در جوش گل
رسول پویان
در این اوضاع بحرانی چه خوش است که باعطر صفای دل فضای جان را خوشبو سازیم و بجای بمب و گلوله شعر و ترانه پخش کنیم؛ بناً این چکامه با اضافاتی دوباره به حضور تقدیم می شود.
در جوش گل
صد شعله زدی درجان ازجرقۀ پنهانت
دیگـر نـشـوم قـانـع بی شـمع شبستانـت
یا پاک بگیر جانم خامـوش کـن افغـانـم
یـا کام روایـم کـن از سـیب زنخـدانـت
طاقـت نکنم هـرگز در کنج خـزان غـم
درجوش گل و سنبل در فصل بهارانت
از آه جگـرســـوزم آتـش بـزنــم عـالـم
گـر آب نیـفشـانی از لعل بـدخـشانـت
دیگـر نـشوم خامـش در خلوت تنهایی
تاریک بـود روزم بی مهر درخشانت
هـر لحظه عـذابم کن آواره خطابم کن
صد بار جوابم کـن از نو کنم عنوانت
آرام نشـود جانـم سـوزیـده و بـریـانـم
نوشم شراب شوق از ساغر چشمانت
شـوقم ده و ذوقم ده مرواری طوقم ده
از گـرمی آغـوشت از نـرمی دامانت
از عهد و وفایم گـو از مهر نگاهم گو
پاسـخ به سـوالـم ده دل شـیفتۀ پیمانت
باعطر گل دامن دل را برهـان ازغـم
بگشا ز باغ تن صد موج غـزلخوانت
بنواز خمار دل بـا چنگ و دوتار دل
ای مطرب مسـتانه از شمس نیستانت
موج دل جیحـونم از چشـم تو افـسونم
آشفته چو مجنونم دل بسته به سامانت
گرسر بزنی شادم بی شیون و فریادم
چـون بندۀ آزادم سـر درخـط فـرمانت
از خـود حسـابم کـن عنوان کتابـم کـن
با قصه بخوابم کن چون طفل دبستانت
سوز دل دورانم سرمست دو چشمانـم
همواره غزلخـوانم بـر تن تن اندامـت
ناسـور بود زخمم ظاهـر نشـود اخمم
تنها تـو طبیب دل محتاج بـه درمانت
یک عمربهم باشیم درشادی وغم باشیم
بـا بیـش وکـم باشـیم دل پیرو ارمانت
تـو بهـر دلـم آنی هـم جانی و جانانی
دلـدار سـخن دانی صد جـان بقربانت
بی تو نشود تسکین دیوانه دل مسکین
سـرمایۀ دل کابین هرسو که بری آنت
دورم بسـی دورم مـست خم انگــورم
ورنه بشوم شامی بس سرزده مهمانت
دل را برهان ازغم با وصل نما مدغم
زولانـه کنش هردم در حـلقۀ زلـفانـت
در میلۀ نـوروزم خوشـبـو بنما روزم
ای نوگل پیروزم دل گشـته پریشانت
29/12/1392