دیپلماسی با طالبان، ضرورتی از سر اضطرار
ویسنده: طلیعه حسنی ــ فرشید واحدیان
برگرفته از : دوماهنامه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی «دانش و امید»، سال دوم، شماره هفتم، شهریور ۱۴۰۰
پذیرش یک واقعیت نامطلوب و تلاش برای کمخطر و نهایتاً بیخطر کردن آن، با سیاست تطهیر برای تلطیف افکار عمومی درباره سیاهکاریهای طالبان، دو دیپلماسی در دو سوی متضاد است که یکی در خدمت ایجاد ثبات و آرامش درون مرزها و دیگری در نقطه مقابل، در خدمت تقویت نیروهای افراطی برای ویرانی است. سیاستی که میتواند به گسترش انفجارها و حملات تروریستی، و ورود هرچه بیشتر مواد مخدر، و تقویت نیروهای افراطی با انگیزههای گروهی و شخصی بیانجامد.
طالبان از سال ۲۰۱۵، زمان آغاز مذاکرات «صلح» آمریکا با آنها و پا به پای این مذاکرات، جانی دوباره گرفتهاند و به چنان توانایی نظامی دست یافتهاند که بیوقفه به قصد تصاحب مجدد قدرت، بیمحابا با کشتن و ویران کردن به پیش میتازند. روند پیشروی آنها با خروج تدریجی نیروهای نظامی ایالات متحده، ناتو، و دیگر کشورهای ائتلاف از افغانستان، در همه جهات جغرافیایی بهویژه مرزهای شمال شرقی، شمالی و غربی با کشورهای همسایه شدت یافته است. اکنون نهتنها مردم افغانستان بیهیچ امنیتی در معرض قربانی شدن در این جنگ هستند، بلکه بهدلایلی که بعد ارائه خواهند شد، کشورهای همسایه، بهویژه چین، ایران، و جمهوریهای آسیای میانه همپیمان روسیه بهشدت نگران نفوذ این تحولات خشونتبار درون مرزهای خود هستند و با پیشبینی آینده افغانستان میکوشند تا در هماهنگی باهم و برخی اقدامات و ابتکارات مستقل، راههایی برای تضمین امنیت آینده مرزها و مبادلات سیاسی و اقتصادی خود بیابند. حتی پاکستان، یعنی محل تولد و پرورش طالبان، و با وجود ادامه کمکهایش به آنها حتی در همین ایام، دارای نگرانیهایی است که این کشور را وادار به هماهنگی با دیگر کشورهای همسایه کرده است تا راههایی برای کسب اطمینان جهت کاهش آسیبهای احتمالی از طرف طالبان علیه خود بهدست آورد. بنابر برخی گزارشها، هندوستان نیز با پیشبینی مشابه در مورد آینده این کشور، «پشت پرده» مشغول مذاکراتی با طالبان است.۱ هرچند تلاش هندوستان با توجه به دولت نوفاشیست نارندرا مودی میتواند اهداف و سویه کاملاً دیگری نسبت به سایر کشورهای منطقه داشته باشد، مانند سوداهایی که اسرائیل از نزدیکی به طالبان در سر دارد.۲ این پیشبینی چیزی نیست مگر احتمال تشدید ناآرامیها و بیثباتی و به قدرت رسیدن مجدد گروه طالبان در افغانستان. اما همین یک جمله دارای ابعاد خطرناک گوناگونی برای کشورهای منطقه، و به تأیید یک فرمانده سابق آمریکایی در افغانستان، برای همه جهان است.۳
بههمین دلیل، بعد از امضای توافقنامه «صلح» آمریکا با طالبان و تشدید حملات و پیشرویهای نظامی آنها، هیأتهای نمایندگی این گروه به دعوت کشورهای منطقه، به روسیه، پاکستان، ترکمنستان، ایران و اخیراً نیز به چین سفر کردهاند. البته این سفرها صرفاً به خواست این کشورها نبوده، بلکه طالبان نیز خود را نیازمند این دیدارها و توافقها میبینند. آنها عادیسازی روابط با دنیای خارج بهویژه همسایگان این کشور را، برای آیندهای که برای خود متصورند، حیاتی میدانند، زیرا طالبان بهدلیل گذشته خود، سالهاست که در لیست سیاه تروریستی محافل بینالمللی و نیز کشورهای همسایه قرار دارند و اگر نتوانند این مشکل را حل کنند در مناسبات آینده خود با جهان با مسایل دشوارتری روبرو خواهند بود.
این دیدارها، که همگی از سر اجبار و با سوءظن و عدم اعتماد شدید کشورهای میزبان نسبت به وعدههای طالبان صورت گرفته و میگیرد، با انتقادهایی از داخل افغانستان و نیز بیرون از آن روبرو هستند که کمتر میتوان به صداقت طراحان آنها باور داشت. بهطور خلاصه، این انتقادها برآنند که سفرها و دیدارهایی در این سطح نمایندگان طالبان بهویژه به کشورهای قدرتمندی چون چین، روسیه و ایران، موجب تطهیر چهره این گروهِ معرفِ حضورِ همه؛ مشروعیت بخشیدن و تقویت موقعیت آنها میشود.
پیش از پرداختن به این انتقادها، که عمدتاً با ملاحظات و جهتگیریهای خاص سیاسی طرح میشوند، لازم است نگاهی داشته باشیم به برخی از عوامل نگرانیآور برای همسایگان افغانستان.
