اجباری اغلب حتی به شهرها میراندند. توسعه مناسبات فئودالی و بهویژه نهاد اقطاع در سدههای ۱۱ و۱۲ با به اسارت درآمدن تدریجی تودههای دهقانی به لحاظ اقتصادی با شدیدتر شدن مُقطع همراه بود. اقطاعداران، ملکداران و فئودالهای دیگر برای این امر از نهاد پناهندگی (التجاء) استفاده میکردند.در تلاش برای نجات یافتن از بار مالیاتهای سنگین، دهقانان اغلب به مالکین مقتدر پناه میبردند (حمایه) و درواقع به افراد وابسته تبدیل میشدند.
توسعه سیستم قیمومیت، پدید آمدن اشکال مختلف تابعیت فئودالی را فراهم میآورد.
آزادی داده شده جهت نقل و انتقال دهقانان در شرایط مختلف به زمینهای دولتی اغلب بسیار محدود بود. با این حال رشد وابستگی شخصی دهقانان به فئودالها پایان منطقی به خود نگرفت و منجر به استقرار نظام رعیتداری (۱۶) شد. در پایان سده ۱۱ و میانه سده ۱۲ توده قبایل کوچ نشین درمانغشلاق، فرابالقان (۱۷) و در کرانههای دریای خزر زندگی میکردند. آنها همچنین در مناطق صحرایی که بهطور مستقیم در مجاور واحه زراعتی خراسان، گورگان (گرگان) و خوارزم بود، سکنی داشتند. درمیان این چادرنشینان همانگونه که در بالا گفته شد، قبایل ترک زبان، بهویژه با منشاء ترکمن ـ اوغوز برتری داشتند. آنها تحت اداره سلجوقیان، وابسته به حکام تیولدار و حاکمان ولایات بودند.
آنتاگونیسم اجتماعی و مبارزه طبقاتی
فشار مالیاتی، اجحاف و زورگویی اغلب مقاومت فعال و غیرفعال تودههای مردم را موجب میشدند. به دور از جدایی ناکامل بخش پیشه و صنعت از اقتصاد کشاورزی، تسلط فئودالها در شهر و روستا، نبود اشکال سیاسی خودگردانی و دیگر شرایط بر کیفیت و ویژگیهای مبارزات طبقاتی تاثیر میگذاشت. عرصه تکانهای حاد اجتماعی و برخورد منافع آشتیناپذیر اغلب در شهرها بهکار گرفته میشدند. یکی از اشکال بسیار رایج مبارزه طبقاتی، جنبشهای مذهبی ارتدکسی و فرقهای بود. در سدههای ۱۱ و ۱۲ در ترکمنستان و دیگر مناطق دولت سلجوقی برخوردهایی بین مذاهب «ارتدکس مسلمان» و فرقههای «ملحد» دیده میشوند. در این مبارزه حنفیها، شافعیها و دیگر طریقتهای اسلامی شرکت میکردند.
حنفیها اغلب با شافعیها دشمنی می ورزیدند، اما آنها معمولا برای اقدامات مشترک علیه «ملحدان» متحد میشدند. رئوسا و شیوخ مذاهب ارتدکسی به صفوف خود دهقانان، پیشهوران و مردم عوام شهری را جلب میکردند. تودههای مردم به این جنبش تنها بهخاطر پایبندی به این یا آن تعصبات و اصول اعتقادی خود نمیپیوستند. حنفیها و شافعیها به اسلام ارتدکس سنی تعلق داشتند. با این حال بین آنها اختلاف درباره قواعد رعایت مراسم مذهبی، موازین حقوقی و فقهی وجود داشت. مباحثی نیز درباره امتیازات و حقوق ویژه حکومت عرفی و میزان مالیاتها انجام میگرفت. همه اینها فضایی را برای کشاندن مردم عادی در مبارزه مذهبی و بهرهبرداری از آنها توسط فئودالها در اهداف طبقاتی خود بهوجود میآورد. در سدههای ۱۱ و ۱۲ در خراسان همپای حنفیها و شافعیها دیگر طریقتها و فرقههای اسلامی وجود داشتند. در میان آنها فرقه قرمطیان وجود داشت که در ناسازگاری سخت با« ملحدان» متمایز بود. قرمطیان نقش نسبتا بزرگی را در دوران غزنویان، بهویژه در سلطنت سلطان محمود غزنوی بازی کرد. با وجود این در دوران سلجوقیان نفوذ آنها بهطور چشمگیری کاهش یافت، اما بهطورکامل اهمیت خود را از دست ندادند.
