فاشیسم اسلامی علیه کارگران مهاجر افغان
سیامک بهاری
نگاهی به سیاستهای جمهوری اسلامی علیه افغانستانیهای مقیم ایران
سه هفته از جنایت و آدمکشی وحشیانه جمهوری اسلامی و به رودخانه انداختن کارگران مهاجر افغانستانی توسط مرزبانان جمهوری اسلامی میگذرد. حدود پنجاه نفر از کارگر فصلی و جویای کار که در میان آنها چندین کودک و نوجوان بودند، ساعت یک بامداد روز شنبه ۱۳ اردیبهشت از منطقه مرزی دهانه ذوالفقار وارد ایران شدند و به کمین نیروهای هنگ مرزی تایباد ایران در مرز افغانستان افتادند. پس از دستگیری بصورت وحشیانهای آنها را برهنه کرده و شکنجه دادند، از آنها بیگاری کشیدند و به ضرب کتککاری و شلیک گلوله مجبورشان کردند به درون رودخانه گلالود و متلاطم هریررود بپرند و به افغانستان برگردند. تا کنون اجساد ۱۹ نفر از هریرود گرفته شده است. به گواهی پزشکی قانونی بیمارستان هرات، مرگ همه اجساد بر اثر خفگی در آب است. آثار شکنجه بر پیکر مجروح آنها کاملاً مشهود است. کماکان جسد ۱۲ نفر از آنان مفقود است. جان به در بردگان این جنایت هولناک، با جزئیات با ذکر نام و نشان شهادت دادهاند. جمهوری اسلامی انکار کرد علیرغم همه قرائن و شواهد متقن جمعآوری شده توسط دو هیئت جداگانه، چه در سطح محلی هرات و در سطح دولت مرکزی را انکار کرد و حتی از روؤیت و تحویل گرفتن اسناد تهیه شده خودداری کرد.
علیه این کشتار وحشیانه مردم خشمگین در مقابل کنسولگری جمهوری اسلامی در شهر هرات تجمع کردند و برخی از نمایندگان سرشناس پارلمان افغانستان از جمله “بلقیس روشن” و “مریم سما” صریحاً جمهوری اسلامی ایران را بعنوان قاتل کارگرن مهاجر محکوم کردند و خواهان ارجاع این پرونده به دادگاه بینالمللی لاهه شدند. ۲۵۰ تن از فعالان سیاسی و اجتماعی از داخل و خارج کشور ایران در بیانیهای این جنایت را محکوم کردند. در شهر مرزی اسلام قلعه اعتراضاتی شکل گرفت. جمعی از ایرانیان مقیم یونان در میدان مرکزی ویکتوریا در شهر آتن تجمع اعتراضی برپا کردند. درمقابل سفارت ننگین جمهوری اسلامی در برلین تظاهرات برپا گردید. اما سازمان ملل متحد، بویژه کمیساریای عالی پناهندگی (UNHCR) در مقابل این کشتار وحشیانه سکوت کرد این سکوت ننگین معنایی جز شریک جرم شدن در جنایت جمهوری اسلامی ندارد. این سبوعیت و درندگی یک بار دیگر سابقه نژادپرستی سیستماتیک حکومت اسلامی ایران را به صحنه دید جهانیان آورد. فجایعی چون کشتار ۱۳ پناهجوی افغانستانی که اجسادشان را در یک گور دستجمعی در اطراف شهر تایباد مخفیانه دفن کردند تا شکنجه وحشیانه چهار دانشآموز افغانستانی در پاکدشت ورامین، کشتار پناهجویان افغانستانی در کوههای سلماس همجوار مرز ترکیه تا چهار دهه استثمار وحشیانه و پایمال کردن حق شهروندی میلیونها مهاجر و پناهنده افغانستانی که به دام جمهوری اسلامی ایران افتادهاند.