دلایل نگرانی همسایگان افغانستان در صورت پیروزی طالبان
از پیامدهای فاجعهبار دخالتهای امپریالیستی در افغانستان از پیروزی انقلاب ثور (اردیبهشت ۱۳۵۷) تا امروز، بهویژه بعد از سرنگونی دولت دمکراتیک افغانستان در سال ۱۹۹۲ /۱۳۷۱، تبدیل این کشور به مأمن و پایگاه انواع گروههای تروریستی بوده است. در همین سالها، بعد از شکست داعش در سوریه و عراق، بخش بزرگی از تروریستهای این گروه (اغلب با کمک ترکیه) به افغانستان انتقال داده شدند. برای مثال، حمله به دانشگاه کابل در آبان ۱۳۹۹، از جمله جنایات تکاندهنده داعشیها از داخل افغانستان علیه مردم همین کشور بود.
القاعده که از ابتدا با طالبان پیوندهای محکمی داشتند و بعد از حملات یازده سپتامبر به کوه و کمر پناه برده بودند، بار دیگر حضور خود در این کشور را تقویت و تثبیت کردهاند و از نظر بسیاری از تحلیلگران، کمتر اقدام تروریستی در افغانستان و نقاط دیگر جهان میشود یافت که جای پای القاعده در آن دیده نشود.
«حزب اسلامی ترکستان شرقی»، سازمان تروریستی ضدِ چینی متشکل از اویغورهای خودفروخته سینکیانگ، که از زمان حکومت طالبان در افغانستان پناه گرفته و دست به اقدامات تروریستی علیه چین میزد، همچنان از این کشور بهعنوان پایگاهی ثابت برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکند. بعد از انتشار ویدئوهایی از فعالیت تروریستهای این گروه در افغانستان در فضای مجازی، روزنامه «اطلاعات روز» چاپ افغانستان به تاریخ ۲۳ قوس/آذر ۱۳۹۸، در گزارشی نوشت: «گروه اسلامگرای ترکستان شرقی در افغانستان سالهاست که حضور دارد و زیر چتر گروه طالبان و القاعده فعالیت کرده است. پس از ظهور داعش در خاورمیانه، گزارشهایی منتشر شد که اویغورهای مسلمان به داعش پیوستهاند»، اما ویدئو منتشرشده نشان میدهد که آنها در ولایت بدخشان در شمال شرقی افغانستان هممرز با چین مستقرند. همین گزارش میافزاید، بهنظر آگاهان نظامی در افغانستان، «چنین گروههایی اگر از حمایت کشورهای خارجی برخوردار نباشند، نمیتوانند حضور دوامدار در افغانستان داشته باشند» و هدف تروریسم این حزب «مبارزه و مقابله با چین است… و اگر این گروه بتواند در افغانستان صاحب پایگاه شود، که محال است بدون حمایت خارجی به این هدف دست یابد، روابط دولت چین و افغانستان تیره خواهد شد.» بیبیسی فارسی نیز در تحلیل ویدیوی منتشر شده، نتیجه میگیرد که ظاهراً خودروهای نظامی و انواع سلاحهایی که در دست تروریستهای حزب اسلامی ترکستان دیده میشوند «متعلق به نیروهای امنیتی افغانستان» میباشند.۴
این جمله آخر، یعنی تعلق سلاحها و تجهیزات نظامی تروریستهای ترکستانی به نیروهای امنیتی افغانستان، در کنار این واقعیت که این سلاحها توسط ایالات متحده و سیا تأمین میشوند، نکته بسیار مهمی است که میتواند و باید در چرایی پیشرویهای فعلی ظاهراً از سر قدرت سازمانی طالبان نیز مورد توجه قرار گیرد.
گزارشها همچنین حکایت از آموزش و تجهیز مجدد مجاهدین جهت احیای آنها توسط آمریکاییها دارند. همان مجاهدینی که برای جنگ علیه دولت دموکراتیک افغانستان و ارتش شوروی توسط آمریکا، عربستان سعودی، پاکستان و امارات تربیت و تجهیز شدند. جای تعجبی هم نیست، زیرا همین امروز در ترکیب دولت ائتلافی فعلی افغانستان، دو رقیب ریاست جمهوری دیروز هر یک با باندهای خود، یکی دارای پیشینه طالبانی (اشرف غنی) و دیگری (عبداللـه) رسماً از همین مجاهدین است. جمله بایدن در مصاحبه اخیر خود۵ که «همه طرفهای افغانستانی دچار فساد هستند» نشان میدهد که صحنهگردانان امپریالیستی اوضاع افغانستان بهخوبی میدانند که چه کسانی را و با چه دلایلی زیر بال و پر خود گرفتهاند. دفاع نکردن، فرار یا تسلیم نیروهای ارتش افغانستان در مقابل پیشرویهای طالبان نشان میدهند که چه توطئه شیطانی بزرگی در جریان است. «وال استریت ژورنال» ۷جولای/ ۱۶ مرداد، در گزارش تصرف شهر زرنج توسط طالبان نوشت: «… طالبان شهر زرنج مرکز استان نیمروز هم مرز با ایران را بدون هیچ درگیری تصرف کردند. به گواه گفتگوی تلفنی با یک شاهد عینی در زرنج، فرماندار و مسئولین رسمی دولت کابل قبل از آمدن طالبان، از شهر گریخته بودند.»
نزدیکی ایدئولوژی بنیادگرایی این گروههای تروریستی با طالبان، زمینه همکاری آنها باهم را هموارتر کرده است و این همکاری برای همه کشورهای همسایه از جمله ایران بسیار خطرناک است. گروههای تروریستی دیگری هم با نامهای مختلف در این کشور حضور دارند که از جمله میتوان از «جنداللـه» نام برد که گویا مأموریت ویژه آن علیه ایران است.
گذشته از تنوع نام این گروههای تروریستی، عنصر دیگری که آنها را بهشدت خطرناک میکند، چگونگی ایجاد و ترکیب آنهاست. اکثریت قریب به اتفاق بدنه این گروهها، کودکان و نوجوانان فقرزدهای هستند که از سراسر جهان به مزدوری گرفته میشوند۶ و در مدارس دینی ویژه، تنها چیزی که به جز خرافات مذهبی به آنها آموخته میشود، تقویت تحمل نهایت خشونت، کشتن، و مثله کردن بدن انسانهاست.۷ چنین افرادی بدون کمترین احساس دلبستگی نسبت به مکان جغرافیایی که در آن مشغول عملیات است، بهراحتی به خشنترین و غیرانسانیترین کارها دست میزنند.