در سدههای ۱۱ و ۱۲ در قلمرو سلجوقیان سنیگری تکیهگاه ایدئولوژیکی طبقه فئودال حاکم بود. با این وجود بین مذاهب«ارتدکس» مبارزه شدیدی برای نفوذ در زندگی اجتماعی، در سران حاکم و دربار سلطان انجام میگرفت. این مبارزه با برخوردهای خونینی همراه بود که در آنها مردم عوام شهری، پیشهوران و دهقانان شرکت داشتند. در میانه سده ۱۱ پس از ایجاد دولت سلجوقی اختلاف بین حنفیها و شافعیها در خراسان شدت پیدا میکند. کار به آنجا کشید که گرویدگان به فرقه شافعی اشاعره را به دستور حنیف کندری متعصب ـ وزیر سلطان تغرل بک تکفیر کردند. با وجود این بعدها مبارزه بین مذاهب سنی بهطور چشمگیری کاهش مییابد.
در پایان سده ۱۱ و آغاز سده ۱۲ مبارزه اجتماعی تحت پوشش مذهبی دوباره در خراسان شعلهور شد. برخوردهای مسلحانه بزرگ قرامطه با شافعیها و حنفیها در نیشابور رخ دادند. درسال ۱۰۹۶ در اینجا درگیریهای خونینی آغازشد که با شکست قرامطه و ویرانی مساجد آنها بپایان رسید.* [* ولی در آستانه این رویدادها قرامطه، شافعیها وحنفیها مخالف یکی از« امیران بزرگ» خراسان بودند که تلاش میکرد نیشابور را تصرف کند]. مشارکت فعال دراین رویدادهای پرآشوب را نه تنها شهروندان محلی بلکه جمعیت روستایی اطراف پذیرفتند.* [*موارد مشابه دیرتر در آستانه حمله مغولان آسیای مرکزی به ایران صورت گرفت]. قرامطه و مخالفان آنها از ارتش چریک دهقانان که برای کمک به همفکران و پیروان خود از شهرستان بیهق آمده بودنداستفاده کردند.
بهطور رسمی سلجوقیان به مذهب حنفی تعلق داشتند، اما آنها اغلب از شافعیها حمایت میکردند. برخوردهای این مذاهب «ارتدکسی» گاه شدت مییافت و گاه بهنفع مبارزه مشترک با«ملحدان» فرومی نشست. تشدید فعالیت ویژه مذاهب سنی در دورانهای «پراغتشاش»، در فضای حدت تناقضات اجتماعی به وقوع پیوست. پایگاه اجتماعی مذاهب سنی که در ترکمنستان در سدههای ۱۱ و ۱۲ موجود بودند، تااندازهای بهطور کممایه و ضعیف در منابع تاریخی بازتاب یافته است. با این حال، در آنها هنوز برخی دادههایی که امکان صحبت درباره آنکه حنفیها، شافعیها و قرامطه عمدتا منافع فئودالی اشراف بزرگ را نمایندگی میکردند، وجود دارند.
فرقهها و طریقتهای ارتدکسی دوره سلجوقیان آشکارا از نظام فئودالی دفاع میکردند و بهطور فعال مخالف «آشوبگران» و «فتنهگران» بودند. در ترکمنستان و مناطق همجوار ایران و افغانستان بهطور نسبتا وسیع صوفیگری در سدههای ۱۱ و ۱۲ گسترش یافت. فرق صوفیان در مناطق نیشابور، خاوران، سرخس و دیگر نواحی خراسان پراکنده بودند. نخستین حلقه و سلک تصوف مخالف اسلام ارتدکس و حکومت رسمی بود. درعرفان صوفیانه اعتراض تودههای مردم علیه نظامهای اجتماعی ناعادلانه بازتاب مییافت. در صوفیان اولیه نکوهش و محکومیت پارسا برای تجمل، ثروت ، شکمپرستی و هرزگی ذاتی بود. فقر خواسته شده توسط صوفیان در کیش و آیین خود، آن اکسیر جهانی برای نجات روح بهشمار میآمد.
