پس منظر اختلاف نظر رهبران طالبان و شکننده گی بقای…

نویسنده: مهرالدین مشید سیطره جویی ملاهبت‌الله و افزایش اختلاف میان جناح…

رهبران فراری

نوشته نذیر ظفر ما را به وحشیان زمـــــان رهبران فروخت خـــــود را…

کجاست

مادر دلسوز بی آزار و غمخوارم کجاست  مادر شیرین من از…

تبار گرایی یا تفوق خواهی تباری ؟

ساحه باقیمانده از آریانا ، خراسان و باختر که بنام…

لوکاچ؛ فیلسوف مجار، مورخ و تئوریسین ادبیات

georg lukacs (1885-1971) آرام بختیاری گئورگ لوکاچ، و دمکراسی سوسیالیستی شورایی. جرج لوکاچ(1971-1885…

په حکومت کولو کې بد، په خبرو کې بد او…

نور محمد غفوري جان کیری د امریکا د خارجه چارو پخواني وزیر هغه…

سروش واژگان 

رسول پویان  خـدا تا در نمـاد بنده یـی مصلـوب آدم شد  محـیط…

قلم آزادیخواه همچون باد وزان 

آقای "علی پاکی" (به کُردی: عەلی پاکی)، شاعر کُرد، زاده‌ی…

د نړیوال نظم سازماني بنسټونه

نور محمد غفوری (لومړۍ برخه) د لیکنو ددې سلسلې په پیل کې…

مارکسیسم دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است

ترجمه – رحیم کاکایی میخاییل کارداسویچ کل جهان بینی مارکس اما دکترین…

د نړیوال نظم نورمونه

نور محمد غفوري په مخکنیو دریو لیکنو (نړیوال نظم او افغانستان،…

بازی طالبان با کارت قومی و سکوت مرگبار نخبه گان…

نویسنده: مهرالدین مشید هرگونه اعتماد به یک گروۀ تروریستی بزرگترین خیانت…

د نړیوال نظم اصول

نور محمد غفوري (د تیرو لیکنو په تسلسل) د (نړیوال نظم او…

چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی 

اگر ماه و خورشید را هم از آسمان پایین بیاورند هرگز دل به…

نړیوال نظم په کومو قاعدو ولاړ دی؟

نور محمد غفوري (د پخوا نۍ لیکنې په سلسله) څو ورځې مخکې…

جایگاه ی طالبان در معادلات سیاسی و استخباراتی در حال…

نویسنده: مهرالدین مشید آیا معادلات سیاسی و استخباراتی در منطقه در…

قساوت و جنایات بی‌پایان حکومت جمهوری اسلامی سرمایه علیۀ مهاجران…

اعلامیۀ سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان  در اثر تیراندازی نیروهای مسلح جمهوری…

خاکِ وطنم!

امین الله مفکر امینی       2024-20-10! هـرجایی که نظر کـــردم وطنـــم جــلوه گــــــرآمـــد آن…

سیرت نیکو 

رسول پویان  وفـا و عـشق و محـبت کـرده بنیادم  بـه کـنج غمکـدۀ…

«
»

دانش و خرد فردوسی

دکتر بیژن باران 

   خردمند کین داستان بشنود./ به دانش گراید، بدین نگرود. 

فلسفه فردوسی حاکم بر تربیت ایرانی است: نمیرم از این پس که من زنده ام/ که تخم سخن را پراکنده ام. فلسفه فردوسی با ارجاع به شاهنامه در 6 رشته خرد، دانش، اخلاق، متافیزیک، فلسفه سیاسی، کیهان شناسی، زیباشناسی بررسی شود. در این بخش خرد، خرد گرایی، دانش، تجربه گرایی، ذهن، عین بررسی شوند. دانش و خرد مترادف معرفت شناسی Epistemology کاربرد دارند.

در ایران فلسفه و الهیات در شعر و عرفان گنجیده اند. در طول تاریخ 2-3 هزار ساله بشر فلسفه تکامل یافته؛ مکتب های متعدد در آن پیدا شدند. مکاتب فلسفی بقرار زیرند: ایده آلیسم افلاطون، اشراق سهروردی، مشاء ارسطو، عرفان نوافلاطونی ابن سینا، ذات گرا، شک گرا، متافیزیک، ماده گرا مارکس، وجودگرا سارتر، اثبات گرا راسل، پدیده گرا هایدگر. 

در ایده الیسم ماده را ایده سازد. در ماتریالیسم ماده ایده را سازد. گاهی یک فلسفه خاص مانند اشراق یا مشاء/ قدم، وجودگرا بوده؛ گاهی بنیان نظری یک رشته دانش خاص مانند فلسفه علم است. فلسفه عامترین اصول محاط بر جهان و انسان را شرح دهد. فلسفه، علم بدون آزمایش بوده؛ بررسی منطقی ماهیت بنیادین دانش، واقعیت، هستی است. شیوه ایست که ادعاها، احکام، فرضیات، گزاره ها، نظریه ها را بدون کاربرد قیاس، تعصب، اعتقاد با اتکا به اندیشه خردگرا بررسی کند. 

فلسفه مترادف اندیشیدن، دانش، خرد، افکار، استدلال، تئوری، رویا، برخورد فرد یا نهاد بنا به اصول رفتار، باور، ایمان، ایده الوژی، اندیشه، نظرات، دکترین، ارزشها، اصول، دیدگاه، جهان بینی است. فلسفه مجموعه روندهای کلامی پرسیدن شفاف، بحث مقولات مربوط، استدلال منطقی، ارایه سیستماتیک نتیجه است. 

