انسانی به پاک دلی او کم دیده می شد
نوشته ی فاروق فردا
از مرحوم اکادمیسین دستگیر پنجشیری می نویسم
سال ۱۳۶۳ خورشیدی، زمانی که در انجمن نویسندگان جوان افغانستان موظف شدم،با جناب دستگیر پنجشیری آشنا گردیدم. او در آن زمان رییس اتحادیه ی نویسندگان افغانستان بود.
اولین برخورد پدرانه ی او مهر به دلم کاشت و تا اخر کار که در آن جا بودم، با وجود شیطنت های خصمانه سران روز گار که همچو مهره های سوخته از هر جا طرد شده و یا چون عساکر عسکری گریز حلقه زده بودند و مهم ترین وظیفه ی شان توطئه سازی بود در حق هر غیر خودی شان بود ، مهر مرحوم پنجشیری در حق من نه تنها کم نشد ،بل روز تا روز بیشتر گردید. او با هر پیشرفت انجمن نویسندگان جوان ، نوازش های دلسوزانه اش را ارزانی می بخشید.
دستگیر پنجشیری بزرگ بود، بزرگی می کرد و بنده در برابر دانش،صلابت، ومقام او کوچکی بیش نبودم. او در تقدیر و نوازش نسل جوان ادبی افغانستان در هیچ زمان از هیچ گونه همکاری و مواظبت دریغ نکرد.
باری در برنامه ی پیوند دو نسل ادبی از شان خواهش کردم که به جوانان از تجارب خود بگوید، به کلوپ جوانان رفت و ساعت ها را با جوانان ادیب سپری کرد، لکچر داد و پرسش های آنان را پدرانه و دانشمندانه پاسخ گفت. فردای آن روز دو هزار جلد کتاب از نشرات اتحادیه را مجانی در اختیار من گذاشت تا به انجمن های ادبی شهر کابل و ولایات توزیع کنم.
خاطره :
باری در خانه ی علم و فرهنگ محفل ادبی داشتم. بیش از یک هزار جوان در آن شرکت کرده بودند. استاد مرحوم داکتر اسد الله حبیب، مرحوم اکادمیسین سلیمان لایق، مرحوم دستگیر پنجشیری سخنرانان و شعر خوانان اصلی آن محفل بودند. بیش از ۸۰ جوان در آن شعر خواندند. او را گرمی و جوش محفل زیاد خوش آمده بود. فردایش مرا به دفتر خواست و با خنده گفت، نسل ، ما هوتل آریانا را ریزرف می کنیم، نان درجه اعلی می دهیم، از دو صد دعوت شونده به مشکل هشتاد نفر اشتراک می کنند، اما محفل دیروز خودت در تالار بیش از هزار نفری ، که جای پای ماندن نبود جالب است. تجربه ات را با ما هم شریک کن. من تا حال در کابل این گونه محفل را ندیده بودم، راز کارت در چی است. وقتی راز کارم را بیان کردم بسیار خنده کرد ، آفرین گفت و آرزوی کام گاری نمود. دو روز بعد سفر پولند سامان یافت، مرا با خودش به آن سفر برگزید ولی حق من در راه قاپیده شد. خیر.
خاطره ی دیگر:،
مرحوم دستگیر پنجشیری شوخ طبع هم بود زبان طنزی بسیار شیرین داشت. باری روز های ادبیات شوروی در افغانستان بود. هیاتی از اتحادیه ی نویسندگان شوروی به کابل می آمد. اتحادیه از شورای وزیران تقاضا کرد تا به منظور پذیرایی بهتر مهمانان در روز های اقامت در کابل چند عراده موتر خوب در اختیار اتحادیه ی نویسندگان قرار دهد.
از دفتر اداره امور شورای وزیران پاسخ مکتوب مواصلت که حامل این پیام بود: شورای وزیران عجالتا موتر در اختیار ندارد، اتحادیه ی نویسندگان از امکانات دست داشته ی خود چاره سازی کند.
ما در جلسه ی هفتگی اتحادیه بودیم، اریا سکرترش وارد جلسه شد و خطاب به من گفت، شما را پنجشیری صاحب می خواهد .از اقای نایبی رییس جلسه به منظور برامدن از جلسه اجازه گرفتم، برامدم و نزد ایشان رفتم . به مجرد داخل شدن به دفتر، زنده یاد پنجشیری گفت، نسل، همو شعر چگونه است، یا نکن دوستی با پیلبانان، انچه در ذهن من آمد گفتم:
یا نکنید با پیلبانان دوستی
یا خانه یی در خور پیل بسازید
او در جواب مکتوب شورای وزیران همین بیت را نوشت امضا کرد و ارسال داشت.
دو ساعت پس از رسیدن مکتوب چند عراده موتر لوکس وارد پارکینگ اتحادیه ی نویسندگان شد.
پیش از آن که به دوام این یادواره از آن مرحوم بروم قابل یادهانی می دانم که از چندین شخصیت و غیر شخصیت سیاست آن روزگار سخنان ناشایست و غیبت گونه در حق مرحوم پنجشیری شنیده ام ،اما در توالی دوسال کار در اتحادیه ی نویسندگان،باری هم از زبان وی در حق دیگران سخنی و غیبتی به گوشم نرسیده است.
