باکنار گذاری بازی های کهنه و استفاده از چالش بحیث فرصت جدید بازی ها را تازه بابد آغاز کرد
نویسنده : مهرالدین مشید
باکنار گذاری بازی های کهنه و استفاده از فرصت های جدید بازی ها را تازه بابد آغاز کرد
برای آنکه داستان زنده گی را تازه تجربه کرد، بهتر است تا با کنار گذاشتن بازی های کهنه بازی های تازه را باید آغاز کرد تا باشد که از معاملۀ باسی و شب ماندۀ دست دوم و سوم رهایی یافت و غذا های جدید سیاسی را نوش جان کرد؛ زیرا هرآنچه ما تا کنون از دست داده ایم و این گونه دستمان شده ایم، گیرماندن در بازی های کهنه است که سبب از دست دادن قاعده های بازی جدید شده است. حال لازم است که برای آموزش قاعده های جدید بازی ها، بازی های کهنه، خسته کن، شب مانده و یک نواخت را کنار نهاد و بازی تازه و رو در روی را آغاز کرد تا باشد که برای همیش از زیر چنگ و دندان کهنه بازیگران بدمعامله گر رهایی پیدا کرد و با این رویکرد دست کم بر مصداق این شعر ”زنده گی بر گردنم بار گران بیش نیست” اندکی بتوان این بارگران سنگ زنده گی را از دوش های زخمی مان کنار نهاد و با استفاده از فرصت های جدید برای رفع چالش های قدیم وارد اقدام شد؛ البته به این تعبیر که از چالش ها بحیث فرصت های تازه استفاده کرد تا برای عبور از چالش های کهن به آزمونگاه های جدید سیاسی گام نهاد و در نتیجه کهنه را به کهنه بازان درمانده با دو دست تقدیم کرد و دست نوبازان را به امید گام موفق نهادن و از بن بست های قدیم رها شدن با احتیاط و تانی فراوان که چالش آفرین هم است، تازه فشرد تا به قول آن دوست از نصیه گیری های پشت سر رهاییی پپیدا کرد و نقد را روی در روی گرفت تا باشد که از رنج کهنه ماندن و کهنه ریستن رهایی پیدا کرد و مانند „پیروی بچۀ ادی ” حساب مرده ها را به مرده ها و حساب زنده ها را با زنده ها آغاز کرد؛ زیرا که این ماندن آب ایستاده را ماند که گنده گی و پوسبده گی را به بار می آورد؛ هرچند رهایی از خندق های آن دشوار است و به قول معروف دل شیر را می خواهد؛ اما ناگزیر برای رهایی از ماندن های پیهم، هرچند که باری از اتهامات جدبد را نیز وارد است و در پی دارد، از هفت خوان آن به بهای دل را به دریا زدن عبور کرد و دست کم بر بخشی از دغدغه ها نقطۀ پایان گذاشت. در زبان عربی مقوله یی وجود دارد که می گوید” کل جدیدا جدیدا” یعنی هر پدیدۀ جدید تازه و دست نخورده است و پس میرسزد که هر پدیدۀ تازه را یک بار به آزمون گرفت تا با تازه آموزی ها از آن به درد زایمان ایستایی و رکود و ماندن در زندان خطرناک
قومی، زبانی و گروهی نقطۀ پایان گذاشت؛ زیرا که این گونه گرایش های ببمار بنیاد های فکرملی را تخریب و اعتقاد دینی و باور های ملی در پیوند به کشور ومردم را مسخ و تحریف می کند؛ نه تنها این؛ بل ارزش های اخلاقی و انسانی را نیز در موجی از ارزش های گرانسنگ اسلامی نیز آسیب پذیر می گرداند. در زبان عربی مقوله یی است که می گویند،” کل جدیدا جدیدا” یعنی هر پدیدۀ جدید، تازه است و تازه ها را باید با رویکرد های جدید به آزمون گرفت تا به نتایج موثر و مفید دست یافت و برای همگانی شدن و تعمیم بخشیدن آن اقدام جدی کرد؛ زیزا که فرصت ها و چالش ها در زنده گی به مثابۀ دو همزاد هم اند که گاهی در طول و زمانی هم در عرض هم