فردوسی تکامل مادی جهان را با مطالعه، غور، مشاهده بدرستی دریافت. روش علمی او، به او توان پیش بینی هم داد. ولی وجدان او منابع نقلی را بدون شک پذیرفت. جهان قدیم بوده؛ مستقل از شعور انسان است. باورمندان منشاء جان را ایده ماوراء دانسته؛ برای مومنان آخرت و معاد “دو سرا” بقول فردوسی جان و خرد با همند. البته همه این باورها بیرون از فضازمان کجا-کی ند. خرد مومن با الگوی اعتقادات، دگمها، اصول، مناسک دینی خوانایی دارد. 

مادیون پیدایش ماده، فضا، زمان را از مهبانگ مشتق دانسته؛ جان بمثابه صفت باشندگان در مرگ صفر شود. اندیشمندان در مشاهده جهان کنجکاو و سنجشگر ند. خرد و آزمایش تنها راه دریافت واقعیات اند. آمدن و رفتن بشر هم مانند مگسی در این جهان است. جهان بدایت و نهایت ندارد. زیرا زمان و فضا با مهبانگ آغاز شده؛ افزایش یابند. یکی از اصول فیزیک کلاسیک: تغییر شکل با بقای ماده است.

فردوسی فیلسوفی مثبتگرا است؛ جهان عینی را مستقل/ بیرون از ذهن انسان دانسته؛ آنرا در چرخه ی پیدایش، گسترش، زوال و میرش بیند. او گفت: ذرات ماده در روال تناسخ بقا داشته؛ تنها شکل عوض کنند؛ مانایند؛ خواص آنها با حواس در ذهن انعکاس یابند. او تبدیل را در محیط دیده؛ زمان را از چرخه حیات- ممات بشر مستقل؛ پس ماده را قدیم و ازلی نه حادث داند. او نوشت: “هیچ ماده را ساخت.” این نظر با تکنیگی مهبانگ قرابت دارد. نوشتن شاهنامه تقویمی نبوده؛ بلکه محور زمان سرودنها غیرخطی انجام شد.

دهریون، بویژه رازی، بقای ماده را پذیرفتند. محمود شبستری، عارف قرن 13 میلادی نوشت: “عدم موجود گردد، این محال است./ وجود از روز اول لایزال است.” دهر زمان ابدی است. مولوی در توافق با دهریون نوشت: “گفت این عالم قدیم و بی کی (بر وزن نی موسیقی) است / نیستش بانی و یا بانی وی (عالم) است.”  

تکامل در زندگی یک فیلسوف هم دیده شود. در مراحل زندگی از جوانی تا میانسالی و پیری، یک اندیشمند از بیان عقاید موروثی آغاز کرده؛ در وحله بعد با شک، خرد، دانش، تجربه به دیدگاهی مخالف آغازین خود، رسد. این انکشاف فکری در باره فردوسی نیز صادق است. از بیت اول تا آخر را فردوسی در مراحل متفاوت زندگی خود نوشته؛ بعد آنها را بنا به چهارچوبی تدوین کرد.

فردوسی در فرازهای کتابش تمهای زیر را پروراند: راز آفرینش، درد زندگی، تقدیر از پیش نوشته، گردش دوران، ذرات گردنده/ تناسخ، نیکوکاری، خرد. برخی واژه های دلخواهش اینهایند: راستی، دانانی، پاکی، نام نیک، خرد. از زندگی و کتاب فردوسی بر آید: او فردی سالم در تن و روان، خانواده دوست، بدون اعتیاد به مشروب، زن، قمار بود. آرمان او  بی آزاری، عدالت خواهی، ستم ستیزی، آزادگی، میهن دوستی بود. 

شاهنامه شناسنامه فرهنگی زبان، باور، تربیت، رسوم، تاریخ ایرانیان است. او بخشهای گوناگون کتابش را در نیم قرن مراحل زندگی از 20 تا 70 سالگی نوشت. سپس آنها را تقویمی، سلیقه ای، تمی بهم چسباند. کتاب قطور او به یک اتاق، قفسه کتاب، جعبه های چرکنویس، کاغذ سفید، استخدام کاتب نیاز داشت. هزینه همه آن را خود از درآمد دهقانی داد. همسر، پسر، دختر، دوستان در پژوهش، رونویسی، آرشیو بخشهای کتاب باو کمک کردند. 

فردوسی از قرن 11میلادی تا کنون، چهره تعیین کننده ملی، ادبی، زبانی ایران است. او فلسفه خردگرایی ایرانی را بنیان گذشات که در سده 21 هم رکنی مهم در فرهنگ ایرانی است. فردوسی 1018- 940 در توس حومه مشهد 78 سال زیست. درآمد او از مزارع و باغات، وقت سرایش و پژوهش 30 ساله روی شاهکارش در 6-7 دفتر را داد. او در سفرهای کوتاه به بخارا، ری، سمرقند، طبرستان با شاعران معاصرش جلسه داشت. 