گاهی که لزوما بر بنیاد امور اداری از انجمن نویسندگان به وظیفه ی دیگر به حیث استاد در انستیتوت علوم اجتماعی موافقت او را طلب کردم، به قلم و رسم الخط ویژه اش چنان کلمات و جمله هایی را در حق این حقیر بکار برد که تا زنده ام، آن را مایه ی مباهات و سرافرازی خود می دانم.
دور اول طالبان بود، او مقاله یی داشت به نام طالبان نکتایی سرخ، طالبان نکتایی سیاه و طالبان نکتایی خاکستری.
من مقاله ی ایشان را در روزنامه ی نوید روز نشر کردم. مرحوم پنجشیری در مقاله به جز دو سه مورد، از کسی نام نبرده بود اما شواهد نشان می داد که طرف سخن او کی ها اند. از این رو با نشر مقاله شماری از طالبان نکتایی سرخ طرفدار افراد نام گرفته شده به دفتر من سرازیر شدند ،با کراهت از پنجشیری یاد کردند و به تهدید من پرداختند.
سپس من به پنجشیری صاحب تلفون کردم و پرسیدم چی قصه است؟. او تاریخچه ی این نام گذاری را بیان کرد و طالبان نکتایی سرخ و سیاه و خاکستری را یکایک نام گرفت. این نام ها تا اعضای بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق وبعد هیات اجرائیه و مقام معاونیت حزب وطن نیز سر می کشید.
مرحوم پنجشیری گفت ،بگذار دشنام دهند، زیرا در برابر تاریخ خجالت اند.با این اصطلاحات ،آنان می دانند که کی ها مخاطب من اند.
مرحوم پنجشیری ، مرا در زمان کار در انجمن نویسندگان جوان، “نسل” می گفت، هدف ایشان نسل جوان بود. از این رو در صحبت تلفونی برایم گفت، نسل،من با یکایک رهبران این حلقه ها که تو را تهدید می کنند و مرا دشنام می دهند (نام های شان محفوظ باشد) از پشاور تا ترکمنستان و مسکو صحبت کرده ام. هر کدام شان برایم گفته است که طالبان را غرض نگیر ، چند در صد اعضای این گروه رفقای ما اند. این ها نمی خواهند بر ضد طالب موضع گیری کنند، حال که من با نکتایی از آن ها یاد می کنم برآشفته می شوند.
این آخرین صحبت من با مرحوم پنجشیری بود، نشانی اش را داد و من روزنامه ی نوید روز را که دارای مقاله ی وی بود برایش پست کردم.
اخیرا خبری به من رسید که یکی از کسانی که او در آن وقت ازش نام گرفته بود، در کابل است و این روز ها نزد طالبان رفته و برای شان حالی کرده است که من به خاطر شما در راه ثبت وراجستر حزب وطن کارشکنی کردم و نگذاشتم که حزب وطن راجستر گردد. با شنیدن این خبر سخنان آن روز مرحوم پنجشیری یادم آمد.
امروز از رسانه های مجازی در یافتم که آن دانشمند، انسان پاک دل و پاک طینت، شاعر، نویسنده و ژورنالیست، رخت سفر بسته و از این دنیا رفته است.
همه کار های آن مرحوم ارزش های تاریخی دارد اتحادیه ی نویسندگان در زمان ریاست وی، بسیار گسترده شد، با دهها اتحادیه نویسندگان در دنیا توامیت کسب کرد وتامین روابط نمود. صد ها جلد کتاب شعر و داستان در زمان او به چاپ رسید. به نویسندگان حق الزحمه قابل توجهی داده می شد. دهها سیمینار و کنفرانس ادبی دایر گردید و شاخه های اتحادیه نویسندگان در سایر ولایات کشور ایجاد گردید. اتحادیه های ولایات غزنی پکتیا ، پکتیکا، و هلمند را خودم به نمایندگی از اتحادیه ایجاد کرده ام. پس از مرحوم پنجشیری هیچ رییس اتحادیه نویسندگان در حد نصف کار او موفقیت نداشت. ماندگار ترین کار اکادمیسین دستگیر پنجشیری ،کار او در وزارت معارف است. او تمام کانکو زده های صنف نهم را دو باره در مکاتب جذب وزمینه تعلیم را برای شان فراهم کرد، در مدت اندک تصدی اش در این وزارت دهها مکتب جدید در شهر کابل و ولایات افغانستان تاسیس گردید.به دهها مکتب از ابتدائیه تا لیسه عالی ارتقا داده شد. هزار ها جلد کتاب جدید به مکاتب چاپ و توزیع گردید ، مسئله میز و چوکی مکاتب در اسرع وقت به پایه ی اکمال رسید.
امروز خبر شدم که این خدمتگار راستین فرهنگ و معارف افغانستان جان به جان آفرین سپرده است.مرگ او، به کانون های دانشی ، فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و اکادمی علوم افغانستان ضایعه است.
من که در جریان نزدیک به دوسال کار از شفقت های او بهرمند بودم، به خاطر آن همه مهر های پدرانه اش ادای احترام دارم و به شادی روح آن بزرگوار التماس دعا می کنم.
روحش شاد ، یاد ها و خاطره هایش گرامی باد