تکرارنسل کشی مزارشریف,درمیرزااولنګ سرپل
محمد عوض نبی زاده
از انجاییکه تاریخ افغانستان، مملو از صفحات خونینی نسلکشیها و به دارآویختنها تیل داغ کردن ها و به توپ پراندنها وانواع شکنجهشدنهای اقوام رانده شده از قدرت است که با غیرانسانیترین رویشها، قتلعام شده اندو از جمله در ماه اسد سال 1377،شمسی طالبان بعد ازاشغال شهر مزار شریف، اقدام به قتل عام مردم هزاره کردندکه این رویداد تلخ، ثبت تاریخ جنایات بشری شده است واکنون نیز افغانستان آبستن رخدادهای غیرقابل پیش بینی وتهدید های داخلی و خارجی نسبت به ګذشته است که امکان مهارآنها خیلی ها محدود است. چنانچه درین روزها فاجعه ی تلخ نسل کشی مزار شریف درمیرزااولنګ سرپل تکرارګردید. درچند سال اخیر قتل عام سیتماتیک هزاره ها گاهی به شکل کوچی و گاهی به صورت داعش و طالب ظهورکرده وگاهی هم جنایت های جلریز و زابل و غور و سرپل، غرب_کابل، ۲ اسد ، چهارصد بستر و قولی اردوی بلخ و هزاران فاجعه ی انسانی بی شمار ساازماندهی ګردید که همه ای اینها ازجان هزاره ها و دیګر اقوام محروم کشور خون تازه ګرفتند.
حملات گروه طالبان، به ولسوالی تیوره ولایت غور و حمله انتحاری به مسجد جوادیه هرات “نمونههای ازین کشتارها ی اخیراست.اما آنچه در میرزا اولنگ سرپل اتفاق افتاده مصداق عینی جنایت علیه بشریت و نسلکشی تمامعیار و تصفیه ی یک گروه قومی واز جمله فجیع ترین نوعی جنایت علیه بشریت است.چون درین قتل عام ، عدهای را سر بریدندو سلاخی کردند و تعدادی از اجساد قربانیان را از کوه به دره پرتاب کردند. از انجاییکه نسل کشی هزاره ها به صورت سیستماتیک و هدفمند از دیر زمانی است که جریان دارد و نسل کشی سر پل هم آخر این سریال کثیف نخواهد بود واقعیت آن است که جدال تاریخی دو گرایش، میل به وحدت و نجات، ازیک سو، و ذبح انسجام ، به پای منافع، جبن و کوتاهی فردی و گروهی، ازجانب دیگر، همچنان ادامه دارد که استمرارسیاست حذف و انزوا سبب شده تا جامعه هزاره برای رسیدن به وحدت تلاش به خرج ندهند. زیرا هزاره ها ی افغانستان دست كم از دو قرن به اين سو در معرض حذف، تبعيض و سركوب بوده است که فاجعه ميرزا اولنگ در كنار فاجعه هاي يك سال اخير كه عمدتا هزاره ها و شيعيان را به دليل ماهيت قومي و مذهبي متفاوت شان هدف قرار داده جزئي از اين سلسله است.
درفاجعه ی میرزاولنگ,خون شمار زیادی از بیگناهان ریخته شده وخونی که سالهاست میریزد ولی دامن هیچ یک از جانیان نشسته در قدرت را نگرفته است. با در نظر داشت عوامل دیګر، تضعیف یکپارچگی مرد م هزاره، حضورغیرموثرو تشریفاتی درقدرت سیاسی، و درنهایت حذف فیزیکی و سیاسی آن بوده ودرد اوراین است که با حضورداشت نیروهای ناتو، تروریستها نفرت قومی خشم مذهبی خود هارا توسط جسدهای سربریده شده ی قربانیان در میر زااولنګ بنمایش ګذاشتند. در حالیکه هر گونه تلاش برای حذف فیزیکی، نابودی و کشتار دست جمعی و کتلوی یک گروه خاص قومی، مذهبی، زبانی و یا ایدیولوژیک نسل کشی نامیده می شودو تلاش برای صدمه زدن بر روان یک گروه خاص قومی، مذهبی، زبانی و یا فکری به هدف بیجاسازی آنها از محیط آبایی شان و ایجاد افسردگی جزو برنامه های نسل کشی تلقی می گردد. حادثه سرپل در پهلوی یک جرم تروریستی یک حادثه نسل کشی است.
