آنجا که دیوار ها فریاد می زنند؛ روایت یک ویرانی…

نویسنده: مهرالدین مشید از خشت تا خیال؛ روایت خانه ایکه طالبان…

اُلیګارشي څه شی ده؟

نور محمد غفوری د اُلیګارشي په اړه په (قاموس کبیر افغانستان) کې داسې…

دو پرسش

۱-- آیا در افغانستان قوم یا ملیتی است که اجدادشان…

چالش های درونی میان طالبان و مخالفان آنان؛ آزمونی تعیین‌کننده…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان و دور زدن گروها و سیاستگران نابکار…

من و هوش مصنوعی CHATGPT

دوستش‌ شوید… محمدعثمان نجیب بخش نخست از دیر زمانی می‌شنیدم که هوش‌مصنوعی ابداع…

دی‌دار آشنا، گزاره‌یی نکو از گزارنده‌گان نکو

لطفاً نامش را مگر تغییر بدهید. محمدعثمان نجیب برمقتضای نیاز، وظایف گونه‌‌گونی…

درک لنین از عدالت

ترجمه. رحیم کاکایی کازونوف الکساندر سرگیویچ، دکتر علوم فلسفه، پروفسور دانشگاه دولتی…

افغانستان در یک ناگزیری

افغانستان که در یک ناگزیری ناشی از فشارهای آمریکا و…

کنګره څه شی ده؟

  نور محمد غفوری یادونه: له ټولو هغو ځوانانو څخه چې د فیسبوک او…

آدرنو؛- نابغه تئوری، ناتوان در عمل

Adorno, Theodor (1903-1969) آرام بختیاری نقش آدرنو، در مکتب فرانکفورت. تئودور-آدرنو(1969-1903.م)، فیلسوف،جامعه شناس،…

مرز بندی تخصصی: سیاست٬ ایمان و دولتداری...!

·      سیاست: اراده کردن همانا انسان موجودی در اراده یا حیوان سیاسی…

             پلان شهری یا مهندسی قدرت؟ واکاوی اهداف پنهان طالبان در…

نویسنده: مهرالدین مشید نگاهی به پروژه‌های عمرانی در شهر کابل با…

شوخ طبعی 

رسول پویان  خنده داروی طبع غمگین است  شـادخواری طبیب دیرین است  خنده روباش…

جنگی که بجای فروریزی دستگاه تروریست پرور، دندان های آن…

نویسنده: مهرالدین مشید جنگی که امید ها برای نابودی بزرگ ترین…

به یاد مادر

مادر به خوی عادت طفلانه ام هنوز از بهر تو سرخوش…

توهم پولی، دستمزد، تورم ـــ برشی از کتاب: «درس‌گفتارهای کاپیتال»

دانش و امید، شمارهٔ ۲۹، اردیبهشت ۱۴۰۴ ــ  اوایل سال ۱۴۰۳،…

     انزوای نمایشی، همکاری پنهانی: از انکار علنی تا توافق پشت…

نویسنده: مهرالدین مشید انزوای دیپلوماتیک تا معامله در سایه: روایت دوگانه…

یوغلط خبر د جنجال منبع

نور محمد غفوری په دې ورځو کې د مغرضو او دروغجنو…

و.ای. لنین- وحدت فلسفه و سیاست

ترجمه. رحیم کاکایی اوگورودنیکوف ولادیمیر پتروویچ، دکتر علوم فلسفه، پروفسور، رئیس کرسی…

ناله یی میهن

رخت سفر ببستم و سوی وطن شدم در آرزوی دیدن مهد کهن…

«
»

صدای خاموش طبیعت!

تهیه و تدوین : فرشید یاسائی

” ما زمین را از پدرانمان به ارث نبرده ایم، بلکه از فرزندانمان به امانت گرفته ایم…” گاندی

پیشگفتار: ایران، سرزمین شعر و آهنگ ، سرزمین افسانه‌ها و اسطوره‌ها، دیاری است که در رگ‌هایش، رودخانه‌ها می‌جوشیدند و در قلبش ، جنگل‌ها می‌تپیدند. اینجا خاکی بود که نخستین بذرهای تمدن را در خود رویاند، درختانی را پروراند که تاریخ را دیده‌اند، کوه‌هایی را افراشت که قرن‌هاست در برابر تندبادها ایستاده‌اند و دشت‌هایی را گسترد که اسب‌های خیال بر آن تاختند. اما امروز، چیزی در حال تغییر است. صدایی خاموش اما سنگین، از اعماق این طبیعت شنیده می‌شود. صدایی که می‌گوید: “…من زخمی‌ام… من خسته‌ام… من دیگر توان ایستادن ندارم…! “