قرار می گیرند. آشکار است، آنگاه که در طول هم قرار می گیرند؛ اما آن زمان که در طول هم قرار می گیرند، دشوار است تا از چالش بحیث فرصت استفاده کرد و اما زمانی که هر دو در عرض هم قرار می گیرند. در این صورت ممکن است تا از چالش برای رسیدن به فرصت تازه سود برد. حالا که ما در دنیایی از فرصت ها و چالش ها قرار داربم و هر روز به شمار آنها افزوده می شود. پس چگونه گام هایی را می توان برداشت تا تا با تبدبل کردن هر چالش پیش آمده به فرصتی بهتر دست یافت و دست کم از رفتن به زیر کوله بار چالش ها رهایی پیدا کرد. کشور هایی که در فراز و نشیب تحولات اجتماعی از داشتن آگاهی ها و مهارت های استفاده از چالش برای فرصت جدید ناتوان بوده اند، بالاخره در برابر موج سنگین چالش ها قرار گرفته و بجای صعود به قلۀ ترقی و پیشرفت به رکود و انحطاط فکری و فرهنگی سقوط کرده اند. از همین رو است که از لحاظ قوانین جامعه شناسی پیشرفت و رکود هر از گاهی پیش از آنکه در عرض هم قرار بگیرند، در طول هم قرار می گیرند. چنانکه این گونه تحولات در جوامع سرمایه داری به گونۀ دوره یی واقع می شود که منجر به نوسازی دستگاه های تولیدی می شود و در نتیجۀ آن هر از گاهی موجی از کارگران بیکار می شوند. با آن که در کشور های یاد شده تجارب و اندوخته های زیادی برای عبور از چالش ها را دارند و از داشتن امکانات و ظرفیت های زیادی در این زمینه برخورادار اند؛ اما با آنهم در برابر موج سنگین فرصت و چالش های پیهم گیر مانده و با دشواری های دست و پا گیر رکود اقتصادی و حتا فرهنگی رو برو میشوند. پس معلوم است که کشور هایی مانند افغانستان که با ده ها دشواری رو به رو اند و از داشتن حتا دست کم امنیت محروم می باشند، چگونه ممکن است که با عبور از فراز و فرود دشواری های پر از چالش ها و فرصت ها به آزمون جدید رسید و زنده گی را در عرصه های جدید به تجربه گرفت و به حلاجی کردن چالش ها دست یافت. حال ما که در کشوری قرار داریم که پر از چالش ها است و اما فرصت هایش اندک و در ضمن سنگ اندازی ها برای پیشگیری از استفاده از فرصت ها و تغییر چالش ها به فرصت بیشتر است؛ چگونه ممکن است تا گام های نخستین را برای چالش شکنی ها و فرصت یابی ها پیدا کرد. آنهم در کشوری که بیشترین چالش ها و فرصت هایش در عرض هم قرار دارند و پیش از وارسی و واکاوی یک چالش و استفاده از آن بحیث فرصت چالش های تازه بوجود می آید؛ زیرا ما در کشوری زنده گی می کنیم که نه تنها هر لحظه در هر گوشه اش یک حادثه همراه با یک توطیه رخ میدهد؛ بل فراتر از آن توطیۀ تیوریزه شده یی که مانند داسنان های کتاب ”کلیله و دمنه ” قصه در قصه یعنی دسیسه در عقب دسیسه بوقوع می پیوندد که هر یک فاجعۀ تازه را آبستن می کند. به همین گونه همه چیز در آن توطیه بار و فاجعه بار است، نه تنها این فراتر از آن ارزش های اخلاقی و انسانی هر روز رنگ باخته و پرپر می شوند و انسانیت در پای کابوس خودخواهی، استبداد و قانون شکنی ذبح شرعی می شود. از همین رو وت که همه ارزش ها در این کشور بیرحمانه به بازی گرفته شده و به رسم عیاری ها و جوانمردی ها در کشور بدرود گفته شده است. از این که با دین بس جفا ها روا داشته شده و با دینداری در کشور خیلی ها بازی شده و بهتر است تا جوانمردی را پبشه کرد تا مصداق این سخن امام حسین باشد که می گوید،” اگر مسلمان نیستی، جوانمرد باش.” اما با ناسف که در کشور ما همه چیز وارونه است. این در حالی است که