نکته دیگر و مهمتر از این، هدف امپریالیسم جهانی از ایجاد سازمانهای متعدد مشابه و در کنار هم قرار دادن آنها در محدودههای جغرافیایی معین است. این هدف، از یک سو چیزی نیست مگر جلوگیری از تمرکز قدرت در یک گروه با احتمال سرکشیهای آتی؛ و از سوی دیگر بهراه انداختن رقابتهای خونین این گروهها با هم به قصد ایجاد نهایت بیثباتی در خدمت استراتژیهای عمدهتر امپریالیستی، و در مثال مشخص افغانستان، استراتژی دشمنی با چین در قدم اول، و در درجات دیگر روسیه و ایران.
کارستن ینسن خبرنگار و پژوهشگر مسایل سیاسی اهل دانمارک، که دو بار بعد از یازده سپتامبر به افغانستان سفر کرده، در کتاب «جنگ بیپایان»۸، (سال ۲۰۱۶) مینویسد: «طالبان ارتش افغانستان را حریفی به حساب نمیآورد که از آن ترسی داشته باشد. دشمن واقعی طالبان جنگسالاران مقتدرند. این دو گروه پیشتر یکدیگر را در میدان کارزار آزمودهاند. در ۱۹۹۰ طالبان بر جنگسالارانِ اتحاد شمال پیروز شد. اما اکنون جنگسالاران از منابع بیشتری برخوردارند و آزمایش قدرت بین آنها و طالبان میتواند افغانستان را به دور جدیدی ازخشونتِ فزاینده بکشاند که حتی از هرج و مرج سالهای ۱۹۹۰ هم فراتر برود…. در این سالها جمعیت انبوه شبهنظامیان در آن منطقه بدون هیچ کنترلی رشد کرده و از کمک مالی، تسلیحاتی و آموزشی آمریکا برخوردار بوده است. تقویت جنگسالاران بخشی از راهبردِ خروجِ آمریکا… است.» (صص ۱۸-۱۹)
در عین حال این احتمال نیز دور از واقعبینی نیست که در عملیات جنگی جاری، همدستیهایی بین گروههای تروریستی مختلف با طالبان وجود داشته باشند.
علاوه بر خطر بسیار جدی گروههای تروریستی، افغانستان، بعد از اشغال توسط ارتش آمریکا و ناتو، با سهم ۹۰درصدی، امروز بزرگترین و مهمترین مرکز تولید و قاچاق تریاک و مواد مخدر دنیا است. این در حالی است که در بیست سال گذشته نه تنها هیچ مبارزهای علیه این تجارت مرگبار صورت نگرفته، بلکه بخشی از وظایف سربازان آمریکایی و ناتو تأمین امنیت کشتزارهای خشخاش، مراکز تولید تریاک و آزمایشگاههای تبدیل آن به هروئین و انتقال آنها به بازارهای جهانی بوده است.
در همین جا لازم است تا به قصد دولت آپارتاید صهیونیستی اسرائیل برای ماهیگیری از آب گل آلود افغانستان نیز توجه نماییم. اسرائیل با وقاحت همیشگی و ذاتی سران خود، علناً صحبت از نزدیکی و زدوبند با طالبان علیه ایران کرده است، که البته با توجه به سابقه اسرائیل در صورت تحقق چنین هدفی، دیگر کشورهای منطقه نیز از بلایای آن در امان نخواهند بود. در ترجمه مقالهای از «اسرائیل دیفنس»، که اخیراً در رسانهها منتشر شد، گفته میشود: «همکاری اسرائیل با طالبان میتواند این رژیم را وارد بازی بزرگی علیه ایران کند! خروج ارتش آمریکا از افغانستان فرصتی را برای موساد فراهم می کند. طالبان مسیرهای قاچاق به ایران را میدانند و علاوه بر آشنایی با سازمانهای جنایتکار محلی، بر مرزهای ایران نیز تسلط دارند. این بازی بزرگ، قاچاق تریاک و مسئله هستهای ایران را به یکدیگر پیوند میدهد. افغانستان با ایران هممرز است و همانطور که این کشور به آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و پاکستان امکان جاسوسی از ایران را میدهد، از نظر تئوریک به موساد یا ارتش اسرائیل نیز اجازه میدهد تا با استفاده از جاسوسان خود به جمعآوری اطلاعات از ایران و سرزمینهای مجاور برای حمایت از مخالفین محلی بپردازد. موساد میتواند با طالبان، که توانایی حمایت از تجارت مواد مخدر را دارد، در ازای ارائه اطلاعاتی در خصوص ایران و پشتیبانی لجستیکی از عملیات داخل ایران روابط تجاری برقرار کند. در سایه روابط حسنه میان اسرائیل و آمریکا، موساد قادر خواهد بود تا با تکیه بر روابط آمریکا با طالبان و همچنین برخورداری از حمایت آمریکا در افغانستان، اهداف خود را پیش ببرد و بر برنامه هستهای ایران مسلط شود.»
این عوامل بهشدت خطرناک و بیثباتکننده اوضاع، مانع جدی برقراری صلح و ثبات در منطقه و روابط مسالمتآمیز سیاسیـاقتصادی، اجرایی کردن پروژههای متعدد زیرساختی مورد توافق کشورهای منطقه، بهویژه پروژههای مربوط به ابتکار «یک کمربند ـ یک جاده» چین با افغانستان، پاکستان و ایران هستند. پروژههایی که در صورت اجرایی شدن، میتوانند کمکی جدی برای باز گرداندن جریان عادی زندگی به افغانستان و متضمن منافع بسیاری برای همه کشورهای شرکتکننده باشند.