بازى بزرگتر ازآن است كه تصور ميگردد !اين جنگ ، جنگ طالب و غير طالب نيست ، طالب نه كشور ، نه دينى ، نه مذهبى ، دارد فقط براى پول مى جنگد.زورازمايي هاى كشور هاى مقتدر و جاءطلب جهان و منطقه با استفاده از گروه هاى گوناگون تروريستى میان همدیګر دریک رقابت خطر ناک در امورافغانستان قرار دارند ومناسبترين محل كوهستانات افغانستان براى داعش و طالب است که افزون بر پاکستان، جمهوری اسلامی ایران، روسیه، عربستان سعودی، چین، ترکیه، آسیای میانه و کشورهای عربی به عنوان بازیگران خارجی با اهداف متفاوت وارد این بحران شده اند. در اثرعوامل داخلی بحران افغانستان نیز ، پیچیدگی بیشتر یافته که گروهای جنگی داعش وطالب در شمال منظم شده و نسل کشی در شمال, با سکوت وتسلیت خالی دولت ورهبران قومی بی صدا ادامه می یابد.حلقاتی در حکومت کابل با استفاده از طالب و یا هر گروه تروریستی دیگر ، تمام حملات پسین در کابل علیه هزارهها را سازماندهی و حالا آنها را در مناطق خودشان نیز تصفیه ی قومی میکنند .”
اما وحشتناکترین بخش فاجعه, اطلاع داشتن نهادهای امنیتی از ابعاد نسل کشی میر زاالنګ بوده که از روی عمد کاری برای مهار آن نکردند. در حالیکه حکومت می توانیست به محل اطلاع میدادندکه پیش از آغاز فاجعه مردم منطقه را ترک میکردند ولی آن ها اجازه دادند تا آن منطقه پاکسازی قومی گردد . اين نوع رفتار به موجب قوانين بين المللي مصداق جنايت عليه بشريت، جرايم جنگي به حساب مي آيند.به موجب هيمن قوانين، سازمان ملل متحد ، اتحادیه اروپا و مقامات آمریکایی برای جلوگیری از تکرار روز مره ی نسل کشی هدف مند و سیستماتیک هزاره ها بایدگام های موثر بردارند و حکومت کابل نیز تدابیر جدی را برای حفاظت از جان، مال و کرامت انسانی اقلیت های قومی و مذهبی روی دست گیرد .
چشم پوشی از جنایات ضدبشری گروههای تروریستی، امکان بازتولید فجایعی مثل قتلعام میرزا اولنگ را فراهم میکند.در ویدیو های که از نسل کشی هزاره ها در قریه میرزا اولنگ دیده می شودهمه ای آنها تروریستان داخلی اند واکثرا بازبان پشتو صحبت می کنندو هم چنین بسیاری از قاتلان ، بومی ولایت سرپل هستند و با غریزه ی نفرت که با هزاره ها دارند اطفال ، زنان و پیره مردان را سر بریدند که طالبان – داعش و حکومت مشترکا عامل این نسل کشیها هستند”زیرا برخی نیروها دردستگاه امنیتی رژیم کابل تفکر داعشی دارند و این نیرو ها ی افراط گرا که هزاره ی شیعه را مسلمان نمی دانند طبعا مایل به دفاع از اهل تشییع نخواهند بود.زیرا براساس پلان حکومت باید مقاومت شمال در هم شکسته شود و تا آنجا که دیگر هیچ مردمی جرات مقابله با تیم حاکم ارګ را نداشته باشند.
هزاره ها خود باید چاره ی بیا ندیشند ومنتظر کسی نباشند وهیج مبارزه ای بدون سازماندهی به پیش نمی رود اگر هزاره ها بیش از صدهزار معترض را درکابل به مارش دادخواهی به راه انداختند، برای داعش و طالب نیز می توانند گورهای دسته جمعی حفر کنند.بنابراین هزاره ها بدون استثناء اعم از شیعه وسنی واسماعیلیه وبی دین و با دین بایددر سدد جلوگیری از نسل کشی بر آیند و گامهای عملی بردارند ، درضمن هزاره ها بایددر داخل و خارج کشور از رفتن حج ، کربلا و دیګرمصارف بیجای در مراسم ها جلوگیری و پول آن را برای دفع نسل کشی و بسیج مردمی به مصرف رسانند .