سابقه فشردهای از مهاجرت شهروندان افغانستانی به جمهوری اسلامی ایران
در بحبوحه جنگ هشت ساله ایران و عراق، حدود سه میلیون نفر آواره افغانستانی ساکن اجباری شهرهای ایران شدند. نیاز به نیروی کار در رشتههای شاق و زیان آور که متقاضی چندانی نداشت، امکان داد که اولین دسته مهاجرین جذب بازار کار گردند و عمدتا در رشتههایی ماند جاده سازی، خطوط فاضلاب، سنگبری، کشاورزی و دامداری واز این قبیل مشغول بکار شدند. سرمایه اسلامی سودهای سرشاری از بی تأمینترین و خاموشترین کارگران بی پناهی که به چنگ سرمایه داران بیرحم افتاده بودند، برخوردار شد. کارگران مهاجری که در تنگای اقتصادی زمان جنگ، تنها مفرشان فروش نیروی کار چند برابر ارزانتر از معمول بود.
حکومت اسلامی با استفاده از کمک هزینه سازمان ملل برای هر پناهجو که در زمان خودش مبلغی بالغ بر چهار میلیارد دلار در سال میشد، با پُز پناهنده پذیری در عرصه بینالمللی، و صاحبکاران و سرمایهداران از قِبل این نیروی کار ارزان به نان و نوایی رسیده بودند. دیری نپایید که با خاموش شدن شعلههای جنگ ایران و عراق و بازگشت لشگر جویندگان کار به ایران، عرصه به مهاجرین افغانستانی تنگتر شد. زمزمه اخراج پناهندگان و مجاز و غیر مجاز بودن شهروندان افغانستانی شروع شد. تبعات ویرانی اقتصادی پس از جنگ، مانند گرانی و بیکاری، به حضور چند میلیون مهاجر افغان در بازار کار ایران نسبت داده میشد. حلقه محاصر برای نیروی کار ارزانی که با تولید کوهی از ثروت، گنج باد آوردهای برای سرمایهداران و صاحب کاران ایجاد کرده بود، تنگتر گردید!
اخراجهای گسترده شروع میشود؛
با اعلام “طرح جامع ممنوعیت کامل حضور افاغنه” تمدید اقامت شهروندان افغانستانی با مشکلات و موانع جدید توسط اداره تباع بیگانه وقت روبرو شد و موج اخراجهای چندین هزار نفره در روز آغاز گردید. با توافق جمهوری اسلامی و کمیساریا عالی پناهندگی سازمان ملل (UNHCR) مقرر شد برای بازگرداندن مهاجرین با پرداخت ١۵۰ دلار کمک اولیه، یک کیسه آرد و یک کیسه برنج از سوی سازمان ملل، کار را فیصله دهند. بازگشت به جهنم افغانستان برای بسیاری از خانوادههای مهاجر افغانستانی غیر ممکن بود. چیزی جز گرسنگی و بیکاری، مرگ و نابودی در انتظار آنها نبود. بعلاوه اقامت در کشور جدید، تولد فرزندانی که خود را اساسا ایرانی میدانستند و هیچ ذهنیتی از افغانستان نداشتند کار را به مراتب برای خانوادهها سختتر میکرد. ناچار زندگی در بی تأمینی محض ابعاد تلخ تری بخود گرفت. دیگر هیچ چیز، نه خانه و کاشانه، نه درس و تحصیل فرزندان، نه شغل و حرفهای، قانونی نبود.به ناچار مهاجرینی که کارت اقامتشان تمدید نمیشد، به نام غیر مجاز در شرایط دشوارتری بناچار به ماندن در ایران تن دادند.