هدف ایالات متحده و شرکا از ایجاد بیثباتی در افغانستان
آمریکاییها خوب میدانند که در افغانستان چه کردهاند و حالا با این تغییرات کدام اهداف را دنبال میکنند. «ایو اوتنبرگ» نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی معتقد است، هدف مذاکره آمریکا برای خروج نیروها برای رسیدن به یک توافق صلح نیست. بلکه نشانه پایان یک اشغال ناشی از یک حمله غیرقانونی است و همزمان با خروج نیروها از افغانستان، دولت بایدن در حال برنامهریزی برای استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین، نظارت بر حمله به وسیله آنها و هواپیماهای «با سرنشین» است که باعث طولانیتر شدن و تشدید جنگ خواهد شد، و به گفته مقامات نظامی آمریکا در همین روزها، جنگ ایالات متحده در افغانستان هرگز پایان نخواهد یافت.۹
جو بایدن در مصاحبه مطبوعاتی که در تیرماه داشت، با بیان بیشرمانه اینکه «دیگر از افغانستان نپرسید، میخواهم در مورد چیزهای شاد صحبت کنم»، احتمال کنترل کل افغانستان بهدست یک حکومت یکپارچه را بسیار بعید دانست و اندکی بعد گفت: «کنترل کامل افغانستان توسط طالبان اجتنابناپذیر نیست». (یعنی اگر آمریکا بخواهد میتواند آن را متوقف کند!) بایدن سپس در نهایت خونسردی، بعد از بیست سال خونریزی و ویرانی در افغانستان بهدست آمریکا و متحدینش، ادعا کرد که «این یک جنگ داخلی است و ارتباطی به آمریکا ندارد[!] مردم افغانستان باید نوع حکومت خود را تعیین کنند و ما وظیفهای در این خصوص نداریم»[!؟] او همچنین در ادامه این سخنانِ بهشدت وقیحانه هدف اصلی آمریکا را روشن میکند: «تهدید تروریسم اکنون در خارج از افغانستان است. ما باید بر پاسخ به نیازهای خود برای رقابت استراتژیک با چین متمرکز شویم. تهدیدی که از جنوب آسیا و خاورمیانه علیه ما وجود دارد، بزرگتر از تهدید در افغانستان است.»۱۰
چند روز بعد از این گفتوگوی شرمآور، «کریستین ساینس مانیتور» از روزنامههای پرتیراژ و مشهور آمریکایی، در واقع دامن زدن به هرج و مرج و بیثباتی اوضاع افغانستان را بهعنوان استراتژی آگاهانه امپریالیسم در رقابت خصمانه با چین مورد تأیید قرار داد: «افغانستانِ با ثبات، تقویتکننده قدرت چین است!»۱۱ و سپس توضیح داد، در نتیجه خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، اسلامگرایی تشدید خواهد شد و با تصرف مناطق مهم مرزی توسط طالبان، همسایگان افغانستان و بیش از همه چین دچار مشکلات جدی خواهند گردید و در نتیجه این وضع، بهزعم این روزنامه، «طنز ماجرا آنجاست» که حالا منافع این کشورها ــ چین، پاکستان، ایران و کشورهای همپیمان روسیه در آسیای مرکزی ــ که همگی بهشدت منتقد جنگ آمریکا در افغانستان بودهاند، در گرو کاری است که آمریکا تاکنون تلاش کرده (؟؟!!) اما موفق نشده است، یعنی ایجاد یک ائتلاف حکومتی که متضمن ایجاد ثبات سیاسی در افغانستان باشد.
اما، همگان نه با چنین «طنز»ی، بلکه با یک واقعیت بهشدت تلخ آشنا هستند و آن هرج و مرج و بیثباتی نهادینه شده در افغانستان بهعنوان تنها «دستاورد» یا «میراثِ» به جامانده آمریکا بعد از بیست سال در این کشور است. میراث شومی که به سختی بر گُرده کشورهای همسایه سنگینی میکند و حالا باید نهایت تلاش خود را صرف جلوگیری از نفوذ آنها به درون خاک خود نمایند. ضرورتی که نیازمند اتخاذ یک دیپلماسی هوشیارانه و محتاطانه در برابر نیروهایی است که در حال آماده شدن برای «امارت» بر این کشور هستند.
ساینس مانیتور درباره موقعیت ایران در این وضعیت نیز مینویسد، حدود یک سال پیش نمایندگان طالبان به دعوت دولت ایران به تهران رفتند تا در پاسخ به نگرانیهای ایران بتوانند با آنها به توافقی برسند. در این دیدار ایران نگرانی خود از هجوم صدهاهزار آواره افغان و نفوذ داعش به خاک خود را مطرح کرد و موفق به امضای یک بیانیه مشترک با آنها شد. در این بیانیه، ظاهراً نمایندگان طالبان حمله به مدارس، بیمارستانها و سایر تأسیسات غیرنظامی را محکوم کردند و قولهایی نیز در پاسخ به برخی از نگرانیهای ایران دادند.
اوضاع آشفته کنونی در افغانستان با توجه به تغییر و تحولات سالهای اخیر در پاکستان، حتی این کشور را نگران کرده است. کشوری که در دهههای اخیر مهد تولد انواع گروههای تروریستی ازجمله طالبان و مرکز اصلی اردوگاههای آموزشی و نظامی این جنایتکاران بوده است. ساینس مانیتور درباره نگرانی پاکستان مینویسد، پاکستان تنها نگران هجوم جدید آوارگان نیست، بلکه نگران پیشرفتهای طالبان نیز هست که میتواند موجب تشویق و تقویت «گروههای ضدِ پاکستان برای اجرای حملات فرامرزی بشود».
