اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالینستیزی «بخش یازدهم»
شروع هیستری ضد استالینی
یوری امیلیانوف
مترجم: ا. م. شیری
ویراستار: حسین کوشی
۱۲ خرداد- جوزا ۱٣۹۵
با نگاهی به گذشته، میبینیم که استالین، حزب و مردم را بدرستی به هُشیاری سیاسی و به درک اینکه متناسب با حرکت به پیش، مبارزۀ طبقاتی نه تنها فروکش نمیکند، بلکه، برعکس، شدت میگیرد و این که پیروزیها به نابودی خرابکاران منجر نمیشود، فرامیخواند. استالین تأکید میکند: «ویژگی خرابکاران کنونی عبارت از این است که آنها کارت عضویت حزبی دارند و با سوءاستفاده از اعتماد سیاسی نسبت به اعضای حزب، با بیدقتی سیاسی مردم شوروی بازی میکنند». این افکار استالین تکرار این نظر لنین بود: «الغای طبقات، یک راه طولانی، سخت و همراه با تشدید مبارزۀ طبقاتی است که پس از سرنگونی حاکمیت سرمایه، پس از نابودی ماشین دولتی بورژوازی، پس از برقراری دیکتاتوری پرولتاریا (بر خلاف تصور پیروان مبتذل سوسیالیسم قدیمی و سوسیال- دمکراتهای کهنه) همچنان ادامه مییابد و همزمان با شدتگیری از بسیاری جهات، فقط شکل خود را تغییر میدهد (لنین، مجموعۀ کامل آثار، جلد ٣۸، ٣۸۷).
در این باره که نفی تجربۀ استالینی ایجاد جامعۀ کمونیستی چه عواقبی میتواند در پی داشته باشد (در عمل بدان منجر شد) مائو تسهدونگ (Мао Цзэдун) و انور خوجه (Энвер Ходжа) در بیانیۀ مشترک خود تحت عنوان «بمناسبت زادروز یوسف ویساریونویچ استالین» بتاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۶۴ نوشتند: «اعمال جنایتکارانۀ خروشچوف و دستیاران او عواقب طولانی مدت بدنبال خواهد داشت، این اعمال آنها به انحطاط و سپس به نابودی اتحاد شوروی و حزب کمونیست اتحاد شوروی منجر خواهد گردید».
«نوسازی» گارباچوفی (горбачёв) نتیجه مستقیم و مرحلۀ پایانی گزارش خروشچوف بود که «قهرمانان» خود از جنس الکساندر نیکلایاویچ یاکولیف (Александр Николаевич Яковлев)، «بیانگر» اصلی اهداف روشن و آشکار «نوسازی» را به عرصه رسانید. اظهارات او را بخاطر آوریم. او در سال ۲٠٠۱، ضمن برشماری فعایتهای خود اظهار داشت: «در مراحل اولیۀ نوسازی ما تا حدی به دروغگویی، دورویی و حیلهگری مجبور بودیم. چارۀ دیگری نداشتیم. ما مجبور بودیم. این هم از ویژگی بازسازی نظام تمامیتخواه، از در هم شکستن حزب تمامیتخواه کمونیست ناشی میشد». و در مقالۀ مقدمهایی بر چاپ «کتاب سیاه کمونیسم» به زبان روسی، یاکولیف می گوید: «پس از کنگرۀ بیستم ما در محفل کوچک دوستان و همفکران نزدیک اغلب مسئلۀ دمکراتیزه کردن کشور و جامعه را مورد مذاکره قرار میدادیم. برای تبلیغ «افکار» خود از روش ساده و کوبندۀ لنینی مثل پتک استفاده میکردیم. یک گروه واقعی، نه خیالی اصلاحطلبان (البته، بطور شفاهی) این طرح را تدوین کرد: با حمله به استالین و استالینیسم میتوان به اعتبار لنین ضربه زد. پس از آن و در صورت موفقیت، با استفاده از روش پلخانوف (Плеханов) و سوسیال- دمکراسی باید، لنین، آزادیخواهی و «سوسیالیسم اخلاقی» را، بطور کلی، «انقلابیگری» را در هم کوبید. تخریب نظام تمامیتخواه شوروی فقط از طریق علنیت و شکستن نظم و انضباط محکم حزبی و پنهان شدن در پشت پردۀ تکامل سوسیالیسم میسر بود. ضمن بازنگری گذشته، میتوانم با افتخار بگویم، که تاکتیکهای حیلهگرانه و در عین حال بسیار ساده، مکانیزمهای تمامیتخواهی بر علیه نظامهای تمامیتخواه هستند». این سخنان به توضیح و تفسیر نیاز ندارند. همه چیز بطور واضح و قاطع بیان شده است.
