طالبان از قطع انترنت چه می خواستند و چه می…

     نوشته ی : اسماعیل فروغی      طالبان درچهارسال گذشته درپهلوی سایراقدامات نابخردانه…

شورش دهقانی محصول رفرم مسیحیت بود

Thomas Müntzer (1490-1525) آرام بختیاری توماس مونستر اعدام شد، مارتین لوتر رهبر…

صف بندی های  تازه در قلب آسیا و بازخوانی جایگاۀ…

نویسنده: مهرالدین مشید بازتعریف جایگاه افغانستان؛ از رقابت نوین امریکا و…

نقش اساسنامه در زندگی و فعالیت حزبی

نور محمد غفوری  در مقالهٔ پیشین تحت عنوان «اساسنامهٔ حزب چیست…

هموطن، آزرده نه شو!

رژیم فعلی در وجود حاکمیت طالبان با همه قید و…

قطع انترنت هدایت به طالب است، نه صلاحیت طالب

هیچ خطری در جهان خطرناک‌‌تر از خطر خودِ‌ آمریکا برای…

در بارۀ جشن مهرگان

سلیمان "راوش" بر طبق آیه های شاهنامه فردوسی شخصیت مهرگان زادۀ…

بگرام؛ خط سرخ طالبان یا ابزاری برای بازی های سیاسی،…

نویسنده: مهرالدین مشید پایگاۀ بگرام و بازگشت آن در مرکز معادله…

نامه‌ی سرگشاده‌یی عنوانی سرمنشی ملل متحد

اولویت فلسطین، به رسمیت شناسی روی کاغذ نی‌ست محمدعثمان نجیب نماینده‌ی مکتب…

اساسنامهٔ حزب چیست و چه چیز  را در خود می‌گنجاند؟

   هر حزب سیاسی برای سازماندهی، فعالیت، شفافیت و تبیین اهداف…

سید بهاؤالدین مجروح

دی هغه نوموتی او پیاوړی فیلسوف، تکړه شاعر او ادیب،…

نامه‌ی سرگشاده‌یی از محمدعثمان نجیب

نماینده‌ی مکتب دینی فلسفی-من بیش از این نه می‌دانم عنوانی آقای…

غنی فراتر از سکوت؛ مهره ی پنهان طالبان در بازی‌…

نویسنده: مهرالدین مشید بانگ نابهنگام و بیجای غنی و فساد های…

کارل مارکس و کمون پاریس

ترجمه. رحیم کاکایی  آ. کوساچیف ۱۴ مارس، ۱۴2 سال (۱۸۸۳) از درگذشت…

درباره دموکراسی

تتبع ‌نگارش از میر عبدالواحد سادات  تعریف دیموکراسی یکی از بحث برانگیزیرین…

مارکس و اتحادیه‌های کارگری(۵) مارکس و جنبش کارگری فرانسه

نوشته: ا. لازوفسکی برگردان: آمادور نویدی مارکس و جنبش کارگری فرانسه سوسیالیسم فرانسوی‌…

ابوعلي سینا بلخي

هغه د اسلام د زرین پېر یو ستر  طبیب، ریاضي…

امریکا میخواهد پایگاه نظامی بگرام را پس بگیرد!

ترامپ در باکینگهام‌شایر به خبرنگاران گفت: «ما در تلاشیم تا…

ارنست ماندل؛- تروتسکیست، سندیکالیست،اکونومیست

Ernest Mandel (1923-1995 )  آرام بختیاری ارنست ماندل؛ هیچگاه به فلاکت سیاسی…

معروف آقایی

زنده‌یاد "معروف آقایی"، روز دوم بهمن ماه ۱۳۴۴ خورشیدی، در روستای وه‌زنی…

«
»

چه کسی به صهیونیسم نیاز دارد؟

کمک‌های آمریکا به اسرائیل کاهش نمی‌یابد

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)، پروفسور، دکتر علوم اقتصاد، مدیر مرکز پژوهش‌های اقتصادی «شاراپوف»- فدراسیون روسیه، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