ما، مردمی هستیم که بر گنجی بی‌بدیل نشسته‌ایم، اما چنان با آن رفتار می‌کنیم که گویی آن را به غنیمت گرفته‌ایم، نه به ارث. رودخانه‌هایمان را فرو خورده‌ایم، درختانمان را فروخته‌ایم، خاکمان را صادر کرده‌ایم و جانوران‌مان را یا شکار کرده‌ایم یا آواره. گویی طبیعت، نه هم‌خانه ما، بلکه دشمن ماست. چگونه به اینجا رسیدیم؟ چگونه سرزمینی چنین غنی، چنین تهی شد؟ چگونه ملتی که واژگانی چون «فرّ» و «فرّه‌مندی» را برای طبیعت داشت، کار را به جایی رساند که امروز درختانش را با اره می‌برد، خاکش را در کشتی بار می‌زند و فرزندان آینده‌اش را با سرزمین خشک و بی‌روح تنها می‌گذارد! این نوشته، زنگ خطری‌ست برای بیداری، مرثیه‌ای است برای آنچه از دست رفته و فانوسی است برای آنچه هنوز می‌توان حفظ کرد، اگر بخواهیم…!!!

آغاز : ایران، سرزمینی است که در دل خود تاریخ را می‌پروراند و بر شانه‌های کوهستان، دشت، جنگل و بیابان، میراث هزاران سال تمدن را حمل می‌کند. سرزمینی با تنوع زیستی حیرت‌انگیز؛ از جنگل‌های هیرکانی گرفته تا کویرهای سوزان، از کوه‌های سربرافراشته البرز تا کرانه‌های نیلگون خلیج فارس. اما این طبیعت کهن، امروز در آستانه فرسودگی، سکوتی دردناک سر داده است؛ سکوتی آمیخته با فریادهای بی‌صدا از درون خاک، از میان ریشه‌های خشک‌ شده درختان، از چشمان بی‌نور حیات‌وحش رو به انقراض.

تفاوت های قابل تامل

در اواخر دهه ۱۹۷۰ در اروپا بخصوص در آلمان، جنبش مترقی حفظ محیط زیست تحت تاثیر فرانسه ؛ شکل گرفت! اکثر بنیانگذاران آن از طیف تشکل‌های دانشجوئی چپ آلمان بودند که نهایتا منجر به تشکیل حزب سبز آلمان گردید که خوشبختانه به دستاورد زیادی برای محیط زیست آلمان نائل آمد و بتصویب رساندن قوانینی در رابطه با کنترل تولید را در پی داشت.

اما در ایران ما چه گذشت!؟ در آنزمان متاسفانه نیروهای ملی، دموکرات و چپ ایرانی چنان در مسائل سیاسی و تعصب ایدئولوژی غوطه ور بودند که مشکلات محیط زیسست ، جایی در برنامه مبارزاتی آنها نداشت. با جابجایی قدرت سیاسی در ایران و هجوم بی وقفه عوامل قدرت در بخش های صنعتی، کشاورزی و مسکن و تصمیمات غیر کارشناسانه، بخش قابل ملاحظه ای از جنگل‌ها و مراتع و رودهای ایران بتدریج قربانی این سیاست صرفا سودجویانه و غیر تخصصی گردید. در این بازده زمانی هیچگونه صدای اعتراضی از نیروهای مخالف جمهوری اسلامی شنیده نمیشد متاسفانه صرفا در ۱۰-۱۵ سال گذشته که فاجعه زیست محیطی در زمینه های مختلف در ایران بوقوع پیوسته، گروه ها و افرادی انگشت شماری به این مشکل حیاتی اشاره دارند. امروزه باید برای این ضعف گذشته ، چاره ای اندیشید و به جنبشی فراگیر و مردمی برای احیای محیط زیست ایران دامن زد.

دشمنی با زمین؛ بی‌تدبیری به جای تدبیر.

در سال‌هایی نه‌چندان دور، طبیعت ایران مامن زندگی و الهام‌بخش هنر و فرهنگ این مرز و بوم بود. اما امروز با زخمی عمیق بر پیکر خود دست و پنجه نرم می‌کند. زخم‌هایی که نه‌فقط ازبی مهری  زمان که از طمع انسان و بی‌تدبیری سیاست‌گذاران حاصل شده‌اند. برداشت بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی، تا مرز فروپاشی سفره‌های آب رفته است. چاه‌های غیرمجاز همچون زخم‌هایی در دل خاک، بی‌وقفه می‌مکند و هیچ‌کس پاسخگوی خشکیدن تالاب‌ها، زمین‌خواری و فرونشست دشت‌ها نیست. معادن با مجوز و بی‌مجوز، کوه‌ها را می‌بلعند، جنگل‌ها را خاکستری می‌کنند و با هر انفجار، ضربانی از قلب زمین گرفته می‌شود.