بسیج ضد مهاجرین افغانستانی توسط حکومت اسلامی مداوما بیشتر گردید. واژه “افغانی” یک تحقیر رنجآور آشکار و سندی مجاز برای هر تهمت، افترا و هر زورگویی و قلدرمنشی بدل گردید.دیگر مهاجرین افغانستانی “برادران دینی” محسوب نمیشدند. اما نیروی کار فوق ارزان آنها همچنان نصیب مفتخورهای بازار بیرحم کار میگردید! هجوم فاشیستی سازمان یافته دولتی با سر کار آمدن محمد خاتمی رئیس جمهور وقت، در سال ١٣۸۲ رسماً آغاز گردید. دولت خاتمی رأسا عهدهدار گردید تا “شر” افغانها را بکند. تصویت “آییننامه تسریع در روند بازگشت” با یازده بند و چند تبصره در ۲۶ آذر ماه ١٣۸۲ اعلام جنگ رسمی علیه مهاجرین و حمله سراسری به آنان را قانونی کرد. خاتمی رٸیس جمهور و محمدرضا عارف، معاون اول او، سند را به تصویب هیٸت دولت رساندند. دو وزارتخانه کشور و اطلاعات مأمور اجرایی این آیین نامه گردیدند. از این پس مهاجرین “افغانی” بعنوان موضوعی اطلاعاتی و امنیتی تلقی شدند و بکارگیری حتی مهاجرین مجاز تابع مقررات پیچیدهتری میشد. هر نوع بکار گیری مهاجرین غیرمجاز، معامله با آنها، حمل و نقل و اسکان دادن آنان جرم امنیتی محسوب میگردید.
در عرض مدت کوتاهی به ناگهان چیزی حدود نیم میلیون کودک و عمدتاً دختر، رسما بی هویت و بی شناسنامه شدند. از درس و تحصیل و نامنویسی در مؤسسات آموزشی و اداری محروم شدند.
اخراج شهروندن افغانستانی روزانه به بیش از صد و پنجاه هزار نفر رسید. در ابتدا، اسکان در شهرهای مجاور مرزهای شرقی و غربی ایران بکلی برای آنان ممنوع اعلام گردید.
تبعات زندگی مخفی شهروندان افغان در ایران
پس از اجرایی شدن “آییننامه تسریع در روند بازگشت”، توسط دولت محمد خاتمی زندگی شهروندان افغانستانی وارد فاز دیگری شد. زندگی مخفی شرایط بسیار دشوارتری را به آنها تحمیل میکرد. همه چیز چند برابر قیمت می شد و فروش نیروی کار در مقابل، چند برابر ارزانتر و نامطمٸن تر.
محرومیت از تحصیل فرزندان، از ابتدایی تا مدارج عالی دانشگاهی، تبعات غیرقابل جبرانی ایجاد کرد. دهها هزار کودک محروم از تحصیل ناچاراً به نانآوران خانواده بدل شدند تا چرخ سنگین زندگی “غیرمجاز” لنگان بچرخد.
اما وضعیت خرابتر از آنچیزی بود که انتظارش میرفت. اسکان شهروندان افغانستانی در ٣۷ شهر، در ۱۷ استان کشور ممنوع اعلام گردید. اقامت در بخشهایی از استانهای خوزستان، فارس، بوشهر، اصفهان، کرمان، خراسان جنوبی، خراسان رضوی، سمنان، قزوین، گلستان، مرکزی و یزد، برای اقامت شهروندان افغان ممنوع اعلام شد. فقط در سه استان تهران به جز منطقه خُجیر در منطقه ۱۳ شهرداری، استان البرز و قم مجاز اعلام شد. بخشدار مرکزی نوشهر اعلام کرد که حضور شهروندان افغان در بخش مرکزی این شهرستان کاملا ممنوع است. این سیاست با شدت و خشونت سازمان یافتهتری در زمان احمدی نژاد، سپس حسن روحانی ادامه یافت. در آن زمان اعلام کردند که مهلت قانونی برای تعیین وضعیت اقامت پناهندگان افغان در ایران رو به اتمام است و مردان مجرد مقیم استانهای تهران، اصفهان و خراسان رضوی باید ایران را تا خرداد ماه ۱٣۹۱ ترک کنند.
