زَر (طلا- پول) به روایت شکسپیر، مارکس و شاملو
براساس نمایشنامه «تیمونِ آتنی» ـ پرده چهارم، صحنه سوم
در بخش نخست این نوشتار (۱) با عنوان «زر (طلا)»، شعری برگرفته از نثر موزون ویلیام شکسپیر در پرده چهارم ـ صحنه سوم از نمایشنامه «تیمونِ آتنی» را با برگردان فارسی زندهیاد احسان طبری درقالبِ نظم استوار و کلاسیکِ فارسی پیشکش علاقمندان نمودم. دراین بخش، همان متن را با برگردان فارسی از زنده یاد احمد شاملو، در قالب شعر نو با پیشگفتاری کوتاه از نظر میگذرانید.
برخی اندیشمندان، ویلیام شکسپیر را بزرگترین نمایشنامهنویس اروپا و حتی تاریخ میدانند و برخی نیز او را شاعر، بازیگر و نویسندهای منحصر بهفرد و نابغه در عالم ادبیات نمایشی و «پهلوان جاودانه کلام و صحنه» میشناسند. شاید بهدلیل پیچیدگیهای تمثیلی و از حیث زبان و واژگان و عمق ذهنیت و مفاهیم بهکاررفته در آثارش بوده که بهرغم گذشت بیش از چهار قرن از درگذشت او، هنوز شناخت کاملی از دنیای پُر رمز و رازِ شکسپیر و درک مضمون شگرفِ همه آثار بیبدیل او محقق نگردیده است.
از طرفی، تأثیرپذیری بزرگانی چون کارل مارکس و فردریش انگلس از این نمایشنامه و آثار شکسپیر (که هر دوی آنها علاوه بر فیلسوف، «شاعر» نیز بودهاند)، نکته پُراهمیتی است، زیرا شکسپیر در این اثر بهنحوی شایسته ماهیت و نقش پول (زر ـ طلا) را ترسیم و توصیف نموده و مارکس از آن برای تبیین «نظریه پول» در مهمترین اثر خود یعنی کتاب کاپیتال (سرمایه) بهره گرفته است. مارکس در فصل سوم از جلد اول کاپیتال با عنوان «پول یا گردش کالا» (ترجمه ایرج اسکندری که متن برگردان احسان طبری را نیز در صفحه ۱۴۹ کتاب افزوده است)، با بهکارگیری بیانی شاعرانه مینویسد:
«با توسعه گردشِ کالاها، قدرت پول یعنی این شکلِ مطلقاً اجتماعیِ ثروت که همواره آماده مبارزه است، افزایش مییابد. زَر، چیز معجزهآسایی است! کسی که آنرا در اختیار دارد، آقای هر چیزی است که دلخواهِ اوست. با طلا، حتی ارواح را میتوان به بهشت وارد نمود. در مقابلِ این کیمیاگری، حتی استخوانهایِ قدیسین تابِ ایستادگی ندارند و اشیاء مقدس ظریفتری هم که خارج از دایره معاملات انسانی هستند، (حتی از آن هم کمتر) یارای مقاومت در برابر آنرا ندارند. هم چنانکه تفاوتِ کیفیِ بینِ کالاها در پول حل میشود، پول نیز از سوی خود، بهمثابه ترازِ قاطعی، هرگونه تفاوتی را زائل میکند. بههمین جهت است که جامعه باستانی، پول را بهمنزله عاملِ مخرّبِ نظام اقتصادی و اخلاقیِ خویش افشاء میکند. هیچ چیزی مانند پول باعث این همه قوانین و آدابِ زشت در میان مردم نشده است. هم اوست که بین شهرها اختلاف میافکند، ساکنین را از خانههایشان میرانَد. هم اوست که پاکترین ارواح را بهسوی آنچه برای انسان شرمآور و مشئوم (نامبارک و بَدشُگون) است، منحرف میسازد…».
مارکس در جایی دیگر نیز در تبیینِ قَدَر قُدرتی و جهانشمولیِ پول میگوید: «پول، با از آنِ خود کردنِ هر چیز، با از آنِ خود کردنِ تواناییِ تملّکِ اشیاء، عین یا اُبژِه (object) تملکِ آشکار و معلوم است. جهان شمولیِ آن، همانا بیانگرِ قَدَر قُدرتیِ آن است. پول، چون قادری مطلق عمل میکند. پول، دلّالِ محبت میانِ نیاز آدمی، و عین یا اُبژِه (object) میان زندگی او و ابزار حیاتِ اوست. اما آنچه برای من میانجیِ زندگیام است، در موردِ هستیِ اشخاصِ دگر نیز، حکمِ میانجی را برایم دارد. آری، پول برای من، شخصِ دیگری است که در تملّک دارم!»