آتش، تبر، سیمان؛ سه‌گانه‌ی مرگ در جنگل.

جنگل‌های شمال، زاگرس و ارسباران، روزگاری چون نگینی بر انگشتر طبیعت ایران می‌درخشیدند. اما امروز هر تابستان، آتش‌سوزی‌های عمدی یا سهل‌انگارانه، بخشی از این میراث سبز را به خاکستر بدل می‌کند. پشت پرده این آتش‌ها، نه فقط بی‌کفایتی گاها طمع زمین‌خواران و پروژه‌سازان پنهان است. درختان با تبر قطع می‌شوند، بدون آن‌که بذر جانشینی در دل خاک بنشیند. به جای درخت و پرنده، برج و ویلا روییده است. روستاها به شهرک‌های لوکس بدل شده‌اند، بی‌آنکه کسی از بهای زیست ‌محیطی این توسعه ناعادلانه سخن بگوید.

آب، کشاورزی و تشنگی سرزمین.

شیوه‌های سنتی و غیر علمی کشاورزی، یکی از عوامل اصلی بحران آب است. کشت محصولات پرمصرف در مناطق خشک، حفر چاه‌های غیرمجاز و نبود نظارت مؤثر، کاری کرده که بسیاری از دشت‌های کشور به کانون بحران آبی بدل شده‌اند. از سوی دیگر، سدسازی‌های غیرکارشناسانه، حیات رودخانه‌ها را خشکاند و اکوسیستم‌هایی همچون دریاچه ارومیه و تالاب هورالعظیم را به مرز نابودی رساند.

مرگ حیات ‌وحش؛ انقراض در سایه بی‌توجهی.

در این ویرانه‌ی زیست‌محیطی، حیات‌وحش ایران نیز روز به روز محو می‌شود. یوزپلنگ آسیایی، نماد غرور ملی، با اندک شماری بازمانده در گوشه‌ای از دشت، در انزوایی تلخ زندگی می‌کند. شکارهای غیرمجاز، کاهش زیستگاه‌ها و کمبود حمایت قانونی، مرگ خاموش گونه‌های نادر را تسریع کرده است.

و اما مردم؛ قربانی یا مقصر؟

مردم نیز در این زنجیره بی‌مسئولیتی بی‌تقصیر نیستند. ریختن زباله در طبیعت، شکار غیرقانونی، آتش زدن مراتع و بی‌توجهی به اصول ساده حفظ محیط زیست، همه و همه نشانه‌هایی از یک شکاف عمیق فرهنگی است. فرهنگی که نیازمند بازسازی و آگاهی‌بخشی فوری‌ست.

پایان یا آغازی دوباره؟

آیا هنوز می‌توان امید داشت؟ پاسخ این پرسش، در اراده ما نهفته است. اگر طبیعت را چون مادری بی‌دفاع بپنداریم که زخمی‌ست اما هنوز زنده، شاید بتوانیم مرهمی باشیم بر زخم‌هایش. شاید بتوانیم با اصلاح سیاست‌ها، آموزش عمومی، حفظ منابع و توسعه پایدار، دوباره به ایران سبز بیندیشیم. اما این «شاید»، بدون کنش آگاهانه ما، تنها واژه‌ای تهی باقی خواهد ماند. اکنون، نه زمان تماشا که زمان اقدام است. طبیعت ایران چشم ‌به ‌راه بیداری ماست.

فرونشست زمین، فروپاشی فردا؛ قصه‌ تلخ کمبودها و فروش طبیعت.

هر وجب از خاک این سرزمین، گنجینه‌ای است پر از خاطره، پر از ریشه و پر از حیات. اما امروز این خاک، زیر پای ما می‌لرزد. نه از زلزله، بلکه از فرونشست. پدیده‌ای که بی‌سروصدا، اما ویرانگرتر از هر فاجعه طبیعی، دامن دشت‌ها، شهرها و حتی میراث تاریخی را گرفته است. فرونشست زمین، صدای فریاد خاموش سفره‌های زیرزمینی ا‌ست که از عطش طولانی، فروپاشیده‌اند. ده‌ها سال برداشت بی‌رویه آب، هزاران چاه مجاز و غیرمجاز، و فقدان هرگونه سیاست بلندمدت منابع آبی، کار را به جایی رسانده که زمین زیر پایمان در حال فرو رفتن است. دشت‌های اصفهان، همدان، تهران، کرمان، یزد و بسیاری از مناطق دیگر، با نرخ فرونشست‌هایی به مراتب بیشتر از حد بحرانی جهانی مواجه‌اند. این یعنی نه ‌تنها زمین ترک می‌خورد که هر آنچه روی آن ساخته‌ایم، مدرسه ، خانه و جاده و … همه در خطر فروریختن‌اند.