رویدادهای سیاسی سده 11 شامل بودند بر: 1- فروپاشی حکومت سامانی، 2- سلطه غزنویان، 3- آغاز جنگهای صلیبی از سده 11 تا 15م در فلسطین، 4ـ تضاد امامیه، فاطمینان، اسماعیله، زیدیه یمن، باطنیان، اشاعره، معتزله، سنت شورایی، امامت موروثی. استادان نثر و نظم معاصر فردوسی در عهد سامانی و آغاز غزنوی بقرار زیرند: ابوشکور بلخی، رودکی سمرقندی، شاهنامه منصوری، تاریخ بلعمی، تفسیر طبری، عنصری، فرخی، منوچهری، دقیقی، بیرونی، بوعلی سینا. 

شاهنامه روایت ملی از آغاز تمدن تا تاریخ حمله عرب، زندگی ایرانیان بنا بر آثار عرفی و شفاهی است. روایت آمد و شد سران سیاسی را در فراز و نشیب رویدادهای نظامی و طبیعی با تاکید بر سربلندی هویت ایرانی در شعر نشان دهد. 

در طول اعصار فلسفه مترادف خرد، عقل، شعور، فهم، بصیرت، تجربه، ادراک، سخن/ لغت، تدبیر، فراست، دانایی، هوش، زیرکی، حِلم، ناطقه، معقول، منطقی، فکری، گویا، عقلانی، عقلایی، عقلی، بخردانه، مصلحت، معرفت است. واژه های انگلیسی Wisdom، Sage Rational, ، برای حکمت، حکیم، عارف ضد جهل با خرد قرابت دارند. بنا به لغتنامه دهخدا. اسم و صفت با هم بکار رفته اند. فردوسی دانش را اکتسابی و خرد/ هوش را ذاتی انگاشت. 

دانش شناسی. در باره پیدایش دانش در فرد و جامعه است. اطلاعات در روال عین بیرون با حسگرهای تن به مغز در ذهن، حافظه، کتب آرشیو شوند. شکل گیری، اکتساب، انتقال، رابطه دانش با واقعیت، باور، خطا، ایقان- برخی گزاره های مربوطه اند. 

فردوسی وعده “وصف خرد” را داده؛ ولی مزایای آن را “بهتر از هر چیز، رهنما، دلگشا، روشن روان، چشم جان، نگهبان” نامید. “چهار پاسبان را خرد، چشم، گوش، زبان” یعنی منطق و ادراکات نامید. دیوانه بیخرد است. 

البته تعریف خرد 1000 سال پیش بدون تشریح شبکه ها، ساختار، کارکردهای مغز، کارکرد ثنوی روشن-خاموش یاخته عصب، آزمایشات روانشناسی ممکن نبود. ولی صفات خرد را ردیف کرد. با این گزاره بندگان وامدار خدا شده که با عبادت اقساط آن را پرداخته؛ در معاد، ترازنامه اعمال آنهابه جهان ثنوی دوزخ و بهشت انجامد. 

خرد یا منطق مغز چپ بر دانش محیطی ادراک انسان استوار است. دانش اطلاعات برای شناخت، فهم، آگاهی، توجیه، استدلال، انجام است. معمولا اکتسابی در مصرف اطلاعات، تجربه گری، اندیشیدن تخیلی و نقادانه است. علم دانش خاص یک حوزه است. نمونه: نجوم دانش ستارگان، اقتصاد دانش تولید و توزیع، زیست شناسی برای باشندگان. دانش 12 نوع است: 

-پیشینا A priori “از قبل” دانش بدون داده های تجربی، از اصل اول استنتاج شود. اصل اول قضیه و مفروض ارسطو در یک گزاره است. نمونه: هر رویداد علتی دارد. نتایج مستقل از تجربه، در منطق، ریاضیات، متافیزیک آیند. یک تئوری با ریاضیات ثابت شود. در حالی که در شعر تخیلی یک نظر در بیت شعری آید؛ نه با استدلال، منطق، ریاضیات. نمونه: 4 + 5 = 9. رویدادهای فضازمان اساطیر تردید آمیز ند. زیرا این دانش نقلی بوده؛ در شعر، واقعیت عینی، توصیفی، تخیلی بدون تجربه مستقیم خواننده، شاعر یا دیگران است.

فردوسی خرد را با دانش برابر دانست. برای او خرد، دانش، جان تجلی سخن خدا بنا بر انجیل مسیحیان روح القدس اند. بنا به تورات یهودیان سخن/ لغوس آغاز جهان بود. برای فردوسی دانش مجموعه تخیلی اساطیر پیشینا با نقل از شاهنامه ابو منصوری و دانش پسینا از تجربه شخصی بود. فردوسی دانش نجوم زمانش را بکار برده؛ در این جستا هم دانش نجوم سده 21 بکار رفت.

-پسینا A Posteriori “از بعدی” یعنی آزمون یا سند تجربی آید. از استقراء، حقیقت ناشی از آزمایش، داده های تجربی آید. دانش پسینا مشاهدات غیر مستقیم، مستدل، تکرار پذیر می تواند باشد. او با دانش پسینا در توصیف طبیعت، شخصیتها، رویدادهای تخیلی بکار برد. نمونه: سیاهچاله نامریی با داده های اندازه پذیر تجربی گرانش و تاثیر بر اجرام مجاور؛ پیشبینی مدار سیارات منظومه شمسی، محتوای اتم در ترکیبات شیمی و انرژی هسته ای، جا ماندن چتر در خانه در رگبار خیابانی.

در دانش پراکنده، اطلاعات در باره تمی تکه تکه است. نمونه: داده های بازار مالی. نتایج وابسته به تجربه، مشاهده، فاکت در علوم و ادراک آیند. نمونه: تاریخ تولد نتیجه پس از زایش، سجلد، شهادت مادر است. ولی می تواند دروغ باشد- غلط چاپی در روز تولد، اشتباه شاهد. 