نخبگان جامعه ی هزاره اعم از، علما ، روشنفکران ، اساتید دانشگاه، جنرالان و افسران نظامی، تجارملی و اقشار مختلف ، مراجع تقلید و آیات عظام، در یک بسیج عمومی و فراخوان همگانی از تمام مناطق هزارستان تجمع کرده و تصامیم مشترک اتخاذ ودراین امر حیاتی سهم عمده بگیرند اګرهزاره ها دیر بجنبد خدای ناخواسته سناریویی کشتارجمعی و نسل کشی عبدالرحمن جلاد تکرار خواهد شد.هزارههای دولتیو غیردولتی وروشنفکر ومذهبی باید از تشدید اختلافات درون قومی وبه جان هم افتادنها و خودزنیهاپرهیز نمایند “چون هزاره ها روزهای سختی در پیش دارند زیرا پروژه داعش از خاورمیانه در حال کوچیدن به افغانستان است . نباید بیش از این فریفتۀ شعارهای مدنی شوید و از واقعیتهای تلخ روزگار غفلت کنید. صدا ی مردم هزاره زمانی شنیده خواهد شد که قدرت تخریب بنیانهای نظام بیدادګر را داشته باشند.
اګرهزاره ها دیر بجنبد، عصر امیرعبدالرحمن تکرار می شود.اگر حکومتداری به شیوه کنونی ادامه پیدا کند، مردم افغانستان شاهد دهها فاجعه همانند میرزااولنگ خواهند بود.
بشیراحمد تهینچ، سخنگوی حزب جنبش ملی در صفحه رسمی فیسبوک خود نوشته است که اگر حكومتداری به شيوه داكتر محمد اشرف غنی ادامه پيدا كند، بدبختانه که در آينده نيز شاهد دهها فاجعه همسان ميزرا اولنگ خواهيم بود”.
تهینچ نوشته است که انحصار، فساد، بیاعتمادی، عدم وفاداری و نبود پاسخگويي به مردم از ويژگیهای نظام كنونی است و مقامهای امنيتی ناتوان، نيروهای دفاعی خسته، بی انگيزه و بی امكانات زمينه ساز چنين فاجعهها خواهد بود.
سخنگوی حزب جنبش ملی گفته است که روزنه اميد در اتحاد و انسجام ملی است تا مسير مطمين برای امروز و آينده باشد.انه از سالیان سال به این سو در «اوغانستان»، قانون جنگل حاکم است، نه قانون انسانی و مدنی . درست به همین دلیل تاریخ سیاه افغانستان تاریخ تبهکاری و سیاهکاری است . تاریخ خونین چشم از حدقه درآوردن ها، برادرکشیها، برافراشتن دارها، کاشتن نیزه زارها، اعمار سیه چالها، تیل داغ کردنها، واسکت بریدنها و ساختن کله منارها است . تاریخ افغانستان، تاریخی مملو از صفحات خونینی از سبعیت و ددمنشی و ستمگری و جنایت حکام و سرگذشت غمانگیز نسلکشیها و به دارآویختنها و شکنجهشدنهای ملیتهای محروم کشور است که با ددمنشانهترین و غیرانسانیترین روشها، سرکوب و قتلعام شده اند .
طبیعی است که در میدان تنازع بقای چنین کشوری جنگلی، قومی توان زنده ماندن دارد که از صلاحیت بقا و توانمندی دفاع، برخوردارباشد . این یک اصل طبیعی و غیرقابل انکار میباشد که اگر “وجود موجودی با مقتضیات محیطش منطبق بود، آن موجود باقی میماند و اگر نبود محکوم به فنا و زوال است”. چون اصل «تنازع بقا» در اجتماعات بشری نیز حاکم بوده و جوامع گوناگون انسانی برای حفظ بقای خود همواره در تنازع هستند . بنابراین در نهایت آن جامعهای در این میدان تنازع بقا، زنده میماند که صلاحیت زندگی داشتهباشد .