درختان کهنسال، قربانیان طمع و سوداگری.

در دل جنگل‌های هیرکانی، کهن ‌ترین جنگل‌های زنده روی زمین، درختانی ایستاده‌اند که پیش از میلاد مسیح ریشه در خاک دوخته‌اند. این جنگل‌ها، باستان‌زادگانی هستند که شناسنامه زیستی سیاره‌اند. اما در شبیخون سوداگران چوب، امروز به بهای ناچیز به فروش می‌رسند. درختان بلوط و راش، برخی با عمری بیش از هزار سال، قاچاق می‌شوند. یا به‌طور قانونی و با مجوزهایی خاکستری، قطع می‌شوند. به بهای بخاری خانه‌ها ، میز و صندلی لوکس ویلایی، یا صادرات چوب ارزان به کشورهای دیگر. گاه این درختان را نیمه‌شب، بی‌هیچ سروصدایی، می‌برند و به سرعت از دل جنگل خارج می‌کنند و جای آن‌ها فقط تنه‌ای افتاده است و پرنده‌ای که دیگر لانه ندارد.

فروش خاک، سنگ و هویت ملی.

آیا ممکن است کشوری خاک خود را بفروشد؟ پاسخ، در ایرانِ امروز، تلخ است. سال‌هاست که خاک حاصل‌خیز جنوب، سواحل جنوبی، و حتی کوهپایه‌های شمال کشور، کامیون‌ – ‌کامیون به کشورهای حوزه خلیج فارس صادر می‌شود. خاکی که هزاران سال طول کشیده تا شکل بگیرد، به قیمت ناچیزی فروخته می‌شود تا در آن‌سوی آب‌ها گلخانه بسازند، اما خاک ما بیابان شود.

سنگ‌های معدنی و منابع طبیعی، دیگر متعلق به مردم نیستند. کوه‌ها را می‌تراشند، پوسته زمین را می‌شکافند و معادن را بی‌محابا غارت می‌کنند. معادن سنگ‌آهن، طلا، مس، سرب و زغال‌سنگ، بدون نظارت دقیق، به شرکت‌هایی واگذار می‌شوند که تنها هدف‌شان سود بیشتر است، نه حفظ آینده کشور. در این میان، تنها چیزی که باقی می‌ماند، کوه‌های زخم‌خورده، رودخانه‌های خشک‌شده و مردمی است که از فقر در کنار ثروت خاموش طبیعت، آه می‌کشند.

علل اصلی: طمع ، جهل ، غیبت رسیدگی و مدیریت صحیح.

چه شد که به اینجا رسیدیم؟ پاسخ ساده اما دردناک است: سودجویی ساختاریافته؛ زمانی که منافع کوتاه‌مدت گروهی خاص، جایگزین منافع بلندمدت ملی می‌شود. نبود مدیریت علمی؛ محیط زیست، قربانی بوروکراسی عقب‌مانده‌ای است که نه علم می‌شناسد، نه آینده. فقدان آموزش عمومی و فرهنگ زیست‌محیطی؛ نسلی پرورش داده ایم که زمین را ارث پدر خود می‌داند، نه امانتی برای فرزندانمان.

قانون‌هایی که نوشته شده‌اند، اما اجرا نمی‌شوند.

قانون حفاظت از محیط زیست داریم، اما شکارچی غیرمجاز آزادانه تفنگ به دوش می‌گیرد. ممنوعیت برداشت شن و ماسه از رودخانه‌ها داریم، اما ماشین‌آلات بی‌وقفه بستر رودها را می‌بلعند.

فرهنگ ‌سازی؛ ریشه‌ای‌ترین پاسخ به فریاد طبیعت.

