دموکراسی و افغانستان
امروز دموکراسی به عنوان والاترین دستاورد انسان مورد توجه تمام جوامع بشریت قرار گرفته. نیاز انسان با گذشت هر روز به دموکراسی بیشتر میگردد. مثلا در منطقه جنوب آسیا در طول چند سال اخیر تحولات بزرگی غرض رشد دموکراسی به وجود آمده است. مردم افغانستان یا هیچ انسان دیگر در پدیده دموکراسی نایستادند چون عدالت خواهی، عقیده را مشهود و اصل بیعت به آزادی بیان مورد تأیید و تعالیم اسلامی قرار داده اند.
مردم هیچگاه با مولفه های دموکراسی سر مخالفت نداشته البته توده های مردم نیاز به آگاهی و شناخت بهتر از دموکراسی دارند که در این راه نه حکومت، نه جامعه مدنی و نه رسانه ها نقشی را که لازم است ایفا نکرده اند به همین علت شناخت دموکراسی نه تنها از محدودی شهرها بیرون نرفته بلکه در داخل شهرهای نیز در این امر روشن فکری کافی وجود ندارد. دموکراسی فعلی که در افغانستان وجود دارد ثمره مجاهدات طولانی است که از آغاز قرن 20 به دست مشروطه خواهان آغاز شده و در سراسر دوران استبداد راه های دشواری را پیموده است ولی باید از جامعه جهانی سپاسگذار باشیم که مردم افغانستان را در شگوفایی و احیاء دموکراسی تا جایی یاری کرده و هنوز هم نیاز مردم افغانستان در پیاده کردن دموکراسی به شکل درست و شاید و باید آن به جامعه جهانی است.
افغانستان امروز صاحب رئیس جمهور قانون اساسی، پارلمان منتخب، آزادی بیان و زنان در حدی که برای شان نیاز است به تساوی حقوق دست نیافته اند و جامعه مدنی در مسیر رشد دموکراسی گام های ابتدائی را برداشته اما این پروسه باید مداوم و مستدام باشد اما تا هنوز دموکراسی که در افغانستان است شکننده بوده هنوز هم خطر بازگشت و زوال دموکراسی از میان نرفته است. یعنی ریشه های دموکراسی در افغانستان نیاز به رشد و پرورش دارد. مردم با فرصت های بیشتر بیابند تا با مشارکت هایشان در تصمیم گیری های مربوط به زندگی شان سهم بگیرند که احزاب سیاسی، شوراها، سازمان های جامعه مدنی و رسانه های آزاد هر کدام نقش موثری می توانند در سهم گیری مردم به دموکراسی داشته باشند. هر ملت میتواند به مقتضای تاریخ فرهنگ و سنین خود دموکراسی داشته باشد اما دموکراسی های فرمایشی دوام نمی آورد مگر اینکه با چند اصل جهانی موافق باشد.
- رعایت حقوق بشر
- تساوی حقوق زن و مرد
- آزادی بیان
- مسئولیت و شفافیت
تحقق دموکراسی در پرتو اصالت فرهنگی یک جامعه خالی از دشواری های نیست. تحقق دموکراسی در یک جامعه تحول فرهنگی محسوب میشود. تجربه دموکراسی در قرن 19 در افغانستان مواجه با فرهنگ ستیزان گردید که گره هیچ کاری را نگشود. در تاریخ تحولات سیاسی افغانستان قرن 19 نخستین جنبش مشروطیت را الگوی در جهت استقلال، آزادی و دموکراسی در کشور بوده در اوضاع نامعین و نامشخص به تجربه گرفته شد یعنی ساختار تمدن و فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به ورته شکست مواجه گردید. در آن وقت جامعه افغانستان در مراحل نظام قبیله ای قرار داشت که در آن ارزش های سنتی، باورهای و ناهنجاری ها که ناشی از آن نظام بود قرار داشت. در جامعه ای که رسوم کهن و رسوم قبیلوی مطرح باشد از آن چگونه دموکراسی برخواسته میتواند و برای تحقق دموکراسی در چارچوب اجرایی حقوق بشر که آرزوی هر فرد از جامعه است لازم است که روند دموکراسی قابل قبول را که خصلت ویژه هر جامعه است در نظر گرفته و آنرا سرعت ببخشیم برعلاوه هر شهروند نیز باید بکوشد تا از تنوع فرهنگی و چگونگی شرایط مقتضیات اجتماعی که دموکراسی در آن رشد نماید بپذیرد.
دموکراسی چه در جوامع عقب مانده مانند افغانستان و چه در جوامع رو به انکشاف زمانی حقوق معیاری مردم را تأمین کرده میتواند که قدرت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مردم با معیارهای واقعی جامعه تأمین شده باشد و دولت معتقد به چنین مفکوره باشد و گروه های سیاسی توانمندی تصمیم گیری مستقل را در جامعه داشته باشد و چنین حرکت از حکومتی توقع میرود که به اراده و خواست مردم به میان آمده باشد.
دموکراسی فقط در جاهایی میتواند وجود داشته باشد که مردم بتواند فرمانروایان و رهبران خویش را خودشان انتخاب نمایند. و بالاخره در افغانستان فعلی دموکراسی صرف در شعارات و گفتارها است نه در عمل و در این کشور از نام دموکراسی استفاده سوء میگردد و در بسا موارد هیچ توجه به دموکراسی نمیشود. در دولت فعلی افغانستان با وجودی که آزادی بیان اعلان گردیده اما از دموکراسی خبری نیست اگر است آن هم به شیوه غلط، بناء دولت افغانستان رهبران احزاب باید در پیاده کردن دموکراسی به شیوه اصل آن توجه داشته و نگذارند از نام دموکراسی استفاده سوء شود که یکی از راه های رسیدن به همچو اهداف اشتراک وسیع مردم بخاطر انتخاب افراد شایسته، صادق، آگاه، مجرب که نسبت به سایر کاندیدان از اعتبار ملی و بین المللی برخوردار باشند در مقام ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی و پارلمانی میباشد.
فرحنار “کارگر رحیمی”