حالا با توجه به اصل بالا، اگر جامعهی هزاره در این میدان تنازع بقا قوى و نيرومند نبوده و صلاحیت دفاع در برابر عوامل نابودکننده اش که موجودیت و زندگی اش را تهدید میکند، نداشته باشد، قطعا در جای جای این جنگل کشته میشوند و از بین میروند . اما اگر جامعهی هزاره با وحدت و همآهنگی و انسجام، تمام نیروهای مادی و معنوی شان را متراکم نموده و قدرت لازم دفاعی اعم از نرمافزاری و سختافزاری را برای دفاع از موجودیت شان ایجادکنند، قطعا صلاحیت زندهماندن شان را در این میدان تنازع بقا در مقابل دشمنانش، ضمانت کرده اند .
اما شوربختانه در شرایط فعلی به چشم سر شاهدیم که هزارهها بعد از دوران جهاد و مقاومت غرب کابل، صلاحیت زندگی شان را در این میدان تنازع بقا از دست دادهاند . اکنون اگر نمیخواهند که در این جنگل توسط خونآشامان درنده (طالبان داعشی) بیشتر از این از هستی ساقط شوند . چارهی ندارند جز این که با تراکم امکانات مادی و معنوی شان، قدرت دفاع پیداکرده و میزان صلاحیت زندگی شان را در این جنگل، بالا ببرند .
پ . ن : جوانان عزیز و با شهامت ! این خواست طبیعی ما هزارهها است که نباید کشته شویم . اما اگر قرار بر این باشد که فرزندان قبیله ترور و تریاک و انتحار ما را بدون هیچ جرمی اینطوری قتل عام کنند . من معتقدم که کشته شدن در سنگر دفاع از موجودیت مان، بسیار شرافتمندانه و غرورآمیز میباشد، نسبت به اینکه ناخواسته در جای جای این خراب اباد، کشته شویم .شوربختانه از سالیان سال به این سو در «اوغانستان»، قانون جنگل حاکم است، نه قانون انسانی و مدنی . درست به همین دلیل تاریخ سیاه افغانستان تاریخ تبهکاری و سیاهکاری است . تاریخ خونین چشم از حدقه درآوردن ها، برادرکشیها، برافراشتن دارها، کاشتن نیزه زارها، اعمار سیه چالها، تیل داغ کردنها، واسکت بریدنها و ساختن کله منارها است . تاریخ افغانستان، تاریخی مملو از صفحات خونینی از سبعیت و ددمنشی و ستمگری و جنایت حکام و سرگذشت غمانگیز نسلکشیها و به دارآویختنها و شکنجهشدنهای ملیتهای محروم کشور است که با ددمنشانهترین و غیرانسانیترین روشها، سرکوب و قتلعام شده اند .
طبیعی است که در میدان تنازع بقای چنین کشوری جنگلی، قومی توان زنده ماندن دارد که از صلاحیت بقا و توانمندی دفاع، برخوردارباشد . این یک اصل طبیعی و غیرقابل انکار میباشد که اگر “وجود موجودی با مقتضیات محیطش منطبق بود، آن موجود باقی میماند و اگر نبود محکوم به فنا و زوال است”. چون اصل «تنازع بقا» در اجتماعات بشری نیز حاکم بوده و جوامع گوناگون انسانی برای حفظ بقای خود همواره در تنازع هستند . بنابراین در نهایت آن جامعهای در این میدان تنازع بقا، زنده میماند که صلاحیت زندگی داشتهباشد .
حالا با توجه به اصل بالا، اگر جامعهی هزاره در این میدان تنازع بقا قوى و نيرومند نبوده و صلاحیت دفاع در برابر عوامل نابودکننده اش که موجودیت و زندگی اش را تهدید میکند، نداشته باشد، قطعا در جای جای این جنگل کشته میشوند و از بین میروند . اما اگر جامعهی هزاره با وحدت و همآهنگی و انسجام، تمام نیروهای مادی و معنوی شان را متراکم نموده و قدرت لازم دفاعی اعم از نرمافزاری و سختافزاری را برای دفاع از موجودیت شان ایجادکنند، قطعا صلاحیت زندهماندن شان را در این میدان تنازع بقا در مقابل دشمنانش، ضمانت کرده اند .
