جلسۀ اضطراری سران قریش برای مقابله با دین اسلام
تتبع ونگـارش :
امـیـن الـدیــن» سعـیـدي – سعـید افـغـاني«
مـدیـــر مطـالعات سـتراتیژیک افغان و
مسؤل مرکز کلتوری دحـــــق لاره-جرمنی
مردم قریش بخصوص سران قریش آن از فعالیت رسول الله صلی الله علیه وسلم وبخصوص نشر دین اسلام که به شدت در حال نشر وپخش بود، سخت سرگردان و حیران مانده بودند، نمیدانستند که چگونه در مقابل آن اقدام نموده، وچه شعار را در پیش گیرند تا ساحه تبلیغاتی دین اسلام را در بین مردم تضعیف وخنثی سازند .
در این میان ازآغاز تصمیم رسول الله صلی الله علیه وسلم درمورد اینکه تبلیغ دین را بطور علنی در بین مردم شروع نموده بود چند روز وماه سپری نمی گردید، واز جانب دیگر زمان مراسم حج هم فرا رسیده بود، وحضور زیادی مردم قبایل در مراسم حج هم نزدیک بود.
طوریکه در فوق هم یاد اور شدیم ، سران قریش سخت نگران بودند که مردم قبایل سخنان محمد صلی الله علیه وسلم را گوش خواهند داد، وتعداد زیادی از مردم قبایل عربی به دین محمد جذب خواهند شد، ضروری ولازمی دانستند تا چارۀ را جستجو نمایند وشعارهای تبلیغاتی را براه به اندازند تا بتوانند تبلیغات رسول الله صلی الله علیه وسلم ویاران اورا در بین قبایل مختلف عرب بی اثروخنثی ساخته وجلو نشر وپخش دین اسلام را بگیرند.
همه سران مهم قریش در یک محل جمع شدند و به نزد ولیدبن مغیره رفتند، و به مباحثه وگفتگو با یکدیگر پرداختند.
ولید بن مغیره از مشهور ترین ، وازجمله فصیح ترین دانشمند وشاعر قریش، پدر خالد بن ولید و کاکای ابوجهل مشهور بود. شهرت علمی وفصاحت آن به حدی بود که عدۀ اورا حکیم عرب بشمار می اوردند.
بعد از اینکه سران قریش نزد ولید بن مغیره رفتند، وی در خطاب به سران قریش گفت:
در این خصوص، همگی اجماع کنید و یک سخن ویک زبان شوید، و هر یک به راهی نروید، تا درنتیجه ناخواسته یکدیگر را تکذیب کنید و در برابر آراء و نظرات یکدیگر قرار بگیرید!
سران قریش به ولید بن مغیره گفتند: تو خود بگوی که چه باید گفت و چه باید کرد؟ و برای ما یک نقطۀ نظر وبه اصطلاح یک شعار واحدی پدیدآور که همه همان را بگوییم!
ولید بن مغیره خطاب به سران قوم گفت: برعکس، شما بگویید تا من بشنوم!
گفتند: میگوییم: محمد کاهن است!
ولیدبن مغیره گفت، نه به خدا، او کاهن نیست! ما بسیار کاهنان را دیدهایم، این با وِردها و سجعهای کاهنان بسیار متفاوت است!
سران قریش گفتند، میگوییم: مجنون است!
ولید بن مغیره گفت: او مجنون نیست! ما جنون را فراوان مشاهده کردهایم و نیک میشناسیم که جنون چیست. هیچیک از علائم جنون از قبیل عوارض جسمانی، درگیریهای عاطفی و روانی، و حالات وسواس و نابسامانی را در وجود او نمییابیم! سران قریش گفتند: میگوییم: شاعر است!
ولید بن مغیره گفت: او شاعر نیست! ما انواع مختلف شعر: رجز و هزج و قریض و مقبوض و مبسوط را خوب میشناسیم، این شعر نیست!
سران قریش گفتند: میگوییم: ساحر است!
ولید بن مغیره گفت: وی ساحر هم نیست! ما جادوگران و جادوهایشان را فراوان دیدهایم، نه دمیدنی در کار او هست، و نه گره زدنی!