کمیتۀ توسعۀ جامعۀ مدنی و حقوق بشر وابسته به ریاست جمهوری برای نقطۀ «پایان گذاردن» به استالین و شوروی کار میکند. سرگئی کاراگانوف (Сергей Караганов)، عضو شورای ریاست جمهوری در نشست اول ماه فوریه سال ۲٠۱۱ در یکاترینبورگ در حضور رئیس جمهور روسیه، طی سخنرانی مبسوط و گستردۀ خود در خصوص شورویزدایی بصراحت اظهار داشت: «مردم و نخبگان ما در یک صد سال تقریبا چیزی برای احترام بخود ندارند»، «لازم است تاریخ دورۀ شوروی کشور ما بعنوان یکی از جنایتبارترین دورهها، و اتحاد شوروی بمثابه دولت جنایتکار برسمیت شناخته شود». پس، اینطور و نه طور دیگر! یعنی به باور جناب کاراگانوف نه تبدیل اتحاد شوروی به ابرقدرت علمی، صنعتی، سیاسی- نظامی، نه کشفیات اتمی، نوترونی، الکترونیکی و کیهانی، نه گشودن راه فضا به روی بشریت، نه پیروزی بر فاشیسم سرمایهداری و یا بالاتر از اینها، نه لغو بیسوادی، بیکاری و بیمسکنی و… هیچکدام قابل احترام نیستند. میبینید که این سرمایهداری چه اعجوبههایی تربیت کرده است!
برای ما فقط روشن کردن چگونگی واکنش مردم در مقابل این هیاهوی «ویرانگر» و اساساً، بر علیه استالین، این هیولای سبیلو باقی مانده است. در اینجاست که بوی گند کار «لیبرال- دمکراتها» درمیآید. در نظرسنجی تلویزیونی، ناگهان استالین مقام اول را احراز میکند، «ناماستالین= نام روسیه»! در نظرسنجی گستردۀ افکار عمومی در بارۀ این موضوع که «اگر در روسیه تصمیم بگیرند بر اساس این سؤال همهپرسی برگزار نمایند که: «آیا لازم است طرح مبنی بر شناسایی حاکمیت اتحاد شوروی بعنوان مقصر شروع جنگ جهانی دوم و رژیم جنایتکار که به نسلکشی علیه مردم اتحاد شوروی دست زد، در روسیه به اجرا گذاشته شود»، جواب شما چیست؟ و، تصور کنید: ۸۹ (هشتاد و نه) و هفت دهم درصد همۀ رأیدهندگان جواب دادند: نه، لازم نیست. فقط ۹ (نُه) و شش دهم درصد پاسخ مثبت دادند- بلی، لازم است. نظرسنجیهای متعدد دورهای افکار عمومی افزایش مداوم «محبوبیت» استالین را ثابت میکند. هم اکنون بیش از ۵٠ (پنجاه) درصد جمعیت نسبت به استالین نظر مثبت دارند. معلوم میشود حق با وینستون چرچیل (Уинстон Черчилль) بود که در زمان خروشچوف گفت: «خروشچوف جنگ با مرده را آغاز کرد، اما شکستخورده از آن خارج شد».
تناقض (در نگاه اول) در این است، که نظام «تمامیتخواه» شوروی و اندیشه «تمامیخواهی» در اتحاد شوروی در مدت چندین دهه باعث رشد پایدار اقتصادی و توسعۀ علمی و فرهنگی کشور گردید، اما اصلاحات «دمکراتیک» که از ربع قرن پیش کشور را «فراگرفته»، فقط یک نتیجه داشت: سیر قهقرایی در همه عرصههای اقتصادی، صنعتی، علمی، وضعیت بحرانی در عرصۀ فرهنگ و هنر، تخریب کامل نگرش اخلاقی و رفتاری مردم. بدین معنی، که «دمکراسی» «میکارند»، فقط ویرانی فاجعهبار «بعمل میآید»، در همین حال نمیفهند، که چرا در رژیم وحشتناکی مثل اتحاد شوروی تمامیتخواه، همه چیز خوب، مفید و لازم برای مردم افزایش مییافت، چند برابر میشد؟
ما بلشویکها در این دورۀ دشوار کشور و مردم، زمانی که پایانی برای تفرقه در میان مخالفان رژیم سرمایهداری کنونی متصوّر نیست، زمانی که انسانهای عادی بطور مرتب بوسیله آگهیها، با وعدۀ ثروتهای افسانهای فریفته میشوند، اما در واقع به هیچ کس و هیچ چیز باور نمیکنند، چه باید بکنیم؟ یک حس بزرگ و قدرتمند، حس تعلق به میهن بزرگ و قدرتمند، به ماممیهن که همواره تو را بخاطر دارد، در درون هر انسان وجود دارد، و تو موظفی در مقابل تمام مشکلات و سختیها از آن دفاع کنی. یقین دارم که این حس قوی مهمترین نیروی محرکه در مبارزه برای آزادی وطن بزرگ و زیبای ما از بردگی سرمایهداری کنونی، از دام دروغ و تحقیر خواهد بود.
ادامه دارد…