نجات طبیعت، نه در ابلاغیه‌های خشک اداری که در دل‌های آگاه و وجدان‌های زنده رخ می‌دهد. هیچ قانونی، اگر دل مردم با آن همراه نباشد، دوام نمی‌آورد. امروز بیش از هر زمان، نیازمند انقلاب فرهنگی در نگاه‌مان به طبیعت هستیم. اگر ایران را خانه بدانیم، زمین و درخت و آب و پرنده‌هایش نیز اعضای خانواده‌اند؛ و چگونه می‌توان نسبت به اعضای خانواده بی‌تفاوت ماند؟

آغاز این تغییر، از جایی است که آینده ساخته می‌شود: از کودکستان‌ها و دبستان‌ها.
بچه‌های ما باید یاد بگیرند که درخت را فقط در نقاشی نکشند، بلکه در دلشان هم بکارند. یاد بگیرند که طبیعت، مخلوقی است که حرمت دارد و هر برگ آن ، یک جان است! حفظ محیط زیست باید به بخشی جدایی‌ناپذیر از آموزش رسمی، کتاب‌های درسی و حتی بازی‌های کودکانه بدل شود.

اما آموزش، محدود به کودکان نیست. رسانه‌های ملی که صدها میلیون چشم و گوش به آن‌ها دوخته است، نقشی بنیادین در تغییر فرهنگ عمومی دارند. چرا نباید شبکه‌ای اختصاصی یا حداقل برنامه‌هایی روزانه برای محیط زیست داشته باشیم؟ چرا رسانه‌های ما بیشتر به مصرف و رقابت می‌پردازند، تا مراقبت و هم‌زیستی با زمین؟

مطبوعات باید ستون‌هایی ثابت برای محیط زیست داشته باشند. رادیو و تلویزیون باید قهرمان‌های جدید خلق کنند؛ کودکانی که جنگل نجات می‌دهند، جوانانی که رودخانه احیا می‌کنندو پیرانی که درختی می‌کارند به یاد آیندگان.

در این میان، جامعه مدنی و سازمان‌های مردم‌نهاد (NGO)، قلب تپنده امیدند. آنان که بدون وابستگی، با عشق و آگاهی به دل خطر می‌زنند، طبیعت را رصد می‌کنند، آموزش می‌دهند، درخت می‌کارند و مردم را همراه می‌سازند. باید این نهادها را تقویت کرد، به رسمیت شناخت، و از موانع بی‌مورد قانونی رهانید. اگر کشاورز جنوب، کارگر معدن، معلم روستا، پزشک شهر، نویسنده، هنرمند، دانشجو، و بازاری همه باور کنند که طبیعت تنها منبع مشترک بقای ماست، آن وقت است که کشور از دست سودجویان دولتی و غیردولتی نجات می‌یابد. دست در دست هم باید داد؛ نه به شعار، بلکه با عمل! طبیعت ایران نیاز به نجات دارد، اما نه از بیرون، بلکه از دل خود ما…

آلودگی هوا: تهدیدی جدی برای سلامت و محیط زیست ایران.

ایران با بحران‌های زیست‌محیطی متعددی مواجه است که آلودگی هوا یکی از مهم‌ترین آن‌هاست. در سال ۱۴۰۲، بیش از ۳۰ هزار نفر در کشور به دلیل آلودگی هوا جان باختند . این آلودگی عمدتاً ناشی از سوختن مازوت در نیروگاه‌ها و صنایع سنگین، به‌ویژه در کلان‌شهرهایی مانند تهران، اصفهان، اهواز و تبریز است . 

با وجود طبیعت غنی و متنوع ایران، بحران‌های زیست‌محیطی از جمله آلودگی هوا، به‌ویژه در کلان‌شهرها، به تهدیدی جدی برای سلامت عمومی و محیط زیست تبدیل شده است. در سال‌های اخیر، پدیده مازوت ‌سوزی در نیروگاه‌ها و صنایع سنگین، یکی از عوامل اصلی تشدید آلودگی هوای زمستانی در شهرهایی مانند تهران، اصفهان، اهواز و تبریز… بوده است. استفاده گسترده از سوخت‌های سنگین و غیراستاندارد، به‌ویژه در شرایط تحریمی و کمبود گاز، آلودگی را به سطحی رسانده که موجب افزایش نگران‌کننده بیماری‌های تنفسی، قلبی و حتی مرگ‌ ومیر زودرس شده است.

افزون بر این، حضور گسترده خودروهای فرسوده و ناکارآمد که مصرف سوخت بالایی دارند و فاقد فیلترهای مناسب آلایندگی هستند، وضعیت را وخیم‌تر کرده است. نبود نظارت کارآمد و برنامه‌ریزی بلندمدت برای نوسازی ناوگان حمل‌ونقل، باعث شده تا دود حاصل از این خودروها در ترکیب با شرایط اقلیمی خاص برخی مناطق، هوای بسیاری از شهرها را در بیشتر روزهای سال در وضعیت ناسالم یا خطرناک قرار دهد.