از این رو، پاکستان نیز در ایام اخیر بارها مخالفت خود با روی کار آمدن دولتی شبیه دولت سابق طالبان را اعلام کرده است و همراه با دیگر کشورهای منطقه ازجمله چین، ایران و روسیه بهدنبال راههایی است تا بتواند مانع تأثیرات منفی روند کنونی تحولات افغانستان درون مرزهایش شود. اما نکته مهم در مقاله ساینس مانیتور این است: «طرف کلیدی در این ماجرا کشور چین است. … چینیها هم نگرانیهای امنیتی دارند: افغانستان با استان سین کیانگ هم مرز است … اما منافع چین در آینده افغانستان عمیقتر از این مسأله است. وجود یک دولت با ثبات در آن کشور، بهطور بالقوه، موجب تقویت تلاشهای چین برای توسعه قدرت اقتصادی و سیاسی خود در بحبوحه افول آمریکا و دموکراسیهای غربی از نگاه مقامات چینی خواهد شد.» یکی از پروژههای مهم در طرح نزدیک به یک تریلیون دلاری «کمربند و راه»، پروژه موسوم به کریدور اقتصادی چین ــ پاکستان است. این پروژه، افغانستان را بین چین و متحد اصلی منطقهای آن یعنی پاکستان دور میزند و خشونتهای مهار نشده در افغانستان و بیثباتی سیاسی میتواند آن را به خطر اندازد.
ساینس مانیتور سپس نتیجه میگیرد، اکنون بهنظر میآید «امیدواری درباره حمایت از نقش طالبان در دولت آینده با حمایت از دورنمای پروژههای طرح کمربند و راه در افغانستان» افزایش یافته باشد. در پایان ساینس مانیتور با تأیید اینکه چین «بدون شک قدرت اصلی در منطقه است»، به نکته قابل توجه دیگری نیز اشاره دارد که یکی از علائم قدرت سیاسی و اقتصادی چین، «بیانیههای اخیر طالبان و عمران خان، نخستوزیر پاکستان مبنی بر این است که هیچ انتقادی از برخورد چین با اویغورها ندارند.»
طالبان یک دست نیست
در اینجا پیش از رسیدن به بحث نهایی، توجه به یک نکته دیگر حائز اهمیت ویژه است. گذشته از عوامل بنیانی چگونگی تشکیل طالبان، که در مقاله مستقلی در همین شماره «دانش و امید» به آن پرداخته شده است،اختلاف موجود بین نمایندگان سیاسی طالبان در قطر با طالبانی که در داخل افغانستان مشغول جنگ هستند، تضمین اجرایی توافقهای طالبان با کشورهای مختلف را بهشدت مورد تردید قرار میدهد. تناقض در حرف طالبان هنگام امضای توافقنامهها با رفتار تفنگبهدستان آنها هنگام تصرف روستاهای افغانستان، که با اعمال فوری محدودیتها بر حقوق زنان، آتش زدن مدارس و تهدید به خشونت علیه مخالفان تکرار امارات آنها همراه است، از جمله تناقضاتی است که این تردیدها را قوت میبخشد.
اسد کشتمند، دیپلمات پیشین افغانستان، در مقالات متعدد خود در سالهای اخیر نکته فوق را مورد تأیید قرار داده است.۱۲ وی بر آن است که شاخۀ طالبان قطرنشین، کاملاً دستپرودۀ سازمان سیا است و تمام همّوغمّ آنها شرکت در بازی دیپلماتیک آمریکا میباشد. از زمانی که طالبان حوالی سال ۲۰۰۶ بار دیگر سربلند کردند و در میدان جنگ و در نتیجه در میدان سیاست مطرح شدند، هیچگونه تماسی و نشانهای (به جز استثناهای کوچک) از هیچ یک از این رهبرانی که در قطر جلوس کردهاند … با رهبران طالبان در داخل افغانستان نداشتهاند یا لااقل کسی در مورد آن نمیداند. شخصی به نام ملا هبتالله، رهبر رسمی طالبان است. در این دو سال و اندی که از جریان مذاکرات بین دفتر قطر و نمایندگان آمریکا میگذرد، کسی حرفی، کلمهای، مشورهای و اظهارنظری از این آقا نشنیده است…. وانگهی، امر مسلم و با اهمیتی که در عمل دیده شده، این است که بین تصمیمهای اتخاذ شده در جریان مذاکرات دفتر قطر و نماینده آمریکا و عمل گروههای طالب در داخل افغانستان، هیچگونه هماهنگی وجود ندارد.