تحصیل کودکان افغانستانی که در هیچ یک از مقاطع تحصیلی رایگان نبود و در مدارس دولتی که تا چند برابر هزینه اعلام شده، شهریه آموزش پرداخت می شد برای بسیاری از دانشآموزان با پیشینه افغانستانی بدلیل غیر مجاز بودن ممنوع شد. در مواردی دانشآموزان به اصطلاح مجاز از تحصیل در مدارس روزانه محروم شدند و به ناچار در مدارس شبانه به تحصیل ادامه دادند. اعلام شد، برخی از کودکان افغانستانی که زادگاهشان ایران است، اجازه دارند در مدارس ایران تا مقطع دیپلم و در برخی رشتهها به مدت ۶ سال تحصیلات دانشگاهی کسب کنند. اما پس از آن اجازه کار و استفاده از تخصصشان را ندارند و به دنبال آن، اجازه اقامت در ایران را نیز از دست میدهند. انتخاب رشتههای تحصیلی مانند فیزیک اتمی، فیزیک (گرایش هستهای)، مهندسی هستهای، مهندسی تسلیحات، مهندسی فناوری اطلاعات (گرایش امنیت اطلاعات، امنیت شبکه، مخابرات امن)، مهندسی هوافضا (کلیه گرایشها)، مهندسی شیمی (گرایش صنایع پالایش، پتروشیمی، شیمیایی، معدنی، گاز، عملیات پتروشیمی)، مهندسی نگهداری هواپیما (هوانوردی، خلبانی، مراقبت پرواز، نمایش و نگهداری هواپیما)، الکترونیک هواپیمایی، مهندسی فرماندهی و کنترل هوایی، تکنیک حوزههای نظامی، علوم و فنون هوانوردی، خلبانی هلیکوپتر، مهندسی تعمیر و نگهداری هلیکوپتر، اطلاعات نظامی، اویونیک هواپیما، علوم نظامی، ناوبری و فرماندهی کشتی، مدیریت و کمیسر دریایی برای مهاجرین ممنوع اعلام گردید. دولت در برخی استانها، سوپرمارکتها، نانواییها و رانندگان تاکسی، اتوبوسهای شهری و بین شهری، خدمات دهندگان حمل و نقل و فروشندگان مواد غذایی را ملزم کرد که به افغانستانیها خدمات ارائه ندهند و از آنها کارت اقامت بخواهند!
مسئولان دولتی استانهای فارس و خوزستان فروش کالا و مواد غذایی و ارائه خدمات عمومی و بهداشتی به اتباع خارجی غیرمجاز را ممنوع کردند و هشدار دادهاند که با افراد خاطی به شدت برخورد خواهد شد. ممنوعیت رانندگی، ممنوعیت فروش مواد غذایی، ممنوعیت ورود به پارکها، ممنوعیت ارائه خدمات حمل و نقل افغانستانیها بعنوان بخشی از فشارهای سازمانیافته دولتی علیه مهاجران افغان صورت رسمی بخود گرفت.ایرنا، خبرگزاری رسمی دولت ایران نوشت: “کارفرمایان و صاحبان حرفهها و مشاغل در استان فارس باید قبل از ارائه خدمات به اتباع بیگانه، از هویت آنها با مشاهده کارت هویت و مجوز اقامت قانونی، اطمینان حاصل کنند”. روزنامه “عصرمردم” چاپ شیراز نوشت: “نانواییها، سوپرمارکتها و مراکزی که مواد غذایی میفروشند، در صورت عدم رعایت این طرح، پلمپ و جریمه خواهند شد”. مدیرکل استان فارس دلیل این تصمیم را “آغاز فصل تابستان و منطقی بودن نگرانی کارشناسان بهداشت دانشگاه علوم پزشکی از شیوع بیماریهای مسری به واسطه اتباع خارجی غیر مجاز ذکر کرد”! مسئولان دولتی اصفهان در ۱۳فروردین ماه ١٣۹١ ورود شهروندان افغان به پارک صفه این شهر را ممنوع اعلام کردند.
