ای از انتخاب بین بد و بدتر
سقوط سریالی ولسوالی های افغانستان و قرار گرفتن دولت در مخمصه ای از انتخاب بین بد و بدتر، مصاحبه با فرزاد رمضانی بونش، پژوهشگر ارشد منطقه
با آغاز روندِ خروج نیروهای خارجی و بن بست هایِ پیاپی در مذاکرات صلح افغانستان، اخیرا شاهدِ قدرت افزایی و زیاده طلبی های فزاینده ی طالبان در پیشروی برای تصرف مناطق مختلف، و تلاش برای تسخیر و سقوط ولسوالی های متعدد بوده ایم. چنانچه طبق ادعای طالبان، این گروه توانسته است کنترل نزدیک به ۱۰۰ ولسوالی را به دست آورد.
اما نکته ی حائز اهمیت در این رابطه واکنش دولت مردان سیاسی در مقابل واگذاری هایِ گاها سهل و آسان برخی ولسوالی ها به طالبان و یا ارائه ی استدلالی مبنی بر اتخاذِ رویکردی از استراتژیِ “عقب نشینی تاکتیکی” است. شاید بتوان گفت توجیهِ برخی مقامات و مسئولین با تکیه بر این دلیل است که با واگذاریِ ولسوالی های هزینه بر، دور دست، و یا آنهایی که طالبان بر آن کنترل و احاطه ی بیشتری دارند، بتوان تهدید های این گروه بر مردم را کاهش داده، از جان آنها محافظت کرده، و آنها را به مناطق امن تری منتقل ساخت.نوشته های مشابه
بنابراین به نظر می رسد با این رویه، مقامات و فرماندهان محلی دیگر قدرت خود را از دست داده و در تامین امنیت نقشی نداشته باشند. اما از دیگر سو برخی ناظران، به ویژه کارشناسان نظامی براین باورند که استراتژیِ عقب نشینی تاکتیکی برای جنگ افغانستان ارجاعِ صحیحی نبوده و جواب نمی دهد. چرا که اصولِ اساسیِ یک عقب نشینی تاکتیکی آنهم با مواردی چون: ۱- طرح و برنامه ای منظم و دقیق، ۲- عدم واگذاری تسلیحات نظامی به دشمن، ۳- نبود و یا حداقل تلفات؛ در عقب نشینی نیروهای امنیتیِ افغانستان رعایت نشده است. اما آیا به واقع این “عقب نشینی های تاکتیکی” توجیهی موجه و قابل دفاع و در خدمتِ یک استراتژیِ جنگیِ تمام عیار و موثر است؟ در ادامه برای روشن تر شدن موضوع به طرح سوالاتی چند دراین رابطه می پردازیم:
۱- شاید در دید اول این گونه به نظر آید که در پیش گرفتنِ سیاستی از پیشگیری و یا پیش دستی و یا به نوعی رویکردهای تهاجمی بهتر از سیاست های عقب نشینی، باز پس گیری و یا رویکردهای تدافعی باشد. اما؛
الف) چرا حکومت به جای دفاع از مردم و حفظ ولسوالی ها، ابتدا آنها را به دم تیغ می دهد و بعد به فکر باز پس گیری آنها می افتد؟ به نظر شما در این شرایط آیا عقب نشینی تاکتیکی سیاستی کارساز است یا برعکس سیاستِ پیشگیری از نفوذ دشمن سیاستی اولاتر و موجه تر است؟
اگر بخواهیم نگاهی به وضعیت کنونیِ حضورِ نیروهای طالبان در مناطق مختلف به ویژه مناطق شمالی یا غربی داشته باشیم، باید گفت این امر علل مختلفی داشته و نمی توان صرفا یک عامل را به عنوان عاملی ریشه ای و اصلی در نظر گرفت. جدا از جسور شدن طالبان، یک نوع افزایش توان نظامی-تسلیحاتی آنها و افزایش حمایت های خارجی که از سوی نهادها، شخصیت ها و به نوعی برخی دولت های دیگر می شود، به نظر می رسد که رویکردهای طالبان نیز در حالت های تهاجمی خود متفاوت از گذشته شده و آنها تلاش می کنند با به کارگیریِ قدرت نرم، جنگ رسانه ای، جنگ روانی و حتی مذاکره با شخصیت های محلی و همچنین افزایش حضور خود، به مناطق مختلف و ولسوالی های مختلف افغانستان حضور و نفوذ پیدا کنند.