در سدههای ۱۱ و ۱۲ تصوف به رسمیت شناخته شده توسط مذهب ارتدکسی، توسط اسلام دستخوش دگرگونی چشمگیری شد. شیوخ صوفی در تفاوت با نخستین رهبران مرتاضان تهیدست در واقع در خدمت طبقات حاکم بودند. سرکردکان فرقههای صوفیانه، که فروتنی و خضوع را با «فقر» و اطاعت از سرنوشت موعظه میکردند، بدينگونه قدرتمداران را تقويت میکردند.
شیوخ فرقههای تصوف خاوران از هرگونه پشتیبانی دولتهای سلجوقی برخوردار بودند و به آنها هدیه داده میشد و صدقه و احترام زیادی به آنها میگذاشتند. صوفیگری به مانند یک جریان مذهبی، احتمال میرود، در خراسان بیشترین رواج را بین اقشار پیشهور شهری داشته است. در میان شیوخ و پیروان محلی به بافندگان، قصابان، آهنگران، تفنگسازان، سراجها اشاره میشوند. در میان مریدان شیوخ تصوف بسیاری دراویش بودند که از محافل پیشهوران بیرون آمده بودند. کورپوراسیون پیشهوران سدههای ۱۱ و ۱۲ غالبا در پیوند نزدیکی با مذهبیون، ازجمله فرقه بدعتگران بودند. برخی از این سازمانها تحت تاثیر مستقیم «ارتداد» قرمطی بهوجود آمدند. همچنین جامعه پیشهوری وجود داشت که در پیوند با فرقههای گوناگون صوفیانه بود.
خانگاههای درویشی معمولا در نوع خود مرکز«مجمع» فعالیتهای مذهبی ـ سیاسی بود. با وجود این فرقههای صوفیانه در سمتگیریهای مسلکی و اجتماعی خود یکسان نبودند. سرکردگان اخوت صوفیانه که از درآمدهای وقفها و اعانات بیشمار ثروتمند شدند، اغلب بیانگران منافع اشراف شهری بودند.عرفان صوفیانه، موعظه انزواجویی و زهد تودههای مردم را از اقدامات فعال علیه ستم فئودالی منحرف ساختند. از سوی دیگر در آموزههای صوفیان فراخوانهایی برای برخورد و روش عادلانه با فقرا وجود داشت. موعظهگران صوفی مدعی بودند که خود پیامبر حمایت و محافظت از فقرا و یتیمان را از انواع ستمها و بیعدالتیها را وصیت کرده است.
همه اینها نمیتوانست تهیدستان بینوایی را که اغلب بهصورت هواخواهان سرسخت تصوف درآمده بودند بیاعتناء و بیتفاوت نگه دارد. بهطور عینی تصوف برای آنها شکلی از مبارزه منفعل با شر اجتماعی و پیش از هرچیز با بیدادگریهای دولتهای سلجوقی* بود. [* لازم به ذکر است که حتی برخی نمایندگان مرتبط با تصوف رسمی روحانیت ارتدکس مسلمان گاهی مخالف زمامداری سلجوقی بودند. ازجمله غزالی در اثر خود «کیمیای سعادت» به ماهیت مستبدانه حکومت سلجوقیان تاکید داشت. وی بوروکراتهای سلجوقی، مالیاتبگیران و «سلاطین بزرگ» را بهمثابه مستبدینی که ثروت آنها از طریق غیرقانونی بهدست آمده، توصیف میکند.]
در پایان سده ۱۱ و آغاز سده ۱۲ امپراطوری سلجوقی را هرج و مرجی فئودالی دربرگرفته بود که با تکانها و تلاطمات بزرگ اجتماعی همراه بود. سرچشمهها و ریشههای بسیاری از این جنبشها که تحت شعارهای مذهبی جریان داشتند، به عمق تاریخ خلافت عرب میروند. بیان بسیار بارز این جنبشها در اسماعیلیه (۱۸) پیدا شد که گسترش وسیعی در خراسان* یافت. [* جنبش اسماعیلیه به یک سلسله آثار ویژه در تاریخنگاری میهنی و خارجی اختصاص داشت. بهویژه پژوهشهای ل. و. استرویف توجه بسیاری را به اسماعیلیه مبذول داشت. از اینرو آنها بررسی میشوند تنها در موارد جداگانه تاریخ این فرقهها که پیوند مستقیم با موضوعات گزینش شده دارند].
