سرزمین من

بجای بوی نان تنور
بوی وحشت و خون بمشام میرسد
بوی سرهای بریده و ازتن جدا شده
بوی اجساد مردگان
گویی زندگی مرده و صدا ها همه خاموشند
نه از نی ها صدایی برمی خیزد
و نه صدای هی هی چوپان بگوش میرسد
فقط صدای بع بع و ناله و فریاد گوسفندان قربانی است که درشهرها و روستاها طنین می افگند
درزیرسقف خانه های گلی
دردها و غم های جانکاهی ناله میکنند
و مادران فرزندمرده درماتم فرزندان و دلبندان شان سرود عزا می خوانند
انسانیت مرده
از شادی و شادمانی
امید و امیدواری
و آزادی و آزادگی خبری نیست
همه در بند جلاد اند
جلادان خونخواری که ازنام الله خون میریزند
مهم نیست قربانی کیست،
زن است یا مرد،
طفل است یا پیر و برنا
از این قوم است یا آن قوم و طایفه ای
کافیست چنگال تیز وحشی و نیش های درنده شان
سری را از گردن جدا و خونی را برزمین بریزاند
به امید روزی که دیگر گوسفندهای دربند نباشیم
و لشکرآزادی و روشنایی و بینایی بر تاریکی و ریا کاری فائق آید.
پایدار باشید
زلمی رزمی