ب) به واقع کدام رویکرد در زمان حاضر برای مقابله با زیاده خواهی های طالبان کارایی دارد؛ رویکردی تهاجمی و یا تدافعی؟ و اگر یک سیاست دفاعی با تکیه بر عقب نشینی تاکتیکی، اقدامی به جا و کارآمد است چرا در طی سالیان سال جواب نداده و همچنان شاهدِ فزون گستری قدرت طالبان هستیم؟
رویکرد هایی مانند اصلاح و ارشاد، گفتگو با مقامات و ریش سفیدان، گفتگو با برخی فرماندهان نظامی در مناطق مختلف، و همچنین خرید برخی مقامات امنیتی و نظامی در مناطق کوچک و به نوعی اعمال فشار روانی بر مردم برخی مناطق و همچنین وادار ساختن نیروهای نظامی برای عقب نشینی و واگذاری ولسوالی ها، این ها همه باعث می شود تا طالبان به خواسته های خود در جهتِ قدرت گرفتن در برخی مناطق و شهرستان های افغانستان دست پیدا کند. در کنار آن باید توجه داشت که تنها افزایش توان طالبان نیست که منجر به حضور آنها در مناطق مختلف شده است، بلکه نوعی بحران، عدم همکاری در دولتمردان افغانستان و نوعی خلاء حضور نیروها و یا ناهماهنگی در بدنه ی نیروهای نظامی-امنیتی افغانستان نیز موجب چنین امری شده است.
همزمان با خروج نیروهای نظامی آمریکایی و ناتو از افغانستان، دولت افغانستان با توجه به اینکه از ماه ها و یا حتی سال های قبل آگاهی داشت که چنین امری اتفاق می افتد، به نظر می رسید برنامه ای منظم، دقیق، و یا جایگزینی برای این مسئله نداشت و عملا تحت تاثیر فضای موجود بخش های امنیتی-نظامی افغانستان قادر به حفظ وضعیتِ نظامی-امنیتی خود در برخی از ولسوالی ها و مناطق نبوده و عملا آنها را به طالبان واگذار کردند.
۲- در واکنش به استراتژیِ مطرح شده ی دولت افغانستان (عقب نشینی تاکتیکی)، شماری از نمایندگان مجلس این رویه را نشان از ضعف مدیریتی نهادهای امنیتی دانسته اند. اما آیا این رویکرد نشان از برنامه و طرحی خاصی برای به دام انداختن طالبان، و یا نشان از ضعف دولت دارد؟
شاید در برخی مناطق عقب نشینی تاکتیکی صورت گرفته است، ولی به نظر می رسد حداقل در برخی شهرستان ها مورادی چون ضعف مدیریتی، نهادهای امنیتی و یا ناهماهنگی با بخش های مختلف، همچنین به نوعی استراتژیِ طالبان در انجام حملات در ساعات مشخص، خرید شخصیت های مهم ریش سفید و یا فرماندهان نظامی ارشد در این زمینه نقش مهمی داشته است. درکل بخش مهمی از این امر حاکی از ضعف دولت در مدیریت دقیق وضعیت نظامی-امنیتی در داخل کشور دارد وگرنه ظرفیت و توان تسلیحاتی نیروهای دولتی بسیار فراتر از طالبان بوده و عملا در این زمینه اگر دولت افغانستان برنامه ی مشخص و منظمی و هماهنگی دقیقی با جریان های مختلف مردمی داشته و همچنین دو جناح اصلی دولت این کار را به سامان می رساند، ما اکنون شاهدِ گسترش شدید حضور طالبان در مناطق مختلف افغانستان نبودیم.
۳- حال بیایید فرض را برآن قرار دهیم که واگذاری ولسوالی ها به طالبان (به ویژه ولسوالی هایی که در دوردست و تحت کنترل طالبان هستند)، حرکتی تاکتیکی برای اقدامی موثرتر است؛ اما به نظر شما آیا انفعال در برابر سقوط ولسوالی هایی چون جغتوی ولایت غزنی که اهمیتی استراتژیک داشته و مسیری مرکزی برای گذر به چندین ولسوالی دیگر بوده امری منطقیست؟ به عبارتی با توجه به اینکه اکنون از شمال غربی تا جنوب شرقی در کشور در آتش جنگ می سوزد، اجازه برای سقوط ولسوالی ها با توجیهی به نامِ استراتژیِ عقب نشینی تاکتیکی رویکردی واقع گرایانه و نیز قابل توجیه است؟
در این رابطه با عقب نشینی تاکتیکی و یا واگذاری برخی مناطق پشتون نشینِ کم اهمیت و یا کم جمعیتِ طالبان می توان گفت، به نظر می رسد این امر مد نظر بوده است که دولت افغانستان تلاش کند در مناطقی یا شهرستان هایی که دارای حداقلِ حمایت و توان لازم برای مقابله با طالبان هستند، آن مناطق واگذار شوند، اما وضعیت یک ماه گذشته نشان می دهد که این اتفاق در بسیاری از مناطقی که دولت دست برتر را داشته و در جناحِ تدافعی نبوده است، بازهم این امر صورت گرفته است؛ به طور مثال مناطق تاجیک نشین برخی از مناطق هزاره نشین، مناطق ازبک نشین و غیره، دولت دیگر نمی توان به این امر اشاره کند که در این مناطق دست برتر با طالبان بوده است، بلکه طالبان از این ضعف های ساختاری، مهم و بنیادی نهایت استفاده کرده و در این مناطق حضور یافته است.