فرقه اسماعیلیه بهعلت بدعتهای شیعی که در خلافت پا گرفته بود بهوجود آمد و در مناطق تسخیرشده توسط اعراب پرچم مبارزه علیه ظلم استیلاگران بیگانه شد. تبلیغات شیعی بهویژه بین افراد روستایی و مردم عوام شهری بازتاب وسیعی یافت. جریان شیعی که در مخالفت با ارتدکس سنی بود، گسترش قابلملاحظهای در آسیای مرکزی و ایران یافت.
در سدههای ۱۱ و ۱۲ در خراسان و دیگر مناطق دولت سلجوقی مبارزه شدید بین پیروان شیعهگری و سنیگری درگرفت. هواخواهان «بدعتهای» شیعی عمدتا نمایندگان طبقات پایین، بهویژه پیشهوران بودند. مناسبات شیعه ـ سنی، که فراتر از چارچوب مباحث دینی رفته بود، وارد عرصه میادین شهری، خیابانها و بازارها شد. در این مکانهای شلوغ و پر از مردم اغلب آوازهخوانان مردمی دورهگرد (مناقبخوان) (۱۹) بودند. آنها از دلاوریها و پاکنهادیهای پرستش علی مدح میگفتند و به ابوبکر و عمر دشنام میدادند. در پاسخ به این امر«آوازهخوانان دورهگرد سنی» (فضایلخوان) (۲۰) شیعهها را بدنام میکردند و مدح خلفای سنی را میگفتند.
یکی از جریانهای افراطی در شیعهگرایی اسماعیلیان بودند، که در میانه سده هشتم بهعنوان یک فرقه مذهبی بهوجود آمد. پیدایش و گسترش اسماعیلیه تکامل تضادها و جنبشهای مردمی مخالف در خلافت را برانگیخت.اسماعیلیه با گذشت زمان به چندین زیر فرقه شکافته شد که در کشورهای گوناگون خاور اسلامی وجود داشتند. در سدههای ۱۱ و ۱۲ واعظان مخفی آموزههای اسماعیلیه را بهطور فعال در مناطق فراخزر و خراسان عمل میکردند.
آموزههای اسماعیلیه هدف خود برای اطاعت بیچون و چرا متدینین عادی به رهبری فرقه را تعقیب میکردند. در همان زمان اسماعیلیه در مقابل اهل سنت رسمی ـ تکیهگاه معنوی و حقوقی طبقه مسلط، قرار گرفت.آموزش درباره ظهور «مهدی» که باید روی زمین عدالت و برابری را برقرار کند، جایگاه مهمی را در ایدئولوژی اسماعیلیه اشغال کرد.ایده ناجی (۲۱) اسماعیلیان تمایل تودههای مردمی را که از ظلم و زورگویی خسته شده بودند جلب کرد. اسماعیلیه بیرحمانه توسط دولتهای سلجوقی مورد تعقیب قرار گرفتند. پیگرد و آزار این فرقه بهویژه پس از تسخیر سوریه توسط ملک شاه در سالهای دهه هفتاد سده ۱۱ شدت یافت. تا اندازه زیادی این مسئله این امر را که در کشور همسایه مصر خاندان شیعی فاطمیه حکومت میکرد برانگیخته بود. خلفای مصر ادعای نقش امامان همه جوامع اسلامی را داشتند. آنها خود را مهدی، جانشین قانونی و برحق علی و پیامبر محمد مینمایاندند. فاطمیان ارتباط تنگی با سران اسماعیلیه ایران و خراسان داشتند و دشمن دوآتشه و سرسخت عباسیان و سلجوقیان بودند. در ماه اوت سال ۱۰۹۰ سرکرده اسماعیلیه حسن صباح قلعه الموت را به تصرف خود درآورد و به همه جا مبلغان خود را اعزام داشت.
