ای هموطن !!!

دردآورترین مرضی که درین اواخردامنگیرما شده است ، همانا مرض تعصبات قومی ونژادیست که اگربخود نیاییم ، کشوررا به پرتگاه نیستی وتجزیه خواهد افگند.سروده ای دارم که تقدیم می گردد:
ای زادهء مهد کهـن ، ای هموطن ، ای هموطن
با من زوحـدت دم بزن ، ای هموطن ، ای هموطن
بیجا زمن دوری مکن ، تمکین ومغروری مکن
من ازتوام ، هم توزمن ، ای هموطن ، ای هموطن
گردرهـوای میهنی ، بگذرزجنگ ودشمنی
ازدوستی هـا زن سخن ، ای هموطن ، ای هموطن
بازآ که بازاین خانه را ، این گوشهءویرانه را
سازیم گـل افشان چمن ، ای هموطن ، ای هموطن
ازمن که هستم ازتو، باز، بهرچه داری احتراز
تا کی شوی دست ویخن ، ای هموطن ، ای هموطن
با من بیا و رازکن ، گوش صداقت بازکن
ای جانمن ، ای جانمن ، ای هموطن ، ای هموطن
گرشیعه یـا سنیستی ، افغان نه ای پس کیستی ؟؟
دیگرزمذهب دم مزن ، ای هموطن ، ای هموطن
پشتون وتاجک یا بلوچ ، حرفیست بی معنا وپوچ
اوزبیک ویا که ترکَمَن ، ای هموطن ، ای هموطن
مرد دلـیـروراد باش ، آزاد باش آباد باش
بردارازپایـت رسن ، ای هموطن ، ای هموطن
پای ازاسارت دورکن ، چشم عدورا کورکن
درخانه ودرانجمن ، ای هموطن ، ای هموطن
مردانـهء دوران تویی ، با عزم وبا ایمان تویی
مرد افگن ولشکرشکن ، ای هموطن ، ای هموطن
این نغمه های دلپذیر، بشنوبه شادی از« اسیر»
شعرش بود دُرّثمن ، ای هموطن ، ای هموطن
م.نسیم« اسیر»7اکتوبر13م، فرانکفورت