حراج
بِنِگر در وطنت خلق چه ها میفروشند
ز سرِ طینت بد آه و نوا میفْروشند
پدران را نگرم دخترک هفت ساله
برِ هفتاد و دو ساله به رضا میفْروشند
آنطرف، بیوه زنانی و بسی درمانده
پسرانِی چو گلِ شان به بلا میفْروشند
زنْگِ رقاصی به پا و به رخش سرخابه
طفلکان وای ، به همجنس گرا میفْروشند
زن که چون غیرت و مردانگیی افغان بود
خون گِریَم که چه بی چون و چرا میفْروشند
بسی با نعره ای اسلامی و آواز بلند
ره ای پیغمبر و دستور خدا میفْروشند
آن شیادان و گروهی که بوند جاسوسان
خود و هم میهن زیبای شما میفْروشند
سرِبازار،حراج است هر آنچه خواهی
عزت وحیثیت و خانه ی ما میفْروشند
در عزای وطن و مردم خود نالم زار
که به دشمن همه را اهل دغا میفْروشند
مهرو ۸ اپریل ۲۰۱۶