-تخصصی دانش، مهارت، انجام کاری در حوزه خاص. نمونه: مرض شناسی. فردوسی شهرهای افغان را بیش از شهرهای غربی ایران مانند تبریز، شیراز، سنندج بکار برد: دگر طالقان شهر تا فاریاب/ همیدون در بلخ تا اندرآب. دانش تخصصی در نمونه زیر آمد. فردوسی ۱۰۰۰ سال پیش تهیه نخ، پنبه/ کتان، پشم را برای قالی نوشت. سطر ۱ یعنی: از الیاف کتان، قِصِب روبنده نازک با ۲زیر حرف اول و دوم؛ از تارهای ابریشم، دیبای حریر؛ از پشم قز/ کژ ضمخت، پارچه نامرغوب خز بافته شود:
ز کتان و ابریشم و موی قز/ قصب کرد پرمایه دیبا و خز.
بیاموخت شان رشتن و تافتن/ به تار اندرون پود را بافتن.

-تجربی از مشاهدات کمی و کیفی اندازه گیری. نمونه: محاسبه مسیر ماه بدور زمین برای فرستادن سفینه فضایی.

-اینکد داده در شبکه عصب مصنوعی و برنامه رایانه.

-تصریحی مندرج در لغتنامه فارسی یا آلمانی.

-ندانسته/ لاادری، ندانستن خود دانش است که پژوهشها را در پی دارد. کشف قاره های جدید و واکسن ویروس کرونا.

-متا اطلاعات در باره ردیف کتب قفسه؛ دستور زبان در باره کاربرد زبان.

-زنجیری گام به گام- مانند دوچرخه رانی، از پله پایین آمدن.

-عمیق مانند فصل کشت، درو، باران؛ بصیرت، حکمت، مقبولیت ،تجربه، قضات.

-ضمنی مانند استادی نواختن پیانو، بازی شطرنج، سنتور نوازی. 

-تلویحی مانند معنی عاطفی واژه بنا بر تجربه شخصی فرد.

شناختِ پیشینا از واقعیّتِ عینی پیراسته از زاویۀ دید شناسنده است. پس پذیرفتنی و توضیح پذیر است. نمونه: ادراک فردوسی از کیکاووس، ضحاک، کاوه – دانش پیشینا یا نقلی مبتنی بر اعتبار منبع بود. ولی ادراک فردوسی از محمود غزنوی پسینا یا شخصی بود. پس باید دانشِ پیشینا از واقعیّت بی زمان و مکان را با تردید دید. 

زیرا چنین شناخت واقعیّت عینی بدونِ ارجاع به گزارش یک تجربه گر، می تواند توهم باشد. نمونه: مقایسه سن ضحاک با سن محمود غزنوی. شناخت پیشینا تکیه گاهی برای آگاهی و احساسات ساخته؛ امّا محتویاِش از تجربه خالی است. پس کمینه روایت اساطیر واقعیّت تخیلی از منبع معتبر در بارۀ جهان است. 

در آغاز آن روایت شفاهی در تخیل فردی با عناصر پذیرش گروهی بوده که در زمان تکرار و تکمیل شود. اساطیر نظیر را هم ملل آفریقا، سرخپوست، یونان، مغول، سامی دارند. برای دکارت شک کردن در وجود تاییدِ وجود است. فکر/ شک می کنم پس هستم. در ذهن فردوسی، بود و نمود بر یکدیگر منطبق ند. 

در دنیای خارج از ذهن در بازار توس و دربار محمود، بود و نمود از هم دور شوند. دنیای خارج عینی است زیرا با آنچه در دید او نماید تفاوت دارد. یک نسخه از شاهنامه در 7-6 دفتر تهیه شده برای محمود/ دنیای خارج یعنی محمود آنرا نخوانده؛ خرج تهیه آن را به شاعر نداده- متفاوت از انتظار فردوسی بود. 

فردوسی بدون نقد اساطیر، آنها را برای غرور ملی، هویت، آیندگان توصیف درخشان کرد. راوی مطلق، کل، دانا اساطیر را برای حظ و پند خواننده تصویر کرد. روش او در تصویر جهان اساطیر همانست که از آفرینش جهان در ذهن دارد. دانش بی تجربه پیشینا را به نظم عالی سرود. پس اساطیر و الهیات مصالح شبیه، روش ردیف دانش پیشینا، بیان نظم در بحر متقارب مشترک دارند. 

دانش در برابر باور در شاهنامه رکنی در خردگرایی فردوسی است. او با 12 دانش نامبرده در بالا ابیات جاودانه ساخت که هزار سال در فلات طنین انداخت. باید تعریف دانش را از ابیات او دریافت. منبع آن از تجربه شخصیتها مانند کیکاووس، رستم، تهمینه راوی مطلق، خود فردوسی است. اگر دولتها در 1000 سال گذشته به پند فردوسی “دانش گزیده، بیآموز، خرد باید و دانش و راستی، جوینده راه” عمل کرده بودند؛ اکنون ایران جلودار کشاورزی و صنعت جهان بود. 