ا. م. شیری- در رابطه با مستند حاضر لزوماً نکاتی را توضیح می‌دهم نه برای «مچ‌گیری» معتقدان به افسانۀ «هولوکاست» (کشته شدن ۶ میلیون نفر یهودی در جنگ جهانی دوم)، بلکه برای بیشتر روشن شدن حقایق تاریخی. اولا- این واژه تا اواخر دهۀ ١٩۶٠ در هیچ سند تاریخ مربوط جنگ جهانی دوم ذکر نشده است؛ ثانیا- تعداد جمعیت قوم یهود در کل جهان در حال حاضر تقریبا ١۶- ١٧ میلیون نفر تخمین زده می‌شود. پس، آن ۶ میلیون نفر یهودی فقط در چند کشور اروپا در ٨٠ سال از کجا پیدا شده است؟ ثالثاً- آتش جنگ جهانی دوم را خود صهیونیست‌ها بمنظور نابودی اتحاد شوروی و برای هموار کردن راه «حکومت جهانی» صهیونیزم برافروختند؛ رابعاً- جرم‌انگاری تحقیق و بررسی در مورد به اصطلاح «هولوکاست» و طرح مضحک «آنتی سمیتیزم» نیز از همین جا نشأت گرفته است.

***

 من (کاتاسانوف) در مقالات متعددی دربارۀ صهیونیسم، جنبشی که ادعا می‌کند هدفش تشکیل کشور اسرائیل و تولد مجدد قوم یهود در سرزمین تاریخی اصلی‌شان (یعنی فلسطین) است، نوشته‌ام. ایده‌های صهیونیسم از قرن‌ها پیش مطرح بوده، اما تولد واقعی آن به سال ۱۸۹۷، به زمانی برمی‌گردد که اولین کنگرۀ بین‌المللی صهیونیست‌ها به ابتکار و رهبری تئودور هرتزل در بازل [سوئیس] برگزار شد.

صهیونیسم در طول بیش از یک قرن موجودیت رسمی خود، بسیار قوی شده است. بالاترین نهاد صهیونیسم بین‌المللی، کنگرۀ جهانی صهیونیسم است. آخرین کنگره، سی و هشتمین کنگرۀ جهانی صهیونیست‌ها، در سال ۲۰۲۰ در اورشلیم برگزار شد.

در نخستین کنگره در بازل، سازمان جهانی صهیونیسم تأسیس شد. در دایرةالمعارف بزرگ شوروی آمده است که سازمان جهانی صهیونیسم در دهۀ ١٩٧٠، فعالیت‌های سازمان‌های صهیونیستی را در بیش از شصت کشور سرمایه‌داری هدایت و کنترل می‌کرد. آژانس یهود، مرکز رهبری و هماهنگی صهیونیسم بین‌الملل برای اسرائیل نیز یک نهاد مهم صهیونیسم محسوب می‌شود. این آژانس به مسائل مهاجرت یهودیان به اسرائیل می‌پردازد و نمایندۀ سازمان جهانی صهیونیسم در رابطه با دولت اسرائیل است.

سازمان صهیونیستی آمریکا برجسته‌ترین سازمان در میان سازمان‌های صهیونیستی ملی به شمار می‌رود. اتفاقاً، این سازمان در همان سال ۱۸۹۷، سال برگزاری اولین کنگرۀ بین‌المللی صهیونیست‌ها در بازل، تأسیس شد.

صهیونیسم دارای گرایش‌ها و جریان‌های مختلف «عمومی»، «مذهبی»، «سیاسی»، «سوسیالیست»، «تجدیدنظرطلب» و غیره می‌باشد. در چارچوب هر یک از این جریان‌ها، سازمان‌ها و حتی احزاب سیاسی خاصی تشکیل شده است. سازمان‌های متعدد صهیونیستی زنان، جوانان و کودکان در کار با گروه‌های مختلف جمعیت یهودی تخصص دارند. به عنوان مثال، سازمان جوانان مذهبی-صهیونیستی «بنی آکیوا» در سراسر جهان فعالیت می‌کند (سرگئی راکاتوف در کتاب «صهیونیسم: ابزاری برای محافل امپریالیستی متجاوز» مهمترین سازمان‌های صهیونیستی جهان را در کمال دقت مورد تحلیل و بررسی قرار داده است).