هزاران هزار دل های دردمند تا کنون برای شاد کردن دل های این ملت مظلوم صادقانه و صمیمانه خون ریخته اند و اما هنوز هم دل های خسته از جنگ طولانی و فرسایشی که چون کابوسی بر روان آنان سنگینی می کند، بدون اندک ترین خستگی برای شاد کردن دل های دردمند و بلا کشیده این مردم، بیریا و پرعطوفت می تپد تا دل های خسته از جنگ را شاد کنند و شاد زبستن ها را برای مردم به ارمغان آورند؛ ریرا شادکردن هنر است و شاد زیستن هنری والاتر از آن؛ اما ده ها دریغ ودرد که روحیۀ شاد کردن ها و شاد زیستن ها به پارچه های سنگین یخ بدل شده، خدا باوری های صادقانه و صمیمانه یکسره منجمد شده اند و به همین گونه جاذبه های پاک، سیال و بالندۀ دینی خشک شده اند. در نتیجه سبب نقلیل ارزش های دینی شده است و تقلیل ارزش های دینی عناصر اصیل فرهنگی را نیز آسیب پذیر گردانیده است. این سبب شده تا بصورت کل آخرت باوری که مرکز ثقل ارزش های اخلاقی به شمار می رود، در اشعۀ روایت کلان فلسفۀ خدا باوری که فلسفۀ تاریخ را از خدا تا به خدا معنا می بخشد، به گونۀ جدی آسیب پذیر گردانیده است. در این تردیدی وجود ندارد که ما از خدا آمده ایم و به سوی بازگشت می کنیم و این آیت در واقع فلسفۀ تاریخ، انسان و جامعه را از آغاز تا انجام هستی به تعبیر قرآن ” یوم تبدل الارض غیرالارضی و برزو لله الواحدالقهار” به گونۀ روشن تفسیر کرده است که اقبال لاهوری در کتاب بازگشت به خوبشتن اش ترجمه و تفسیر ریالسیتیک و زیبایی از آن ارایه می کند. خواندن این آیت در واقع بیانگرضعف و ناتوانی انسان در برابر شگفتی های آفرینش است که معنای تنبهی را نیز به همراه دارد؛ اما انسان به دلیل ” ظلوما جهولا ” بودن به بیماری ظلمت بار جهل و ناآگاهی دچار است. از ابن رو در بیشتر موارد امروز ناآگاهی چنان در تار و پود انسان های چامعۀ ما رخنه کرده است که نه تنها فرصت شناخت از چالش ها را از دست داده ایم؛ بلکه در موجی از چالش های سردرگم و پیچیده چنان دست و پای می زنیم که پا گذاری برای یافتن فرصت ها در آن معنای آواره شدن در دشت های تفتیده و خشک را دارد که شانس جان به سلامت بردن به صفر تقرب کرده است. از این دغدغه ها زمانی می نوان دست کم اندکی رهایی پیدا کرد که با کنار گذاری بازی های کهنه بازی ها را تاره بابد آغاز کرد. بدین وسیله وارد فصل نوی از زنده گی شد و برای بالنده گی و احیای ارزش های جدید زنده گی در حوزه های گونه گون فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کار کرد تا بتوان پاسخ معقول به خواست ها و نیازمندی های انسان امروز جامعۀ بیمار ما ارایه کرد که هر لحظه نیاز هایش افزونتر خواست هابش بالاتر می رود. این خواست ها را نمی توان سرکوب کرد؛ بل آنها را به معنای قرآن به گونۀ معقول تذکیه و نلطیف باید کرد؛ زیرا پس از این ممکن نیست تا در اتاقی نشست و کللکین و دروازه ها را بر روی خود بست و یا با تماشای جهان از پنجرۀ تنگ مسجد و مدرسه و دیر و کنشت بسنده کرد؛ زبرا امروز ممکن نبست تا با ماست مالی بر واقعبت ها حقیقت را مسخ کرد و مردم را به فربب جدید کشاند. یاهو