خدا آن ملتى را سرورى داد
كه تقديرش بدست خويش بنوشت
————————
نمى دانم چرا يكسر چنين است
كه دست ما بدست هر لعين است
نه سر داريم و نه هم اختيارش
نه عشق ميهن و نه ابتكارش
چرا ما مردم افغان چنينيم؟
چرا بى دست و پا و آستينيم؟
شنو ز علامه اقبال اندر اين باب
دو بيت دلنشين و سچه و ناب
( خدا آن ملتى را سرورى داد
كه تقديرش بدست خويش بنوشت
به آن ملت سر و كارى ندارد
كه دهقانش براى ديگران كشت )
زبير واعظى