صهیونیست‌ها چنین رؤیایی را در سر می‌پرورانند که تمام یهودیان جهان باید با ایده‌های صهیونیسم عجین شوند و طبق دستورات سازمان جهانی صهیونیسم عمل کنند. ویکی‌پدیا در مقالۀ خود با عنوان «جمعیت یهودیان بر اساس کشور»، جمعیت اصلی یهودیان جهان را (کسانی که خود را در درجۀ اول یهودی می‌دانند)، تا سال ۲۰۲۳، ۱۵ میلیون و ٧٠٠ نفر یا حدود ٪۲ از ۸ میلیارد نفر جمعیت جهان تخمین زده است. اسرائیل با داشتن ۷ میلیون و ٢٠٠ هزار نفر، بزرگترین جمعیت یهودی جهان را در خود جای داده است و پس از آن، آمریکا با ۶ میلیون ٣٠٠ هزار نفر در جایگاه دوم قرار دارد. سایر کشورهای دارای جمعیت یهودی  بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر عبارتند از: فرانسه (۴۴۰۰۰۰ نفر)، کانادا (۳۹۸۰۰۰ نفر)، انگلستان (۳۱۲۰۰۰ نفر)، آرژانتین (۱۷۱۰۰۰ نفر)، روسیه (۱۳۲۰۰۰ نفر)، آلمان (۱۲۵۰۰۰ نفر) و استرالیا (۱۱۷۲۰۰ نفر). [حالا اگر جمعیت یهودی در کشورهای دارای جمعیت یهودی کمتر از ۱۰۰۰۰۰ نفر، مثلاً، ایران، عراق، آذربایجان و غیره را یک میلیون نفر فرض کنیم، تصویر کاملی از افسانۀ «هولوکاست» ترسیم می‌شود. مترجم].

حالا این سؤال پیش می‌آید: چه بخشی از افرادی که خود را یهودی می‌دانند می‌توان صهیونیست دانست؟ هیچ‌کس چنین برآوردی نکرده است. اما می‌توان حدس زد که بالاترین درصد صهیونیست‌ها در میان جمعیت یهودیان باید مقیم کشوری مانند اسرائیل باشند، کشوری که بر اساس طرح صهیونیست‌ها در سال ۱۹۴۸ تشکیل شد. می‌توان فرض کرد افرادی که به اسرائیل می‌آیند، «جاذبه‌دار» و «صاحب مسلک» هستند، یعنی کسانی که معتقدند برای بازگرداندن قوم یهود به سرزمین مقدس مأموریت دارند.

اما در دایرةالمعارف آزاد ارتدکس «دروو» (Drevo) در مقالۀ «صهیونیسم» می‌خوانیم: «علیرغم این واقعیت که صهیونیست‌های اسرائیلی از بسیاری جهات به صهیونیست‌های به اصطلاح مذهبی (٣٠٠ هزار نفر، حدود ۶ درصد از جمعیت یهودیان اسرائیل) که یهودیت را به مثابه یک سنت ملی و مذهبی مبنی بر حق یهودیان به سرزمین مقدس تقدیس می‌کند، متکی هستند، اکثر یهودیان ارتدکس (به اصطلاح حریدی، به معنی «مضطرب» «لرزان»، یعنی حدود ١٠ درصد جمعیت یهودیان اسرائیل) نسبت به خود صهیونیسم (به عنوان یک تقلید مضحک از ملی‌گرایی اروپایی) و نسبت به کشور اسرائیل که توسط صهیونیست‌ها تشکیل شده، به درجات مختلف واکنش منفی نشان می‌دهند. بنابراین، تعداد ضدصهیونیست‌های آگاه در اسرائیل یک و نیم برابر بیشتر از صهیونیست‌های آگاه است». 

بخش عمدۀ جمعیت یهودیان اسرائیل اصلا نمی‌توانند بطور واضح بگویند صهیونیسم چیست. اما به طور غریزی سعی می‌کنند از زیر قیمومیت صهیونیسم خارج شوند و حتی رؤیای آن را در سر می‌پرورانند. زندگی در اسرائیل به عنوان تبعید، حضور در منطقۀ خطرناک که فرد می‌خواهد از آن فرار کند، تلقی می‌شود. به عنوان مثال، در وب‌سایت «اسرائیل معمولی» (انتشارات ۲۰۲۱) می‌خوانیم: «اکنون یک میلیون نفر اسرائیل را به مقصد آمریکا ترک کرده ‌است. یک میلیون نفر دیگر به مقصد کانادا، اروپا، استرالیا و غیره مهاجرت کرده است. از یک کشور با ۸ میلیون نفر جمعیت، تاکنون ۲ میلیون نفر به کشورهای دیگر رفته است. اگر مهاجرت از کشوری به کشور دیگر اینقدر ساده بود، هیچ کس اینجا باقی نمی‌ماند».