در شهر یزد، روز دوشنبه پنجم تیرماه ١٣۹١حمله سازمان یافته از سوی نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به خانوادههای مهاجر افغان صورت گرفت. اوباشان حکومت اسلامی خانوادههای کارگر و مهاجر افغانستانی را زیر حمله چوب چماق خود گرفتند و آلونکهای آنها، همراه با مرد و زن و فرزندانشان را طعمه حریق کردند. بسیاری از خانوادهها از وحشت و برای نجات جان خود، آواره بیابانهای اطراف شهر شدند. مجروحین در بیمارستانها بعنوان غیرمجاز پذیرفته نشدند. مأمورین انتظامی شکایت قربانیان این حادثه را بدون بررسی گذاشتند و از اقدام برای تأمین امنیت آنان نیز خودداری کردند.
در ششم تیرماه ۱۳۹۱، در روستای چهارستون از توابع سلماس در مرز ایران و ترکیه، جنایت هولناک دیگری به وقوع پیوست. یک گروه از افغانستانیها از سوی نیروهای نظامی به گلوله بسته شدند. در این تهاجم نفرتانگیز، ۱۸ نفر جان باختند و ۵ نفر نیز بشدت زخمی شدند.این اقدامات ضد بشری از سوی بسیاری از سازمانها و نهادهای مدافع حقوق انسان، فعالین اجتماعی و نیز شخصیتها و هنرمندان شناخته شده مورد اعتراض قرار گرفت.
تهاجم سازمان یافته همچنان ادامه یافت
سرهنگ رحیم رمضان آقایی معاون پلیس راهور با اعلام ممنوعیت رانندگی افغانها، اعلام میکند: “مهاجران افغان حتی با کارت اقامت هم نمیتوانند گواهینامه رانندگی بگیرند و گواهینامه افغانستانی نیز در ایران معتبر نیست. این محرومیت تنها شامل مهاجران افغانستانی مقیم ایران میشود و دیگر اتباع خارجی میتوانند با مراجعه به معاونت اتباع بیگانه نیروی انتظامی، گواهینامه رانندگی دریافت کنند”. در ۲۲ تیرماه سال ۹۳نیز اشتغال اتباع با پیشینه افغان بطور رسمی در دستگاههای دولتی ایران ممنوع اعلام گردید. اقدام بعدی اخراج مهاجرین افغانستانی از کل استان مازندران بود. مسئولان دولتی استان مازندران پیشتر از این حضور اتباع افغانستان را در ۱۰ شهر ساحلی مازندران ممنوع کرده بودند.
از جمله محمدتقی شفیعی یکی از مسئولان این استان به خبرگزاری تسنیم میگوید: اتباع خارجی که بصورت غیرمجاز در استان حضور دارند “توسط نیروی انتظامی دستگیر میشوند”. اتباع افغان ساکن در مازندران ۹۰ درصد وضعیت مالی “مطلوب” ندارند. مدیرکل اتباع و مهاجران خارجی در استانداری مازندران از ممنوعیت اقامت و حضور اتباع افغان در این استان خبر میدهد و میگوید: “تنها آن دسته از اتباع افغان که مادران ایرانی دارند، میتوانند در کشور زندگی کنند”.
درشهر یزد از سوی نهادهای دولتی، بیلبوردهایی مبنی بر ممنوعیت حضور و تردد اتباع افغان “غیر مجاز” نصب میگردد. و عاقبت اقامت در ۱۷ استان ۳۷ شهر برای مهاجرین افغانستانی اکیداً ممنوع میشود.
