جنون قدرت
مرتضوی دهل زن ، تا که نمایم اتن
چونکه دگر بار شه کرده خودم ، خویشتن
جهر زنان هر طرف ، بِگرد و دیوانه ای
عقل کُل اش خوانده و سکه به نامش بزن
بگو که در چهار سال ، کشته دوصد ها هزار
کرده چو صحرای غم ، آن همه باغ و چمن
افسر پاکیزه نفس ، سوق تقاعد نمود
اردوی کشور سپرد ، به دست زاغ و زغن
آنکه به دشمن بداد ، نیمهء خاک شما
آنکه جهنم نمود شهر و دیار وطن
تعداد معتاد ها ، ز او به ملیون رسید
جوان و بیکار ها ، رفته درون لجن
آنکه نفاق افگنی و تفرقه است پیشه اش
وحدت تانرا شکست ، محو نمود انجمن
آنکه بسی خاین و فاسد و جاسوس را
کرده مشاور ، وزیر ، دوست وی و جان و تن
دزدی و غارتگری ، پیشه شده در وطن
گرسنه بیکار ها ، سارق و هر در شکن
یک سوی تان طالبان ، سوی دگر این عدوست
وای بحال شما ، ملت بسته دهن ؛
خاین و دجالها ، رهبر و هم مافیا
نیست کنندت بدان ، خوب شنو این سخن
مهرو ۲۲ اپریل ۲۰۱۹