سرود ملی اسرائیل می‌گوید: «قلب‌های یهودیان می‌تپد و چشمانشان به شرق، به صهیون (اورشلیم) دوخته شده است». اما، به نظر می‌رسد که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، زمانی که آشفتگی جدید در خاورمیانه آغاز شد، چشمان بسیاری از شهروندان اسرائیلی به غرب دوخته شده است. آمار فرار یهودیان از اسرائیل به طرز چشمگیری افزایش یافته است. برخی‌ها اسرائیل را «برای همیشه» ترک می‌کنند، اما گروهی نیز هستند که ترجیح می‌دهند تا زمان بهبودی اوضاع، در مکان‌های امن به انتظار بنشینند.

تعداد یهودیان مقیم آمریکا اندکی کمتر از اسرائیل است. طی بررسی‌ها زیر عنوان «آمریکا تحت حاکمیت صهیونیسم مسیحی یا چرا ترامپ پیروز شد»، نسبت صهیونیست‌ها و ضدصهیونیست‌ها را در میان جمعیت یهودیان آمریکا به شرح زیر ارزیابی کرده‌ام: «… حداکثر ٣٠ درصد را می‌توان به عنوان صهیونیست‌های فعال و ١٠ درصد را به عنوان ضدصهیونیست‌های فعال طبقه‌بندی کرد (بقیه، به طور مجازی، «مرداب» هستند). این نسبت در آمریکا با نسبت در اسرائیل به طرز چشمگیری متفاوت است. در آمریکا، تعداد یهودیان با گرایش صهیونیستی تقریباً شش برابر بیشتر از اسرائیل است. چرا صهیونیست‌های یهودی آمریکایی به اسرائیل نمی‌روند و در عمل ثابت نمی‌کنند که صهیونیست‌های واقعی و کاریزماتیک هستند؟ چون زندگی در آمریکا راحت‌تر و امن‌تر است.

آن‌ها احتمالاً خود را بیشتر از دیگران «برگزیدۀ خدا» می‌دانند فکر می‌کنند حق دارند (و شاید حتی «مأموریت والا») برای ساختن اسرائیل از دور دارند. آن‌ها ارائۀ کمک‌های سیاسی، اقتصادی، مالی و نظامی به کشور اسرائیل را به عنوان مشارکت خود در ساختن این کشور می‌دانند. و این کمک واقعاً بسیار عظیم است. بدون آن، کشور یهودی که در سال ۱۹۴۸ تأسیس شد، شاید نمی‌توانست روی پای خود بایستد. با این حال، شور و شوق یهودیان آمریکایی در حمایت از اسرائیل به تدریج رو به کاهش است. پورتال Zman.com خاطرنشان می‌کند: «تعداد حامیان صهیونیسم در میان یهودیان آمریکای شمالی، به ویژه در میان جوانان، دائماً در حال کاهش است. در عین حال، اهمیت اسرائیل در نظر یهودیان آمریکا و کانادا نیز رو به کاهش است».

با وجود این، کمک‌های آمریکا به اسرائیل کاهش نمی‌یابد. و پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (زمانی که دور جدید جنگ اسرائیل با فلسطینی‌ها و کشورهای همسایه خاورمیانه آغاز شد)، این کمک‌ها به طور قابل توجهی افزایش یافته است. و احتمالاً از زمان بازگشت دونالد ترامپ، رئیس جمهور آشکارا طرفدار اسرائیل به کاخ سفید، این کمک‌ها بیشتر هم خواهد شد. بنا به تخمین من، کمی بیش از دو میلیون یهودی صهیونیست در آمریکا، اسرائیل و سایر نقاط جهان زندگی می‌کند. آیا آن‌ها واقعاً قادرند چنین تأثیری بر رؤسای جمهور آمریکا بگذارند و آن‌ها را به حمایت از اسرائیل مجبور ‌کنند؟

بسیاری از افراد ناآگاه معتقدند که فقط یهودیان می‌توانند صهیونیست باشند. اما اینگونه نیست. غیریهودیان نیز می‌توانند صهیونیست باشند. همانطور که معلوم است، تعداد صهیونیست‌های غیریهودی به مراتب بیشتر از صهیونیست‌های یهودی است. منظور ما شهروندان مذهبی آمریکا و کشورهای دیگر است که به کلیسای انجیلی (کلیسای پروتستان) تعلق دارند و خود را «صهیونیست مسیحی» می‌نامند. حدود نیمی از انجیلی‌ها را می‌توان به عنوان صهیونیست مسیحی طبقه‌بندی کرد. اعتقاد بر این است که بخش عمدۀ صهیونیست‌های مسیحی در آمریکا زندگی می‌کنند؛ شمار آن‌ها در آنجا ٢٠ میلیون نفر تخمین زده می‌شود.