در همین راستا، احمد موسوی مبلغ، رئیس خبرگزاری اطلس افغانستان نیز در گفتوگو با علی علیزاده در برنامه «جدال» میگوید، آمریکا از طریق این رهبری مجازی قطرنشین، این جنبش سیال را در گردبادهای سیاسی بینالمللی گرفتار کرده است. اما نفوذ آمریکا بر طالبان تنها به گروه رهبران در قطر منحصر نمیشود. شبکهای از طالبان در داخل افغانستان با آمریکاییها همکاری دارد که مستقل از رهبری طالبان در کویته و دوحه است. روش جدید آمریکاییها برای ادامۀ سلطه در کشورهای جهان سوم (توسعهنیافته)، علاوه بر تلاش برای ایجاد رابطه بخشی از نیروهای حاکم و دولتهای این کشورها، شبکهسازی در میان نیروهای کف جامعه است. مثال این روش را در مورد مصر و پاکستان میبینیم که سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده علاوه بر ایجاد رابطه با عناصر دولتی این کشور در ردهها و لایه متوسط و حتی پائینی ارتش این کشورها، نیز نفوذ کرده و ارتباطات مستقلی برقرار نمودهاند.۱۳
نگاهی به برخی از انتقادها و ضرورت یک دیپلماسی
با نگاهی به انتقادها درباره سفرهای اخیر طالبان به کشورهای منطقه با منتقدینی مواجه میشویم که انگار بعد از بیست سال تازه از خواب بیدار شدهاند. آنها ادعا میکنند، این دیدارها موجب کسب مشروعیت برای طالبان، تطهیر یا قباحتزدایی از چهره آنها میشوند و کشورهای منطقه بهدلیل بازیهایی که در جریان است، گروه طالبان را بهعنوان بخشی از افغانستان پذیرفته و با این روش میخواهند، چهره بهتری از آنان ارایه نمایند و آنها در ارتباط با گروه طالبان، دنبال منافع ملی و سیاسی خودشان هستند.۱۴
ابتدا باید پرسید چه کسانی «قباحتزدایی» میکنند؟ آنهایی که امثال طالبان را بهوجود آوردهاند و در این سالها امکان تجدید حیاتشان را فراهم ساختهاند یا کسانی که مجبورند برای دفاع از خود، چارچوب روابط با این همسایه غیرقابل اعتماد را مشخص کنند؟ دیپلماسی از سرِ اضطرارِ این دولتها به امید گرفتن تضمینهایی برای امنیت و ثبات مرزهای خود، قباحتزدایی از طالبان است یا عمل سردمداران امپریالیسم جهانی، و در رأسشان آمریکا؟ مگر این دولت اوباما نبود که رهبران زندانی طالبان در گوانتانامو را آزاد کرد و بلافاصله برایشان در قطر دفتر و دستک برپا ساخت و همزمان دستور آزادی پنج هزار طالبان زندانی در داخل افغانستان را صادر کرد؟ این دولتهای آمریکا یکی بعد از دیگری نبودهاند که سالهاست در هتلهای آنچنانی با این جماعت، ظاهراً پیرامون «صلح» به مغازله مشغولند؟ آیا این دولتهای اوباما، ترامپ و اکنون بایدن نیستند که اعاده حیثیت و مشروعیت بخشی و تطهیر این گروه تروریستی وبهشدت سیاهکار عقبمانده را آغاز کرده و ادامه میدهند؟ همین چند روز پیش هم دکتر ولیاللـه نصر، مشاور سابق اوباما مدعی شد که طالبان امروز، طالبان دیروز نیست! وی در گفتوگویی با «یورونیوز»۱۵ گفت: «همه چیز بستگی به این دارد که چه نوع طالبانی در کابل ظاهر شود.» نصر بعد از اشاره به حکومت طالبان بر افغانستان طی سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ میلادی افزود: «بخش زیادی از رعب و وحشتی که اکنون نسبت به طالبان وجود دارد، برمیگردد به چهرهای که طالبان پیش از این در حکومت اول از خود نشان داد.» یعنی همانگونه که متأسفانه عدهای هم در ایران مطرح کردند که «طالبان دیگر دست نمیبرد و گردن نمیزند….»! ادعای بهشدت تکاندهندهای که بعد از موضعگیریهای قاطعانه روسیه و چین مبنی بر عدم اعتماد به طالبان به نوعی رفعورجوع، و کمرنگ شد. البته وقتی چنین موضعگیرهای خطرناک برای تطهیر گروههای تروریستی ازجمله طالبان توسط نمایندگان امپراتوری سرمایه و رسانههای وابسته به آنها بر زبان میآید، نه تنها ایراد ندارد، بلکه باید به آب طلا گرفته شوند و تنها آنجایی رگ گردن عدهای کلفت میشود و غیرتشان به جوش میآید که این حرفهای خطرناک و غیرمسئولانه، حتی مشکوک در کشوری مانند ایران گفته شود.
وقتی امروز مقامات آمریکایی ادعا میکنند که هدفشان از اشغال افغانستان نابودی «تروریسم» در این کشور بوده و در این هدف هم موفق [!] بودهاند، و دیگر کاری در این کشور ندارند، چه کسانی را تطهیر میکنند؟ انفجارها، یورشهای بربرمنشانه، کشتار و غارت مردم که بهویژه در ماههای اخیر توسط گروههای مختلف ازجمله طالبان بهشکل فزایندهای در جریان است، اگر تروریسم نیست، پس چیست؟ و چه کسانی آشکارا چنین تروریسمی را توجیه و تطهیر میکنند؟
چه کسانی آغازگر «بازیهای منطقهای» بودهاند؟ چه کسانی برای اولین بار نه تنها با طالبان «بهعنوان بخشی از افغانستان»، بلکه در عمل، حتی با نادیده گرفتن دولت رسمی این کشور، بهعنوان اصلیترین نیروی این کشور پای میز مذاکره نشستند؟
پرسش دیگر این است: مگر دنبال منافع ملی خود بودن گناه محسوب میشود؟ راستی اگر این گونه روابط از زاویه منافع ملی و سیاسی این کشورها، ارتباط نادرستی است، پس این دولتها در مقام نماینده سیاسی کشورشان باید از دید منافع ملی چه کسانی حرکت کنند؟ مگر طالبان را این کشورها بهوجود آوردند؟ مگر اوضاع افغانستان حاصل توطئهها و تجاوزهای فاجعهبار نظامی، اعمال غیراخلاقی، ضدانسانی و توسعهطلبانه این کشورهاست که امروز نیز مسئولیت تغییر و اصلاح آن بر عهده آنها باشد؟ ضروری است تا توجه داشت که تمام تلاش کشورهای همسایه، تشکیل یک دولت وفاق ملیِ قابل قبول برای اکثریت افغانهاست که بهعنوان اولین شرط تضمین برقراری صلح و امنیت، بیش از هر کشور دیگری، نفع آن به مردم ستمدیده افغانستان از هر قوم و تباری خواهد رسید. یعنی قدمی که در خدمت منافع ملی هم افغانستان، و هم دیگر کشورهاست. مگر اینکه منتقدین تعریف دیگری از منافع ملی داشته باشند!