اما شوربختانه در شرایط فعلی به چشم سر شاهدیم که هزارهها بعد از دوران جهاد و مقاومت غرب کابل، صلاحیت زندگی شان را در این میدان تنازع بقا از دست دادهاند . اکنون اگر نمیخواهند که در این جنگل توسط خونآشامان درنده (طالبان داعشی) بیشتر از این از هستی ساقط شوند . چارهی ندارند جز این که با تراکم امکانات مادی و معنوی شان، قدرت دفاع پیداکرده و میزان صلاحیت زندگی شان را در این جنگل، بالا ببرند .
پ . ن : جوانان عزیز و با شهامت ! این خواست طبیعی ما هزارهها است که نباید کشته شویم . اما اگر قرار بر این باشد که فرزندان قبیله ترور و تریاک و انتحار ما را بدون هیچ جرمی اینطوری قتل عام کنند . من معتقدم که کشته شدن در سنگر دفاع از موجودیت مان، بسیار شرافتمندانه و غرورآمیز میباشد، نسبت به اینکه ناخواسته در جای جای این خراب اباد، کشته شویم .شوربختانه از سالیان سال به این سو در «اوغانستان»، قانون جنگل حاکم است، نه قانون انسانی و مدنی . درست به همین دلیل تاریخ سیاه افغانستان تاریخ تبهکاری و سیاهکاری است . تاریخ خونین چشم از حدقه درآوردن ها، برادرکشیها، برافراشتن دارها، کاشتن نیزه زارها، اعمار سیه چالها، تیل داغ کردنها، واسکت بریدنها و ساختن کله منارها است . تاریخ افغانستان، تاریخی مملو از صفحات خونینی از سبعیت و ددمنشی و ستمگری و جنایت حکام و سرگذشت غمانگیز نسلکشیها و به دارآویختنها و شکنجهشدنهای ملیتهای محروم کشور است که با ددمنشانهترین و غیرانسانیترین روشها، سرکوب و قتلعام شده اند .
طبیعی است که در میدان تنازع بقای چنین کشوری جنگلی، قومی توان زنده ماندن دارد که از صلاحیت بقا و توانمندی دفاع، برخوردارباشد . این یک اصل طبیعی و غیرقابل انکار میباشد که اگر “وجود موجودی با مقتضیات محیطش منطبق بود، آن موجود باقی میماند و اگر نبود محکوم به فنا و زوال است”. چون اصل «تنازع بقا» در اجتماعات بشری نیز حاکم بوده و جوامع گوناگون انسانی برای حفظ بقای خود همواره در تنازع هستند . بنابراین در نهایت آن جامعهای در این میدان تنازع بقا، زنده میماند که صلاحیت زندگی داشتهباشد .
حالا با توجه به اصل بالا، اگر جامعهی هزاره در این میدان تنازع بقا قوى و نيرومند نبوده و صلاحیت دفاع در برابر عوامل نابودکننده اش که موجودیت و زندگی اش را تهدید میکند، نداشته باشد، قطعا در جای جای این جنگل کشته میشوند و از بین میروند . اما اگر جامعهی هزاره با وحدت و همآهنگی و انسجام، تمام نیروهای مادی و معنوی شان را متراکم نموده و قدرت لازم دفاعی اعم از نرمافزاری و سختافزاری را برای دفاع از موجودیت شان ایجادکنند، قطعا صلاحیت زندهماندن شان را در این میدان تنازع بقا در مقابل دشمنانش، ضمانت کرده اند .
اما شوربختانه در شرایط فعلی به چشم سر شاهدیم که هزارهها بعد از دوران جهاد و مقاومت غرب کابل، صلاحیت زندگی شان را در این میدان تنازع بقا از دست دادهاند . اکنون اگر نمیخواهند که در این جنگل توسط خونآشامان درنده (طالبان داعشی) بیشتر از این از هستی ساقط شوند . چارهی ندارند جز این که با تراکم امکانات مادی و معنوی شان، قدرت دفاع پیداکرده و میزان صلاحیت زندگی شان را در این جنگل، بالا ببرند .