ناصر خسرو انسانگرا نوشت: درخت تو گر بر دانش بگیرد/ بزیر آوری چرخ نیلوفری را. باید افزود در گذشته، قدرت بر جامعه حاکم بود نه خرد. در مدرنیسم قانون بر جامعه حاکم است. 3 قرن پیش رفت سرمایه داری آمریکا با اولویت آموختن بر اندوختن است. آموختن با دانشگاهها، پژوهشکده ها، بودجه هنگفت، کمکهای خیریه، اختراعات – این کشور را قدرت اول اقتصاد جهان کرد:

ز دانش نخستین به یزدان گرای/ کجا هست و باشد همیشه بجای.

به دانش ز یزدان شناسد سپاس/ خنک مرد دانا و یزدان شناس.

دگر آن که دارد ز یزدان سپاس/ بود دانشی مرد نیکی شناس.

به دانش فزای و به یزدان گرای/ که او باد جان ترا رهنمای.

بپرسیدم از مرد نیکو سخن/ کسی کو بسال و خرد بد کهن.

که از ما به یزدان که نزدیکتر/ که را نزد او راه باریکتر.

چنین داد پاسخ که دانش گزین/ چو خواهی ز پروردگار آفرین.

به گیتی به از مردمی کار نیست/ بدین با تو دانش به پیکار نیست.

سر راستی دانش ایزیدی ست/ چو دانستیش زو نترسی، بدی ست.

اگر دانشی مرد گوید سخن/ تو بشنو که دانش نگردد کهن.

به رنج اندر ار تنت را رواست/ که خود رنج بردن به دانش سزا ست.

بیاموز و بشنو ز هر دانشی/ بیابی ز هر دانشی رامشی.
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ/ همه دانش و داد دادن بسیچ.

میاسای از آموختن یک زمان/ ز دانش میفکن دل اندر گمان.

کسی کو به دانش توانگر بود/ ز گفتار و کردار بهتر بود.

خرد باید و دانش و راستی/ که کژی بکوبد ار کاستی.

بر ما شکیبائی و دانش است/ ز دانش روان های پر از رامش است.

شکبیائی از ما نشاید ستد/ نه کس را ز دانش رسد نیز بد.

نگه کن به جایی که دانش بود/ ز داننده کشور به رامش بود..

ز هر دانشی چون سخن بشنوی/ از آموختن یک زمان نغنوی.

چو دیدار یابی به شاخ سخن/ بدانی که دانش نیاید به بن.

سخن هر چه زین گوهران بگذرد/ نیابد بدو راه جان و خرد.

خرد گر سخن برگزیند همی/ همان را گزیند که بیند همی.

ستودن نداند کس او را چو هست/ میان بندگی را ببایدت بست.

خرد را و جان را همی سنجد اوی/ در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی..

پرستنده باشی و جوینده راه/ به ژرفی به فرمانش کردن نگاه.

خرد یکی از 100 کارکرد مغز برای چارهجویی، هیجان شاد/ غم است. فردوسی خرد در مغز را علت دلگشایی، هوش، سخن گویی دانسته؛ برای زدایش نم/ گریه در روان و ذات تجویز کند: بمن بخش وی را خرد یاد کن/ دل غمگنان از غم آزاد کن. جسم فرد جان و خرد دارد. فردوسی خرد نه شراب را غمزدا خوانده؛ به 2 بخش منطق ذاتی “ایزد داده” و اکتسابی وابسته به “پاس چشم، گوش، زبان” یعنی با آموختن دانش از محیط کند. 

در عصر مدرن خرد ذاتی را هوش- منطق و خرد اکتسابی را ادراک محاط بر دانش برای ارتباط با محیط و جامعه نامند. گاهی منطق در برابر عاطفه و باور آچمز شود. فردوسی نوشت: 

هر که در و جوهر دانایی ست./ بر همه چیزیش توانایی ست..

ز راه خرد بنگری اندکی/ که مردم به معنی چه باشد یکی..

از این پرده برتر سخن‌گاه نیست/ ز هستی مر اندیشه را راه نیست.

کنون ای خردمند وصف خرد/ بدین جایگه گفتن اندرخورد.

کنون تا چه داری بیار از خرد/ که گوش نیوشنده زو برخورد.

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد/ ستایش خرد را به از راه داد.

خرد رهنمای و خرد دلگشای/ خرد دست گیرد به هر دو سرای.

ازو شادمانی و زویت غمیست/ و زویت فزونی و زویت کمیست.

خرد تیره و مرد روشن روان/ نباشد همی شادمان یک زمان.

چه گفت آن خردمند مرد خرد/ که دانا ز گفتار از برخورد.

کسی کو خرد را ندارد ز پیش/ دلش گردد از کردهٔ خویش ریش.

هشیوار دیوانه خواند ورا/ همان خویش بیگانه داند ورا.

ازویی به هر دو سرای ارجمند/ گسسته خرد پای دارد ببند.

خرد چشم جانست چون بنگری/ تو بی‌چشم شادان جهان نسپری.

نخست آفرینش خرد را شناس/ نگهبان جانست و آن سه پاس.

سه پاس تو چشم است و گوش و زبان/ کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان.

خرد را و جان را که یارد ستود/ و گر من ستایم که یارد شنود.

حکیما چو کس نیست گفتن چه سود/ از ین پس بگو کافرینش چه بود..

سرش راست بر شد چو سرو بلند/ به گفتار خوب و خرد کاربند.

پذیرنده هوش و رای و خرد/ مر او را دد و دام فرمان برد.

ز راه خرد بنگری اندکی/ که مردم به معنی چه باشد یکی.