تعداد از منتقدین نیز بدون توسل به چنین ادبیاتی علناً دشمنی خود با چین، روسیه و حکومت ایران از یک سو و نگرانی از مبارزه علیه امپریالیسم آمریکا از دیگر سو را به نمایش میگذارند: «محور مذاکرات طالبان در تهران به رسمیت شناخته شدن این گروه بهعنوان بخشی از قدرت در افغانستان است. امری که میتواند برای طالبان گامی به پیش برای قبضه قدرت در این کشور باشد. سفر اخیر گروه طالبان به روسیه نیز در همین راستا قابل ارزیابی است…. دیدار اخیر هیأت طالبان با مقامات جمهوری اسلامی حاوی یک پیام بود. تمرکز بر منافع مشترک در مبارزه با آمریکا.»۱۶ تنها «منتقد» محترم باید به این سؤال پاسخ دهد: آنهایی که تأمینکننده پول و اسلحه و اردوگاههای آموزشی برای طالبان هستند به برداشتن نه یک گام بلکه تا آخرین گام برای قبضه قدرت توسط این گروه کمک میکنند یا چند دیدار رسمی و امضای توافقنامه و گرفتن تعهد برای دست برداشتن ازخشونت و خونریزی؟ اما دم خروس از جای دیگر این انتقاد بیرون زده است: مبادا این دیدارها به تقویت مبارزه مشترک علیه آمریکا بیانجامد!
یکی از رسانههای ایران نیز با عنوان بهشدت زننده «طالبان در آغوش چین» در رابطه با سفر طالبان به پکن نوشت: «پکن طالبان را نیروی سیاسی جدی در افغانستان خواند … که در فرایند آشتی مسالمتآمیز و بازسازی نقش مهمی خواهد داشت … طالبان تلاش دارد با انجام سفرهای بینالمللی هم جایگاه خود را افزایش دهد و هم بر دامنه اعتبار خود بیفزاید.»۱۷ این روزنامه در ادامه به گزارش «ایتیون لی مایرز» در نیویورک تایمز ۲۸ جولای اشاره میکند که در آن، دیدار رهبران طالبان از چین را «مهمترین کودتا»ی (!!) این گروه نامیده بود. هرچند این روزنامه، در به نعل و به میخزدنهایش، در عین حال از قول یکی از مقامهای سابق وزارت خارجه و مشاور سازمان ملل در امور افغانستان اعتراف میکند، دیدار طالبان از چین نه بهمعنای حمایت این کشور از طالبان، بلکه به معنای پایان مسالمتآمیز جنگ است و «این تلاشی است برای استفاده از نفوذ چین برای ترغیب طالبان بهمنظور کنار گذاشتن پیروزی نظامی و در عوض مذاکره جدی در راستای حل و فصل سیاسی جامع و فراگیر.»
عبدالطیف پدرام، رهبر حزب کنگره ملی و نماینده پیشین مردم بدخشان در مجلس افغانستان این روابط را بهدرستی اینگونه میبیند: «طالبان میخواهد با سفر به کشورهای مختلف بهعنوان یک جنبش سیاسی شناخته شود و از فهرست جریانهای تروریستی بیرون کشیده شود و سطح مناسبات را بهبود بخشد و به کشورها اطمینان دهد که در صورتی ما دولت تشکیل دهیم، برای شما مشکلی ایجاد نخواهد شد… این طبیعی است و هر جنبشی چنین کاری را میکند بهخصوص جنبش طالبان، که متهم به نقض حقوق بشر، زنان و تروریسم است از فرصتی که آمریکاییها برای آنان فراهم کرده استفاده میکند.»۱۸
البته نهتنها به این دلایل، بلکه این گروه بهدلیل چگونگی پیدایی خود، نمیتواند مورد اعتماد و وثوق بینالمللی قرار گیرد. چین یک سال پیش صریحاً اعلام کرده بود که نمیتواند «امارت طالبان» را به رسمیت بشناسد. اما امروز هدف تلاشهای چین، تشکیل حکومتی ائتلافی از همه گروهها ازجمله طالبان است. روسیه نیز بارها اعلام کرده که به وعدههای طالبان اطمینان ندارد و با نوعی تهدید یادآور شده است که این گروه همچنان در لیست تروریسم این کشور قرار دارد.
بیشک گروهی که با طراحی ایالات متحده و سازمان جهنمی اطلاعاتی جاسوسی آن «سیا» و با پشتیبانی همه جانبه دولتهای مرتجع منطقه ساخته و پرداخته شده است، هرگز و در هیچ مقطعی نمیتواند مورد اعتماد قرار گیرد. و این واقعیتی است که هیچ کشوری نمیتواند در محاسبات خود نسبت به این گروه نادیده بگیرد. واقعیتی که ستون اصلی حیات و ممات این گروه تروریستی تا به امروز است و نیز واقعیت خوفآورِ امروزِ آن در برابر مردم بهشدت ستمدیده افغانستان و جهان.
اگر مبنای هر حرکت و تصمیمگیری منطقی، واقعیات موجود (چه تلخ و چه شیرین) باشد، آن گاه تنها امکانِ قابل تحمل کردن واقعیات تلخ، جستن راههایی خواهد بود، که کمترین درد و عارضه جانبی را همراه داشته باشد. در مثال افغانستان، اگر واقعیات، حکایت از پیشروی طالبان و بهدست گرفتن کنترل بیش از ۹۰درصد خاک این کشور دارد، میشود احتمال داد که این گروه خبیثِ خرافیِ متحجرِ بربرمنش، دیر یا زود نمایندگی سیاسی این کشور را در عمدهترین وجوه خود بهدست خواهد آورد. یعنی همان واقعیت و آینده سیاهی که همه پیشبینی میکنند. تکیه مجدد طالبان بر مسند حاکمیت افغانستان که بهدلیل دور اول «امارت»شان، در فهرست سیاه تروریسم و جنایت علیه بشریت کشورها و محافل بینالمللی، از جمله خود ایالات متحده آمریکا قرار دارند!