۴- جدا از ضعف های ساختاری و تکنیکی، در این میان برخی چون مسعود اندرابی، وزیر پیشین امور داخله براین باور است که ضروریست در قسمت جنگ های هزینه بردار، یعنی جنگ هایی که برای نگه داشتن بعضی از ولسوالی ها انجام میشود، تجدید نظر شود و در مسیر تمرکززدایی گام برداشت. اما در یک محاسبه عقلانی و بررسی سود و زیان جنگ، آیا این سیاستی که دولت در پیش گرفته است بیشتر هزینه بر است و یا هزینه ها را از دوش دولت بر می دارد؟
آنچه وجود دارد آن است که این دیدگاه با توجه به وضعیت کنونی ممکن است تقویت شود که دولت تلاش کند بین گزینه های بد و بدتر دست به انتخاب گزینه های دیگری نیز بزند، یعنی به گزینه های بد نیز توجه کند. مسلما اگر محاسبه ای عقلانی و واقع گرایانه ای از وضعیت میدانی در افغاستان داشته باشیم می بینیم دولت در شرایطی که در تنگنا قرار گیرد، مجبور خواهد شد بسیاری از هزینه های نظامی گسترده ای که برای حفظ آن ولسوالی ها و مناطق متحمل خواهد شد را حذف کرده و آن مناطق را به طالبان واگذار کند و از این طریق به حضور در مناطقی که هزینه هایی کمتری برای نگاهداری و حفاظت خواهند داشت بسنده کند.
۵- برخی کارشناسان سیاسی چون امرالله امان براین باورند که اتخاذ این سیاست در زمان فعلی اشتباه است چراکه جنگ حاضر در افغانستان جنگی چریکی است. اما در واقع جنگ حاضر در افغانستان چریکیست یا تاکتیکی؟ آیا طرف مقابل در این نبرد،-یعنی طالبان- در پسِ فعالیت های جنگی خود تاکتیک و استراتژیِ خاصی را پیاده سازی می کنند که نیروهای امنیتی افغانستان را در مخمصه ی ناتوانی و ناکامی قرار داده و یاخیرا این بحران تنها ناشی از ناکارآمدی دولت است؟
مسلما در گذشته از سال ۲۰۰۵ به بعد طالبان تلاش کرده است که استراتژی جنگ های چریکی را پیش گرفته و حضور گسترده ای در مناطق مختلف افغانستان داشته باشد، اما با خروج بیشتر نیروهای آمریکا و ناتو از افغانستان، طالبان مجبور است برای تصرف و حفظ بسیاری از مناطق به رویکردهای جنگ کلاسیک نیز توجه بیشتری نشان دهد. خب در این وضعیت به نظر می رسد طالبان احتمالا از یک سری استراتژی های ترکیبی خاصی برای برخی مناطق به کارگرفته تا بتواند بر نیروهای امنیتی و نظامی افغانستان فائق آید. بنابراین همان طور که طالبان توانسته است از استراتژی های مختلفی چون خرید و جذبِ شخصیت های ریش سفید و مهم و فرماندهان نظامی و غیره استفاده کند، به نظر می رسد در حوزه ی جنگ های تاکتیکی و چریکی نیز به روز تر شده و تلاش می کنند با توجه به هر منطقه، استراتژیِ خاصی را در پیش گیرند.