مگر مردمی خیره خوانی همی/ جز این را نشانی ندانی همی.

ترا از دو گیتی برآورده‌اند/ به چندین میانجی بپرورده‌اند.

نخستین فطرت پسین شمار/ تویی خویشتن را به بازی مدار.

خردگرایی شاعرانه بین تجربه دانشمند و عقل شاعر است. خرد هدف نفع عام داشته؛ عقل فرصت خاص فرد است. 

بیارای دل را به دانش که ارز/ به دانش بود چو بدانی بورز.

به دانش بود مرد را ایمنی/ ببندد ز بد دست آهرمنی.

به دانش بود بیگمان زنده مرد/ خنک رنجبردار پایند مرد.

چنین گفت داننده دهقان پیر/ که دانش بود مرد را دستگیر.

هر ان مغز کو را خرد روشنست/ ز دانش به گرد تنش جوشنست.

یک پارسی بود هشیار نام/ که بر چرخ کردی به دانش لگام.

چه ناخوش بود دوستی با کسی/ که بهره ندارد ز دانش بسی.

که بیکاری او ز بی دانشی است/ به بی دانشان بر بباید گریست.

ز دانش بود جان و دل را فروغ/ نگر تا نگردی به گرد دروغ.
سخنگوی چون بر گشاید سخن/ بمان تا بگوید تو تندی مکن.

مگو آن سخن کاندرو سود نیست/ کزان آتشت بهره جز دود نیست.

تن مرده چون مرد بی دانشست/ که نادان به هر جای بی رامشست.

که دشمن که دانا بود به ز دوست/ که با دشمن و دوست دانش نکوست.*

سخن ماند از ما همی یادگار/ تو با گنج دانش برابر مدار.

سخن سنج و دینار گنجی مسنج/ که بر دانشی مرد خوار است گنج.

به دانش نگر دور باش از گناه/ که دانش گرامی تر از تاج و گاه.

هران گه که گویی که دانا شدم/ به هر دانشی بر توانا شدم.
چنان دان که نادان تری آن زمان/ مشو بر تن خویش بر بدگمان.

سخن ماند از تو همی یادگار/ سخن را چنین خوارمایه مدار.

کنون بر سخن ها فزایش کنیم/ جهان‌ آفرین را ستایش کنیم.

به یزدان هر آن‌کس که شد ناسپاس/ به دلش اندر آید ز هر سو هراس.

بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی. 

*سعدی: دوستی با مردم دانا نکوست/ دشمن دانا به از نادان دوست.  https://www.topnaz.com/ferdowsis-poems/

چیستی ذهن و عین. ذهن نرم افزار و مغز سخت افزار در کله باشندگان از جمله انسان ند. فرد بالغ با حواس، حافظه، پردازش مغز دنیای بیرون یا ابژه را درونی یا سوژه کند. سپس در کنش اجتماعی این ابژه سوژه شده را عیان کند. علوم، ادبیات، هنرها، فنون – شکلهای گوناگون روال عین – ذهن – عین/ شعر اند. 

در طول تاریخ مقولات جهان بینی، شناخت، ذهن، عین، زبان – فلاسفه را به کنکاشهای ژرف کشاندند. فردوسی عین/جسم و روح/ جان را آفریده دانسته؛ مرگ پایان جسم بوده؛ ولی روح در رستاخیز باز آید. این تجرید است که تعداد، زمان، مکان در آن نیست. روند حیات را همه باشندگان زمین طی کنند: میآیند، میمانند، میروند – همین. 

برای فردوسی زمان و مکان در یک رویداد خاص ضمنی، مطلق، تجریدی اند نه نقطه ای در فضازمان خاص در جغرافیا و تقویم یک کشور. این تجرید اساطیر و دودمانهای پیشا تاریخ ایرانی دنباله تجرید خلقت مطلق، بیرون از کی و کجا، خارج از فضازمان است. پس موجودات اساطیری عمر، توان، جسم خارق العاده شبه-خدا دارند. 

فردوسی طبیعت را آنچنان که می نماید شناخت. نمونه: گردش ظاهری خورشید بدوز زمین. شناخت او مبتنی بر نقل قولها، دریافت اکنونی، خاطرات، افکار، ادبیات، احساسات است. این شناخت صرفاً نمود جهان در لحظه است. فردوسی این شناخت را به گذشته های دور خلقت، اساطیر، تاریخ تعمیم داده؛ نتیجه گیرد: جهان ازلی و ابدی است. الهیون خردگرا توهم مبدا را با صفات و افعال انسانواره ارایه دهند. 

فردوسی در شاعری خردگرا ولی در کشاورزی تجربه گرا بود. خیام خرد و تجربه را در شاعری و علوم بکار برد- مانند علوم نوین. تجربه ویژگیهایِ زمان، مکان، اصلِ علیّت تاخیر خروجی نسبت به ورودی در سیستم را در خود دارد. پس هر دو خرد و تجربه مجزا از هم را در شعر فردوسی توان یافت؛ سعدی عمدتا تجربه گرا بود.

آیا از جهان تصویری توان داشت که نقل جمعی بوده؛ دید فرد نباشد؟ آیا این تصویر واقعیت دارد؟ نمونه: در عصر اساطیر، گذر سیاووش با پای برهنه در آتش که سلامتی پا بیگناهی را گواه دهد. انواع خرافات بومی در باره نحسی گربه سیاه یا بدیمنی کلاغ. علوم، عقل سالم، تجارب دیگران و فرد – داشتن شناخت عینی از جهان را ممکن کنند. اگر این حکم موجّه نباشد تقریباً همه باورهای ما از جمله دروس علمی، آثار هنری، موعظه های دینوران نیز بی پایه خواهند بود. 