پ . ن : جوانان عزیز و با شهامت ! این خواست طبیعی ما هزارهها است که نباید کشته شویم . اما اگر قرار بر این باشد که فرزندان قبیله ترور و تریاک و انتحار ما را بدون هیچ جرمی اینطوری قتل عام کنند . من معتقدم که کشته شدن در سنگر دفاع از موجودیت مان، بسیار شرافتمندانه و غرورآمیز میباشد، نسبت به اینکه ناخواسته در جای جای این خراب اباد، کشته شویم .شوربختانه از سالیان سال به این سو در «اوغانستان»، قانون جنگل حاکم است، نه قانون انسانی و مدنی . درست به همین دلیل تاریخ سیاه افغانستان تاریخ تبهکاری و سیاهکاری است . تاریخ خونین چشم از حدقه درآوردن ها، برادرکشیها، برافراشتن دارها، کاشتن نیزه زارها، اعمار سیه چالها، تیل داغ کردنها، واسکت بریدنها و ساختن کله منارها است . تاریخ افغانستان، تاریخی مملو از صفحات خونینی از سبعیت و ددمنشی و ستمگری و جنایت حکام و سرگذشت غمانگیز نسلکشیها و به دارآویختنها و شکنجهشدنهای ملیتهای محروم کشور است که با ددمنشانهترین و غیرانسانیترین روشها، سرکوب و قتلعام شده اند .
طبیعی است که در میدان تنازع بقای چنین کشوری جنگلی، قومی توان زنده ماندن دارد که از صلاحیت بقا و توانمندی دفاع، برخوردارباشد . این یک اصل طبیعی و غیرقابل انکار میباشد که اگر “وجود موجودی با مقتضیات محیطش منطبق بود، آن موجود باقی میماند و اگر نبود محکوم به فنا و زوال است”. چون اصل «تنازع بقا» در اجتماعات بشری نیز حاکم بوده و جوامع گوناگون انسانی برای حفظ بقای خود همواره در تنازع هستند . بنابراین در نهایت آن جامعهای در این میدان تنازع بقا، زنده میماند که صلاحیت زندگی داشتهباشد .
حالا با توجه به اصل بالا، اگر جامعهی هزاره در این میدان تنازع بقا قوى و نيرومند نبوده و صلاحیت دفاع در برابر عوامل نابودکننده اش که موجودیت و زندگی اش را تهدید میکند، نداشته باشد، قطعا در جای جای این جنگل کشته میشوند و از بین میروند . اما اگر جامعهی هزاره با وحدت و همآهنگی و انسجام، تمام نیروهای مادی و معنوی شان را متراکم نموده و قدرت لازم دفاعی اعم از نرمافزاری و سختافزاری را برای دفاع از موجودیت شان ایجادکنند، قطعا صلاحیت زندهماندن شان را در این میدان تنازع بقا در مقابل دشمنانش، ضمانت کرده اند .
اما شوربختانه در شرایط فعلی به چشم سر شاهدیم که هزارهها بعد از دوران جهاد و مقاومت غرب کابل، صلاحیت زندگی شان را در این میدان تنازع بقا از دست دادهاند . اکنون اگر نمیخواهند که در این جنگل توسط خونآشامان درنده (طالبان داعشی) بیشتر از این از هستی ساقط شوند . چارهی ندارند جز این که با تراکم امکانات مادی و معنوی شان، قدرت دفاع پیداکرده و میزان صلاحیت زندگی شان را در این جنگل، بالا ببرند .
پ . ن : جوانان عزیز و با شهامت ! این خواست طبیعی ما هزارهها است که نباید کشته شویم . اما اگر قرار بر این باشد که فرزندان قبیله ترور و تریاک و انتحار ما را بدون هیچ جرمی اینطوری قتل عام کنند . من معتقدم که کشته شدن در سنگر دفاع از موجودیت مان، بسیار شرافتمندانه و غرورآمیز میباشد، نسبت به اینکه ناخواسته در جای جای این خراب اباد، کشته شویم .Bovenkant formulier
سیزدهم – ماه – اګوست- سال – ۲۰۱۷ میلادی