سیاست ارازان کردن نیروی کار کارگران مهاجر افغانستانی
چهار دهه است، هزاران مهاجر و پناهجوی افغانستانی در گریز از جنگ و ناامنی، فقر و بیکاری در جستجویی مکانی امن از بد حادثه در دام جمهوری اسلامی ایران افتادهاند. نه فقط با محرومیت از ابتداییترین حق پناهندگی، که با نژادپرستی سازمان یافته دولتی در همه ابعاد اجتماعی، در سختترین مشاغل بعنوان کارگران ارزان، بیرحمانه مورد استثمار قرار میگیرند. این تنها بخشی از پرونده رسوای حکومت اسلامی در اعمال رفتار فوق خشن با شهروندان افغان و خانواه آنها است. در تمامی سالهایی که حکومت اسلامی با فریب سازمانهای جهانی خود را میزبان آوارگان و جنگزدگان افغانستانی معرفی کرده است، جز با اعمال سیاستهای آشکارا نژادپرستانه، رفتار نکرده است.
صدها هزار شهروند افغانستانی که توانسته اند با تحمل مصایب و مکافات بسیار و رشوههای سنگین و آمایشهای مداوم، موقتاً اقامت مجاز بگیرند در صف شاقترین کارها و مشاغل قرار گرفتهاند.
نگاهی گذرا به فهرست اعلام شده از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بخوبی نشان میدهد که چگونه برای استثمار کارگران افغان در ایران نقشه کشیدهاند و قانون وضع کردهاند. از جمله مشاغل چهارگانهای که کارگران افغانستانی مجاز میتوانند در آن اشتغال داشته باشند به قرار زیر است:
١- مشاغل سنگبری و سنگتراشی.
۲- کارگری در کارگاههای کشاورزی مانند بیلزنی، سمپاشی، علوفه جمع کنی و امثال آن.
٣- مشاغل راهسازی و معدن از جمله تعمیر و نگهداری تونل، استخراج و حفاری معدن.
۴- مشاغل کشتارگاه مانند چوپانی، متصدی مرغداری و سلاخی دام و طیور و برخی مشاغل پراکنده مانند سوزاندن و امحاء زباله، بازیافت مواد شیمیایی، کمپوست سازی، تخلیه و نظافت مخازن، استخرهای فاضلاب یا کارگر کوره های ریخته گری.
به این فهرست باید جداسازی علنی مدارس دانشآموزان افغانستانی تا بی هویت و بی شناسنامه کردن بیش از نیم میلیون کودک به جرم داشتن پیشنیه افغانستانی اعمال تبعیض سازمان یافته دولتی علیه آموزش کودکان و طبقه بندی ملیتی انان را نیز افزود.
لشکر فاطمیون و قربانی کردن پناهجویان افغانستانی
ماجراجوییها و رقابتهای منطقهای جمهوری اسلامی با شروع جنگ در سوریه و دفاع از بشار اسد به بهانه نبرد با داعش و جبهةالنصره، تحت لوای دفاع از مرقد زینب در ابعادی بسیار گسترده و پیچیدهتری به سربازگیری از میان مهاجرین و پناهندگان افغانستانی دامن زد.
لشکر فاطمیون از میانه این فشار و تحمیل فقر و تنگدستی و تهدید به اخراج و محرومیت آشکار از بدیهیترین حقوق شهروندی مانند حق اسکان و ایاب و ذهاب و اشتغال قانونی تا داشتن اوراق هویتی تا تعلق و وفاداری ایدئولوژیک به جمهوری اسلامی موجودیت یافت. هزاران نفر حتی از کودکان و نوجوانان با آموزشهای ابتدایی نظامی و چند هفتهای با وعده سرخرمن اقامت قانونی در ایران و پرداخت چند صد دلار دستمزد ماهانه، بسرعت روانه خط مقدم جبهههای جنگ در سوریه شدند. دیری نگذشت که اجساد انبوهی از این لشکر ناامید و سرگردان به ایران و افغانستان برگشت داده شد. درابعادی حیرت انگیز، دهها هزار معلول جنگی به جا ماند و وعدههایی که هر بار با فشار بیشتر برای رفتن چندباره به جبهههای جنگ پایانی نداشت. دوهزار کشته و نزدیک بیست هزار زخمی حاصل این فریبکاری رذیلانه شد.