صهیونیست‌های مسیحی چه کسانی هستند؟ به طور استعاری، آن‌ها آنگلوساکسون‌های «صیقل‌خورده»، «ایده‌گرا» و «جذاب» هستند. اغلب، همۀ ساکنان انگلستان، آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزیلند آنگلوساکسون نامیده می‌شوند. اما آنگلوساکسون‌ بیشتر مفهوم معنوی و ایدئولوژیک دارد تا قومی یا حقوقی (شهروندی). فقط نخبگان کشورهای انگلیسی زبان را می‌توان آنگلوساکسون تلقی کرد. فقط کسانی که خود را از نوادگان افرادی می‌دانند که زمانی (با کشتی) به جزایر آلبیون مه‌آلود [بریتانیا] آمده بودند، خود را آنگلوساکسون‌های واقعی و «برگزیدگان خدا» می‌دانند. در اواخر قرن شانزدهم و آوایل قرن هفدهم، نوع خاصی از پروتستانیسم بنام پرسبیتریانیسم در انگلیس شکل گرفت. نمایندگان این مکتب، خود را به عنوان نوادگان ده قبیلۀ اسرائیل می‌دانستند. یعنی به «برگزیدگی الهی» خود ایمان داشتند و همۀ پیامدهایش را ‌پذیرفته بودند. چنین «برگزیدگی از جانب خدا» به آن‌ها حق حکومت بر انسان‌های دیگر، بر افرادی که آن‌ها را انسان «درجه دو» یا «نیمه‌انسان» می‌دانستند، می‌داد. دقیقاً همین برداشت از «برگزیدگی از جانب خدا» بود که این پروتستان‌ها را به انقلاب در انگلستان سوق داد. و بعداً برای ساختن امپراتوری استعماری انگلیس، که «در مستعمراتش خورشید هرگز غروب نمی‌کرد»، الهام‌بخش آن‌ها شد. روح «برگزیدگی از جانب خدا» از جزایر آلبیون مه‌آلود از طریق اقیانوس به دنیای جدید پا گشود. حاملان این روح عمدتاً پیوریتن‌ها، نوع دیگری از پروتستانیسم بودند. این پیوریتن‌ها به طور بسیار مؤثر دنیای جدید را تسخیر کردند و «نیمه‌انسان»‌های بومی (سرخپوستان) را بطور کامل از بین بردند.

این روحیۀ «برگزیدگی الهی» در طول چند قرن اخیر نه تنها از بین نرفته است، بلکه برعکس، موفقیت‌های سیاست امپریالیستی آنگلوساکسون‌ها، باور آن‌ها را مبنی بر «ابرانسان» بودنشان بیشتر تقویت کرده است. دین این «ابرانسان‌ها» امروزه صهیونیسم مسیحی نامیده می‌شود، اگرچه هیچ اثری از مسیحیت در آن دیده نمی‌شود. اگرچه نام این دین حاوی واژۀ «صهیونیسم» است، اما به صهیونیسم محدود نمی‌شود. این دین قادر است اشکال مختلف نژادپرستی را ایجاد و توجیه کند. آنگلوساکسون‌ها علاوه بر صهیونیسم، مولد و موجد «نژادپرستی سیاه»، فاشیسم و ​​سوسیالیسم ملی (نازیسم) نیز بوده‌اند.

علاوه بر فاشیسم موسولینی و هیتلر، فاشیسم انگلیسی نیز وجود داشت. اسوالد موزلی، اشراف‌زادۀ انگلیسی در اول اکتبر ۱۹۳۲ اتحادیۀ فاشیست‌های انگلیس را در لندن تأسیس کرد. و ایدئولوژی فاشیسم (نازیسم) در قرن نوزدهم در انگلستان شکل گرفت. «طاعون» نازیسم از جزایر آلبیون مه‌آلود توسط هوستون استوارت چمبرلین (۱۸۵۵-۱۹۲۷) نویسنده و فیلسوف انگلیسی، به آلمان سرایت کرد. چمبرلین پس از ازدواج با دختر واگنر، آهنگساز آلمانی (که یکی از ارکان نازیسم آلمانی محسوب می‌شود)، به اثبات برتری نژاد آلمانی بر سایر انسان‌ها پرداخت. او یکی از بنیانگذاران نظریۀ نژادی «آریایی» محسوب می‌شود. چمبرلین پایه‌های «نظریۀ نژاد» و «پاکی نژادی»- «علم» خلوص نژادی و روش‌های ‌انتخاب» انسان‌ها را در آلمان بنا نهاد. هیتلر با آثار چمبرلین آشنا بود و در کتابش بنام «نبرد من»، ایده‌های این مرد انگلیسی در مورد تقدم امر حیاتی بر امر اخلاقی، در مورد انتخاب، سلسله مراتب نژادها، و گزینش نژادی برای سلطه بر جهان را بازتاب داده است. علاوه بر این، چمبرلین و هیتلر با هم آشنا بودند؛ آن‌ها در سپتامبر ۱۹۲۳، قبل از کودتای مونیخ، با هم ملاقات کردند. چمبرلین با گفتن اینکه «پیشوا»ی آینده نمایندۀ نیرویی به «معنای الهی» است، به او الهام‌ بخشید.

