بگذرم از جان خود، اما زجانان هیچ وقت
ترک دین خواهم نمود ،اما زایمان هیچ وقت
جستجو کردم خدارا ، در جهانِ دیگران
دروجودخویش یافتم، دور ازجان هیچ وقت
همچو منصوری که گفتا ، من خدایم ای امیر !
بوسه بر داری زنم، اما به خاقان هیچ وقت
بر دمِ تیغ عدالت ، میکشم مردانه وار
ظالمان رایک به یک و، ناتوانان هیچ وقت
چون اسیر زلف یارم، می تپم بی دست وپا
ترسم از ابرو بُوَد ، تیرِ مژگان هیچ وقت
بلبل از باغم پریدو ، هم پرستو کوچ کرد
شکوه از قمری نمایم، عندلیبان هیچ وقت
مسعود حداد