خفته در ویرانه ایم آن نای بیداری کجاست ؟
بیخود و با گم شدن هاییم ، هوشیاری کجاست ؟
ما لگد مال جهان بی مروت گشته ایم
اسپ سرکش را سوار و بند و افساری ، کجاست
در میان شعله های جنگ و بیدادیم گم
آن صدای زین همه بیداد ، بیزاری کجاست ؟
بس که خاموشیم ، خاموشانه ما را کشته اند
در عزای ما سخن از آن سخن داری ، کجاست
نقشهء نابودی یی ما را کشیده اژدها
آنکه مدفونش کند اندر لجن زاری ، کجاست
دزد نان مردم ما را چو میسازند شاه
روسپی شد بهر نان و ره ز ناچاری ، کجاست
روز ما بد تر ز این باشد چو آرند وحشیان
وحشیان را دشمن و ما را مددگاری ، کجاست
آن نکو فرزند خاکم ، آدمیت را مثال
آنکه جانش در کف از بهر وفاداری ، کجاست
تا بگیرد دست آن خلق ز پا افتاده را
رهنمای ملتی در خون و افگاری ، کجاست
مردم او را همچو کوهی تکیه گاه با همی
دشمنان و خاینان را حلقهء داری ، کجاست ؟
مهرو دهم اپریل ۲۰۱۹