رشد بی‌رویه جمعیت شهری و تبلیغات دولتی در جهت افزایش نرخ فرزندآوری، بدون در نظر گرفتن ظرفیت‌های زیستی، بهداشتی و اقتصادی کشور، فشار مضاعفی بر منابع محدود و زیرساخت‌های ناکارآمد وارد کرده است. این سیاست‌ها، در بستری از بحران‌های مزمن زیست‌محیطی، اقتصادی و اجتماعی، نه‌تنها بر سلامت نسل حاضر بلکه بر آینده زیست‌پذیری شهرهای ایران نیز سایه افکنده‌اند.

خودروهای فرسوده: عامل اصلی آلودگی و مصرف بالای سوخت

بیش از ۳ میلیون خودروی فرسوده در ایران در حال تردد هستند که سهم قابل‌توجهی در تولید آلاینده‌های خطرناک مانند CO، NOx، PM10 و PM2.5 دارند . این خودروها نه ‌تنها مصرف سوخت بالایی دارند، بلکه به افزایش وابستگی کشور به واردات بنزین و فرآورده‌های نفتی منجر شده‌اند . آلودگی هوا سالانه حدود ۷ میلیارد دلار به اقتصاد ایران خسارت وارد می‌کند و چهارمین عامل مرگ و میر در کشور محسوب می‌شود . علاوه بر مرگ ‌ومیر، آلودگی هوا باعث افزایش بیماری‌های تنفسی، قلبی و عروقی در جمعیت شده است! 

مانیفست مردمی برای نجات طبیعت ایران:

باور کنیم: آینده، بی‌درخت و بی‌آب، آینده‌ نیست!

بند اول: ما، صاحبان خانه‌ای هستیم که دارد فرو می‌ریزد

ما مردم ایران، باور داریم که سرزمین‌مان، نه فقط یک جغرافیاست، بلکه خانه‌ای است که نسل‌های پیش از ما در آن زیسته‌اند و فرزندان‌مان نیز در آن زندگی خواهند کرد. خانه‌ای که امروز زیر بار طمع، نادانی، بی‌تفاوتی و سودجویی در حال فروریختن است.

بند دوم: طبیعت ایران، در حال خاموش شدن است.

ما هشدار می‌دهیم که: زمین در حال فرونشست است ، جنگل‌ها در حال سوختن و فروخته ‌شدن‌ هستند. دریاچه‌ها و تالاب‌ها خشکیده‌اند. رودخانه‌ها بسته و سد شده‌اند. هوا آلوده است، جان‌ها در تنگنا. جانوران کمیاب، نابود شده‌اند یا فراری‌اند و این فقط آغاز است.

بند سوم: ما خواهان تغییر هستیم، نه فقط در سیاست، بلکه در فرهنگ

ما باور داریم که ریشه نجات طبیعت، در دل فرهنگ عمومی نهفته است. از کودکستان تا دانشگاه، از خانواده تا رسانه، از قانون تا نهاد مدنی!

باید احترام به طبیعت را آموزش دهیم، زندگی کنیم و پاس بداریم.

بند چهارم: ما از دولت و نهادهای مسئول می‌خواهیم:

منابع طبیعی را اموال عمومی و امانت نسل آینده بدانند. با سودجویان، تخریب‌گران محیط زیست و فروشندگان خاک و درختان، برخورد قاطع شود. سیاست‌های آب، معدن، کشاورزی و شهرسازی بر اساس اصول علمی، پایداری و محیط زیست بازبینی گردد. برنامه‌های تلویزیون و رادیو، صفحات روزنامه‌ها و فضای مجازی، آموزش محیط زیست را در اولویت قرار دهند.

بند پنجم: ما، مردم، متعهد می‌شویم:

هرکجا هستیم، از طبیعت دفاع کنیم و آموزش بدهیم. درخت بکاریم، نه قطع کنیم. شکار نکنیم، آب را هدر ندهیم، زباله بیرون نریزیم. کودکان‌مان را با عشق به طبیعت بزرگ کنیم، نه ترس از آن. از سازمان‌های مردم‌نهاد حمایت کنیم و خود عضوی از این جریان شویم.