۶- به نوعی می توان گفت با آغاز روند خروج نیروهای خارجی از افغانستان تسخیر و سقوط ولسوالی های متعدد به دست طالبان شدت و سرعت گرفت. اما علی رغمِ آشکار بودنِ این شرایط و همچنین آگاهیِ قدرت های خارجی از عملکرد نه چندان موثر و مناسبِ نیروهای امنیتی افغانستان در دفاع از ولسوالی های مذکور، چرا نیروهای بین المللی در این رابطه سکوت کرده و اقدامی انجام نمی دهند؟
مسلما منافع نیروهای بین المللی، ناتو، همسایگان افغانستان و غیره در صحنه ی جغرافیایی افغانستان در دو دهه گذشته، آشکار بوده است. هر یک از بازیگران عمده و اصلیِ منطقه ای و بین المللی نگاه و رویکردِ خاص خود را به افغانستان داشته اند. خب به نظر می رسد در وضعیت کنونی نیز بخشی از بازیگران بین المللی و منطقه ای به این نتیجه رسیده اند که طالبان را به عنوان بخشی از قدرت در صحنه ی سیاسی جغرافیایی افغانستان و یا در واقع در صحنه ی ژئوپولیتیک به رسمیت شناسند، اما طالبانی تعدیل شده و غیر افراطی و یا طالبانی که با سایر گروه ها و سازمان های تروریستی ارتباطی نداشته باشد. اما اینکه طالبان تا چه حد می تواند نگاه بیشتر بازیگران منطقه ای و بین المللی را به خود جلب، و حضور خود را در بخشی از قدرت و یا حتی اکثریت قدرت در افغانستان از سوی آنها به رسمیت شناسد، امری مبهم است و تشخیص اینکه تا چه حد بتواند در این زمینه موفق باشد چندان قریب به یقین به نظر نمی رسد.
۷- با تشدید جنگ در افغانستان از یک طرف و جنگ تبلیغاتی طالبان از سوی دیگر فضای سخت تری برای دولت ایجاد شده است. با توجه به وضعیت وخیم امنیتی کنونی در صورت تداوم این امر مشروعیت دولت در داخل و خارج از کشور چگونه خواهد شد و آیا به نظر شما در نهایت شاهدِ ورود طالبان به ساختار نظام سیاسی خواهیم بود؟
با تشدید جنگ در داخل افغانستان و جدای از آن، پروپاگاندا و یا تبلیغات سیاسی طالبان، به نوعی فضای جنگ روانی از سوی این گروه و ادعای حضوری ۷۰-۸۰ درصدی در مناطق مختلف، اگر بخواهیم نگاهی واقع بینانه داشته باشیم باید بگویم، هر چند طالبان تلاش کرده نقش مهم و گسترده تری در صحنه ی سیاسی نظامی در افغانستان داشته باشد و حضور خود را در تقریبا نیمی از جغرافیای افغانستان به منصه ظهور برساند، اما از سوی دیگر باید این امر را در نطر گرفت چنانچه دولت افغانستان شامل دو جناح اصلی اشرف غنی و دکتر عبدالله عبدالله با زیرشاخه های آنها یعنی موتلفان و متحدانِ آنها به اجماعی اصولی دست یافته با هماهنگِ بیشتری با یکدیگر فعالیت کرده و از دامنه ی شکاف های بین خود بکاهند، و در کنارِ آن نیز جریان های بزرگ قومی، اپوزیسیون تاجیک، ازبک و هزاره هماهنگی بیشتری در این زمینه از خود نشان دهند، در نتیجه به نظر نمی رسد طالبان بتوانند موفقیت عمده ای در ورود به شهرهای مهم و بزرگ افغانستان به دست آورد. خب در وضعیت کنونی نیز طالبان هنوز نتوانسته است شهر مهمی در افغانستان را تصرف کند و حضور آنها بیشتر در مناطق روستایی، کم جمعیت و کم برخودار بوده است.
بنابراین می توان گفت علی رغم اینکه طالبان بیش از حدود ۱۵ مرکز استان را در معرض تهدید و حتی برخی مناطق را در معرض محاصره قرار داده است، اما هنوز نتوانسته است یک مرکز استان مهم را در حوزه ی نفوذ و تصرف خود قرار دهد. لذا باید گفت احتمال تشدید تنش در افغانستان بیشتر مقدمه ی یک جنگ داخلی در این کشور را فراهم کند تا اینکه طالبان بتواند به طور کامل سرزمین افغانستان را تصرف کند. با این حال باید در نظر داشت طالبان درصدد است از این و فتوحات میدانی خود در صحنه ی گفتگوهای بین الافغانی استفاده کرده و از پیروزی های خود به عنوان یک کارت بازی و اهرم فشاری برای تحت فشار قرار دادن جناح پشتون سکولار و جناح های مجاهد و رهبران اصلی تاجیک در کنار سایر احزاب ازبک و هزاره استفاده کند.