بدین ترتیب، کارل مارکس برای فهم و توصیف و تکمیل نظریات اقتصادی خود از اندیشههای ویلیام شکسپیر و بهویژه از «تیمونِ آتنی» در توصیف نقش و قدرت جادوییِ پول یا «فلزهای گرانبهای زرین (طلا) و سیمین(نقره)» در خلقِ اثر تاریخیِ خود بهره برده و این تأثیرپذیری درکتاب «دستنوشتههای اقتصادی و فلسفیِ ۱۸۴۴ کارل مارکس» (بخش قدرت پول در جامعه بورژوایی) بازتاب آشکارتری داشته است. در اثباتِ شاعر بودن نویسندگانِ «کاپیتال»(سرمایه) و «مانیفستِ حزبِ کمونیست» (این مهمترین رساله تاریخ جنبش کمونیستی) نیز، همین بس که نخستین جمله متن کتاب، این استعاره ادبی و نثر موزون است که: «شَبَحی بر فرازِ اروپا در گشت و گذار است؛ شبحِ کمونیسم»!
جالب اینکه تا سالهای دهه ۱۹۳۰ کسی از وجود «دستنوشتههای اقتصادی و فلسفیِ ۱۸۴۴» و همچنین چند دفتر از اشعار سروده شده توسط کارل مارکس اطلاعی نداشت. چاپ اول از ترجمه فارسی دستنوشتههای مزبور، نخستین بار در زمستان۱۳۷۷ با ترجمه حسن مرتضوی و به همت موسسه انتشارات آگاه (نشرِ آگه) در ایران انتشار یافت و چاپ چهارم آن نیز در بهار۱۳۸۷ منتشر شده است.
درخصوص سرودهها و اشعار کارل مارکس نیز تاکنون چند دفتر تحت عنوان «عاشقانههای مارکس» در فرانسه به چاپ رسیده، ازجمله (.L’Insomniaque ۲۰۱۴, ۶۲ p., ۸€ ,Karl Marx ,POÉSIES) که مربوط به ایام جوانی و بیشتر خطاب به نامزد و سپس همسر و همراهِ کار و زندگیاش، «جِنی» (Jenny Von Westphalen) بوده است همچنانکه، جِنی نیز در نامههایش از شدت علاقه، مارکس را «گرازِ وحشیِ کوچکِ من» خطاب میکرده است.
از لارا laura marx (دختر دومِ مارکس و همسرِ پال لافارگ paul lafargue، از رهبران سوسیال دمکرات فرانسه) در خصوص نظرِ خودِ مارکس درباره سرودههای دوران رومانتیکِ عشق و عاشقی نقل شده که میگوید: «در جمعِ خانواده، هر بار که صحبت از این اشعار میشد، همراه با مادرم (جنی) به جهالت دورانِ جوانی خود میخندیده است.»
البته بهنظر میرسد برخلاف این اتهام که سرودههای مزبور حاصل گرایشات و خصائلِ خردهبورژوایی کارل مارکس در ایام جوانی بوده و مدافعان مارکسیسم در جمعآوری و انتشار آثارش عمداً درباره آن سکوت کردهاند، از قرارِ اطلاع، مارکس مثل هر سیاستمدار و انساندوست بزرگِ دیگر شخصیتی چندوجهی و روحی بزرگ داشته و برای دانستن دست به کسب تجربه حتی در سرودن شعر و نمایشنامهنویسی میزده است. مارکس در یکی از سرودههایش میگوید: «همه چیز را خواهم شناخت، اعماقِ ترانه و هنر را اندازه خواهم گرفت …»
شعر زیر در ستایش از خروشِ انقلابیِ ملتِ آلمان میتواند گواه این مدعا باشد:
با فراغِ بال، لمیده بر صندلیِ راحتیاش
ملتِ آلمان، ساکت و خشنود آرمیده است
توفان اگر بغرّد،
آسمان، تیره و سنگین شود
و آذرخش بر آن نقش بیاندازد
هیچ چیز آرامشاش را بر نمیآشوبد
امّا وقتی خورشید دوباره زاده شود،
نسیم وزیدن بگیرد و
توفان از نفس بیافتد،
ناگاه به پا میخیزد ملتِ آلمان
تا در دفترش حک کند:
توفان گذشت …
درباره «مارکسِ شاعر» و این وجه از وجوه شخصیتی این «کاشفِ بزرگِ قانونمندیهایِ تاریخ» بهزودی مطلبی تقدیم علاقمندان خواهد شد، امّا متأسفانه تاکنون هیچ برگردان فارسی از دفتر اشعارِ مارکس یا انگلس از زبانهای فرانسه و آلمانی در ایران انتشار نیافته است. ضمن اینکه کار ترجمه نثرهای موزون یا شعر اصولاً کاری تخصصی و دشوار محسوب میشود و کمتر مترجمی بهویژه ناآشنا با ادبیات ایران و جهان سراغ آنها میرود. در این وادی، البته حسابِ بزرگانی چون احسان طبری و احمد شاملو کاملاً جداست که خود، شاعر و به چند زبان مسلط بوده و به کِرِشمههای زبانی و دقایق و ظرایف کار ترجمه در هر دو زبان مبداء و مقصد اشراف و وقوفِ کامل داشتهاند.