ناسیونالیسم ایرانی همسو و هم جهت با جنابات حکومت اسلامی
در کل چهار دههه جنایت حکومت اسلامی علیه مهاجرین افغانستانی و تمامی مصائب بیشمار و دردناکی که به آنان تحمیل میشود. از رضا پهلوی و تا پانایرانیستهای خشگ مغز و کل جریان شوینیستی – ناسیونالیستی تا جبهه ملی و همه طیفهای سلطنتطلب، حتی برای حفظ ظاهر هم که شده اعتراضی علیه رفتار نژادپرستانه حکومت اسلامی نداشته و ندارند. نه تنها هرگز در هیچ کجا از حق شهروندی مهاجرین افغانستانی دفاع نکردند که با سکوت و لاپوشانی حقایق آشکار سرکوب سیستماتیک مهاجرین و پناهندگان افغانستانی، بر تمامی جنایات جمهوری اسلامی مهر تأیید زدند. تحقیر میلیونها انسان شریفی که به دام بازار بیرحم سرمایه اسلامی افتادهاند و وحشیانه استثمار میشوند خود بخشی از فرهنگ ارتجاعی ملیتگرایی متعفن ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی و شریک این سودای بیرحمانهٔ ضد انسانی است. یک پای ثابت ترویج بیگانه ستیزی و فرودست کردن مهاجرین افغانستانی، فرهنگ منحط ناسیونالیستی همین جریانات بوده است. نه کودکان محروم و بازمانده از تحصیل و کارگران خردسال با پیشینه افغانستانی در بیغولههای کارگاههای تولیدی و دپوهای زباله و کودکان رها شده در خیابانها مسئلهشان بوده است و نه سرکوب خشن و بیرحمانه در بازار بیرحم کار و نه رفتار تحقیرآمیز در اردوگاههای تلهسیاه و عسگرآباد و سفیدسنگ و گردنه تنباکویی و مهانشهرها و نه کشتار و به دریا ریختن کارگران مهاجر به دست مرزبانان.
چاره کار اتحاد جمعی کارگران و همبستگی عموم مردم با شهروندان افغانستانی است
مردم شریفی که سالها آوارگان و جنگزدگان افغان را پذیرا شدهاند و رابطهای انسانی با آنها داشتهاند، این بار هم باید در صف اول مبارزه با فاشیسم سازمان یافته حکومتی علیه شهروندان افغانستانی باشند.
کارگران افغانستانی و ایرانی در کنار هم تحت حاکمیت جمهوری اسلامی استثمار میشوند و از ابتداییترین حقوق اجتماعی خود بی بهره و محروم هستند. سرنوشت کارگران ایرانی و افغانستانی درهم تنیده است. جمهوری اسلامی دشمن مشترک همه کارگران است.
مرز تراشی و بهانه رد مرز کردن، بخشی از توطٸه سرمایهداران برای ارزانتر کردن نیروی کار کارگران افغان است. ملیت تراشی در بین کارگران چیزی جز ایجاد نفاق در جامعه کارگری نیست. کارگران افغانستانی باید در تشکلهای اعتراضی کارگری همدوش سایر هم طبقهایهای خود متشکل شوند و در همه اعتراضات حضور فعال داشته باشند. کارگران افغانستانی و خانوادههای آنها، بخشی جدایی ناپذیر از کل طبقه کارگر ایران محسوب میشوند. تشکلهای پیشرو و مبارز کارگری باید پرچمدار دفاع از کارگران افغانستانی باشند.