نظامی گنجوی، مخزن الاسرار “حرف نخستین ز سخن در گرفت” تلویح انجیل یوحنا “در ابتدا “کلمه” بود. اندر نامه رستم فرخزاد به برادرش در آستانه جنگ قادسی پایان یابد: “تا سخن است از سخن آوازه باد”. تکیه بر “لغت”/ سخن، روش سکولاستیک نقل قولها از متون گوناگون، نبود آزمون – اولویت جنبه کلامی در خدمت ذهن ورای عامل عینی را نشان دهند.

جوهر شرح و شناخت جهان محدود به فضازمان، برای منطقی مجرد، نمود و پدیداری حس پذیر دارد. واقعیّت توهم شده؛ ولی در 2 قفسه از هم جدا شوند: هنر در خرد، معیشت در تجربه. تجربه در معیشت زندگی روزانه بکار رود. هنر کلام عرفانی وحدت با خدا و سیاست آرمانی عدالت برای همه را در محافل هم شامل شود. اگر خرد، بیان کلامی در شعر شود؛ خرد از دید فردی فرا تر رفته؛ به مابعد الطبیعه تجرید غایی خدا در شعر یعنی در حوزه هنر تخیلی رسد. 

در زمان فردوسی دید خردگرای لایب نیتز، الهیون باورمند نقلی گرای احادیث را بر می افروخت. ولی در زندگی روزانه کشاورزی و خانواده، فردوسی تجربه گرایی هیوم ناشی از حواس 5گانه بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، پوستی را بکار بست. تجربه محیط عینی با حواس 5گانه تن به مغز رسد. این حواس در جانوران با نیروهای زمینی متناظر ند.

خرد داده های حسی را در مغز پردازد. در نیمکره های راست و چپ مغز شبکه های حافظه، بصیرت، منطق، تخیل، غریزه، لذت، خلاقیت، چارهجویی، عاطفه، برنامه ریزی، انگیزه را دارد. گاهی مغز بخاطر شخصیت، آرمان، نفع در سده 20 هم پذیرش واقعیت را کتمان و توهمزا کند. 

بحث لایب نیتز اینست: تصویری که عقلِ سالم از جهان دارد؛ در زمان و مکان جای گرفته؛ پیرو علّیّت بوده؛ برای انسان در بصیرت مغز راست و هنر تجربه شود. نمود منطق برای چارهجویی و زبان برای ارتباط گروهی در مغز چپ است. نمودِ چیزها نشان از بودشان دارد. ادراک و تحلیل در مغز چپ پدیدار است. لایب نیتز تجربه گرا خرد هیوم را توهّم خواند. 

لایب نیتز 1646-1716 فیلسوف خردگرا و ریاضیدان آلمانی گفت: شناخت عینی از جهان، پیراسته از دید شناسنده است. خرد گرائی حقیقت را از تکاپویِ راوی مطلق بیرون کشد؛ تصویرِی مطلق از جهان و پیراسته از دید ناظر، ارائه دهد. این تصویری است برایِ ارائهٔ خدا از جهان. 

هیوم 1711-1776 فیلسوف تجربه گرا و اقتصاد دان انگلیسی گفت: نتوان از چیزی آگاهی عینی داشت. ادّعای او درباره استدلالِ خردگرا، مذهب مبتنی بر اعتقاد را تهدید کرد. او نوشت: شناخت با خرد کافی نیست. زیرا خرد نتواند بی واسطۀ ایده ها کنشی داشته باشد؛ ایده ها از محسوسات تجربی ناشی شوند. محتوی هر فکری در تحلیلِ نهائی در تجربه گواهِ آن باید بیان گردد. 

پس هیچ باوری پایه دار و مسجّل نیست مگر با ارجاع به محسوسات گواه آن. این فرضِ مبنایِ تجربه گرائی است. ولی تنها تجربه ای که تجربۀ خود فرد در تأئید باور باشد. اعتبارِ گواهی دیگران، اسناد معتبر، مدارکِ قانونی، فرضهای محتمل، خاطرات تجربه گر، القائات تحلیل گر بر تجربه سوار اند. تجربه گرا آگاهی را تنها نتیجۀ ادراک حسی داند. پس بهیچوجه نتوان آن را از شرایط و محدودیت هایِ نسبی فرد تجربه کننده پیراست کرد.

کانت 1714-1804 فیلسوف اصلی روشنگری آلمان پبوند عینیّت و علّیت، اشتباهِ تجربه محض هیوم، عدم کفایت خرد محض لایب نیتز را در کتاب “نقد خرد محض” نشان داد: نه تجربه نه خرد، هیچیک به تنهایی توان شناختِ واقعیّت را ندارند. نمونه: طلوع و غروب تجربی و مرکزیت منظومه خورشید. تجربه محتوای بی شکل به دست دهد؛ خرد شکلی بی محتوی. 

ادراک علمی کانت تلفیق خرد لایب نیتز و تجربه هیوم است. لایب نیتز خردگرا و هیوم تجربه گرا در تضاد بودند. کانت آگاهی را جمع دانش خرد مطلق لایب نیتز و آگاهیِ تجربیِ نسبی هیوم متکی به ذهنیّتِ فردِ تجربه کننده داند. کانت این تضاد را با ضرورت خرد و تجربه در شناخت رفع کرد. امید همائی-کانت: نقدِ خردِ محض.