رهبران رایش سوم، حتی پس از مرگ چمبرلین، با قدردانی از سهم این مرد انگلیسی در تدوین ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم قدردانی کردند. به ویژه، یوزف گوبلز او را «پدر روح ما» نامید (مانوئل سارکیسیان. ریشه‌های انگلیسی فاشیسم آلمانی. از انگلیسی‌ها تا «نژاد برتر» اتریشی-باواریایی).

دوباره به موضوع «صهیونیسم مسیحی» معاصر برمی‌گردم. البته، ارتش ٢٠ میلیونی پیروان آمریکایی این به اصطلاح «مذهب»، تأثیر عظیمی بر ایدئولوژی، سیاست داخلی و خارجی آمریکا و در نهایت بر اوضاع جهان دارد. عنوان «صهیونیسم مسیحی» ماهیت دین و ایدئولوژی پنهان در پشت آن را آشکار نمی‌کند. و دین و ایدئولوژی آنگلوساکسون‌ها را در واقع می‌توان بدون هیچ قید و شرطی «ضد مسیحی» نامید. و واژۀ «صهیونیسم» را می‌توان به «نژادپرستی» تغییر داد. نژادپرستی هم شامل صهیونیسم و ​​هم شامل فاشیسم می‌شود. یکی بدون دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد.

مطالعۀ دقیق تاریخ جنگ جهانی دوم نشان می‌دهد که صهیونیسم و ​​فاشیسم (ناسیونال سوسیالیسم) به صورت هماهنگ و همگام عمل می‌کردند. تنها آشنایی سطحی با تاریخ جنگ ممکن است این تصور غلط را ایجاد کند که آن‌ها با یکدیگر دشمن بوده‌ و اهدافشان یکدیگر را نفی می‌کنند. اقدامات صهیونیست‌ها و نازی‌ها تحت کنترل یک مرکز فراملی قرار دارد و این اقدامات به سمت تحقق یک هدف فراملی هدایت می‌شود. پس، چه کسی در آن جنگ بر فراز طرفین درگیر ایستاده بود، آن مرکز فراملی مرموز به چه کسی تعلق داشت، اهداف نهایی کسانی که جنگ را هدایت کردند، چه بود؟

آن رهبران مرموز را که بالاتر از بلوک‌های مخالف ایستاده بودند، می‌توان آنگلوساکسون نامید. البته، این‌ها همۀ آنگلوساکسون‌ها نیستند، بلکه فقط بهترین‌های «برگزیدگان الهی»، بهترین‌های «ابرانسان‌ها» هستند. و مورخان، دانشمندان علوم سیاسی و سیاستمداران این آنگلوساکسون‌های «برگزیدگان خدا» را به طرق مختلف «جهان پشت صحنه»، «بین‌الملل مالی»، «کمیتۀ سیصد». می‌نامند و اخیراً نیز عنوان«دولت پنهان» رایج شده است. هدف «ابرانسان‌ها» چیست؟ سلطه بر جهان، نابودی دولت‌های ملی، ایجاد یک دولت جهانی با یک حکومت جهانی بر روی خرابه‌های آن‌ها.

هشتاد سال از روز پیروزی می‌گذرد. و امروز دوباره می‌بینیم که چگونه «ابرانسان‌ها» («دولت پنهان») به شدت و بطور همزمان قطب‌های فاشیسم و صهیونیسم، نشانه‌های آشکار آمادگی برای جنگ جهانی سوم را فعال ساخته‌اند.

بنیاد فرهنگ راهبردی

١١ خرداد- جوزا ١۴٠۴