سران قریش گفتند: پس چه بگوییم؟
ولید بن مغیره گفت: به خدا! سخنان وی شیرنی خاصی دارد، و از آب و رنگی کمنظیر برخوردار است، ریشهای سترگ دارد، و شاخههایی پربار، هر یک از این سخنان را که شما بخواهید مطرح کنید بر همگان معلوم میشود که باطل است، باز هم از همه بهتر همین است که بگویید: ساحر است! گفتاری آورده است که سحر است، میانۀ شخص را با پدرش، با برادرش، با همسرش و با خاندانش برهم میزند!
قریشیان همین رأی و نظر را از او گرفتند و پراګنده شدند. (سیرةابنهشام، ج 1، ص 271؛ بیهقی و ابونعیم نیز در دلائل و دیگر آثارشان آوردهاند.)
برخی روایات حاکی از آناند که وقتی ولید تمامی پیشنهادات قریشیان را رد کرد،
سران قریش گفتند: آن رأی و نظر بیحرف و سخن خودت را به ما ارائه کن!
ولید گفت: مهلتی به من بدهید تا در اینباره فکر کنم ! مدتی اندیشید و اندیشید، تا سرانجام همان رأی و نظری را که اخیراً از او نقل شده ، برای آنان ابراز کرد.
پروردگار با عظمت هم شانزده آیه از سورۀ مدّثّر (آیات 11 تا 26)(ظاهرا آیات 11 تا 31 ) را در ارتباط با ماجرای مشوره های قریش و اظهارنظر ولیدبن مغیره نازل فرموده است که ضمناً بیانگر چگونگی بررسی و برخورد و موضعگیری ولید است:
«إِنَّهُۥ فَكَّرَ وَقَدَّرَ18 فَقُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ19 ثُمَّ قُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ20 ثُمَّ نَظَرَ21 ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ22 ثُمَّ أَدۡبَرَ وَٱسۡتَكۡبَرَ23 فَقَالَ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ يُؤۡثَرُ24 إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا قَوۡلُ ٱلۡبَشَرِ25» (سورۀالمدثر: 18-25).(همانا او (برای مبارزه با قرآن) اندیشید و سنجيد. ﴿19﴾ پس مرگ بر او باد چگونه سنجید!؟ ﴿20﴾ باز مرگ بر او باد چگونه سنجید؟ ﴿21﴾ باز نگریست. ﴿22﴾ باز روی ترش کرد و پیشانی در هم کشید. ﴿23﴾ باز پشت گردانید و تکبر کرد. ﴿24﴾ پس گفت: این (قرآن) چیزی جز جادوی نقل شده (از پیشینیان) نیست. ﴿25﴾ و این (قرآن) نیست مگر گفتۀ بشر.)
به هر حال، شورای رهبری قریش به اتخاذ این تصمیمگیری به جلسه مشورتی خویش پایان دادند، در پی اجرای وتطبیق فیصله مصروف کار وفعالیت شدند. بدین ترتیب سران قوم قریش در موسم حج، سر راه کاروان های حجاج می نشستند، و هرکس که بر آنان میگذشت، او را از گرایش به دین جدید برحذر میداشتند، و قضیۀ دعوت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را برای آنان مطرح می کردند.(سیرة ابنهشام، ج 1، ص 271.)
در مقابل رسول الله صلی الله علیه وسلم در مقام دعوت و تبلیغ، هرجا که حاجیان و مسافران خیمه می زدند، بخصوص در محلات چون :عکاظ و مجنّه و ذوالمجاز، مردم قبایل را به دین خدا دعوت میکردند، و ابولهب از پشت سر آن حضرت میآمد و می گفت: که این مرد از دین برگشته و دروغگو است .(این کار ابولهب را امام احمد در مسند خود روایت کرده است: ج 3، ص 492؛ ج 4، ص 341؛ نیز نک: البدایة والنهایة، ج 12، ص 449-450.).
نتیجه این شد که آن سال، همۀ کسانی که از قبائل مختلف عرب به حج رفته بودند، با اطلاع کافی از اخبار دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم از موسم حج بازگشتند، وصیت شهرت و دعوت حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه وسلم سراسر بلاد عرب درخشید.
درین اشاعۀ حق و دین مبین اسلام برعلاوه برتری خود دین مبین اسلام، روشها و برخورد های نادرست کفار سبب بلند و اشاعۀ نام اسلام در بین مردم شد و با رسیدن حق به گوش مردم توسط مسلمانان مردم به اسلام رو آوردند و حق اشاعه یافت وصفوف مسلمان بزرگ و بزرگتر شد. الله اکبر – نعم المولی و نعم الوکیل
پایان