کانت برای ادراک جهان خرد در بصیرت خردگرای لایب نیتز و تجربه در ادراک تجربه گرای هیوم را ضروری دانست؛ با وحدت این دو به علم رسید. عامل سوم تصادف است که برخی اختراعات در تاریخ علم با تصادف در زندگی دانشمند، بدون خرد و آزمون، انجام شده که مسیر زندگی را تغییر دهد. فردوسی در برخی مفصلها خردگرا، در برخی دیگر تجربه گرا، در برخی دیگر علمگرا یعنی هر دو است. گاهی ثنویت خرد و تجربه را بمانند کانت به وحدت علم رساند. 

ولی عامل تصادف را در نظر نگرفت. البته تصادف با آمار، احتمالات، تابع زمان یا ایستا رابطه دارد. اکنون با رایانه ها در بیمه خودرو و عمر، هواشناسی، بورس سهام -بخش مهم زندگی مدرن است. احتمال درجه ممکن بودن یک رویداد است که بین 0 و 100 یعنی ناممکن و رویداده است.

تنها با ترکیبِ ایندو شناخت ممکن گردد. شناختی نیست که نشان هم از خرد هم از تجربه نداشته باشد. یک چنین شناختی واقعی و عینی است. فراتر از دید شناسنده است؛ ادِعایِ موجهِ شناختی مستقل را دارا ست. خرد آبستره بیزمان-مکان و تجربه کنکرت در فضازمان خاص جا دارد. این شناخت را خیام در آثار علمی و ادبی خود بکار برد. پس برای کانت 4 گزاره زیر مهم اند:

-هر رویداد سببی دارد.
-جهان مجموعه اشیاء مستقل از ناظر است.
-هر شئ شناخت پذیر در مکانِ و زمان خاص جا دارد.
-تجرید و انتزاع شیئی را از فضازمان جدا کنند.

این گزاره ها نتیجه دادند: 1- نمیتوانند منتج از تجربه باشند زیرا برایِ آغاز هر تجربه ای باید این گزاره ها را پذیرفت. 2- درستی هر یک نه در این یا آن مورد بلکه همیشه و همه جا مفروض است. 3- گزاره های این گونه برایِ اثبات عینیت شناخت ضرور ند. پس عینیت و شناخت پیشا ترکیبی در نهایت با یکدیگر پیوند دارند.  http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=49947

برای کانت وجودِ اشیاء به مشاهدۀ ناظر وابسته نیست؛ امّا وضع یعنی فضازمان خاص در گیتی، آن را برای ناظران بیشمار مشاهده پذیر کند. علم از تلفیق تجربه و خرد جهانشمولی رویداد ناشی است. تجربه گرائی امکانِ متافیزیک را رد کند. چگونه جهان را صرفاً از راه اندیشیدن و بی هیچ تجربه ای میتوان شناخت؟ پس گزاره های متافیزیک صرفا بیان کلامی خرد اند نه بازتاب تجربی واقعیت. 

مقولات متافیزیکی هم فضازمان مشخص ندارند: خدا، بهشت، معاد کجا و کی هستند؟ خرد نامحدود، مطلق، بی فضا زمان است. تجربه محدود، مشخص، با مختصات 4 بعدی است. پوزیتیویست نوع ماخ و راسل علم را چکیده داده های تجربی دانند. آنها مخالف متافیزیک با مفاهیم عام، مطلق، برهانی برای اثبات وجود اشیاء، تشخیص علل، چیستی، مرتبه اند. 

در مثبتگرایی هر اظهار توجیه پذیر بخردانه با علم، منطق، ریاضیات اثبات پذیر بوده؛ پس متافیزیک و الهیات را نفی کند. در این مکتب، قوانین اجتماعی اند؛ چون در عمل با اقتدار یا منطق اثبات شوند. ملاحظات اخلاقی و ایده آلی اگر قاعده ناحق باشند، نباید حوزه عملیات قانون را محدود کنند.

منابع. ‏2020‏/09‏/06

تقی اسدی-کیمیایی، 280820 فیسبوک: مغز انسانها خالق دو ‌نوع تفکر است. تفکر آنالیتیکال/ تجزیه و تحلیلی که با یک یا چند محرک اوبژکتیو‌ فعال شده؛ بطور سلسله مراتبی فرایند شده؛ در لوب جلو پیشانی شکل منسجم و با ترتیب زمانی مناسب با حقیقت به سطح آگاهی رسد؛ کارامدی ملموس دارد. این نوع تفکر همان تفکرات ریاضی، علمی، چارهجویی روزانه گذران زندگی است. کامپیوتر سریعتر، بی خطاتر از مغز انسان همین اعمال را انجام دهد. 

تفکر اشراقی یا دیفالت/ عادی انسان بدون اوبژه محرک خاص آغاز شده؛ اغلب با احساس شدیدی همراه است. فرایند آن آشکارا سلسله مرتبی نیست. اغلب با بصیرت به سطح آگاهی رسد. نمونه: ایده انواع  خدایان، توهم نهادها، دنیای ماوراء طبیعه، زندگی بعد از مرگ- به هیچ عنوان با هوش مصنوعی حاصل نشده؛ مختص انسانها خواهد ماند.