بنابراین سؤال این است که کشورهای همسایه افغانستان، که نگران امنیت و ثبات درون مرزهای خود هستند، باید با چه کسانی بهعنوان نماینده سیاسی این کشور ــ هر که باشد ــ به گفتوگو بنشینند و سعی کنند با توافقی، نفوذ ویرانگر و رعبآور آنها درون مرزهای خود را تا میتوانند محدود نمایند؟ انتظار منتقدینی از این دست از کشورهایی که به هزار و یک دلیل نگران امنیت خود هستند چیست؟ باید به اوضاع خطرناک موجود بیاعتنا بمانند یا وکالت احراز امنیت مرزهای خود را به مدعی ژاندارمی دنیا، ارتش ایالات متحده و ناتو بسپارند؟
اگر طالبان نیروی ارتجاعی، خشن و … است، که هست، دولت دست نشانده افغانستان که هردو رئیسجمهور آن از دیرباز در پیوند با طالبان بودهاند، و در دو انتخابات گذشته، بهدلیل نداشتن حمایت مردمی، هر بار به فضاحتی که اربابان امپریالیستیشان برایشان رقم زدهاند، تن دادهاند، بیش از طالبان قابل اعتمادند؟
خلاصی از دست گروههای تروریستی مانند طالبان تنها زمانی ممکن است که سرچشمههای اصلی تغذیه چنین گروههایی ــ محافل جنایتکار امپریالیستی و سازمانهای شیطانی اطلاعاتی و توطئهگر آنها مانند «سیا»، امآیسیکس، «آیاسآی» پاکستان، سازمان اطلاعات و امنیت عربستان سعودی، و انحصارات اسلحهسازی و مافیای مواد مخدر جهانی ــ خشک شوند. با اطمینان میشود گفت که هر آن که امپریالیسم دست از هر گونه پشتیبانی از چنین گروههایی بردارد، و به معنای دقیق کلمه، سایه شوم خود را از سر مردم این کشور و دیگر کشورهای جهان دور کند، آنگاه میتوان انتظار داشت که روابط بین کشورها بر روال طبیعی حسن همجواری و منافع متقابل برقرار شود و این همه هزینه هم بجای کشتار و ویرانی، صرف آموزش، بهداشت، تعذیه سالم و بهروزی مردم افغانستان شود.
پذیرش یک واقعیت نامطلوب و تلاش برای کمخطر و نهایتاً بیخطر کردن آن، با سیاست تطهیر برای تلطیف افکار عمومی درباره سیاهکاریهای طالبان، دو دیپلماسی در دو سوی متضاد است که یکی در خدمت ایجاد ثبات و آرامش درون مرزها و دیگری در نقطه مقابل، در خدمت تقویت نیروهای افراطی برای ویرانی است. سیاستی که میتواند به گسترش انفجارها و حملات تروریستی، و ورود هرچه بیشتر مواد مخدر، و تقویت نیروهای افراطی با انگیزههای گروهی و شخصی بیانجامد.
۱. خبرگزاری آریانا (افغانستان). دوم سرطان /تیر ۱۴۰۰
۲. مرکز مطالعات خلیج فارس به نقل از دینفس اسرائیل
۳. آستین میلر. رویداد۲۴. ۱۴تیر ۱۴۰۰
۴. بیبیسی فارسی. ۱۴ آذر ۱۳۹۸.
۵. «دنیای اقتصاد»، ۱۹ تیر ۱۴۰۰. «الف»، ۱۸ تیر ۱۴۰۰. بی بیسی، ۱۲ تیر ۱۴۰۰. رادیو فرانسه ۱۸ تیر ۱۴۰۰.
۶. برای آشنایی با این پدیده به مقاله «فاجعه کودک سربازان در جهان» در «دانش و امید»، سال اول، شماره پنجم، اردیبهشت ۱۴۰۰، مراجعه نمایید.
۷. دفترچه نیم سوخته یک تکفیری. محمدرضا حداد پورجهرمی. نشر معارف. قم.
۸. جنگ بیپایان، کارستن ینسن و آندرس هامر. مترجم رشید طاهری، نشر ماهریس. تهران.
۹. Bombing Afghanistan After the Troops are Gone, EVE OTTENBERG, CounterPunch, June۲۵, ۲۰۲۱
۱۰. «دنیای اقتصاد»، ۱۹ تیر ۱۴۰۰. «الف»، ۱۸ تیر ۱۴۰۰. بی بیسی، ۱۲ تیر ۱۴۰۰. رادیو فرانسه ۱۸ تیر ۱۴۰۰.
۱۱.ایرنا، ۲۶ تیر ۱۴۰۰، به نقل از کریستین ساینس مانیتور
۱۲. فیس بوک اسداله کشتمند
۱۳. https://castbox.fm/episode/طالبان%۳A-نیرویی-ضدآمریکایی-یا-همدست-آمریکا؟-id۴۰۸۹۴۹۸-id۴۰۵۶۵۶۶۶۰?utm_campaign=i_share_ep&utm_medium=dlink&utm_source=i_share
۱۴. دیلی افغانستان، ۱۱ اسد /مرداد ۱۴۰۰.
۱۵. یورونیوز .۱۳ جولای۲۰۲۱ /۲۳ تیر ۱۴۰۰: پیامدهای ژئوپولیتیک خروج آمریکا از افغانستان؛ آیا زمین بازی برای ایران و چین گستردهتر شد؟
۱۶. زیتون. محمدرضا سرداری، ۱۳ بهمن ۱۳۹۹.
۱۷. دنیای اقتصاد. ۹ مرداد ۱۴۰۰.
۱۸. دیلی افغانستان، ۱۱ اسد /مرداد ۱۴۰۰.