با تصرف این قلعه دوره «فراخوانهای نوین» که تقریبا همه خراسان را به حرکت درآورده بود، آغاز میشود. درسال ۱۰۹۲ قیام علنی در کوهستان جایی که اسماعیلیان قلعهای را در اطراف قاین به تصرف درآوردند شعلهور شد.سپس آنها هور، زوزن، قاین، تون و دیگر شهرهای ایران را موفق شدند بگیرند. سلطان ملک شاه به این منطقه لشکر خود را تحت فرماندهی سرلشکر قیزیل ساریغ (۲۲) فرستاد. با این حال این عملیات سرکوبکننده علیه «بدعتگزاران» بدون موفقیت پایان یافت. پس از مرگ ملک شاه اسماعیلیان فعالیت خود را در مناطق ری، خوزستان، فارس و سیستان گسترش دادند.
برآمد اسماعیلیان علیه قدرتهای سلجوقی در موقعیت و خامت شدید تضادهای طبقاتی رخ داد. تشدید استثمار فئودالی تودههای زحمتکش شرایط عینی برای حرکتها و برآمدهای خودانگیخته مردمی ایجاد کرد. یکی از این شورشها درسال ۱۰۹۳ در ناحیه بیهق، جایی که «آشوب عیاران» درگرفت رخ داد. محافل فئودالی محلی موفق شدند این شورش را تنها با کمک غلامان مسلح و واحدهای نظامی فرو بنشانند. فعالتر شدن ویژه اسماعیلیهها بین سالهای ۱۱۰۱ – ۱۱۰۴ در دوران جنگ میان برکیارق و محمود ابن ملک شاه دیده میشود. فعالیت فرقهها در تصرف مناطق و شتاب اعمال تروریستی در رابطه با حاکمان سلجوقی و شخصیتهای برجسته ظاهر میشد.
در آغاز سده ۱۱ فعالیت اسماعیلیه نه تنها درمناطق کوهستانی ایران بلکه همچنین در خراسان جان تازهای گرفت. در اینجا اسماعیلیان موفق به تصرف تعدادی قلعه شدند که تکیهگاه آنها درمبارزه با دولتهای سلجوقی شد. همپای قلعه الموت، قلعههای کوهستان مرکز عمده جنبش اسماعیلی شد که از آنجا اسماعیلیان به شهرها و روستاهای همجوار حمله میکردند. بهنوبه خود «سلجوقیان بزرگ» ازجمله سنجر، بارها به «دامنههای کوه» ضمن تلاش برای بیرون راندن اسماعیلیان از آنجا و ویران کردن«آشیانه عقابهای» آنها لشکرکشیهایی را کرد. بهویژه مبارزه سنجر با اسماعیلیان در خراسان، جایی که در جنبش آنان دهقانان مشارکت میکردند سرسختانه بود.
در سال ۱۱۱۲ احمد ابن فضل وزیر سالطان سنجر، علیه اسماعیلیان «جنگ مقدس» را اعلام کرد. لشکریان سلجوقی وارد بیهق جایی که اسماعیلیان را در ترشیز درهم کوبیده و به روستای ترز تاخته بودند، شدند. اسماعیلیان آنجا تقریبا همه قتلعام شدند و رهبر آنان حسن ابن سمین خودکشی کرد. سرشت اجتماعی و ترکیب طبقاتی جنبش اسماعیلیه سدههای ۱۱ و ۱۲ موضوع بحث در تاریخنگاری شوروی بود. و. و. بارتولد در این جنبش«اتحاد اشرافیت زمیندار با تودههای روستایی علیه شهرستانها» را میدید.
ضمن بسط این تئوری، آ. یو. یاکوبووسکی مدعی است که اسماعیلیان منافع کشاورزان ـ اشرافیت زمیندار قدیم ایران را نمایندگی میکردند. نارضایتی این اشراف موجب شده بود که مالکیت خود را پس از استیلاء سلجوقی و به قدرت رسیدن فئودالهای نوین از اشراف نظامی ـ کوچنشین ترکمن از دست بدهد. پژوهشهای بعدی مورخان شوروی امکان پرداختن به تغییر شکل در این مهم را میدهند، اما هنوز بهطور نهایی مسئله حل نشده است. جنبش اسماعیلیه ظاهرا یکپارچه نبود و در آن طبقات و گروههای اجتماعی مختلف شرکت میکردند. تبلیغ اسماعیلیهگرایی نه تنها بین جمعیت شهری بلکه بین جمعیت روستایی نیز از موفقیت برخوردار بود.