نمایشنامه «تیمونِ آتنی» در ژانرِ تراژیک یکی ازچند اثر سالهای اوج پختگیِ شکسپیرمحسوب میشود، به ویژه دربخش پرده چهارم- صحنه سوم از آن که نثر موزون و شاعرانه ای پیدا میکند. چیزی که توجه بزرگانی چون مارکسِ فیلسوف- شاعر و دیگران را نیز به خود جلب میکند.
در ادامه، متن برگردان زندهیاد احمد شاملو از نمایشنامه «تیمون آتنی» را بههمراه کلیپی حاوی دکلمه آن و مزیّن به کلامی سِتُرگ از کارل مارکس درباره «پول» (۲) از نظر میگذرانید.
زر(طلا)
(برگردان: احمد شاملو)
طلا؟ طلای گرانبهایِ پرتلائلو؟
نه، اِی خدایان
من مریدی بیکاره نیستم
اندک مایهای از این طلا
سياه را سپيد میكند، زشت را زيبا، ناحق را حق میكند.
فرومايه را شريف، سالخورده را نوجوان، و بزدل را دلاور
ای خدايان اين چيست؟
شگفتا كه اين طلا
خدمتگزاران و كاهنان شما را، از كنارتان دور میكند
و بالشِ دلاوران را، زير سر ايشان به كناری میافكند
طلا؟ طلای گرانبهایِ پرتلائلو؟
اين برده زرد،
اديانی به هم میريسد و پنبه میكند [دینها به هم میبافد و میشکافد]
لعنتشدگان را آمرزش میبخشد
جذاميانِ كريه را به تختِ پرستش و سرمایه بر مینشاند،
دزدان را مورد اعتماد قرار میدهد
و به سانِ برگزيدگانِ مسندنشين
قرينِ حُرمَت و عنوان و تحسينِ شان میكند
اين همان است، این همان است كه بيوه زنِ فرتوت را ديگر بار به خانه بَخت میفرستد
و زنی را که بسترِ بیماری و جراحات به چرک اندر نشستهاش تهوعبرانگیز است،
همچون روزهای بهاری، دلپذیر و خوشبو میکند
بيا، بیا اِی خاكِ لعنتزده
تو اِی روسپیِ پستِ بشريت
که در یکپارچگی ملتها خِلَل میافکنی
و تو اِی شاه کُشِ شیرین، و تو اِی پول!
جدایی افکنِ دلبند میانِ فرزند و پدر
تو اِی آلاینده سرخوشِ بسترِ پاکِ خدایِ زناشویی
تو اِی خدای دلاورِ جنگ
تو اِی دلداده جوان و شاداب، محبوب و سرشار از لطافتِ جاودانه
که شرم و آزَرمِ تو برفِ تقدیس شده دامانِ الهه شکار را آب میکند
تو اِی پروردگار پنهان
که ناممکنهای نزدیک را به هم جوش میدهی [به هم پیوند میدهی]
و برای برآورده کردن مقاصدِ خویش
به هر زبانی سخن میگویی
اِی که در هر دلی جایی داری،
به هوش باش که بردگانات سر به طغیان بر میدارند
با هنرِ خویش، آنان را به جانِ هم انداز
تا دَدمنِشان، امپراتوریِ جهان را از آنِ خود کنند.