بند ششم: ما باور داریم

طبیعت، فقط منبع نیست، فقط منظر نیست. طبیعت، زیست‌ مایه ماست. اگر امروز دست به دست هم ندهیم، فردا فرزندان‌مان از ما نخواهند پرسید چرا طبیعت نابود شد، بلکه خواهند پرسید چرا سکوت کردید وقتی هنوز امیدی بود؟ طبیعت ایران، دیگر تابِ بی‌مهری ندارد. خاکی که فرو می‌ریزد، درختی که قطع می‌شود و پرنده‌ای که کوچ می‌کند، همگی زنگ خطری‌اند برای آینده این سرزمین. اگر امروز نجنبیم، فردا سرزمینی خواهیم داشت بدون رود، بدون درخت، بدون زندگی. تنها چیزی که از آن باقی می‌ماند، عکس‌هایی رنگ‌ پریده در کتاب‌های تاریخ خواهد بود و نسلی که از ما خواهد پرسید:

” شما چه کردید وقتی وطن در حال نابودی بود؟”

بیایید صادق باشیم؛ ما از مرز هشدار گذشته‌ایم. اکنون در دل بحران ایستاده‌ایم. فرونشست زمین، خشک شدن تالاب‌ها، آتش‌سوزی جنگل‌ها، مهاجرت حیات‌وحش، کاهش بی‌سابقه بارش، و تغییر الگوی اقلیم، همه نشان می‌دهند که طبیعت ایران دیگر در حال دست و پنجه نرم کردن نیست، بلکه آرام‌آرام دارد جان می‌دهد.

شاید بپرسیم: چرا باید اهمیت بدهیم؟

پاسخ ساده است: چون طبیعت، خانه‌ی ماست و خانه‌ای که در آن سقف می‌سوزد، دیوار می‌ریزد و پنجره‌هایش به سمت بیابان باز می‌شود، جایی برای زیستن نیست! اگر امروز درختی قطع می‌شود، فردا سایه‌ای برای کودکان ما نخواهد بود. اگر خاکی صادر می‌شود، فردا کشاورزی‌مان فرو خواهد ریخت. اگر آب را بی‌رویه مصرف می‌کنیم، فردا آب نیست که بر سرش بجنگیم؛ بلکه نانی نخواهد بود که بر سر سفره بیاوریم. این‌ها شعار نیستند؛ واقعیت‌های هستند  که آمار و زمین و آسمان با هم فریاد می‌زنند.

ایران از نظر نرخ فرونشست زمین، یکی از پنج کشور اول جهان است؟ دریاچه ارومیه که زمانی نگین آبی شمال‌غرب ایران بود، تا مرز نابودی کامل رفته و هنوز خطر رفع نشده؟ در برخی مناطق جنوب ایران، فروش خاک کشاورزی به کشورهای دیگر با مجوزهای رسمی انجام می‌شود؟ بخش‌هایی از زاگرس، جنگل‌های کهنسال خود را تنها به بهای چند میلیون تومان درختی از دست می‌دهند؟ و سهم ایران از تغییرات اقلیم جهانی، با وجود منابع محدود، روز به روز در حال افزایش است؟ اما هنوز دیر نشده، اگر بخواهیم…

ما به میثاقی جامع‌تر، مدیریتی شفاف‌تر، رسانه‌هایی بیدارتر و مردمی آگاه‌تر نیاز داریم. تغییرات باید از پائین به بالا آغاز شود، اما از دل جامعه نهادینه گردد. باید در مدارس از “مهربانی با طبیعت” درس گفت، در رسانه‌ها از “زیستن با زمین” نوشت، در دانشگاه‌ها به جای شعار، راهکار داد و در دل هر خانواده، طبیعت را چون عضوی از خانواده پاس داشت. ما نه تنها مسئول آنچه هستیم که انجام می‌دهیم، بلکه مسئول آنچه هستیم که انجام نمی‌دهیم. اگر امروز در برابر این زوال ساکت بمانیم، فردا دیگر سکوتی برای شکستن نخواهد بود. فقط طبیعتی مرده خواهد ماند و نسلی که خواهد پرسید: «چرا هیچ‌کس حرفی نزد، وقتی هنوز امیدی باقی بود؟». 

درحال حاضراز خود می پرسیم : حکومت ایران برای نجات محیط زیست چه کرده است!؟ یکی از معاهدات جهانی مهم در حوزه محیط زیست، با هدف حفاظت از تنوع زیستی، استفاده پایدار از آن و تقسیم منافع منابع ژنتیکی به تصویب رسید. جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۹۹۶ میلادی به این معاهده پیوست و اقداماتی به ظاهر در راستای تحقق اهداف آن انجام داده است. در ادامه مقاله به بررسی موقعیت ایران در کنوانسیون CBD*، عضویت در پروتکل‌های وابسته، اقدامات اجرایی، چالش‌ها و راهکارهای بهبود می‌پردازد.