در برخی مناطق خراسان در جنبش اسماعیلیه بهطور فعال پایینترین اقشار شهری شرکت میکردند. اسماعیلیهگری بین تودههای دهقانی که از ظلم و فشار فئودالها خرد شده بودند گسترش یافت. بدیهی است که در این جنبش گروه معینی از اشراف قدیمی ورشکسته و کممایه، ناراضی از ازدستدادن امتیازات خویش شرکت داشتند. درمجموع جنبش اسماعیلیه در سدههای ۱۱ و ۱۲ علیه دولت فئودالی سلجوقیان و پشتیبانان آن ـ مذهب تسنن ارتدکس سمتگیری شده بود.
روشن است که در اصل این جنبش بهطور عمده جنبش دهقانان مردم عوام شهری بود. این جنبش علیه اشراف فئودالی که زمام امور را در دستان خود داشتند، متوجه بود. با این حال پس از تشکیل دولت اسماعیلیه با مرکز آن بر فراز کوه قلعه الموت سران اسماعیلیه به فئودالهای معمولی تبدیل شدند.* [* دولت اسماعیلیه از سال ۱۰۹۰ تا محاصره و تصرف قلعه الموت توسط لشکریان هلاکو درسال ۱۲۵۶ دوام آورد]. از میانه سده ۱۲ در بین اسماعیلیان مبارزه دو گروهبندی سیاسی مشاهده میشود. یکی از آنها دمکراتیک بود و دیگری منافع سران فئودال شده اسماعیلیهها را نمایندگی میکرد. مبارزه بین این دو گروهبندی حکایت از آن دارد که جنبش اسماعیلیه در سرشت طبقاتی خود همگون نبود. در نهایت در این جنبش مانند دیگر جنبشهای اجتماعی مشابه سدههای میانه، گرایشات فئودالی غلبه کرد.
پینوشتهای مترجم:
۱ـ اقطاع در دوران سلجوقیان به قطایع نیز معروف بود.
۲ـ ازمُقطع. خداوندان اقطاع، صاحبان اقطاع، اربابان فئودال.
۳ـ اربابان قلم، خداوندان قلم، اهل قلم.
۴ـ اربابان شمشیر، خداوندان شمشیر، اهل شمشیر.
۵ـ سپهسالاران
۶ـ بورکویاریق، جلالالدین ملکشاه برکیارق
۷ـ در میان این اشراف بسیاری پیروان مذهب شافعی وجود داشت که با حنفیان و دیگر مذاهب «ارتدکس» دشمنی می ورزیدند. با وجود این، مذاهب ارتدکسی اسلام، منجمله حنفیان و شافعیان را، نفرت و کینه از شیعیان و دیگر فرقههای «کفرآمیز» یکپارچه میکرد.
۸ـ مستوفی مامور دیوان استیفا در هر منطقه میخواندند و وظیفه آنان رسیدگی به امور مالی و محاسبه دخل و خرج یک منطقه بود. رئیس و مسئول دیوان استیفا مستوفی کل نام داشت (ویکیپدیا).
۹ـ در کنار جادهای منتهی به شهر مرو واقع بوده است (ویکی پدیا).
۱۰ـ خاوران واقع درمنطقه مرو ترکمنستان کنونی.
۱۱ـ سُخره: کسی که به کار بیمزد گمارده شود، کار بیمزد و اجرت (فرهنگ فارسی معین).
۱۲ـ حشر: به عربی، یکی از معانی آن، چریک، سپاه بینظم، لشکر نامنظم. (لغتنامه دهخدا).
۱۳ـ رطل واحد وزن درعهد کهن: هر رطل نیم من یا باتمان [به ترکی] است.
۱۴ـ فتی، فتوت، فتیان: طرفدار آیین جوانمردی. ریشه واژه فتی مترداف جوانمرد است.
۱۵ـ سخره: به بیگاری گرفتن (لغتنامه دهخدا).
۱۶ـ ارباب و رعیتی. سرواژ
۱۷ـ بالقان منطقهای واقع درغرب کشور ترکمنستان کنونی
۱۸ـ یا: باطنیه
۱۹ـ ستایشگر ائمه شیعه (لغتنامه دهخدا).
۲۰ـ کسی که مدح خلفای راشدین را میخواند (فرهنگ معین).
۲۱ـ مهدویت
۲۲ـ یا: ساروغ