تنوع زیستی، به‌عنوان پایه‌ای برای حیات و سلامت اکوسیستم‌ها، نقش حیاتی در تأمین غذا، دارو، منابع طبیعی و ثبات اقلیمی دارد. با تهدیدات فزاینده‌ای همچون تخریب زیستگاه‌ها، تغییرات اقلیمی و بهره‌برداری بی‌رویه، حفاظت از تنوع زیستی به یک اولویت جهانی تبدیل شده است. کنوانسیون تنوع زیستی در سال ۱۹۹۲ میلادی در اجلاس زمین در ریو تصویب شد و تا کنون بیش از ۱۹۰ کشور به آن پیوسته‌اند. ایران نیز در سال ۱۳۷۵ (۱۹۹۶ میلادی) این کنوانسیون را تصویب و اجرا کرده است.

عضویت ایران در CBD و پروتکل‌های وابسته

کنوانسیون تنوع زیستی (CBD)

ایران با پیوستن به این معاهده متعهد به سه هدف اصلی شده است:

حفاظت از تنوع زیستی.

استفاده پایدار از مؤلفه‌های آن.

تقسیم منافع ناشی از بهره‌برداری از منابع ژنتیکی.

پروتکل کارتاهنا درباره ایمنی زیستی

ایران در سال ۲۰۰۳ میلادی به این پروتکل پیوست که هدف آن تضمین انتقال ایمن موجودات زنده تغییر یافته ژنتیکی (LMOs) است. در این زمینه ایران اقدام به تصویب قانون ایمنی زیستی در سال ۱۳۸۸ و تدوین مقرراتی برای کنترل واردات، تولید و استفاده از محصولات تراریخته کرده است.

پروتکل ناگویا درباره تقسیم منافع

پروتکل ناگویا در سال ۲۰۱۰ تصویب شد و به توزیع عادلانه منافع حاصل از منابع ژنتیکی و دانش سنتی مرتبط با آن‌ها می‌پردازد. ایران هنوز به این پروتکل نپیوسته، اما مراحل تدوین قوانین ملی برای محافظت از منابع بومی و دانش سنتی در دست انجام است.

ایران در سال ۱۳۹۴ اقدام به تهیه “راهبرد و برنامه اقدام ملی تنوع زیستی (۱۳۹۴–۱۴۰۴)” کرد که شامل ۶ هدف کلی، ۲۴ هدف خاص و ۹۶ اقدام اجرایی است. این سند با مشارکت نهادهای دولتی، پژوهشی و سازمان‌های مردم‌نهاد تدوین شده است.

بیش از ۱۱ درصد از سطح کشور تحت عنوان مناطق حفاظت‌شده قرار دارد. پارک‌های ملی، پناهگاه‌های حیات‌وحش و ذخیره‌گاه‌های زیست ‌ (مانند ارسباران و توران) از جمله این مناطق هستند. ایران پروژه‌های شاخصی همچون “پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی”، “حفاظت از تالاب‌های بین‌المللی”، و “پایش گونه‌های در خطر انقراض” را با همکاری سازمان‌های بین‌المللی مانند UNDP و GEF اجرا کرده است.

ایران در اجرای کامل مفاد کنوانسیون بسیار کوتاهی و سهل انگاری کرده است ؛ از جمله :

تخریب زیستگاه‌ها ، توسعه نامتوازن عمرانی، صنعتی و کشاورزی.

شکار غیرمجاز و قاچاق، تهدید مستقیم حیات‌وحش.

کمبود منابع مالی و نیروی انسانی متخصص که البته میتواند از نیروی خارجی استفاده کند. اما بدلائلی نمی کند! نبود پایگاه داده‌های جامع زیستی. عدم مشارکت کافی جوامع محلی در مدیریت منابع طبیعی. محدودیت در انتقال دانش و فناوری زیستی.

تصویب و اجرای قانون ملی حفاظت از تنوع زیستی و تدوین ضوابط بومی برای دسترسی و تقسیم منافع از اولویت‌های حقوقی محسوب می‌شوند. با توجه به غنای منابع ژنتیکی ایران، پیوستن به پروتکل ناگویا می‌تواند منافع اقتصادی و حقوقی زیادی برای کشور فراهم کند و از بهره‌برداری ناعادلانه جلوگیری کند. ایران با پیوستن به کنوانسیون تنوع زیستی گام کوچکی در راستای حفاظت از سرمایه‌های طبیعی کشور برداشته است. اما تحقق کامل اهداف کنوانسیون نیازمند ارتقاء نهادی، بهبود قوانین، مشارکت مردمی و پیوستن به پروتکل ناگویا است. با توجه به موقعیت جغرافیایی و تنوع اقلیمی، ایران می‌تواند یکی از پیشروان منطقه در حوزه حفاظت از تنوع زیستی باشد.

بهار 2025f.plus100y@gmail.com     

Convention on Biological Diversity *